پروین خانه زعفرانیه را گرفت تا پرسپولیس بشود پیروزی
سال 58 که در دانشکده تدریس میکردم، آقایانی که گفتم، به علاوه فوتبالی ها مثل آقای محرم عاشری، محمود خردبین، عبدالعلی چنگیز، اصغر حاجیلو و رضا رجبی، همه یک دوره دانشجوی من شدند.
ولیالله صالحنیا در کافه خبر گفت: بازیکنان روز قبل بازی با ملوان برای تمرین پیش من آمدند و خط و نشان کشیدند که آقای پورحیدری اگر پشت گوشش را دید، قهرمانی را هم میبیند.
ولیالله صالحنیا را میتوان دایرهالمعارف ورزش ایران نامید. او سابقه حضور در استقلال، پرسپولیس و اکثر تیمهای ملی رشتههای مختلف ورزشی را دارد و موفقیتها و افتخارات زیادی را کسب کرده است. صالحنیا یکی از معدود مربیانی است که در هر دو تیم استقلال و پرسپولیس حضور داشته و از کار کردن با منصور پورحیدری و علی پروین خاطرات زیادی دارد.
این مربی بدنسازی که این روزها از فوتبال و ورزش دور شده با حضور در کافه خبر خبرآنلاین پاسخگوی سوالات ما شد و درباره مسائل جالبی صحبت کرد که در ادامه میخوانید:
*از کسی که میتوانیم نامش را پدر بدنسازی فوتبال ایران بگذاریم، اصلا خبری نیست، چرا؟
فکر میکنم با توجه به شرایط خاصی که در ورزش مملکت اتفاق افتاده، کار دست کاردان نیست. یعنی با توجه به تغییر و تحولاتی که در صحنههای مدیریتی بهخصوص مدیریت فدراسیونها و باشگاهها اتفاق افتاده، زحمات یک سری ها نادیده گرفته میشود، من 41 سال هست که به فوتبال و دیگر ورزشها خدمت کردم، مربی بدنساز 23 رشته ورزشی ملی بودم و با 23 فدراسیون همکاری داشتم. در همه هم به لطف خدا موفق بودم. چه در صحنه آسیایی، بینالمللی، پاراآسیایی، پاراالمپیکی و المپیکی و جهانی.
بعد از تغیر و تحولاتی که در فدراسیونها ایجاد شد، انگار آن هایی که کننده تر بودند کنار ماندند وکسی قدر ندانست. آقایانی که آمدند فکر کردندکهی نباید از نسل قدیم استفاده کرد.
در صورتی که در ورزش دنیا چه در سطح آموزشگاهی، چه دانشگاهی، ارتشی، کارگری و هر سطح دیگری بهخصوص در رده های تعلیم و تربیتی، همیشه از بزرگترهای یک ورزش خدمت و کمک میگیرند. جوان حتما باید تجربه به دست آورد، در هر کاری با توجه به سوابقتان میبینید که باید یک سری جوان کنار شما بیایند، کار یاد بگیرند، برخورد یاد بگیرند و بعد شناخت پیدا کنند.
شناخت در ورزش یک روزه و یکساله به دست نمی آید. شما به هر جای دنیا که در آن ورزش پیشرفت کرده است سفر کنید، مطمئن باشید برنامهریزیهایشان زیر ده سال نیست. آن ها برنامه های دراز مدت، میان مدت و کوتاه مدت دارند. کوتاه مدت برای قهرمان هایی است که ساختهاند. آن ها باید در یک جام جهانی یا المپیک نتیجه بگیرند.
برای بلند مدت سراغ رشتههایی میروند که، باید معلمین و مربیان کارکشته بالا سر جوانها یا نوجوانها باشند. تا یک روز آنها جایگزین این نسلی که الان در گود است موفقیت کسب میکند بشود. در اینجا متاسفانه این کار اتفاق نیوفتاده است.
من برای جا انداختن نام آمادگیجسمانی یا همان بدنسازی با فوتبال و تیم پرسپولیس شروع کردم؛ بعد از آن با دیگر تیم های ملی ادامه دادم.
*شما دو و میدانی کار میکردید، چه طور به فوتبال رسیدید؟
عکس های قدیمی من که در آنفوتبال بازی میکردم موجود است، والیبال و بسکتبال هم بازی میکردم و چون قد من نسبت به برخی بازیکن ها بلندتر بود در دبیرستان دروازه بانی هم میکردم.
با فوتبال غریبه نبودم چون زندگی دانشگاهی من با دکتر ذولفقارینسب بود. در منطقه ما که لرستان و بروجرد است نگاه افراد به الگو بود، بعد از اینکه چند نفر از لرستان در تیمملی دو و میدانی الگو شدند، ما هم به آن ها نگاه کردیم. متاسفانه فوتبال در آن مناطق، آنچنان رشدی نکرد. خیلی استعداد بود ولی اینکه کسی بیاید و در رده های ملی مطرح بشود اتفاق نیوفتاد.
با توجه به اینکه منطقه ما منطقه ای سردسیر و معتدل است و از آب و هوای خوب برخوردار است اکثر بچه تیم ملی دو و میدانی از لرستان و بروجرد بودند. من از استاد و معلم خودم، آقای غلامرضا کاروان یاد میکنم. ایشان دست مارا گرفت و از دوره های دبیرستان مارا به میدان های ورزش، والیبال، بسکتبال، فوتبال و دو و میدانی برد. انتخاب واقعی من دو و میدانی شد.
موقعی که به دانشکده تربیت بدنی یا همان مدرسه عالی ورزشکه قبل از انقلاب به سازمان تربیت بدنی بود رفتم، دیدم افرادی که به آنجا جذب شده بودند، تحصیل کردههایی بودند که از خارج به ایران بازگشته بودند. دانشگاه ما از دانشگاه کلن آلمان گرفته شده بود، چون تربیت بدنی در کلن آلمان بسیار ریشه دار است. به همین خاطر هم الگوی سازندگی در مملکت ما آلمان ها بودند. آلمانها رشته های مختلف؛ آمادگی جسمانی، دو و میدانی، شنا، اسکی، هندبال، ژیمناستیک و رشتههای پایه و مادر را تدرسی میکردند. خیلی ها هم مربیان یا مدیران تیم های ملی بودند که جذب ایران شدند و این دانشکده نو پا را بنیان گذاشتند.
ما 350 نفر دانشجوی اولیه بودیم، که از این تعداد به جرات می توانم گویم بالای 250 نفر قهرمان کشوری بودند که بعدا قهرمان آسیا و جهان شدند. دوره دومی ها که آمدند، 900 نفر بودند، یعنی دوبرابر سری اول، چون نیت این بود که برای ورزش مملکت که 25 هزار معلم ورزش کم دارد، معلم تعلیم داده شود. به همین دلیل ما در اکثر کارهای پایهای با فعالیت آنها و ضمن استعدادی که خودمان داشتیم شکوفا شدیم.
مربیان ایرانی ما مثل مرحوم محمود عدل، که در دو رشته والیبال و بسکتبال کاپیتان تیم ملی بود، جناب آقای مجید توفیق، آقای بهرامی در دو و میدانی، آقای سبحانی و آقای سرریزی قهرمان دوی صد متر ایران، این ها همه ملی پوشان کشور بودند که به خارج از کشور برای تحصیل رفته بودند و بعد به ایران برگشته بودند.
بخاطر دوره چهار ساله ای که من در این دانشکده گذرانده بودم، هم دو و میدانی را تقویت کردم هم سایر رشته هایی ک مکمل آن بود، از جمله آمادگی جسمانی.
وقتی من دانشجو بودم دکتر ذولفقاری نسب، کلاس آمادگی جسمانی و فوتبال داشت و من در این کلاس و کلاسهای دیگر دستیار مربیان و معلمان بودم، چون میگفتند استعداد تو هم در تعلیم و تربیت و هم در قهرمانی خیلی خوب است. به همین علت بعد از فارغ تحصیل شدن به من دو کلاس دادند؛ هم دو و میدانی و هم آمادگی جسمانی.
اگر اسم بچه هایی که دانشجویم بودند را بگویم شما همه آن هارا به عنوان پیشکسوت ورزش میشناسید. مثل آقای نادر لطیفی، آقای پور صابر، منصور برزگر، بیژن رفیعی که هم ورزشکار و هم سردبیر دنیا ورزش بود.
من با 22 سال سن فارغ تحصیل شدم و من را همانجا نگه داشتند و چون تک پسر بودم کفیل پدرم شدم و از سربازی معاف شدم.
*از پرسپولیس بگویید، چه طور وارد پرسپولیس شدید؟
سال 58 که در دانشکده تدریس میکردم، آقایانی که گفتم، به علاوه فوتبالی ها مثل آقای محرم عاشری، محمود خردبین، عبدالعلی چنگیز، اصغر حاجیلو و رضا رجبی، همه یک دوره دانشجوی من شدند.
یعنی آنها درست در شلوغی انقلاب بلافاصله بعد از کنکور وارد دانشکده شدند. این ها هم فوتبالیستهای ملی و باشگاهی بودند و من وقتی با این ها کار میکردم، احساس می ردم باید با آنها ویژهتر کار کنم.
هم آموزش دو و میدانی را با آن ها کار می کردم و هم آمادگی جسمانی و بدنسازی، آقای خردبین در آن سال آلن ویتل بازیکن پرسپولیس بود پیش من آمد. در آن دوره با هم سر تمرین باشگاه پرسپولیس میرفتیم، بسیار بدن خوبی داشت، هم پرش طول داشت، هم پرتاب داشت و هم 400 متر میدوید. که این رشته ها تک تک برای فوتبال سازنده است. من هم خودم قهرمان رشتههای دهگانه بودم و کار خودم را هم میکردم، در آن دوره رکورد المپیک ملبورن را هم ارتقا دادم، یعنی هم کلاس داشتم و تعلیم میدادم و هم تمرین میکردم، همینطور خودم را با پرفشارترین رشته ورزشی دنیا، یعنی ورزشهای دهگانه رو به رو کردم.
من معتقدم اگر مربی خودش کننده کار باشد و قطعا شاگردان موفقی خواهد داشت. به همین دلیل من پا به پای بچه ها تمرین میکردم. آقای خردبین که همیشه بدن ضعیف و لطیفی داشت و هر فصل با یک ضربه ساده مصدوم می شد و تا آخر فصل بازی نمیکرد، آنقدر خوب ساخته شد که در آن سال هیچ آسیبی ندید.
این ماجرا جلوتر رفت تا سال 61، آقای کیان طهماسب که ی آن زمان بازیکن پرسپولیس بود، زانویش را پیش دکتر شهریاری عمل کرد و دکتر پایی که کج شده بود را برایش صاف کرد. بعدا که دانشکده ما به شهید کشوری تغییر مکان یافت، روزها آنجا میامد و میگفت من را تمرین دهید. طی همان تمریناتی که با این دو نفر و بازیکنهای تیم های مختلف انجام دادیم، آقای خوردبین به آقای پروین گفته بود که میشود ایشان را به عنوان مربی بدنساز به تیم اضافه کنیم؟
بعد از این اتفاق از زمستان 61 من به این تیم اضافه شدم. هفت دوره در پرسپولیس بودم که شش دوره را تیم قهرمان یک دور هم نایب قهرمان شد. در آن دوره تیم به «پرسپولیس زلزله» معروف شده بود.
سرمربی خود آقای پروین بود و کمکی به آن معنا نداشت؛ من همان زمان هم مربی بدنساز بودم و هم به ایشان کمک میکردم.
بعد از آن تیم هایملی من را دعوت کردند، در ابتدا آقای آتشی برای تیمملی بسکتبال پیشنهاد داد. یعنی من هم زمان هم پرسپولیس را داشتم و هم تیم ملی بسکتبال را، بعد از آن آقای قلمسیاه من را به تیم ملی قایقرانی دعوت کرد و بعد از آن هم به تیمملی اسکی پیوستم. در واقع پرسپولیس باب این شد که بقیه تیمها هم مربی بدنساز برای تیمشان انتخاب کنند.
*در خصوص غذا هم سختگیری میکردید؟
در آن زمان که من در پرسپولیس بودم آقای پروین دیگر نوشابه نمیخوردند، تپه های داوودیه که در آن تمرین میکردیم دو بخش داشت، که یک بخش نامش جهنم بود، چون آب نداشت و بسیار گرم بود، یک بخش بهشت بود که پر آب و سبز بود و بعد از تمرین بچهها آنجا استراحت میکردند. من در هر تیمی که بودم؛ نوشابه ممنوع بود. فقط دلستر و آب. دلستر هم بخاطر ویتامین هایی که داشت.
*شما حدود 6-7 سال در پرسپولیس حضور داشتید و زمانی که قراردادتان تمام شد تصمیم به جدایی گرفتید. آن زمان صحبتی بود که درباره علی پروین زدید و آن دلیل جدایی شما شد. آیا حرف شما درباره ماجرای نام پرسپولیس و پیروزی صحت داشت؟ کلا چه اتفاقی درباره جدایی شما افتاد؟
بله کاملا درست است و من همه جا گفتم که این اتفاق افتاده و ایشان خانه گرفت. داستان من و پرسپولیس در آن سالهایی که بودیم اصلا بحث حقوق و پاداش و این مسائل نبود. همه دنبال ملیپوش شدن و حضور در تیم پرسپولیس که همیشه قهرمان میشد، بودند. بازیکنان تحصیلکرده و با معرفت در این دو تیم زیاد دیدیم. در دورانی که من کار میکردم فقط کمکهای مردمی بود و آقای پروین و یک تعداد هوادار مثل اقای محمدی یا آقای دادرس و آقای فرجی که رییس امور مالی تربیت بدنی تهران زحمت آن را میکشیدند.
اوایل سال 1366 تربیت بدنی پرسپولیس را در اختیار بنیاد مستضعفان گذاشت. خیلیها فکر میکنند حرف حق را بزنند به کسی برمیخورد. بنیاد میخواست اسم پرسپولیس را عوض کند و مدیریت و همهکاره تیم هم با آقای پروین بود. بچههای بزرگ تیم با علی پروین تعارف داشتند و حتی برای حق و حقوق صحبت نمیکردند. اما وقتی یک بنیاد برای مربی تیم کاری میکند و اسم تیم از پرسپولیس به پیروزی تبدیل میشود، خب توجه همه را جلب میکند. من همان موقع گفتم علی آقا در تیم تفرقه افتاده چون من نفس به نفس بازیکنان هستم و حرفها را میشنوم که میگویند علی آقا خانه گرفته و حقوق ما کم است. مثلا کاپیتان تیم 104 هزار تومان دستمزد میگرفتند. من خیلی دوستانه این را گفتم. ایشان سریع واکنش نشان داد مگر خودشان زبان ندارند؟! تا این شد که علی آقا با بنیادیها درگیر شد و سرپرستی که آنها گذاشتند را قبول نداشت ولی بنیاد میخواست مدیریت از خودشان باشد.
*سرپرست چه کسی بود؟
آقای وکیل بود و آقای علیآبادی هم در هیئت مدیره بود. این صحبتها خوشایند علی پروین نبود.
*واقعا خانه را گرفته بودند؟
بله همین خانه زعفرانیه که هیئت میگذاشتند بود. البته بعدا فروختند و به لواسان رفتند.
*و شما از پرسپولیس جدا شدید!
من تا آخر فصل صبر کردم و بعد جدا شدم.
*آن زمان قراردادی هم میبستید؟
آن فصل بله ولی قبل از آن نه. یادم است یک سال 360 هزار تومان سهم پرسپولیس از درآمدها بود که آن را در گونی آوردند. در آن زمان آقای پروین و خوردبین گفتند ما نمیگیریم و من هم به همین خاطر نگرفتم. بعد گفتیم با این پول برای آقای کاظم سیدعلیخانی و عباس کارگر روبهروی امجدیه یک مغاره گرفتیم. نواری که آقای فرزین که فرزندش داماد علی پروین شد برای پرسپولیس خواند را در اینجا میفروختیم. از آنجا کم کم اختلافات شروع شد و کم بودن حقوقها در تیمی که قهرمان میشد، باعث ناراحتی شده بود. آن حرف من به علی پروین به مذاق او خوش نیامد و در نهایت جدا شدم.
*چه شد که تصمیم گرفتید راهی استقلال شوید؟ بحث پول بود یا دلخوری که داشتید؟
من باید کارم را ادامه میدادم. حالا چه در باشگاههای صاحب نام باشم یا در تیمهای ملی. همزمان با پرسپولیس، سه تا تیم ملی و چند جای خصوصی هم کار میکردیم. قراردادم که تمام شد گفتم اینجا نمیمانم. خود آقای پروین هم با بنیادیها به مشکل خورد و در مقطعی ایشان را کنار گذاشتند و اقای مسعود معینی را آوردند که در مقدماتی باشگاههای آسیا در بنگلادش دوم شد.
آقای دهداری به من تو معلم و مربی هستی و با بقیه فرق میکنی. این حرفه تو است و بمان این تیم را حفظ کن و این شد که من شرایط تیم را حفظ کردم. من بعد از پرسپولیس بیکار نماندم و اقای پورحیدری از من دعوت کردند. جا دارد از شخصیت و منش و خانواده ایشان تعریف کنم. در 8 سالی که با ایشان در استقلال بودم و بعد هم باهم به صنایع اراک رفتیم به جز صفا و صداقت و معرفت چیزی از او ندیدم. خیلی وقتها خودش میگذشت.
*ماجرای فروش خانهاش شب دربی برای پرداخت قسط قرارداد یک بازیکن درست بود؟
بله از این ماجراها زیاد بود. خانم شجاعی در دانشکده ما دانشجو بود و منصورخان وقتی از استقلال جدا شد مقعطی به امارات رفت. همین که ایشان شنید من از پرسپولیس رفتهام دیدم هواداران آمدند دم خانه ما و من را پیش منصورخان بردند. آقای قراب و کردنوری هم در جلسه بودند. تا قبل از دوره اقای اولیایی و آقامحمدی و ایروانی هیچ قراردادی نداشتم. قهرمانی و نایب قهرمانی و سومی آسیا را کنار ایشان بودم. آن موقع در تیم امید زمان خداداد عزیزی و پیروانی و گلمحمدی و ماجدی هم بودم که یکی از قویترین امیدهای ما بود ولی به خاطر دوگانگی تفکر در فدراسیون فوتبال صعود نکردیم. فقط به خاطر یک مساوی حذف شدیم. البته قطر و امارات آنجا تبانی هم کرده بودند!
*یکی از بیادماندنی ترین دربی هایی که شما در آن حضور داشتید دربی سال 62 بود که 120 هزار نفر تماشاگر در ورزشگاه بودند که حتی دور زمین هوادار نشسته بود، خاطره خاصی از آن بازی دارید؟
در مورد آن بازی فقط باید از جوانانی که آن زمین به استادیوم آمدند و دور زمین نشستند و حالا سن و سالی از آنها گذشته تشکر کرد، آن زمان کمتر بازی بود که داور به کسی اجازه بدهد که کنار زمین بیاید حتی کادر فنی و بازیکنان و کمیته فنی. آن بازی مردم کاملا سالم آمدند و سالم رفتند، همه فکر میکردند با این جمعیت و وقتی پرسپولیس گل خورد همه به زمین میریزند اما چنین اتفاقی نیافتاد.
خاطره من این هم هست که دیگر کسی مثل آن بازی بالای دکل ها نمیرود و این قضیه به کل جمع شد. پرسپولیس در آن بازی روی یک اتفاق گل خورد با یک سر توپ زدن آقای نعلچگر، آقای درخشان جا ماند و آقای مظلومی از وسط دفاعهای ما که آقای پنجعلی و کاشینژاد بودند، با سر گل پیروزی استقلال را زد. پرویز گل بازی را زد و بعد از آن بازی پرویز کمک مربی شد. از آن به بعد آقای پورحیدری هر وقت من را میدید، میگفت باید تو را به استقلال ببرم چون باعث شدی پرسپولیس همه جامها را بگیرد و چیزی گیر ما نیاید.
*در دعوای معروف دربی سال 79 چه اتفاقی افتاد؟
بعد از برخوردی که پرویز و پایان رافت داشتند بازی کاملا از دست داور در رفته بود کمک داور به نیمکت ها نگاه میکرد که بیایند و بازیکنان را جدا کنند، چون اگر این وضعیت ادامه پیدا میکرد هواداران به زمین میریختند. اگر نگاه کرده باشید من اولین نفرس هستم که وارد زمین شدم. یکی یکی به چهره ها نگاه میکردم میگفتم این بچه ها را چرا میزنید؟! وسط را گرفتم و از آقای استیلی، تارتار و خیلی از بچههایی که قبلا با من کار کرده بودند خواهش کردم دعوا نکنند. همه سرشان را پایین انداختند و رفتند. فرزاد مجیدی را کتک میزدند. یک دفعه آقای عابدزاده خطاب به ما گفت اینها چه کسانی هستند که داخل زمین آمدهاند؟ بروید بیرون. سرم را برگرداندم گفتم احمدرضا، آقای پورحیدری داخل زمین است مگر قبلا مربی تو نبوده؟ گفت نه از زمین بیرون بروید مگر اینجا بیمارستان است.
بازی که تمام شد آقای غیاثی گزارش نوشته بود که صالح نیا به زمین رفته بود و همه را بهم ریخته بود و من محروم شدم با اینکه من ارتباط بسیار نزدیکی با داوران داشتم و حتی بسیاری از آنها را تمرین میدادم اما چنین گزارشی را علیه من نوشت. من هم تنها دفاعیه که داشتم گفتم اگر حرف من را باور میکنید من فقط برای جدا کردن رفته بودم نه اینکه دعوا را بیشتر کنم. در دربی ها باید همیشه آماده باشید اگر آماده نباشید اتفاقی که برای پرویز مظلومی افتاد رخ میدهد و بازی 2-0 برده را 3-2 واگذار میکنید.
*آن دعوا هماهنگ شده بود؟
نه به هیچ عنوان، آقای رافت تازه از ملوان به پرسپولیس آمده بود و بازیکنی محکم و غیرتی بود. وقتی از بغل برومند رد میشود ناسزایی میگوید که پرویز را عصبانی میکند و دعوا رخ میدهد.
*شما سابقه کار با مایلی کهن را نیز دارید. شایعه بود که دعوت بازیکنان در زمان آقای مایلیکهن کاملا رنگی بود، درست است؟
در آن زمان چه برای اول دومی لیگ و چه در دربی ها این دو تیم رقیب هم بودند، اما بازی های آسیایی سال 90 را ببینید که قرار بود پروین تیم را به این بازی ها ببرد، آن زمان من در استقلال بودم و 8 بازیکن از تیمم به بازی های آسیایی رفتند و می توانم بگویم از این 8 نفر 7 نفر فیکس در زمین بودند. اما در زمان مایلی کهن این داستان کاملا تغییر کرد. اما دیدیم که پروین که یک پرسپولیسی خالص است 8 بازیکن آماده را با خود به تیم برد. وقتی بازیکنی قهرمان لیگ و آسیا شده چرا به تیم ملی دعوت نشود؟
*مایلی کهن پس بیشتر تیمش رنگی بود و پرسپولیسی ها را دعوت میکرد؟
بله همینطور بود و رنگ قرمز را همیشه بیشتر دوست داشت.
*پس حرف استقلالی ها درست بود که در حقشان بی عدالتی شده بود؟
سال 96 که به بازی های آسیایی رفتیم سیروس دین محمدی و منصوریان دعوت شدند قبلش هم صادق ورمزیار، پاشازاده و قلعه نویی در تیم حضور داشتند. از آن سال به بعد ایران هیچ وقت ایران نتوانست هم مقام بیاورد هم بهترین بازیکن آسیا و هم بهترین گلزن مسابقات را در خودش بکجا ببیند
*اختلاف شما با آقای مایلی کهن بر سر چه بود؟
در بازی های کانادا من با آقای مایلی کهن صحبت کردم که بتوانم بستهای را به یکی از آشنایان مقیم کانادا بدهم، اول از همه با من توافق کردند بعد که خواستم بروم شروع به مخالفت کردند و گفتند نباید کسی از اردو خارج شود و اینجا وضعیت سیاسیاش خوب نیست و این صحبت ها. در صورتی که احمدرضا از اردو خارج شده بودند. وقتی برگشتیم به ایران یک بازی دوستانه در زمین شماره 3 می خواستیم مسابقه بدهیم، من تیم را به زمین شماره 4 بردم که گرم کنیم که ناگهان دیدیم از زمین شماره 3 گرد و خاک بلند شد و آقای مایلی کهن با آقای رئیسی و سیامک قلیچ خانی دعوا شده بود من گفتم حاج آقا از کی تا حالا سرمربی تیم با خبرنگار دعوا میکند؟ گفت از آنها دفاع میکنی یا من؟ فردا که سر تمرین رفتیم گفت دیگر به تمرین تیم نیا!
*شما دستیار آقای پورحیدری بودید، بازی با ملوان (لیگ برتر فصل 80-81) چه اتفاقی افتاد؟ استقلال اگر مساوی میکرد هم قهرمان میشد. در آن بازی کم کاری شد و از عمد بازی را واگذار کردید؟
بله 6-7 نفر از بازیکنان روز قبل بازی با ملوان برای تمرین پیش من آمدند و خط و نشان کشیدند که آقای پورحیدری اگر پشت گوشش را دید، قهرمانی را هم میبیند. فردا دم پلههای اتوبوس به آقای پورحیدی، نصرالله عبدالهی و مظلومی گفتم این نفرات این حرف را زدهاند اما آنها باور نکردند. روز مسابقه همان اتفاق افتاد، توپ را گل نزدند و راحت گل خوردند. ما با مساوی هم قهرمان می شدیم اما باختیم.
*مشکلشان با آقای پورحیدری چه بود؟
میخواستند آقای پورحیدی برود که کخ آلمانی بیاید. آقای پورحیدری روی نیمکت نشسته بود، بعد از اینکه گل را خوردیم، دیدیم ابراهیم طالبی آرام سُر خورد و کنار آقای پورحیدری نشست. پشت پرده با آقای علی فتحاللهزاده کارهایشان را کرده بودند تا آقای کخ سرمربی شود. یک مدت کوتاهی آقای قلعه نویی روی نیمکت بودند که با آمدن آقای کخ برکنار شدند فقط من با آقای ملک احمدی ماندیم و کارمان را کردیم. اما در کل کخ سرمربی بسیار ضعیفی بود. متاسفانه هر زمان بازیکن با سرمربی بیش از حد قاطی بشود تیم نتیجه نمیگیرد وقتی بازیکن هر شب به خانه سرمربی برود و دور هم باشد همین اتفاقی که برای کخ و تیمش افتاد رخ میدهد.
*کدام بازیکنان بودند؟
آقای پاشازاده، آقای دین محمدی و هاشمی نسب و....
*سال بعد همه کنار گذاشته شدند؟
دقیقا چون این بازیکنان بودند که می خواستند کخ بیاید و با آقای قلعه نویی همکاری نکردند.
*چرا تیم ملی با بلاژویچ هم به جام جهانی 2002 نرفت؟ گفتند باخت به بحرین به خاطر بازی های شب قبل بازی بوده.
آن تیم به سیاست باخت. وقتی بازی سیاسی وارد ورزش شود کار ورزش تمام است، ما در ورزش جوانمردی و رفاقت یاد میگیریم و با رعیت قانون مبارزه میکنیم وگرنه فوتبال یک میدان جنگ است. در روز بازی زمان آقای فراهانی هتل ما را عوض کردند و گفتند باید به رستورانی برویم که غذای ایرانی دارد. جای ما را روز بازی عوض کردند و غذاهای ناجور دادند.
روز قبل از بازی با بحرین میز بزرگی چیده و همه نوع غذایی روی میز گذاشته بودند. در مهمانی ها هم اینطور غذا نمیدادند. انواع اقسام کباب ها انواع و اقسام خورشت ها ماست ها غذا هایی که هیچ جای دنیا قبل از بازی مرسوم نیست روی میز بود. دیدم بازیکنان کشک بادمجان میخورند که سیر دارد و فشار را میاندازد. گفتم فالوده بستنی و این چیزها که غذای روز بازی نیست. نفس بچهها بالا نمیآمد و خوابشان برد.
بلاژویچ وقتی آن صحنه ها را دید دو دستی توی سرش زد. روز بعد از بازی بلاژوویچ باقری را صدا زد صحنه بازی را نشانش داد و گفت تو چنین بازیکنی هستی که آنقدر راحت بازیکن از کنار رد شود؟ کریم گفت من آن لحظه هیچ چیز حالیام نبود!
تماشاخانه