نمایش صلح!

نشست اخیر شرمالشیخ در مصر که با حضور تعدادی از سران کشورهای عربی، نمایندگان آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل برگزار شد، بار دیگر ادعای «جستوجوی صلح در خاورمیانه» را به نمایش گذاشت اما در پایان، نتیجهای جز بیانیهای پر از کلیگویی، وعدههای مبهم و سکوتی سنگین در برابر ریشههای واقعی بحران بهدست نیامد.
در حالیکه غزه هنوز در محاصره است، شهرهای آن زیر آوار ماندهاند و میلیونها فلسطینی با کمبود غذا، آب و دارو دستوپنجه نرم میکنند، قدرتهای جهانی و منطقهای در سالنهای مجلل شرمالشیخ از «آینده صلح» سخن گفتند. اما این صلح، نه برنامه داشت و نه پایهای واقعی. نشست شرمالشیخ بیش از آنکه تلاشی برای پایان جنگ باشد، تصویری بود از بیاعتباری نظام دیپلماتیک غربی و ناتوانی ائتلافهای عربی در تصمیمسازی مستقل.
در خاورمیانه، صلح زمانی معنا پیدا میکند که به واقعیت میدان متصل باشد. اما در شرمالشیخ، تمام تلاشها معطوف به مهار پیامدها بود، نه حل ریشه بحران. هیچ اشارهای به اشغال فلسطین، محاصره غزه، شهرکسازیهای غیرقانونی یا حملات هوایی روزانه اسرائیل نشد. در عوض، واژههای کلی چون «کاهش تنش»، «اعتمادسازی» و «کمکهای انساندوستانه» بارها تکرار شد عباراتی که سالهاست در ادبیات دیپلماتیک استفاده میشوند، بیآنکه در واقعیت کوچکترین تأثیری بر وضعیت مردم داشته باشند.
واقعیت آن است که هیچ صلح پایداری بدون عدالت وجود ندارد. وقتی عامل اصلی بحران، یعنی اشغال نظامی و بیخانمانسازی میلیونها فلسطینی نادیده گرفته میشود، هرگونه گفتوگو درباره صلح، از پیش شکستخورده است. از طرفی هر یک از کشورهای حاضر در این نشست به دنبال اهداف خاص خود بودند که گاه با اهداف اعلامی نشست در تعارض کامل است. همچنین نبود برخی دیگر از کشورها و قدرتهای صاحب نفوذ خاورمیانه در این نشست عملا کارکرد این نسشت را با پرسشهای بسیاری رو به رو کرده است.
مصر که میزبان نشست بود، تلاش کرد نقشی فعال در روند صلح ایفا کند و خود را بهعنوان قدرت متوازن در منطقه معرفی نماید. اما مشکلات داخلی اقتصادی، وابستگی شدید مالی به کمکهای غربی و فشار سیاسی از سوی آمریکا، اجازه نداد قاهره موضع مستقلی اتخاذ کند.
از طرفی، مصر نگران است که هرگونه درگیری جدید در غزه، موج پناهجویان را به سمت مرزهای سینا روانه کند و از سوی دیگر نمیخواهد به چشم همراه اسرائیل دیده شود. به همین دلیل، موضع مصر در نشست شرمالشیخ میان احتیاط و انفعال در نوسان بود.
قاهره میزبان نشست بود، اما تصمیمگیران واقعی نه در شرمالشیخ، بلکه در واشنگتن و تلآویو نشسته بودند.
هیچ طرح صلحی در خاورمیانه نمیتواند بدون نظر یا مشارکت محور مقاومت معنا پیدا کند. ایران، حزبالله، انصارالله یمن و گروههای مقاومت فلسطینی در این نشست حضور نداشتند، اما سایه نفوذشان در تمام بحثها احساس میشد.
قدرت بازدارندگی محور مقاومت، طی سالهای اخیر موازنه امنیتی منطقه را تغییر داده و نشان داده است که بدون مشارکت واقعی نیروهای میدانی، هیچ صلحی قابل اجرا نیست. غرب و برخی دولتهای عربی میخواهند صلحی «از بالا» بسازند، اما واقعیت میدان از پایین در حال شکلگیری است. همین تضاد باعث شد که نشست شرمالشیخ از ابتدا بیثمر باشد؛ زیرا طرفهای واقعی بحران در آن حضور نداشتند.
عربستان سعودی و قطر هر دو در این نشست نقش محدودی ایفا کردند. ریاض در حال بازتعریف جایگاه خود پس از توافق تاریخی با ایران و نزدیکی به چین و روسیه است، بنابراین نمیخواهد در هیچ پروژهای که بوی وابستگی مطلق به واشنگتن میدهد، غرق شود. قطر نیز که در سالهای اخیر به صدای دیپلماتیک غزه تبدیل شده، با احتیاط حرکت میکند تا میان روابطش با آمریکا و حمایت از مقاومت فلسطینی تعادل برقرار کند. نتیجه آن شد که هر دو کشور فقط ناظر بودند، نه تصمیمگیر.
آمریکا طبق روال همیشگی، تلاش کرد نقش میانجی بیطرف را بازی کند، در حالیکه خود یکی از طرفهای اصلی بحران است.
واشنگتن از «توقف خشونت» سخن گفت، اما حاضر نشد حتی یکبار کلمهی «اشغال» را به زبان آورد. ایالات متحده همچنان معتقد است امنیت اسرائیل باید مقدم بر هر توافقی باشد، و همین اصل نانوشته، همه طرحهای صلح را بیاثر کرده است. از زمان توافق کمپدیوید تا امروز، هیچ ابتکار آمریکایی نتوانسته تعادلی واقعی میان امنیت اسرائیل و حقوق فلسطینیها برقرار کند زیرا این دو در منطق سلطهطلبانه آمریکا، قابل جمع نیستند.
اسرائیل در ظاهر از شکست نشست شرمالشیخ ضرری نکرد؛ زیرا همچنان به حملات خود ادامه میدهد و هیچ فشار مؤثری از سوی جامعه جهانی احساس نمیکند. اما در واقع، تداوم این وضعیت بزرگترین شکست راهبردی برای تلآویو است. جهان عرب دیگر مانند گذشته نیست.
کشورهای منطقه یکی پس از دیگری از وابستگی کامل به غرب فاصله میگیرند و به سمت همکاریهای شرقی آسیایی حرکت میکنند. در این میان، اسرائیل بیش از هر زمان دیگری منزوی شده است؛ حتی متحدان سنتیاش در خفا از ادامه جنگ خستهاند.
روسیه و چین که هر دو خواستار چندقطبیسازی نظم جهانی هستند، با دقت روند نشست شرمالشیخ را دنبال کردند. مسکو و پکن بهخوبی میدانند که شکست ابتکارهای غربی در خاورمیانه، به معنای افزایش اعتبار بلوک شرق در میان ملتهای منطقه است. هر دو کشور تأکید دارند که صلح واقعی باید بر پایه احترام متقابل و بدون تحمیل سیاسی غرب شکل گیرد. اگرچه در شرمالشیخ نقش مستقیمی نداشتند، اما نفوذ دیپلماتیک و اقتصادیشان در خاورمیانه روزبهروز در حال افزایش است بهویژه پس از میانجیگری موفق چین میان تهران و ریاض.
در فضای رسانهای جهان عرب، نشست شرمالشیخ واکنش گستردهای برنیانگیخت. مردم منطقه بهخوبی میدانند که این نشستها معمولاً برای ثبت عکسها و قرائت بیانیهها برگزار میشوند، نه برای حل واقعی بحرانها. افکار عمومی خاورمیانه، دیگر به وعدههای صلحی که از دهان همان قدرتهایی بیرون میآید که خود عامل جنگ هستند، باور ندارد. همین بیاعتمادی عمومی، سبب شده که هر نشست تازهای با پیشفرض شکست آغاز شود.
در مجموع میتوان گفت نشست شرمالشیخ در نهایت، بازتابی از فروپاشی مدل قدیمی سیاست در خاورمیانه بود؛ مدلی که بر وابستگی به غرب، حذف مقاومت و بیتوجهی به افکار عمومی استوار بود. هیچ تصمیم واقعی اتخاذ نشد، هیچ راهکار اجرایی ارائه نگردید، و هیچ تغییری در وضعیت مردم غزه پدید نیامد. تنها چیزی که از این نشست باقی ماند، بیانیهای نمادین و لبخندهای دیپلماتیکی بود که حتی برگزارکنندگانش هم میدانستند معنای واقعی ندارد. خاورمیانه امروز به نقطهای رسیده که صلح را تنها از درون خود میجوید، نه از بیرون. تا زمانی که ملتها خود به میدان نیایند، تا زمانی که عدالت مبنا قرار نگیرد و تا زمانی که قدرتهای خارجی سرنوشت منطقه را تعیین کنند، شرمالشیخ فقط تکرار همان صحنهای خواهد بود که از مادرید تا اسلو و از آناپولیس تا کمپدیوید بارها دیدهایم: نشستی پر سر و صدا، اما بینتیجه.