نان امام زمان (عج) را نمیخورم که حلیم مشهدی عباس را هم بزنم!
شهید آیتالله مهدی شاه آبادی از شاگردان برجسته امام خمینی (ره) و فرزند آیت الله العظمی شاه آبادی از جمله برجستهترین چهرهها در میان شهدای روحانی هشت سال دفاع مقدس است. کارنامه سیاسی و علمی این شهید، نشان از برجستگیهای فراوانی دارد که میتواند، الگویی برای همه بویژه مسئولان امروز مطرح شود.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صاحب نیوز؛ هشت سال دوران سخت اما پرافتخار دفاع مقدس، تجلی رشادت اقشار مختلف ملت ایران بود؛ طلبه، دانشجو و بازاری و پیر و جوان و زن و مرد. همه برای دفاع از مرزهای ایران اسلامی آماده و مهیا بودند و نتیجه نیز چیزی جز عقبنشینی و شکست دشمن متجاوز نبود. یکی از قشرهایی که با حضور در عرصه دفاع، نمادی از مجاهدت و استواری در دفاع از ایران شد، روحانیت بود. کم نبودند روحانیونی که در کنار نقشآفرینی فرهنگی، فکری و انگیزشی، خود در عمل هم لباس رزم پوشیدند و به درجه رفیع شهادت رسیدند.
از جمله برجستهترین چهرهها در میان شهدای روحانی هشت سال دفاع مقدس، شهید آیتالله مهدی شاه آبادی بود؛ یکی از شاگردان برجسته امام خمینی (ره) و فرزند آیت الله العظمی شاه آبادی که خود از جمله استادان امام راحل بود. شهید آیت الله شاه آبادی، ششم اردیبهشت سال 63 در پنجاه و چهار سالگی در منطقه عملیاتی مجنون در حالی که در کسوت نماینده مردم در مجلس مشغول بازدید از خط مقدم بود، به شهادت رسید. کارنامه سیاسی و علمی این شهید، نشان از برجستگیهای فراوانی دارد که میتواند، الگویی برای همه بویژه مسئولان امروز مطرح شود.
* شهید آیت الله شاه آبادی چه کسی بود؟
شیخ مهدی شاه آبادی در سال 1309 خورشیدی در قم متولد شد پدر ایشان آیت الله العظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی از مراجع تقلید و استاد عرفان حضرت امام خمینی (ره) و مادرش «بتول مطیعا» بود. تولد وی همزمان با ایام سلطنت رضاشاه در ایران بود؛ سال هایی که به سرکوب دین و مذهب از سوی دستگاه سلطنت مشهور است. آیت الله العظمی شاه آبادی فقیهی عالم و عارفی وارسته بود که در عین حال، از سیاست و برقراری احکام اسلامی در جامعه غافل نبود و در آن ایام از جمله علمای مبارزی بود که با سلطنت جور رضاشاه به مقابله برخاسته بود اساساً چهرهای ضد ظلم در آن دوران شناخته می شد. آیت الله العظمی شاهآبادی سال 1313 پس از هفت سال اقامت در قم، عازم تهران شد.
شهید حجت الاسلام مهدی شاه آبادی شهید شاه آبادی، در سن چهارسالگی برای فراگیری قرآن وارد مکتبخانه «امامزاده یحیی» شد. بعد از دو سال، به همراه دو برادر دیگر خود به دبستان «توفیق» رفت. در ایام دبستان، شیخ مهدی پس از فراغت از دروس روزانه مدرسه، عصرها نزد پدر به فراگیری علوم دینی می پرداخت و دروس صرف و دیگر مقدمات عربی را از ایشان فرا میگرفت. در سن 14 سالگی برای تحصیل علوم دینی وارد «مدرسه مروی» شد. چهار سال بعد در یکی از اعیاد مذهبی به دست یکی از سادات و در حضور پدر بزرگوارش، لباس روحانیت را به تن کرد.
یک سال بعد، در سال 1328 هجری خورشیدی آیت الله العظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی از دنیا رفت. گویی که زندگی می دانست حالا جانشین مناسبی برای او ظهور کرده است. شهید مهدی شاهآبادی دو سال بعد، برای تکمیل دروس دینی به قم مهاجرت کرد و یک سال بعد، مجدداً برای گذراندن دوره دبیرستان به تهران بازگشت کل دوره شش ساله دبیرستان را در 14ماه به پایان رساند. این شهید جلیل القدر در سن 25 سالگی به درس خارج حضرات آیات عظام: سید حسین بروجردی، سیدمحمد رضا گلپایگانی، محمدعلی اراکی و حضرت امام خمینی (ره) در قم راه پیدا کرد.
* مبارزات سیاسی شهید آیت الله مهدی شاه آبادی
شهید مهدی شاهآبادی مبارزه برای تحقق احکام اسلام و حمایت از حرکت روحانیت در مقابل حکومت خودکامه پهلوی را تکلیف خود میدانست، به همین دلیل با شروع مبارزات مرحوم آیتالله کاشانی، پا به میدان مبارزه گذاشت و پس از کودتای ننگین 28 مرداد سال1332 پس از سقوط دولت مصدق؛ دورانی که مردم ایران در تب و تاب نهضت ملی شدن صنعت نفت بودند. برای اولین بار به دست عوامل رژیم شاه دستگیر و پس از مدت کوتاهی آزاد شد. به این ترتیب مبارزات سیاسی مذهبی شهید شاهآبادی از سال 1332 و پس از کودتای 28 مرداد شروع شد و برای نخستین بار، دستگیری و زندان را تجربه کرد.
بعد از آزادی، مبارزه برای او معنای جدیتری پیدا کرد؛ و برنامه سفرهای تبلیغی به مناطق محروم را به طور جدی پیگیری می کرد. در ایام محرم، رمضان و تعطیلات حوزه، به شهرها و روستاهای دور دست می رفت و تلاش می کرد مردم را با امام خمینی (ره) و مبارزات ایشان آشنا می کرد. علاوه بر این، تبلیغ شعائر اسلامی در این سفرها، که با سختی فراوان انجام می شد، همواره از اهداف اصلی شهید مهدی شاهآبادی بود.
مبارزات شهید شاهآبادی پس از آغاز رسمی و علنی مبارزه حضرت امام (ره) و قیام سال 1342 علیه رژیم فاسد شاهنشاهی، به اوج رسید در این دوران شهید شاهآبادی به همراه دیگر یاران هم رزم خود به فعالیتهای متعددی پرداخت تا اهداف نهضت اسلامی امام امت تحقق یابد. ایجاد هماهنگی بین آیات عظام و حضرت امام، نشر و تکثیر اعلامیه های امام، حمایت های مادی و معنوی از مبارزان و... بخشی از فعالیت های او در این دوره بود. ضمن اینکه به عنوان یک روحانی، در کنار این فعالیت ها، حضور در مساجد و سخنرانی درباره افکار امام و نقد نارساییهای حکومت پهلوی، به هر حال جزو برنامه روزانه او بود.
بعد از ارتحال مرحوم آیتالله العظمی بروجردی، با مسافرت به روستاهای دور دست، آرمانهای امام راحل را به مردم معرفی میکرد. همسر این شهید بزرگوار در این خصوص روایت کرده است: «هر وقت که برای تبلیغ می رفت، یک کیسه نان خشک و پنیر هم با خودش می برد. فکر می کردم می خواهد در محل تبلیغش زاهدانه زندگی کند با خودم کلنجار می رفتم که شیخ مهدی اهل این کارها و فیلم بازی کردن برای مردم نبود، هر طور در خانه زندگی می کرد، بیرون هم همانطور بود، حالا چی شده که این کار را می کند؟!
به همین دلیل با اصرار در سفرهای تبلیغی بچهها را برمیداشتم و به دنبال آقا به روستاها میرفتم. وقتی به محل تبلیغ که روستای کوچکی بود رسیدیم تازه متوجه ماجرا شدم. شیخ مهدی همیشه عادت داشت بین کارهایی که میخواهد انجام دهد، سخت ترین ها را انجام بدهد برای همین در تبلیغ هم روستاهایی را انتخاب می کرد که بر اثر تبلیغات رژیم شاهنشاهی ذهنیت منفی ای به دین و روحانیت داشتند تا آنجا که حتی حاضر نبودند نان خالی به روحانی بفروشند و شیخ مهدی مجبور بود تا با همان نان خشک و پنیر روزگارش را بگذراند اما این هیچ تاثیری در تبلیغ او نداشت و در جذب مردم بیشتر سماجت به خرج میداد برای اهالی آن روستا در تبلیغ و تبیین دین آنچنان سنگ تمام می گذاشت که یادم هست وقتی ایام تبلیغ تمام شد مردم همان روستا آمدند و با اشک و آه و به اصرار از او خواستند تا باز هم به آنجا برود اما شیخ مهدی اعتقاد داشت در آن روستا کارش را انجام داده و علاقه را در دل اهالی ایجاد کرده، بقیه کار را یک نفر دیگر باید بیاید انجام دهد».
برای همین سال بعد برای تبلیغ به یک روستای صفر کیلومتر دیگر می رفت و دوباره روز از نو روزی از نو. بیخود نبود که شیخ مهدی شاه آبادی فرزند بزرگ استاد عرفان حضرت امام خمینی (رضوان الله) آنطور چشم خدا را گرفت که با خلعت فاخر شهادت او را برای خودش جدا کرد.
* من نان امام زمان (عج) را نمیخورم که حلیم مشهدی عباس را هم بزنم!
«شب عاشورا مسجد روستای گیلان آکنده از جمعیت عزادار بود و سخنران جوانی برای اهالی سخنرانی میکرد. پیش از این چند بار به او تذکر داده بودند که باید در منبر برای جناب اعلی حضرت! شاهنشاه «عاری از مهر» دعا کند، اما او بدون توجه به آن دستورها، هیچگاه برای شاه دعا نکرده بود. ناگهان صدای چکمههایی، چشمها را متوجه درب مسجد کرد. رئیس پاسگاه به همراه چند ژاندارم وارد مسجد شد و مستقیم به طرف منبر رفت، ولی سخنران بیتوجه به آنها به سخنرانی خود ادامه داد. رئیس پاسگاه، وقتی به منبر رسید، با پرخاشگری سخن روحانی را قطع کرد و او را از منبر پایین کشید و به طرف پاسگاه برد.
عده زیادی از مردم همراه آنها به راه افتادند تا ببینند رئیس پاسگاه با روحانیشان چه میکند. در پاسگاه، رئیس رو به روحانی کرد و گفت: با آنکه چند بار تذکر دادهایم، چرا به شخص اول مملکت جناب شاهنشاه دعا نمیکنید و از او تعریف نمیکنید! و روحانی شجاع و آزاده روستا حجت الاسلام شیخ مهدی شاه آبادی با صدای بلند در جمع مردم و افراد پاسگاه جواب داد: «من نان امام زمان را نمیخورم که حلیم مشهدی عباس را هم بزنم!» فرمانده پاسگاه از این همه شجاعت و این جواب دندان شکن غرق در حیرت شد. جالبتر اینکه وقتی همسر فرمانده این پاسگاه از قضیه مطلع شد، مدتها با شوهرش قطع رابطه کرد»
* هر چه شما نفرمایید!
برادر شهید حسن شاهآبادی از مبارزات برادرش اینگونه روایت می کند «زمانی که ایشان (شهید حجه الاسلام مهدی شاه آبادی) توسط ماموران رژیم دستگیر شده بود، با مأموران ساواک خوب مبارزه میکرد. به ایشان گفته بودند «آقا عمامهتان را بردارید.» پاسخ داده بود: «عمامه را برنمیدارم.» هر چه اصرار میکنند که عمامه را بردارد، میگوید: «نه، خودتان بیایید و بردارید.» افرادی که در آنجا بودند، جرأت این کار را پیدا نمیکنند. آن زمانِ سرلشکر علویمقدم رئیس ساواک بوده، رئیس کمیته وقت که کشیک بوده با سرلشکر تماس میگیرد. میگوید: «فلانی را گرفتهایم و میخواهیم او را به زندان ببریم، اما عمامهشان را بر نمیدارند. تکلیف ما چیست؟» علوی مقدم میگوید: «مشکلی ندارد، با عمامه داخل زندان بروند.» بلافاصله شهید شاهآبادی عمامه را برمیدارد و روی زمین میگذارد. یعنی برای مبارزه، اگر او اجازه داد من با عمامه بروم، بر خلاف دستورش، عمامه را خودم برمیدارم»
شجاعت و بی پروایی شهید حجت الاسلام شاهآبادی در برخورد با طاغوت از او چهرهای مقاوم و سازش ناپذیر ترسیم کرده بود، سال 1350 شمسی پس از حدود 21 سال اقامت در قم به تهران بازگشت کمی بعد از رحلت امام جماعت مسجد روستای رستمآباد در اطراف شمیران به دعوت معتمدین و جوانان مبارز محل، امامت مسجد رستمآباد را قبول و آن جا را به کانون مبارزه علیه رژیم شاه تبدیل کرد. شهید مهدی شاهآبادی، در سالهای 52 تا 57 در مجموع 5 بار دستگیر و حدود یک سال و نیم را در زندان گذراند و مورد شکنجههای وحشیانه دژخیمان ساواک قرار گرفت و هر بار مقاومتر از همیشه در مقابل شکنجهگران ایستادگی کرد. وی در برابر سئوالات بازجویان فریاد میزد و میگفت: «اگر من اعلامیههای امام را نخوانم، پس چه کسی بخواند؟» او با سماجت غیرقابل توصیفی بر ادامه مبارزات خود پافشاری می کرد تا آن جا که رژیم را به ستوه آورده و دستور تبعید او صادر شد.
* شخصیت مقاوم و مبارز شهید مهدی شاه آبادی
در سندی که از ساواک به دست آمده است، شخصیت مبارز و مقاوم شهید شاهآبادی به وضوح آشکار و عجز رژیم از مبارزات آن شهید والامقام نمایان میشود. متن سند یاد شده چنین است:
«به: وزارت کشور از: ساواک درباره مهدی شاهآبادی فرزند محمدعلی نامبرده بالا یکی از وعاظ افراطی و اخلالگر است که تحریکات و اقداماتی در زمینه ضدیت مردم با یکدیگر معمول داشته و فعالیتهائی در جهت خلاف مصالح مملکتی و اخلال در نظم عمومی انجام و رویه نامطلوب و نادرست خود را همچنان دنبال میکند. به نحوی که وجود یاد شده در منطقه تهران موجبات بر هم خوردن نظم و آرامش عمومی را فراهم میسازد. با ارسال خلاصهای از سوابق او به پیوست خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعی و طرح موضوع و سوابق یاد شده نسبت به طرد وی اقدام قانونی به عمل آورده و از نتیجه این سازمان را آگاه سازند.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور ارتشبد نصیری
از طرف مدیرکل اداره سوم. ثابتی در ذیل این سند دستوری مبنی بر تبعید شهید شاهآبادی به بانه نوشته شده است: «خواهشمند است دستور فرمایید ضمن شرکت در کمیسیون مزبور ترتیبی داده شود که فرد مورد بحث به حداکثر مدت (سه سال) به اقامت اجباری به شهر بانه - استان کردستان محکوم و از نتیجه این اداره کل را آگاه سازند.»
شهید شاهآبادی در طول تبعید خود مرتباً به منزل علمای اهل سنت میرفت و آنان را به مبارزه و مخالفت با نظام فاسد شاه ترغیب میکرد. وی چند مرتبه از محل تبعید خود خارج شد و با همسنگران خود که در شهرهای اطراف در تبعید بودند، تجدید میثاق میکرد. مجموعه فعالیتهای آن شهید باعث شد رژیم به ستوه آمده و سراتجام پس از شش ماه، حکم تبعید وی لغو شود.
شهید شاهآبادی با روحیهای مقاوم در برابر مأموران شاه ایستادگی کرد. وی به ماموران میگفت: «باید تمامی اعلامیهها و کتابها و نوارهائی را که از منزل دزدیدهاید، برگردانید.»
* ساعتها پای درد و دل مردم برای گره گشایی از مشکلات آنها
همسر این شهید والامقام شخصیت اجتماعی ایشان را اینگونه توصیف می کند؛ «در مسجد پای صحبت و درد دل مردم مینشست و اگر احساس میکرد میتواند گرهای از مشکلی باز کند، از هیچ تلاشی دریغ نمیکرد. حتی اگر صحبت طولانی میشد و وقت اقتضا نمیکرد، آدرس منزل را به افراد میداد و میگفت برای ادامه صحبت و طرح مسائل و مشکلات به منزل بیایند. نهایت اهمیت را برای رفع مشکلات و دغدغههای مردم قائل بودند. یادم نمیرود یک روز ایشان آمدند و گفتند: سقف منزل یک پیرزن دچار مشکل شده اما متاسفانه من الان امکان حل مشکل او را ندارم. شما هدیهای برای او بخرید که او بداند من به فکر او هستم»
مسئولیت های شهید شاه آبادی پس از پیروزی انقلاب اسلامی
شهید مهدی شاه آبادی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مسئولیت های مختلفی فعالیت کرد. که عضویت در شورای مرکزی کمیته انقلاب اسلامی، عضویت در هسته مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران، دبیری جامعه روحانیت مبارز شمیرانات، نمایندگی جامعه روحانیت مبارز در ائتلاف بزرگ، نمایندگی دوره های اول و دوم مجلس شورای اسلامی، عضویت در هیئت منتخب امام برای بررسی عملکرد بنیاد مستضعفان در سال 59، عضویت در ستاد بسیج اقتصادی کشور، سرپرستی حوزه علمیه ای که خود آن را تأسیس کرده بود، بخشی از مسئولیت ها و فعالیت های ایشان بود.
در سنگر مجلس
شهید شاه آبادی که با اصرار جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری، برای انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی کاندیدا شد و با کسب قریب به 700 هزار رأی، به نمایندگی از مردم تهران به مجلس راه یافت. فعالیت ایشان در کمیسیون امور قضایی مجلس همواره مورد توجه نمایندگان مجلس بود و ارائه نظرات وی در امور و مسائل مختلف قضایی در تصمیمات مجلس شورای اسلامی بسیار موثر و کارساز بود و در طی 4 سال، خدمات بسیاری ارائه نمود. شهید شاه آبادی در انتخابات دوره دوم مجلس شورای اسلامی در سال 1362 با اکثریت مطلق آراء و در مرحله اول انتخابات با قریب یک میلیون و دویست هزار رأی انتخاب شد و به ادامه فعالیت های پارلمانی پرداخت. علی رغم مسئولیت های متعدد شهید شاه آبادی هرگز مسجد روستای رستم آباد را فراموش نکرد و کثرت فعالیت ها و مسئولیت های او موجب رها کردن مسجد و خدمات دینی او نگردید. او با حضور مستمر خود در مسجد، علیرغم فاصله زیادی که بین منزل و مسجد او وجود داشت، باعث امیدواری مردم منطقه بود.
* اگر شهادت دشمن را ذلیل می کند ما آماده این شهادت هستیم
آیت الله شاه آبادی عشق و علاقه زایدالوصف و خاصی به جبهه و رزمندگان داشت به همین دلیل در ایام تعطیلی مجلس یا هر فرصت دیگری مرتب به دیدار آنان در خط مقدم جبهه ها میرفت و حضور خود را در صحنههای نبرد حفظ میکرد. او با سفرهای متعدد خود به جبهه، در صدد اطاعت از امر امام (ره)، دیدار با رزمندگان و تقویت روحیه آنان بود.
پنجم اردیبهشت سال 1363 در آخرین سفر خود به جبهه که منتهی به شهادتش شد، به اتفاق همراهان، پس از بازدید از تیپ 20 زرهی رمضان، عازم اهواز شد و در پایگاه شهید بهشتی در کنار رزمندگان لشکر 25کربلا، نماز مغرب و عشا را اقامه کرد. پس از نماز درباره شهادت گفته بود: «اگر شهادت میتواند نظام توحیدیمان را حفظ کند، اگر شهادت میتواند دشمن را ذلیل کند، اگر شهادت میتواند تفکر و بینش اسلامیمان را به دنیا اعلام کند، ما آماده این شهادت هستیم.»
شهید آیت الله شاه آبادی نماینده دوره دوم مجلس شورای اسلامی روز پنج شنبه؛ ششم اردیبهشت سال 63 به اصرار ایشان قرار بر بازدید از جزیره مجنون گذاشته شد که با برگزاری دعای کمیل در همان شب نیز همراه بود. بعد از نماز ظهر آن روز، ایشان با شنیدن خبر سقوط و متلاشی شدن یک فروند هواپیمای توپولوف عراقی، برای دیدن لاشه آن ابراز علاقه کرد و با وجود این که آن منطقه زیر آتش و بمباران شدید بود این کار انجام شد. قبل از رسیدن به منطقه مورد نظر، از پایگاه پدافند نیروی هوایی که هواپیمای عراقی ها را واژگون کرده بود، بازدید کرد و به سمت جزیره مجنون حرکت کرد تا خود را به دعای کمیل برساند، اما صدای انفجار مهیب خمپاره های دشمن همه چیز را واژگون کرد و درنهایت، در غروب روز پنج شنبه؛ ششم اردیبهشت 63 مصادف با شب شهادت مولایش حضرت موسی بن جعفر (ع)، بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ متجاوزان بعثی، ندای حق را لبیک گفته، به فیض عظیم شهادت نائل شد.
* روایتی از لحظه شهادت شهید شاه آبادی
مهدی چمران درباره چگونگی شهادت حجتالاسلام شاهآبادی روایت کرد: ناگهان با صدای انفجاری بسیار شدید همه ما به حالت درازکش روی زمین خوابیدیم. پس از لحظاتی بلند شدیم که حرکت کنیم اما حجتالاسلام شاهآبادی بلند نشد. فرزند وی که همراه ما بود، بلافاصله خود را به کنار پدر رساند و وی را صدا کرد، اما متاسفانه جوابی نشنید. من و بقیه دوستان هم در کنار وی حاضر شدیم و در میان بهت و ناباوری شاهد به شهادت رسیدن حجت الاسلام شاه آبادی در اثر اصابت ترکش گلوله توپ بودیم. در آن لحظه به یاد ذکری افتادم که این شهید بزرگوار همیشه بر لب داشت، حتی در آخرین سجده نمازش هم بر زبان جاری کرد. وی زمزمه میکرد: «اللهم انی اسئلک ان تجعل وفاتی قتلاً فی سبیلک» خدایا! از تو میخواهم که مرگ من، کشته شدن در راه تو باشد...»
* بخشی از پیام حضرت امام خمینی (ره) در شهادت شهید شاه آبادی بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون
با کمال تأسف و تأثر، شهادت استادزاده محترم، جناب حجت الاسلام آقای شیخ مهدی شاه آبادی را به پیشگاه معظم حضرت بقیه الله ارواحنا لمقدمه الفداء تبریک و تسلیت عرض می کنم. مبارک باد بر آن حضرت، چنین فداکاران و جانبازان در راه هدف بزرگ و اسلام عزیز که با شهادت افتخارآمیز خود، ملت عظیم الشأن ایران و به ویژه روحانیت عالی قدر را سرافراز می نمایند. 1363/2/7 روح الله الموسوی الخمینی
* پیام تسلیت امام خامنه ای در شهادت شهید شاه آبادی
رهبر معظم انقلاب در پیام تسلیت شهادت شهید شاه آبادی بیان فرمودند؛ «این عالم جلیل و مبارز صمیمی و خستگی ناپذیر، پاداش سال ها مجاهدت در راه خدا و تلاش برای حاکمیت اسلام را با رحلتی چنین افتخارانگیز که موجب رضوان الهی و مجاورت اولیاءالله است به دست آورد». ایشان یک انسان نمونه و استثنائی بود. یک بار من به خاطر ندارم در طول این دوستی چندین سالهای که با این شهید عزیز داشتیم که ببینم از کار خسته شدند، و آثار کسالت و خستگی را هرگز در چهره این مرد عزیز ندیدم.
شهید شاه آبادی برای ما برادر بسیار ارجمندی بود. روابط ما فقط روابط فکری نبود، بلکه روابط عاطفی و دوستانه و صمیمانه هم بود. ایشان چه قبل و چه بعد از انقلاب، در خدمت انقلاب بوده و بالاخره در میدان جنگ و با تیر شقیترین دشمنان خدا به شهادت رسید و این پاداش بزرگی بود که خداوند به این بزرگوار عطا فرمود. گرچه این حادثه برای ما بود، اما برای خود شهید یک حادثه شیرین به حساب میآید. افتخار روحانیون به این است که بتوانند برای این مردم خدمت کنند و بعد هم با یک مرگ خوب و زیبا از دنیا بروند.1363/2/7
انتهای پیام /