پاسخ محکم
با نزدیک شدن عملیات بزرگ فلسطینیها طوفانالاقصی به سالگرد خود، جنگ میان رژیم غاصب و لبنان به عنوان مهمترین حامی پای در میدان غزه، وارد وضعیت حساسی شده است.
به گزارش مشرق، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: از حدود دو ماه پیش یعنی از شهادت فؤاد شکر، فرمانده ارشد حزبالله در نهم مرداد ماه، جنگ روند دائمی صعودی پیدا کرد و شهادت رهبر بزرگ حزبالله، آن را به بالاترین حد ممکن رسانید. هماینک در فضائی قرار گرفتهایم که امکان دارد از لحاظ عرضی و ارضی، با گسترش بیشتر جنگ مواجه شویم. رژیم صهیونیستی در حالی که ترس خود را از حزبالله پنهان نمیکند، وارد مرحله خطرناکی شده و لذا «مهار آن»، به اقدامات ویژهای احتیاج دارد. در این خصوص میتوان گفت:
1 در طول یک سال گذشته، حمله به ضاحیه جنوبی، اگرچه سابقه داشت و در 13 دی ماه سال قبل علیه شیخ صالح العاروری به اجرا درآمده بود، در مصاف میان رژیم و حزبالله یک نقطه عطف به حساب میآمد. رژیم اسرائیل با این اقدام عملاً به حزبالله اجازه داد تا علیه تلآویو وارد عملیات تهاجمی شود. حزبالله برای اینکه در عین عدم حمله به تلآویو، پاسخ بسیار مؤثری بدهد، طی عملیات چهارم شهریور ماه به یگان ویژه اطلاعاتی، سایبری و عملیاتی 8200 در عمق رژیم حمله کرد و طی آن نزدیک به 200 نفر از فرماندهان و افسران این یگان اطلاعاتی را به هلاکت رساند یا زخمی کرد. در اینجا مهم این بود که حزبالله به مهمترین، حساسترین و سریترین مرکز ارتش رژیم حمله کرد و لذا رژیم دست به جنایتی که در مرتبه کشتار جمعی میباشد، زد تا به حزبالله نشان دهد اختلالی در کار یگان 8200 ایجاد نشده است. بر این اساس انفجار پیجرها و بیسیمهای جدید حزبالله در 27 و 28 شهریور ماه صورت گرفت که طی آن حدود 70 نفر شهید و نزدیک به 2800 نفر مجروح گردیدند که البته بیش از 90 درصد آنان عضو سازمان حزبالله نبودند. این اقدام یک تصاعد مهم در روند جنگ به حساب میآمد. از این رو حزبالله، سیاست خویشتنداری از حمله به تلآویو را کنار گذاشت و با یک فروند موشک بالستیک پایتخت رژیم را مورد هدف قرار داد که پیش از این حتی در جنگ 33 روزه انجام نداده بود.
زدن تلآویو و همزمان با آن حملات چندباره به منطقه استقراری یگان 8200 به این معنا بود که دیگر هیچ نقطه امنی در رژیم وجود ندارد. در این میان، رژیم صهیونیستی از طریق دولتهای فرانسه و آمریکا، طرحی موسوم به آتشبس 21 روزه ارائه داد، به گمان اینکه حزبالله از سیاست تصاعد بحران میترسد و آتشبس را مغتنم میشمارد. اما از آنجا که هدفگذاری این طرح، پایان دادن به حمایت نظامی لبنان از مقاومت غزه بود، حزبالله پذیرش آن را به شمول آتشبس به غزه موکول کرد که مورد پذیرش رژیم غاصب اسرائیل قرار نگرفت و تشدید حملات به ضاحیه بیروت را دنبال کرد که منجر به شهادت 14 نفر از فرماندهان میانی حزبالله گردید و در نهایت شهادت دبیرکل حزبالله را در پی داشت.
به شهادت رساندن سیدحسن نصرالله دقیقاً به این معنا بود که با توجه به استقامت حزبالله در مواضع خود، رژیم اسرائیل به توسعه دایره جنگ و تشدید درگیریها احتیاج مبرم دارد، چرا که میدانست ریسک به شهادت رساندن سیدحسن نصرالله بسیار بالاست. به همین جهت بسیاری از تحلیلگران این واقعه را علامتی از وقوع جنگ تمامعیار رژیم با لبنان ارزیابی کردند. جنگ با لبنان برای اسرائیل هزینه بسیاری دارد و روند چنین جنگی قابل محاسبه دقیق نیست. اسرائیل دو بار به لبنان حمله کرده و در هر دو بار با دادن تلفات زیاد و از دست دادن سیطره، جنگ را ترک کرده است بنابراین اسرائیل دست به ریسک بسیار بالا زده و شانس خود را به محک تجربه دوباره گذاشته است. چه زمانی یک رژیم خود را درگیر معرکهای با این مختصات مینماید؟ زمانی که چارهای جز آن نداشته باشد. پس توسعه جنگ از غزه به داخل لبنان و عمقبخشی به آن بیانگر وضعیت اضطراری رژیم میباشد. اما این اضطرار چگونه پدید آمده است؟
2 رژیم اسرائیل یک سال با دست باز و با برخورداری از همهجور حمایت آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان، در غزه جنگیده است. اگر همین الان از نتانیاهو نخستوزیر یا از یوآف گالانت بپرسند چه دستاوردی در غزه داشتهاید خواهند گفت ما غزه را ویران کرده و بیش از 40 هزار نفر
از ساکنان آن را کشتهایم و رهبران مقاومت فلسطین را در خارج از غزه به شهادت رساندهایم. پس مشخص است که آنان در مورد سه هدف اصلی اعلامی قبلی خود، حرفی برای گفتن ندارند؛
سران سیاسی و نظامی آن نه توانستهاند سازمانهای مقاومت غزه را از بین ببرند صدور بیانیهها و شلیک منظم مقاومت و تداوم عملیاتهای هوائی رژیم در غزه این را نشان میدهد هدف دوم تغییر در اداره مدنی باریکه و خارج کردن آن از دستان حماس بود و این هدفی است که هیچ نشانهای مبنی بر پیدا شدن آمادگی برای اجرای آن دیده نمیشود. حماس البته خود میگوید ما هیچ حرفی نداریم و هر گروه فلسطینی میتواند اداره غزه را در دست بگیرد. صحبت سر این است که کدام گروه فلسطینی در عمل میتواند جایگزین حماس در اداره مدنی غزه شود؟ هدف سوم تأمین همیشگی امنیت مناطق 1948 از سمت غزه بود که این هم محقق نشده است. رژیم در این وانفسا و با نزدیک شدن به سالگرد طوفانالاقصی و جنگ غزه، حملات به لبنان را شدت بخشیده و به موازات آن با تشدید عملیاتهای حزبالله مواجه گردیده است.
رژیم غاصب با به نمایش درآوردن تصاویر شهدای غزه و لبنان و به خصوص با مانور کردن روی آمار فرماندهان شهید و نیز با به نمایش گذاشتن انبوهی از ساختمانهای آوارشده، وانمود میکند که دست آن در جبهه مرکزی و جبهه شمالی برتر است. در حالی که اگر دست اسرائیل برتر بود باید اهداف اعلامی خود را محقق میکرد، نه اینکه اهداف جدیدی که هیچ تأثیری در تحقق اهداف اعلام شده ندارند را جایگزین نماید.
3 اقدام رژیم غاصب در به شهادت رساندن مجاهد کبیر و عظیمالشأن آقای سیدحسن نصرالله و نیز در به شهادت رساندن فرماندهان ارشد حزبالله و حماس، جبهه مقاومت را در وضعیت «برخورد قاطع» قرار میدهد و این اصلاً به نفع رژیم غاصب نیست. اسرائیل در جریان یک سال جنگ، در همه ابعاد بهطور واقعی از وضع عادی خارج گردیده و بهطور ویژه اداره میشود. این در حالی است که تا دو سال پیش از این وانمود میکرد از مرحله تهدیدشوندگی خارج شده و در حال توسعه دادن به موقعیت سیاسی خود در سطح منطقه است. اسرائیل مدعی بود با کمک آمریکا و کشورهای عربی، ایران را به محاصره درخواهد آورد و اینک به فاز وضعیت نظامی امنیتی بازگشته و به محاصره جبهه مقاومت درآمده است. اگر خوب به شرایط آن نگاه بیندازیم، میبینیم که وضع فعلی دولت اسرائیل کاملاً شبیه وضع آن در زمان تأسیس و مواجه شدن با جنگ نزدیک به ده ماهه سال 1948 است. البته با این تفاوت که طی آن جنگ، سرزمینهای تحت اشغال اسرائیل چند برابر شد ولی در اینجا برای آنکه از دست اقدامات حماس در مرکز و حزبالله در شمال خلاص یابد، میجنگند و تمنای آن از دشمن خود، به حد پذیرش توقف شلیکها کاهش یافته است. الان اسرائیل در مواجهه با حملات حمایتی حزبالله از غزه، به سیاستی رسیده که ما آن را نیاز به توسعه تنش مینامیم. چرا اسرائیل به توسعه تنش نیاز دارد؟ نتانیاهو در سخنرانی اخیر خود در مجمع عمومی سازمان ملل گفته است «منطقه از یمن تا فلسطین در زیر سایه یک جبهه منسجم با محوریت ایران قرار گرفته است و اگر این ادامه پیدا کند، قدرت و نفوذ اروپا و آمریکا را هم تهدید مینماید».
4 اما با وجود اینکه در این مصاف، دست برتر در صحنه واقعی، با جبهه مقاومت است و بازی هیجانی اسرائیل از سراسیمگی آن حکایت میکند و جبهه مقاومت نیازی به ارائه بازی از این نوع ندارد، اما نمیتوان رژیم را در این فضا رها کرد. چرا که سبب آسیبهایی میشود. اقدامات دو ماه اخیر آن به «پاسخ مهارکننده» نیاز دارد. این پاسخ میتواند بهطور مشترک در یک زمان از سوی اضلاع مقاومت داده شود و حیفا و تلآویو به عنوان دو هدف راهبردی انتخاب شوند و میتواند فقط با پاسخ قاطع نظامی ایران مواجه گردد. این پاسخ میتواند در هوا، دریا و زمین باشد اما سطح آن باید یک جا، پاسخ شرارتهای رژیم از به شهادت رساندن شهید اسماعیل هنیه رهبر حماس تا به شهادت رساندن شهید سیدحسن نصرالله، رهبر حزبالله، سرلشکر شهید عباس نیلفروشان و ترورهای پس از آن باشد. اگر پاسخی در این سطح داده نشود بیم آن میرود که در حالی که اراده ما نیست، کل منطقه به تشدید تنش بکشاند. پاسخ کوبنده و قاطع فعلی ما میتواند مانع کشیده شدن ایران به جنگ باشد. اسرائیلیها را هم نباید بیش از این در انتظار گذاشت. آنان پاسخ ما را حتمی میدانند و حتمی هم هست.
5- دقایقی قبل (زمان نگارش این یادداشت) حمله کوبنده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به سرزمینهای اشغالی آغاز شد. این رخداد افتخارآمیز را که همه ملتهای مسلمان و آزادگان جهان برای انجام آن روزشماری میکردند، تبریک عرض میکنیم.