هزارتوی «تراکمزدایی «از تهران و انتقال پایتخت

پیروز حناچی، شهردار اسبق تهران در پرونده این هفته «جمعه با دنیای اقتصاد» به بررسی ابعاد عملیاتی انتقال پایتخت پرداخته و به واکاوی قانون امکانسنجی انتقال مرکز سیاسی و اداری کشور و ساماندهی و تمرکززدایی از تهران که مصوب سال 1395 مجلس شورای اسلامی است، پرداخته است.
گروه آنلاین روزنامه دنیای اقتصاد - محبوبه فکوری: انتقال پایتخت موضوعی است که هر از چند گاهی از سوی مقامات عالی کشور بدون بررسی جوانب اجرایی و کارشناسی آن مطرح میشود و شرایط را به گونهای پیش میبرد که حتی افرادی که در این حوزه کارشناسان خبره به شمار نمیروند هم، از شواهد و قرائن متوجه میشوند که انتقال پایتخت از تهران به هیچ نقطه دیگری از کشور در عمل اجرایی و امکانپذیر نیست. این موضوع هر از چند گاهی در محافل تخصصی و از زبان عالیترین مقامات اجرایی کشور مطرح میشود و پس از مدتی به دلیل عدم امکان اجرایی، تب آن فروکش میکند.
پیروز حناچی، شهردار اسبق تهران اما از زاویهای دیگر به موضوع انتقال پایتخت نگاه میکند و بر این باور است که انتقال پایتخت الزاماتی دارد که اگر کارشناسان نظرات بیپرده خود را در مورد آن بیان کنند، موضوع به خودی خود منتفی خواهد شد. گفتگو با او در پرونده این هفته «جمعه با دنیای اقتصاد» را میخوانید:
دنیای اقتصاد: به موازات مباحث مطرحشده از سوی دولتهای مختلف مبنی بر انتقال پایتخت از تهران به نقطه دیگری از کشور، طرحی سال 1394 در مجلس دنبال شد که بر اساس آن، تمرکززدایی از فعالیتهای حاکمیتی از تهران صورت گرفته و بخشی از دستگاهها و مجموعههای دولتی به خارج از تهران منتقل شوند. این موضوع منجر به ابلاغ قانون «امکانسنجی انتقال مرکز سیاسی و اداری کشور و ساماندهی و تمرکززدایی از تهران» در این سال گردید. آنچه که از مستندات و گزارشهای اجرای این قانون حاصل شده، سوابق چشمگیر یا نتیجه خاصی را نشان نمیدهد. چرا اجرای این قانون جایگزین ایده انتقال پرهزینه پایتخت نمیشود؟
پیروز حناچی: موضوع این قانون، به طرح ایده اولیه و پیگیری موضوع انتقال پایتخت از سوی برخی از نمایندگان وقت مجلس برمیگردد که بر اساس بررسیهای به عملآمده و جلسات کارشناسی متعددی که آن زمان برگزار شد، انتقال پایتخت با هزینه مالی و اجتماعی بسیار بالایی برآورد شد که به همین دلیل، شورای نگهبان، طرح نمایندگان برای انتقال پایتخت را رد کرد. بعد از برگشت این طرح از شورای نگهبان، در رایزنیهایی که با برخی از نمایندگان مجلس انجام شد، این موضوع مطرح گردید که اگر آنها نگران شهر تهران هستند و قصد دارند که این طرح را به نتیجه برسانند، بهتر است بر روی این موضوع متمرکز شوند که تهران از تراکم زیاد و عدم ساماندهی رنج میبرد و اگر با اجرای برنامههای مرتبط، دولت نتوانست دغدغه نمایندگان مبنی بر کاهش تراکم و ساماندهی تهران به عنوان پایتخت را مرتفع کند، به سمت مرحله بعدی یعنی انتقال پایتخت حرکت کرد. در نهایت، مجموعه این رایزنیها به تصویب قانون «امکانسنجی انتقال مرکز سیاسی و اداری کشور و ساماندهی و تمرکززدایی از تهران» منجر شد؛ ولی دردولت متاسفانه مسیر اجرای این قانون پیش نرفته و هیچگاه بصورت جدی اجرایی شدن این قانون را از دبیرخانه «شورای ساماندهی مرکز سیاسی و اداری کشور و ساماندهی و تمرکززدایی از تهران» که یکی از مصوبات این قانون است، مطالبه نکرده است. در واقع دولت باید از این شورا بخواهد آخرین مطالعات را در مورد مشکلات و نقاط بحرانی در شهر تهران را ارایه دهد؛ اما تا به حال این اقدام صورت نگرفته است؛ بنابراین باید ابتدا تصویر درستی از مشکلاتی که در تهران وجود دارد، ارایه داد و سپس برای آن چارهاندیشی کرد؛ چراکه به نظر نمیرسد وقتی این تصویر وجود ندارد، تصمیم به انتقال پایتخت تصمیم درستی باشد.
به عنوان فردی که هم در وزارت مسکن و شهرسازی سابقه فعالیت دارد و هم شهردار تهران بوده و از نزدیک، چالشهای شهر تهران را لمس کرده است، مشکلاتموجود، چه تصویری از تهران در ذهن شما ساخته است؟
به نظر میرسد اصلیترین مشکل شهر تهران، تمرکز است. اینکه حدود 30 درصد از فعالیتهای اقتصادی و 28 درصد تولید ناخالص ملی در 2 درصد مساحت کشور شکل گرفته، چالش اصلی است که متاسفانه مجموعه اقداماتی که برای رفع این چالش صورت گرفته، عکس آن چیزی است که باید برای برطرف شدن موارد چالشی انجام داد. به عنوان مثال علیرغم اینکه باید مدیریت را در این منطقه یکپارچه ساخت، یک استان را تبدیل به دو استان کرده و یا تعداد فرمانداریها یا شهرهای استان را افزایش دادهایم؛ حال آنکه در ادبیات کلانشهرها، باید به سمت یکپارچگی و مدیریت یکپارچه حرکت کرد؛ بنابراین تا زمانی که این اقدامات صورت نگیرد، انتقال پایتخت هیچ دردی را دوا نکرده و چه بسا پایتخت به هر شهر یا استان دیگری منتقل شود، اگر قرار بر تداوم این رویکرد در مدیریت باشد، آنجا را هم دچار مشکل خواهد کرد.
البته این قانون هم، قانون امکانسنجی انتقال مرکز سیاسی و اداری کشور و تمرکززدایی از تهران است و حکم قطعی به انتقال پایتخت نداده است. سوال مطرح آن است که چه عاملی میتواند منجر به رغبت مردم برای جابجایی از تهران و کوچ به پایتخت جدید شود؟
باید به این نکته توجه داشت که جمعیت بدون دلیل جابجا نخواهد شد و عمدتا مردم، به دلیل دستیابی به فرصتهای شغلی مناسبوموقعیت بهتر، از مکانی به مکان دیگر منتقل میشوند؛ بنابراین باید سرمایهگذاری برای اشتغال در نقاطی غیر از پایتخت صورت گیرد و آنگاه است که جمعیت، به اختیارخود جابجا خواهد شد و نیازی به زور یا تاکید دولتها نیز ندارد. تجربه این موضوع نیز در عسلویه وجود دارد. زمانی که این منطقه در اوج فعالیت خود قرار داشت، بسیاری از مهندسان از تهران به این مناطق نفتی رفته و مشغول به کار میشدند. در نتیجه، اگر اشتغال به اندازه کافی ایجاد شود، جابجایی جمعیت به طور طبیعی به سایر نقاط غیر از پایتخت صورت خواهد پذیرفت.
به هرحال به نظر میرسد پایتخت شدن یک شهر، تعریف مشخصی دارد و حتی به لحاظ هندسی و موقعیت جغرافیایی باید در نقطهای قرار گیرد تا دسترسی سهلالوصولتری داشته باشد. واقعا میتوان پایتخت را به یک نقطه دوردست منتقل کرد که مسافت زیادی با اکثر استانهای کشور داشته باشد؟
حتما نقطهای که قرار است به عنوان پایتخت مطرح و جایگزین شود، باید مختصات زیادی داشته باشد. به این معنا که مساحتمتعادلی در مقایسه با کل کشور داشته باشد و در آینده با بحرانهایی همچون آب و فرونشست زمین وزلزله مواجه نباشد؛ ضمن اینکه مسیرهای مواصلاتی، هوایی، زمینی و دریایی وریلیمناسبی داشته باشد. از همه مهمتر پایتخت جدید باید امن باشد. نگاهی به تاریخ هم این را اثبات میکند. به عنوان مثال آقامحمدخان قاجار، اگرچه ابزارهای زیادی به منظور سنجش مناسب بودن یک منطقه برای انتخاب به عنوان پایتخت، در زمان خود نداشته است، ولی تهران را به این منظور که پایتخت ایران شود، درست مکانیابی کرده است؛ چراکه اسناد تاریخی نشان میدهد تهران ارتفاعات پیوستهای دارد که به جهت جنبههای دفاعی آن زمان، همچون دیوار دفاعی عمل میکرده است و این مکان، بسیار متفاوت با شهری است که در دشت قرار گرفته و با حصار قرار باشد امنیت آن را حفظ کرد. به هر صورت به جهت امنیتی، سیاسی، طرحهای تعادل منطقهای و مکانیابی، انتخاب یک شهر به عنوان پایتخت باید مورد واکاوی قرار گیرد؛ ضمن اینکه باید توجه داشت مباحثی که اکنون مطرح میشود، در دهه 70 در کشور به نوعی مطرح ومطالعه شده است؛ به نحوی که در زمان دولت اول آقای هاشمی رفسنجانی، مکانیابی برای انتقال پایتخت صورت گرفت و سه نقطه انتخاب شد که یکی در نزدیکی الیگودرز، دیگری نزدیک سمنان و گرمسار و سومی در نزدیکی سلطانیه قرار داشت. آن زمان مطالعات اولیه صورت گرفته و موضوع تا مرز مکانیابی برای تعیین پایتخت جدید هم پیش رفت و با روی کار آمدن آقای کرباسچی به عنوان شهردار تهران، ایشان اعلام کردند که تهران را با همین وضعیت اداره میکنند.
آن زمان پروژههای توسعهای زیادی تعریف و اجرایی شد که به نظر میرسد اکنون تکرار همان زیرساختهایبسیاری که از جنبههای حمل و نقل، گردشگری، بیمارستان و نمادهای شهری در تهران شکل گرفت، اکنون به سختی قابل فراهمسازی در نقطه دیگری از ایران است.
مهم این است که جمعیت و فعالیت را متناسب با شرایط زیستمحیطی آن محدوده حفظ کرد. در حال حاضر بحرانی که در تهران وجود دارد، در اصفهان هم تکرار شده است و فرونشست زمین و کمآبی این استان را هم همچون تهران رنج میدهد. یا حتی آلودگی و تمرکز جمعیت در اصفهان، مشهد و برخی از شهرهای دیگر تکرار شده است. بنابراین شیوه اداره کلانشهرها در ایران با مشکل مواجه است. اینکه ما دست شهرداران را باز گذاشته تا به هر صورتی که فکر میکنند شهر را بفروشند و حقوق پرسنل خود را تامین کنند، این نوع نگاه به طور قطع ایراد دارد؛ ضمن اینکه حاکمیت کاری که باید در گذشته انجام میداده را به موقع و به درستی انجام نداده است. در واقع، باید با بهرهمندی به موقع و دقیق از نظرات کارشناسی، از بروز بحرانها جلوگیری کرد نه اینکه بعد از وقوع آنها، به فکر چارهاندیشی بود.
یکی از دلایل انتقال پایتخت، آلودگی هوا، فرونشست زمین، کم آبی و امثال این موارد است که ایده انتقال پایتخت را تقویت کرده است. این تجربه حتی در دنیا هم وجود داشته که با انتقال پایتخت، مشکل جمعیتی پایتخت قبلی حل نشده است. نمونه آن نیز در ترکیه، قزاقستان وجود داشته و این را نمیتوان عامل جدی دانست که اگر پایتخت منتقل شود، لزوما جمعیت نیز کاهش مییابد.
باید به این نکته توجه داشت دلایلی که از دهه 60 به بعد موضوع انتقال پایتخت را مطرح کرده، عموما دلایل سیاسی کلان بوده است. در دنیا هم همین بوده است. اتحاد جماهیر شوروی دچار فروپاشی شد و قزاقستان و کشورهای آسیای میانه از آن منفک شده و مجبور بودند که مرکز ایالت برای خود در نظر بگیرند. آن زمان مراکز کشورهای استقلال یافته، با مشکلاتی از جمله قرار گرفتن در کمربند زلزله مواجه بودند و بنابراین دولتهای مستقر در برخی کشورها ی تازه استقلال یافته مجبور به جابجایی پایتخت شد ه و بهانهای برای توسعه و ساخت و ساز داشتهاند؛ به نحوی که شهرهای جدیدی را به عنوان مکان جدید پایتخت، مکانیابی کردند که هم در پهنه گسل نبودخ و هم در عمق کشور باشند. این بهانهای برای سرمایهگذاری و توسعه شده است. بین آلمان شرقی و غربی یعنی بین بن و برلین، برلین به عنوان مرکز کشور در نظر گرفته شده و بعد از فروپاشی دیوار برلین، حجم ساخت و ساز زیادی در آن محدوده انجام شد. بعد از آن خیلی تجربیات این چنینی در دنیا وجود ندارد. در سال 1931 تا 1960 آنکارا، دهلینو، احمدآباد و برازیلیا را داشتهایم که با توجه به قرار گرفتن دنیا در دوره اوج معماری صنعتی و مدرن، نوع نگاه باعث شده که چنین مراکزی بوجود آیند، ولی با ایجاد مراکز پایتخت جدید، مشکل کلانشهر قبلی حل نشده باقی مانده است و میبایستبرای آن فکری میکردند؛ همانطور که با انتقال پایتخت از استانبول به آنکارا در ترکیه، مشکلات استانبول حل نشد و این شهر همچنان پایتخت اقتصادی ترکیه به شمار میرود.
به هر حال منابع مالی که برای انتقال پایتخت نیاز است، منابع بسیار کلانی است و از 100 میلیارد دلار به بالا هم صحبت به میان میآید. با توجه به شرایط مالی کشور و شکنندگی که در منابع ارزی وجود دارد، این فضای انتقال پرهزینه را چطور میتوان توجیه کرد. به هر حال منابع مالی محدود است و زیرساختها بسیار ضعیف شدهاند و حتی تکنولوژیهای مرتبط با فراهمسازی فضای پایتخت هم مهیا نیست.
کارشناسان اگر راجع به انتقال پایتخت نظر دهند، تکلیف کاملا معلوم است. مگر اینکه یک تصمیم سیاسی باشد که معنایش آن است که به نظرات کارشناسی توجهی نخواهد شد. ممکن است انتقال پایتخت به یک تصمیم سیاسی مرتبط باشد که مرکز سیاسی کشور از تهران جابجا شود.
آن هم الزامات خود را دارد. کارمندان دولت، اسناد و بایگانیها و مواردی از این دست.
این ها همان مباحث کارشناسی هستند که باید در مورد آن بحث کرد.
وزارت میراث فرهنگی و گردشگری، یکبار این فضا را تجربه کرده است و در زمان ریاست جمهوری آقای احمدینژاد این وزارتخانه به شیراز منتقل شد و فقط شش ماه زمان برد تا مردم به شماره تلفنهای داخلی این وزارتخانه دسترسی پیدا کنند و آخر سر هم، باز این وزارتخانه به تهران برگشت.
مشکلات عدیدهای در آن زمان ایجاد شد و اساسا برخی کارکنان، عطای دولت را به لقای آن بخشیدند. تعداد زیادی از اسناد فرهنگی و میراثی کشور که در مرکز اسناد میراث وجود داشت که سالها طول کشیده بود تا این اسناد جمع شده بودند. گم شدند و از بین رفتند. به هر حال صدمات کم نبود. پس باید دقت کرد و درست عمل نمود.