شنبه 3 آذر 1403

مصائب زنان خنیاگر

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
مصائب زنان خنیاگر

ملیحه مرادی گفت: وقتی که فضا برای تک‌خوانی خانم‌ها فقط در برابر جمعی از خانم‌ها محدود می‌شود، به همان نسبت سالن و زمان اجرا هم محدود می‌شود. در حال حاضر فقط دو سالن تالار وحدت و فرهنگسرای نیاوران برای کنسرت بانوان قابل استفاده است.

ملیحه مرادی متولد شهریورماه سال 1363 است؛ خواننده‌ای که موسیقی را از کودکی با ساز تمبک شروع کرد. او نقش پدرش را در پیشرفت هنر خود بسیار پر رنگ می‌داند و یادگیری ردیف آواز سنتی را نیز از 10 سالگی نزد پدر خود آغاز کرده است؛ او در نوجوانی برای آموختن نزد پریسا رفت؛ خواننده‌ای که ملیحه از کودکی شیفته‌اش بود. 17 ساله بود که وارد کنسرواتوار موسیقی تهران و در رشته نوازندگی ساز ایرانی سه تار مشغول به تحصیل شد؛ او مدرک کاردانی موسیقی و کارشناسی زبان و ادبیات فارسی دارد؛ به گفته خودش تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی کمکی به جریان آوازی‌اش بوده است.

به گزارش اعتماد، او هنرش را در ادامه نزد اساتیدی همچون سیامک جهانگیری، حسین علیزاده، مظفر شفیعی، حسن پازوکی، اصغر شاهزیدی و محمدرضا شجریان و همچنین ساز سه‌تار را نزد محمد فیروزی، محمدرضا ابراهیمی و مسعود شعاری فرا گرفت.

همچنین همکاری با محمدرضا درویشی برای موسیقی متن فیلم سینمایی «آتش سبز» به کارگردانی محمدرضا اصلانی، همکاری در تئاتر عروسکی «اپرای مولوی» (در نقش همسر مولانا) به آهنگسازی بهزاد عبدی و به کارگردانی بهروز غریب‌پور، اجرا در فستیوال brave festival در کشور لهستان به آهنگسازی رضا مازندرانی، آواز مخالف سه‌گاه با ساز نی سیامک جهانگیری در آلبوم «آواز در سایه»، شرکت در فستیوال Natural music and dance 2017 به همراه گروه «همنوازان سرو» در استرالیا؛ همکاری در آلبوم «ایرانه خانم» به آهنگسازی «سلطانی» از جمله فعالیت‌های اوست؛ ملیحه مرادی اخیرا اجرا‌هایی از قمرالملولک وزیری را بازخوانی کرده است. به این بهانه سراغ او رفتیم تا درباره فعالیت‌های هنری، چالش‌ها و تجربه‌های او در مسیری که انتخاب کرده، گفتگو کنیم.

در ابتدای این گفتگو می‌خواهم به آغاز فعالیت هنری خودتان اشاره کنید، از ابتدا آواز و خواندن را کار کردید یا اول با ساز شروع کردید؟

بنده در خانواده‌ای اهل هنر به دنیا آمدم؛ پدرم نوازنده نی هستند و از شاگردان استاد محمد موسوی بودند. همچنین صدای خوشی هم دارند و ردیف آوازی را خیلی خوب می‌شناسند و تسلط دارند. من هم به واسطه جدیت و علاقه‌ای که ایشان با وجود تفاوت زمینه شغلی‌اش، به موسیقی و شعر داشت و همچنین اغلب اوقات تمرین‌های گروه موسیقی‌شان و کلاس‌های آموزش نی ایشان در منزل ما برگزار می‌شد، مدام موسیقی سنتی می‌شنیدم.

آواز سنتی، دیگر برایم همچون زبان مادری شده بود و هر آهنگ یا آوازی که می‌شنیدم، می‌توانستم به سرعت تقلید کنم و آن را بخوانم. در 7 یا 8 سالگی بود که به ساز تمبک خیلی علاقه نشان دادم و پدرم برایم تمبک کوچکی تهیه کردند و نزد یکی از دوستان‌شان مدت کمی آموزش دیدم. بعد از آن تقریبا در 10 سالگی بود که آموزش ردیف آوازی را نزد ایشان شروع کردم و بعد‌ها به‌طور جدی‌تر و مستمر در محضر اساتید دیگر ادامه دادم.

آن طور که می‌دانم نزد خانم پریسا و آقای علیزاده و آقای شجریان آموخته‌اید... از اساتیدی که نزدشان کار کردید، بیشتر برای ما بگویید و اینکه از کدام یک تاثیر بیشتری گرفتید؟

بله؛ از 15، 16 سالگی آواز را نزد خانم پریسا ادامه دادم. در بهمن ماه سال 1380 وارد کنسرواتوار موسیقی تهران در رشته ساز ایرانی شدم. البته قبل از آنجا، ساز تار را یک‌سال خدمت آقای شاهی‌دل تعلیم دیده بودم و بعد ساز سه‌تار را در دانشگاه انتخاب کردم.

در کنسرواتوار با آقای سیامک جهانگیری (نوازنده نی) آشنا شدم که بعد از پدرم، ایشان بسیار تاثیرگذار بودند، البته خانم‌ها پریسا، سیما بینا و... خواننده‌های رویا‌های کودکی من بودند و از همان دوران من را با آواز‌ها و فرم موسیقی‌شان خیلی تحت‌تاثیر قرار می‌دادند.

آقای سیامک جهانگیری در مسیر آوازی من و رشد سطح درک و فهم و شناختم در موسیقی و همچنین دیدگاهم نسبت به فرم آواز موثر بودند. بعد از کنسرواتوار، دوره کوتاهی در خدمت ایشان، به کپی کردن برخی آواز‌های استاد شجریان پرداختیم. روی تکنیک‌های آوازی و پیوند شعر و موسیقی استاد، تمرین و توجه و اندیشه آوازی ایشان را بررسی می‌کردیم؛ اما من باز هم یادگیری از ایشان را رها نکردم؛ چه زمانی که کلاس ردیف‌شناسی داشتند و چه در قالب گروه موسیقی که افتخار همکاری و کنسرت در کنارشان داشتم.

همچنین ضبط آلبوم و تک ترک‌هایی در قالب تصنیف و آواز و تا به الان همچنان از تجربیات و دانش ایشان استفاده می‌کنم. بعد از آن در 19 سالگی افتخار داشتم که در گروه هم‌آوایان استاد حسین علیزاده به مدت دو سال از محضر ایشان کسب فیض کنم.

بعد از مدتی که مشغول تجربه و تدریس آواز بودم، فکر می‌کنم در سال 1386 بود که از طریق استاد آوازم، آقای مظفر شفیعی متوجه شدم که استاد شجریان فراخوان دادند برای پذیرش هنرجو. بعد از دو باری که در محضر استاد شجریان آواز خواندم، در کلاس‌شان پذیرفته شدم و از سال 87 کلاس‌های‌مان هر دو هفته یک‌بار برگزار می‌شد تا سال 1392.

در کلاس‌های‌شان، آواز‌هایی را که استاد در آلبوم‌های‌شان خوانده بودند، کپی می‌کردیم برای درک جزییات آواز و همچنین اندیشه پشت آوازهای‌شان که البته هر هنرجویی به فراخور سابقه و تجربه‌اش محضر استاد را درک می‌کرد. ما درس‌ها را نزد خودشان می‌خواندیم و البته که بسیار کار مشکلی بود.

در مدتی که خدمت استاد شجریان بودم، حدود 7 یا 8 ماهی، استاد به امریکا رفتند و مابین کلاس‌های‌مان وقفه افتاد. من هم تصمیم گرفتم در این فاصله هر دو هفته یک‌بار خدمت استاد شاهزیدی به اصفهان بروم با توجه به اینکه ایشان شیوه آوازی مکتب اصفهان را به‌طور مستقیم نزد استاد تاج اصفهانی آموخته بودند و همچنین همنشینی و دوستی‌ای که با استادان حسن کسایی و جلیل شهناز داشتند، بسیار مشتاق بودم که مدتی این شیوه را نزد ایشان درک کنم.

با ایشان تماس گرفتم و ایشان هم با مهر و فروتنی بسیار بنده و دو خانم دیگر را پذیرفتند و لطف کردند برای ما سه نفر زمان جداگانه‌ای غیر از روز‌های تدریس عمومی‌شان اختصاص دادند. روند کلاس ما به این صورت بود که هر بار ابتدا به اختیار خودمان شعری را انتخاب می‌کردیم به‌طور جداگانه و بعد روی بیت به بیت غزل‌ها به لحاظ پیوند شعر و موسیقی، جمله‌بندی تحریر‌ها و همچنین متر آواز و ظرافت‌ها، کار می‌کردیم.

این را هم اضافه کنم که به واسطه آموزش‌ها و تجربیاتی که در زمینه آواز کسب می‌کردم، با راهنمایی استادانم، سراغ نمونه‌های صوتی آوازخوانان و موسیقی دوران قدیم‌تر - از دوره قاجار به بعد - رفتم و از آن‌ها هم به‌طور غیرمستقیم به تمرین و تقلید آثارشان پرداختم.

در صحبت‌های پیشین اشاره شد به همکاری شما با گروه‌های مختلف؛ برای ما بگویید که همکاری شما با گروه هم‌آوایان و سرو چگونه شکل گرفت؟

فکر می‌کنم سال 1382 بود که استاد علیزاده برای پروژه‌ای فراخوان جذب خواننده داده بودند و من که آن زمان شاگرد آقای محمدرضا ابراهیمی، نوازنده تار و سه‌تار بودم، از طریق ایشان از این خبر مطلع شدم. ایشان مستقیم با منشی استاد علیزاده صحبت کردند و اسم من هم به لیست داوطلبان اضافه شد. روز موعود که فرا رسید، داخل اتاقی وارد شدم و اولین‌بار بود که استاد را از نزدیک ملاقات می‌کردم.

خود استاد علیزاده از همه تست می‌گرفتند. خوشبختانه پذیرفته شدم و راه پیدا کردم به گروه هم‌آوایان. می‌توانم بگویم کوچک‌ترین عضو گروه هم‌آوایان بودم. این پروژه عظیم شامل گروهی متشکل از 30 خواننده و حدود 30 نوازنده بود، اما متاسفانه گروه، بعد از یک‌سال تمرین‌های مداوم و بسیار پربار، متوقف شد ولی استاد علیزاده کار گروهی و تدریس موسیقی و آواز را برای خانم‌های خواننده گروه ادامه دادند و به مدت یک‌سال هر دو هفته یک‌بار جلساتی را با ایشان داشتیم.

سال بعد ایشان دو استاد آواز فرانسوی را از پاریس دعوت کردند به ایران و ورکشاپی اختصاصی برای خوانندگان زن و مرد گروه هم‌آوایان برگزار کردند. ما در آن جلسات، صداسازی و تمرین و نرمش‌های تنفسی یاد گرفتیم. درست است که همکاری با استاد علیزاده به اجرای صحنه نرسید، اما تجربه بسیار ارزشمندی در کنار استاد، دوستان خواننده و اساتید دیگر بود.

ماجرای گروه سرو هم به واسطه آشنایی و دوستی با آقای سالار ایوبی، نوازنده تار، سه تار و عود که ساکن استرالیا هستند، شروع شد. سال 1395 برای فستیوالی به استرالیا رفتیم و سه شب اجرا داشتیم. بعد در سال 1396 قرار شد که تور کنسرتی برگزار کنیم، اما افراد گروه دقیق مشخص نبودند.

بعد از قطعی شدن برنامه‌های کنسرت، ایشان از آقای مجید درخشانی دعوت کردند که با ما همکاری داشته باشند و این‌گونه شد که ما در قالب گروه سرو با همکاری آقای درخشانی، تورکنسرت در 5 شهر استرالیا رفتیم و اجرا کردیم.

شما در پروژه‌های مختلفی حضور داشتید؛ اپرای مولوی به کارگردانی بهروز غریب‌پور یکی از آن‌ها بود، درباره این تجربه بگویید. نقش همسر مولوی را داشتید، درست است؟

تئاتر عروسکی اپرای مولوی در سال 1388 ضبط شد و در سالن فردوسی، روبه‌روی تالار وحدت، اجرا شد. بنده به واسطه یکی از دوستان خانوادگی‌مان آقای غفار ذابه که از آوازخوان‌های خیلی خوب هستند برای خواندن نقش همسر مولانا، به این کار دعوت شدم. ابتدا آقای ذابه برای خواندن نقش شمس قبل از آقای همایون شجریان انتخاب شده بودند.

روزی که برای ضبط به استودیو رفتم با آقایان بهروز غریب‌پور و بهزاد عبدی آشنا شدم. زمانی که صدای من را که روی موسیقی کار، شنیدند خیلی خوش‌شان آمد و حتی یادم هست که آقای غریب‌پور آنقدر حس و حال آواز مرا دوست داشتند که گفتند: «حیف است نقش کمی داشته باشی» برای همین چند جای دیگر هم دیالوگ‌هایی را به نقش من اضافه کردند مثلا در قسمت‌هایی همخوانی کردم و در یکی، دو مورد همزمان تعویض پرده. در نهایت افتخار همکاری در کنار دیگر دوستان عزیز خواننده در این پروژه را داشتم.

آن طورکه می‌دانم شما دانش‌آموخته رشته موسیقی و ادبیات هستید؛ ادبیات و موسیقی در فرهنگ و هنر ما با هم پیوند بسیار عمیقی دارند، دوست دارم از زبان شما که نسبت به هر دو رشته درک دارید، بشنویم که به نظرتان این پیوند چگونه رقم خورده است و در ادامه نیز از تاثیر ادبیات و موسیقی بر هم بگویید.

بله؛ خب من تحصیلات اولیه‌ام در زمینه موسیقی بود، اما بعد احساس کردم به واسطه اینکه آواز کار می‌کنم، تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی می‌تواند به جریان آوازم کمک بیشتری کند. در مورد پیوند شعر و موسیقی، شعر کاملا در بافت آواز ایرانی است و نقش بسیار مهمی را در آن ایفا می‌کند.

از سال‌ها پیش ما در آواز قدما می‌شنویم که بیشتر مواقع از قالب شعری غزل و گاهی از فرم دوبیتی و مثنوی استفاده می‌کردند، اما در شکل کلی‌تر ساختار ردیف آواز کلاسیک ایران با غزل سازگارتر است. در زمان معاصر، اشعار نو هم مورد توجه آهنگسازان و همچنین آوازخوان‌ها قرار گرفت.

در آواز‌های قدیم، وقتی شعر می‌خواندند نزدیک به ریتم شعر حرکت می‌کردند و معمولا ساختار وزن عروضی شعر را بر هم نمی‌زدند، اما بعدها، آوازخوان‌هایی همچون شجریان، بنان و... وزن عروضی آواز‌ها را بر اساس تاکید کلمات در مصرع یا بیت و محتوای شعر، تغییر می‌دادند و از اشعار شاعران معاصر هم استفاده می‌کردند.

به‌طور مثال در آواز‌های استاد شجریان و بنان، ابتدا اشعار را بر اساس موضوع، آرایه و صنایع ادبی، به بهترین شکل ممکن انتخاب می‌کردند و بعد با توجه به موضوع شعر بررسی می‌کردند که به حال و احساس و همچنین به لحاظ کوتاهی و بلندی وزن عروض با کدام دستگاه یا آواز هماهنگی دارد. حتی در رسالات قدیم هم به این نکات توجه شده برای مثال فرصت شیرازی، در یکی از کتاب‌هایش به این مساله پرداخته که کدام شعر برای چه دستگاه یا آوازی مناسب‌تر است.

خود شما چطور؟ بی‌تردید در انتخاب اشعار حساسیت دارید؛ آیا کلام را بیشتر از اشعار کلاسیک انتخاب می‌کنید یا تمایل به استفاده از اشعار نو هم دارید؟

من هم با توجه به این الگو‌ها و سلیقه شخصی‌ام، قالب غزل را بیشتر می‌پسندم؛ به ویژه از شاعران قدیم و کلاسیک؛ اما خب تجربیاتی دارم که بنا به ضرورت، قطعه‌ای آهنگسازی‌شده یا آوازی در اثری، اشعار نو و قالب‌های شعری دیگری را هم خوانده‌ام.

اخیرا بازخوانی اجرا‌های قمرالملوک وزیری را داشتید؛ چرا بازخوانی اجرا‌های قمر را انتخاب کردید؟

بله، به تازگی آلبومی را تحت عنوان «آه ماه» ضبط کردیم؛ به اتفاق دوستانم که در تاریخ 20 شهریور ماه منتشر شد. خب قمرالملوک وزیری از شخصیت‌های برجسته موسیقی اواخر دوره قاجار است. بازخوانی آثار او را به این دلیل انتخاب کردم که علاوه بر اینکه دارای یک شخصیت والای انسانی و البته بسیار هم تاثیرگذار بود، به لحاظ آوازی نیز، قمر گستره صوتی وسیع و خاص و قابل توجهی داشت.

جنس و سرعت تحریرهایش و همچنین جمله‌بندی تحریرهایش به واسطه همنشینی با مرتضی خان نی‌داوود گردش‌های ویژه و‌سازی داشت. همچنین اشعاری که انتخاب می‌کرد یا برایش انتخاب می‌شد از شاعران کلاسیک و معاصر همچون شهریار، میرزاده عشقی و ایرج میرزا بود که قابل توجه است. قمر به دلیل شخصیت متفاوت و شرایط سیاسی و اجتماعی آن زمان و جسارت زنانه‌ای که داشت برای من بسیار قابل احترام و جذاب بود. آواز‌های قمر همیشه برایم چالش‌برانگیز بود.

مدتی تقریبا طولانی علاوه بر تمرین شیوه آوازی قدما، روی آواز‌های قمر کار می‌کردم به قصد اینکه برخی تصانیف اجرا شده توسط قمر را بازخوانی کنم با کیفیت ضبط امروزی و همچنین با لحن و تکنیک و بیان شخصی‌ام. همچنین می‌خواستم در جهت خدمت به موسیقی و آواز هر چند قدمی کوچک برداشته باشم و این فرم از تصانیف و موسیقی را به گوش علاقه‌مندان به موسیقی کلاسیک ایران برسانم.

در بخش دیگر این گفتگو می‌خواهم از زبان ملیحه مرادی بشنویم که با چه چالش‌هایی در مسیر هنری که انتخاب کرده، مواجه شده است؟

خب در کشور ما بانوان حق تک‌خوانی ندارند و فقط می‌توانند به صورت همخوان در بخش آوازی فعالیت کنند و این‌گونه می‌توانند مجوز ارشاد داشته باشند. متاسفانه فضا برای خوانندگان و نوازندگان خانم به اندازه آقایان مهیا نیست و در بعضی شهر‌ها حتی به بانوان نوازنده اجازه داده نمی‌شود به روی صحنه بروند.

هر چند که بنده در شروع تعلیم آواز در جریان چنین محدودیت‌هایی نبودم، چون کودک بودم و شاید پدرم هم آن زمان به قصد اینکه من در آینده به‌طور حرفه‌ای آوازخوان شوم، تعلیمم نمی‌داد؛ چون شرایط را می‌دانست، بیشتر مایل بود که من شغلی دیگر هم در کنار حرفه موسیقی داشته باشم؛ اما من از کودکی سودای خوانندگی داشتم و با توجه به نگرانی‌های پدر و بعد‌ها شناخت خودم از شرایط حاکم، قوی‌تر تلاش کردم و برایم اصلا قابل درک نبود تا اینکه اولین اجرای صحنه‌ام در 17 سالگی به‌طور رسمی و با مجوز ارشاد برگزار شد که در آنجا متوجه شدم اجحاف زیادی در حق بانوان صورت گرفته است.

بعد از این تجربه چه کردید؟ ناامید یا سرخورده نشدید؟

اتفاقا همین امر باعث شد که متوجه شوم باید تلاش بیشتری کنم و موانع را نبینم. نگویم که راه پیشرفت ندارم و نمی‌توانم همانند مردان، آواز بخوانم. سعی کردم استعدادم را از طریق تحصیل در رشته موسیقی و ادبیات، درک محضر استادانم، تمرین و تقلید از آثار آوازخوانان قدیم و همچنین ضبط و اجرا‌های صحنه‌ای رشد بدهم.

البته برای اینکه در مسیر هدفم باشم با موانع بسیاری مواجه شدم به دلیل اینکه ما حق تک‌خوانی نداریم و بالطبع مجوز هم نمی‌دهند و آثارمان هم انتشار عمومی نمی‌شود؛ برای همین تعداد محدودی از هنرمندان حاضر هستند برای خانم‌ها کاری بسازند و همچنین با آن‌ها کنسرت بدهند.

به هر شکل از طریق کنسرت‌های خارج از ایران یا تک ترک‌هایی که با آهنگسازان مختلف کار کردم و همچنین در قالب تدریس آواز، هنرم را ادامه دادم. گاهی از اظهارنظر هنرجویانم و کسانی که هنر بنده را دنبال می‌کنند، می‌فهمم که آن‌ها متوجه تلاش و ثابت‌قدم بودن من می‌شوند و می‌بینند، به خصوص خانم‌هایی که علاقه‌مند به موسیقی و آواز هستند و آشنایی کافی در مسیر اجرایی و آینده حرفه‌شان ندارند، امیدوار و دلگرم می‌شوند که آن‌ها هم می‌توانند با اقتدار این مسیر را ادامه دهند.

البته در حال حاضر خانم‌ها از طریق فضای مجازی توانسته‌اند هنرشان را ارایه دهند و همچنین موسیقیدان‌ها هم نسبت به قبل بیشتر از هنر بانوان استفاده می‌کنند و حامی هستند.

شما با یکی از گروه‌های زنان هم سابقه همکاری داشته‌اید، اساسا چنین اجرا‌هایی که به‌طور تفکیک شده برگزار می‌شود علاوه بر بحث تفکیک جنسیتی و فارغ از درست و غلط بودنش با مشکلات دیگری هم مواجه است؛ مثلا من از چند نفر از هنرمندان زن، پیش از این شنیده بودم که ساعات اجرا و روز‌های نامناسبی را در سالن‌ها به کنسرت‌های زنان اختصاص می‌دهند؛ در این باره هم صحبت کنید.

موسیقی و آواز در کل فارغ از جنسیت است و خب با توجه به محدودیت‌ها و عدم حضور خانم‌های خواننده، مشکلاتی هم به وجود می‌آید. وقتی که فضا برای تک‌خوانی خانم‌ها فقط در برابر جمعی از خانم‌ها محدود می‌شود، به همان نسبت سالن و زمان اجرا هم محدود می‌شود.

در حال حاضر فقط دو سالن تالار وحدت و فرهنگسرای نیاوران برای کنسرت بانوان قابل استفاده است. بالطبع در چنین شرایطی، برای برگزاری کنسرت بانوان، تمام افراد اعم از پرسنل و صدابردار و کارکنان باید خانم باشند و در روز کنسرت هیچ آقایی در اطراف سالن برگزاری کنسرت نباید حضور داشته باشد خب همین محدودیت‌ها آسیب جدی به اجرای بانوان وارد کرده است.

زمانی که یک خانم همچون آقایان خواننده و نوازنده نتواند فعالیت جدی و مستمر روی صحنه داشته باشد به همان میزان، تجربه و توانایی کمتری نسبت به آقایان پیدا می‌کند. کنسرت‌های بانوان معمولا به خاطر محدود بودن آن‌ها به یک جنس، ذهنیتی سرگرمی و دورهمی برای برخی شرکت‌کنندگان پیش می‌آورد و از آن جدیت و فضای حرفه‌ای موسیقی در اغلب مواقع کم می‌شود و در نتیجه این اتفاقات متاسفانه احساس رقابت و اجرای یک کنسرت حرفه‌ای به خانم‌ها داده نمی‌شود.

در نهایت یک پوستر از کنسرت‌ها برای‌مان به یادگار می‌ماند بدون اینکه نمونه صدایی از اجرا، فیلم یا عکسی روی صحنه داشته باشیم. البته تمام این‌ها که گفته شد نیز در واقع به نوعی توصیفی از وضعیت تهران است؛ این را باید در نظر داشته باشیم که در شهرستان‌ها شرایط به مراتب سخت‌تر است.

متشکرم خانم مرادی، در پایان از شما می‌خواهم بگویید اگر روزی آزاد باشید که با هر کدام از هنرمندان که دل‌تان می‌خواهد، اجرایی داشته باشید، دوست دارید با کدام هنرمندان و در کدام سالن اجرا کنید.

اگر روزی فرا برسد که بانوان هم اجازه تک‌خوانی روی صحنه را داشته باشند، طبیعتا من هم مانند هنرمندان دیگر، مایل هستم با اساتید معاصر خودم کار و در کنار آن‌ها تجربه کسب کنم. همیشه از نوجوانی آرزو داشتم که اولین کنسرت مشترکم را به همراه ساز نی پدرم داشته باشم و با او به روی صحنه بروم.

خب من همیشه خارج از ایران، افتخار همکاری با برخی استادان و هنرمندان هم نسل خودم را داشته‌ام و حتی به صورت آلبوم و تک ترک‌های صوتی؛ اما آرزوی قلبی من و همه بانوان سرزمینم قطعا این است که در کشورمان ایران، برای مردمی که علاقه‌مند به موسیقی سنتی و ادب پارسی هستند، روی صحنه آواز بخوانیم.