«مست عشق»، هیاهویی برای هیچ
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو - نرگس علینقیان؛ «مست عشق» آخرین ساخته سینمایی حسن فتحی، کارگردان پر آوازه ایرانی بالاخره پس از 5 سال انتظار توانست بر روی پرده سینمای ایران نمایان شود و در چند روز نخست اکران با فروش 3 میلیاردی، گیشه سینمای ایران را از چنگال سینمای کمدی بیرون آورد. سوالی که میتواند مخاطبان و حتی منتقدان را درگیر خود کند آن است که آیا این همه انتظار برای فیلم پر حاشیه...
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو - نرگس علینقیان؛ «مست عشق» آخرین ساخته سینمایی حسن فتحی، کارگردان پر آوازه ایرانی بالاخره پس از 5 سال انتظار توانست بر روی پرده سینمای ایران نمایان شود و در چند روز نخست اکران با فروش 3 میلیاردی، گیشه سینمای ایران را از چنگال سینمای کمدی بیرون آورد. سوالی که میتواند مخاطبان و حتی منتقدان را درگیر خود کند آن است که آیا این همه انتظار برای فیلم پر حاشیه چند سال اخیر توانسته آن طور که باید شایسته تشویق و تحسین باشد؟
دو قرائت متفاوت از یک شخصیت هر ملتی دارای فرهنگ و تمدن خاص خود میباشد که هر چقدر قدمت تاریخی داشته باشد از ارزش فرهنگی بالایی نیز برخوردار است. بدین سبب هر کشوری نیز مایل است تا آن قدمت و ارزش فرهنگی را به سایر ملل نیز نشان دهد تا چهره خود را در مجامع بین المللی به شیوهای نیکو بیاراید. ایران نیز از جمله کشورهایی است که دارای تمدن غنی در ادبیات، شعر، تاریخ و... میباشد. به همین دلیل بسیاری از اهالی هنر و فرهنگ به ویژه در حوزه رسانه و سینما قصد داشتهاند تا این تمدن چند هزارساله را به طرق مختلف به نمایش بگذارند.
ساخت آثار رسانهای، چون فیلم در ارتباط با مولانا نیز از جمله سوژههای مورد توجه فیلمسازان، چه ایرانی و چه ترک و... بوده است. به سبب پهناور بودن جغرافیای تاریخی ایران، مولانا از آن دست شخصیتهای فرهنگی و تاریخی بوده است که شامل اشتراکاتی میان ایران و ترکیه میشود؛ و چه بسا اختلاف نظرها و دعواهایی که بر سر ملیت این شخصیت همواره میان دو کشور وجود داشته است. با وجود آن که جلال الدین محمد بلخی زاده در بلخ و در حقیقت در خراسان ایران دیده به جهان گشوده و بیش از هفتاد هزار از ابیات او فارسی بوده و بر همه مبرهن است که او اصالتی ایرانی دارد، اما کشور ترکیه به سبب وجود آرامگاه مولانا در قونیه ادعای آن را دارد که شخصیت مولانا از آن فرهنگ ترک است. تا جایی که سریالی با عنوان «رومی» در ارتباط با زندگی مولانا ساخته است تا گامی در حوزه فرهنگ برای مصادره این شخصیت ایرانی بردارد.
همچنین دو قرائت متفاوت ایرانی و ترکی از مولانا وجود دارد. در قرائت ایرانی از مولانا میتوان اشعار و مکتب او را سرشار از شناخت و معرفت نسبت به خداوند و پیامبر (ص) و همچنین اخلاقمداری، دینداری، انسانیت و... دانست. حال آن که در قرائت ترکی از مولانا آن چه نشان داده میشود صرفا میتواند هر نوع تصوف و عرفانی عاشقانه باشد که لزوما ربطی به مولانا ندارد.
این نبود آن همه انتظار! «حسن فتحی»، کارگردان نامدار ایرانی را میتوان با آثار بینظیری، چون «شب دهم»، «روشنتر از خاموشی»، «مدار صفر درجه» و... شناخت. آثاری که هنوز هم مخاطبان خود را به دنبال دارند. با بررسی کارنامه هنری فتحی میتوان دریافت که علاقه او به ساخت آثار تاریخی که در درون خود پیوند قوی با هویت فرهنگی ایرانی دارد، سبب شده تا آثار بینظیری در این حیطه بسازد. شاید به سبب همین علاقه جدیدترین اثر فتحی یعنی «مست عشق» با مضمون دیدار شمس و مولانا پیوند خورده است.
برخلاف سایر آثار برجسته حسن فتحی، «مست عشق» آن طور که باید نتوانست ادای دین خوبی به دو شخصیت برجسته ادبیات و عرفان ایران باشد. هم در فرم و هم در محتوا، اثر ارائه شده به شکلی نبود که حتی نظر منتقدان سینمایی را نیز نسبت به خود جلب نماید. در صورتی که انتطار میرفت بعد محتوایی اثر تمرکزی کامل بر دیدار شمس و مولانا و تحولات درونی مولانا باشد، اما داستان در هدف اصلی خود نیز ناکام ماند. مخاطب به جای آن که صحنههایی را برای تحولات درونی مولانا دنبال کند، از ابتدای داستان باید سکانسهای یافتن شمس را نظارهگر باشد.
اثر به جای آن که اصل قصه را پیش روی چشمان مخاطب قرار دهد، آخر داستان را تحویل میدهد و تمام محتوای اصیلی که میتوانست ارائه شود کاملا نابود میگردد. کاتهای مداوم اثر و رفت و برگشتهای آن نیز حتی نتوانسته است اثر را به گونهای جذاب برای مخاطب خود نمایان کند. صحنه آرایی و نوع پوشش بازیگران نیز شبیه به آثار ترکی طراحی شده است. به گونهای که در صحنه آرایی فضای کلی اثر نیز نمیتوان شاهد روح فرهنگ ایرانی بر اثر بود. وجود المانهای ترکی، چون پرچم عقاب دو سر که ترکیه در آثار تاریخی خود برای نشان دادن حکومت سلجوقیان استفاده میکند، مزید بر علت شده است.
حوادث و جریانات فیلم به گونهای سریع میگذرد که نمیتوان اتفاقات داستان را هضم کرد و همین منوال میتواند برای مخاطب نیز گیج کننده باشد. دیدار نخست شمس و مولانا و چهل شبانه روز مباحثه آن دو با یکدیگر که پیرنگ اصلی داستان قلمداد میشود، به شکل ناشیانهای قربانی جذابیت بخشیدن برای جذب صرفا مخاطب میشود.
مخاطب تا انتهای داستان مهمترین نکته یعنی دلیل تحول درونی مولانا را متوجه نمیشود. در انتها کارگردان برای آن که قصه خود را ناتمام نگذارد صحنهای کوتاه از تحول مولانا را نشان میدهد که خود نیز جای سوال دارد. شمس با شهود خود مولانا را به صحنه جنگ ایران و مغول میبرد و تمام صحبت او این میشود که چه لزوم دارد این همه جنگ و خونریزی وقتی میتوان به یکدیگر عشق ورزید! گویی کارگردان میخواهد با این صحنه و دیالوگها یک جهانبینی را به شمس وصله کند که در آن هم ناکام میماند.
اثر بیشتر از آن که مبتنی بر واقعیات باشد انگار تخیلات نویسنده را به دنبال دارد. حتی آن چه که بین کیمیا خاتون و شمس نیز میگذرد جای ابهام دارد، چرا که درباره شخصیت همسر شمس گزارههای تاریخی مبرهن وجود ندارد. اثر به شکلی نشان میدهد که گویی شمس با عشق کیمیا خاتون معنای تازهای از عشق را دریافته است که تا پیش از این نمیدانسته است!
میتوان گفت فیلم در حق بسیاری از شخصیتها و حتی بازیگران آنها نیز جفا کرده است. شخصیت شمس و مولانا گویی در حاشیه قرار دارند به شکلی که بازیگران ایفای نقش آنها یعنی «پارسا پیروزفر» و «شهاب حسینی» نیز به سبب فیلمنامه نتوانستهاند به خوبی بازی کنند. «حسام منظور» که ایفاگر نقش «حسام الدین چلبی» است کاملا در حاشیه قرار دارد و نقش تاثیرگذاری حتی در بیان دیالوگ ندارد. در صورتی که شخصیت حسام الدین چلبی در تاریخ نیز خود دارای توجه میباشد.
وجود بازیگران معروف ترکی و 5 سال وقفه برای اکران و حاشیههای آن دست به دست هم دادهاند تا به واسطه پروپاگاندای رسانهای فیلم بتواند در مرکز توجه قرار بگیرد؛ اما حتی نتوانسته به شیوهای تاثیرگذار از این موقعیت استفاده کند. حتی بازیگران معروف ترک، چون «هانده ارچل» نیز نقش تاثیرگذاری در فیلم نداشتهاند. در این بین میتوان بازی «ابراهیم چلیکول» در نقش «اسکندر بیگ» را تحسین نمود. گویی نقش اول فیلم او میباشد و داستان حول محور این شخصیت میگردد. در انتها نیز میتوان تحول اسکندر بیگ را نقطه طلایی داستان دانست که با آن به پایان میرسد.
عرصه را واگذار نکنیم همکاری مشترک میان کشورها بر سر مسائل فرهنگی، چون ساخت فیلم، سریال و... به ویژه در ایران بسیار متداول بوده است و حتی میتواند وسیله قابل توجهی برای دیپلماسی فرهنگی میان کشورها باشد. همکاری مشترک میان دو کشور در این اثر که فرهنگ مشترکی نیز دارند میتوانست به نوعی اتفاق مثبتی قلمداد شود و حتی همکاریهای آینده را نیز به همراه بیاورد، منتهی این در صورتی میتواند برای هر دو طرف به ویژه طرف ایرانی مثبت باشد که شخصیت فرهنگی کشور تماما واگذار به طرف دیگر نشود. اتفاقی که کم و بیش در «مست عشق» اتفاق افتاد.