چرا آمریکا چارهای جز عقب نشینی از معادلات جهانی ندارد؟
به گزارش اقتصاد نیوز، در سال اول، دولت به جنگ دو دهه ای در افغانستان خاتمه داد و متعهد شد که حضور نظامی ایالات متحده در خاورمیانه را به میزانی مناسب کاهش خواهد داد،، این بازیگر حتی رابطه ای «پایدار و قابل پیش بینی» با روسیه را دنبال کرد. منطق بر این بود که واشنگتن با تاکید بر برخی مناطق خاص، میتواند بر آنچه بیشتر بر منافع ایالات متحده تأثیر میگذارد تمرکز کند: مدیریت رقابت با چین و مقابله با تهدیدات فراملی مانند تغییرات آب و هوا و همهگیری. امروز چنین چشم اندازی مبهم شده است. ایالات متحده اکنون در جنگ های متعدد در اروپا و خاورمیانه غوطه ور است، دقیقا جغرافیاهایی که دولت به دنبال ساکت نگه داشتن شرایط بود. در همین حال، روابط با چین و روسیه چنان بدتر شده که چشم انداز واقع بینانه اولین درگیری قدرت های بزرگ از سال 1945 پررنگ شده است. در همین راستا نشریه فارن افرز یادداشتی را منتشر کرده و اقتصادنیوز ان را به دو بخش ترجمه کرده، بخش نخست تحت عنوان «نقشه های بایدن نقش بر آب شد / چگونه جانشین ترامپ به بحران ها در خاورمیانه و اوکراین دامن زد؟» منتشر شد و در ادامه بخش دوم آمده است.
از آنجایی که برنامه های بایدن برای اولویت بندی از بین رفته، دولت حاکم بر آمریکا گزینه شبیه به عقب نشینی را به شکلی بداهه ارائه کرده که نشان دهنده مسیری است که ممکن است در دوره دوم طی کند. بایدن به جای تعدیل، به دنبال ایجاد «بافت پیوندی» بین متحدان ایالات متحده در اروپا و آسیا است. این بحث ادامه مییابد که واشنگتن میتواند در هر یک از این دو نمایش را به هم پیوند بزند و بدین طریق آنچه را که جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی ایالات متحده، ادعا میکند «بیشترین میزان تقسیم بار در دهههای اخیر» محقق کند. با این حال، اگرچه از همکاری میان متحدان استقبال می شود، اما بعید است که این رویکرد هزینه ها و خطرات کلی را که ایالات متحده برای دفاع متحمل می شود کاهش یا محدود کند. برای جلوگیری از افزایش بار آن، متحدان باید مسئولیت هایی را بر عهده بگیرند و توانایی هایی را توسعه دهند که جایگزین توانمندی های ایالات متحده و پیشی گرفتن از تهدیدات چین و روسیه برای امنیت منطقه ای شود. اما به نظر می رسد در هیچ یک از این دو منطقه چنین اتفاقی نمی افتد.
افزایش هزینههای نظامی اروپا و ژاپن، اگرچه قابل توجه است، اما همچنان به تواناییهای محدودی تبدیل میشود، که به معنای افزایش بیش از جایگزینی نیروهای ایالات متحده است و نمیتواند قدرت رو به رشد چین و نیات تهاجمیتر روسیه را خنثی کند. کاخ سفید، به نوبه خود، معیارهایی را برای سنجش موفقیت استراتژی بین منطقه ای خود در طول زمان ارائه نکرده است. این تلاش ممکن است در نهایت به فراهم آوردن زمینه ای مناسب برای حفظ برتری جهانی ایالات متحده به طور کامل و صرف نظر از اولویت بندی به منجر شود. تقسیم بار جایگزینی برای جابجایی بار نیست. اگر ایالات متحده واقعا بخواهد بر اساس منافع خود اولویتها را تعیین کند - به عبارت دیگر، استراتژیک عمل کند - هیچ جایگزین مناسبی برای عقبنشینی از مکانهایی که اهمیت کمتری دارند وجود ندارد. واشنگتن نمیتواند از مزایای کمتوجهی بهرهمند شود، بدون اینکه اهداف، تعهدات و مواضع ایالات متحده را بر این اساس کوچک کند. واشنگتن به جای اینکه مناطق خارج از کشور را با هم در یک فضای جنگی بزرگ و تحت رهبری ایالات متحده قرار دهد، باید بین مناطق تفاوت قائل شود و تقسیم کار روشنی بین خود و شرکای امنیتی اش ایجاد کند. این به معنای جداسازی سیستماتیک ایالات متحده از خاورمیانه، انتقال بیشتر بار دفاعی اروپا به دوش متحدان اروپایی و تلاش برای ایجاد همزیستی رقابتی با چین است تا روابط سیاسی و اقتصادی بین دو کشور تثبیت شود.
گزینه های بایدن
چنین فرمولی ممکن است تنها مبنایی برای ایجاد یک اجماع جدید در سیاست خارجی در سیاست آمریکا باشد تا جایگزین پارادایم متزلزل نخست. این گزاره می تواند به طور گسترده ای برای چپ مترقی، با گرایش های ضد جنگ و ضد استبدادی، قابل قبول شود. در مقابل، اگر ایالات متحده همچنان به تعقیب برتری جهانی ادامه دهد، امنیت جهان و اعتبار خود را در نتیجه انتخابات ایالات متحده به خطر می اندازد. یافتن اجماع بادوام در سیاست خارجی برای حفظ هرگونه استراتژی منسجم و معتبر نگه داشتن تعهدات ضروری است. برای اولین بار در دوران پس از جنگ سرد، ایجاد مطلوبیت تعدیل ممکن است آسان باشد. با این حال، با توجه به منافع سیاسی و بدیهیات ایدئولوژیکی که در حال حاضر از اولویت حمایت میکنند، اجرای یک اصلاح دوره بسیار دشوار خواهد بود. رئیسجمهوری باید مصمم به تعدیل نیرو شود و برای انجام این کار آماده سرمایهگذاری سیاسی باشد. او را نمیتوان با شکستهایی مانند تسلط طالبان بر افغانستان پس از خروج ایالات متحده الز دنبال کردن چنین رویکردی منصرف کرد. در خاورمیانه، حتی عقبنشینی مسئولانه میتواند پیامدهای بیثباتکنندهای در کوتاهمدت داشته باشد. ایالات متحده با حفظ چند پایگاه هوایی و دریایی، در بحرین و قطر، می تواند به تامین امنیت مشترکات دریایی ادامه دهد. از آنجایی که ایالات متحده به غیر از ترکیه فاقد متحدان پیمانی در منطقه است، رئیس جمهور می تواند شراکت های امنیتی را به روابط بی طرف تر و معاملاتی تر بدون لغو تعهدات قانونی تنزل دهد.
عقب نشینی از اروپا چالش متفاوتی را به همراه دارد: خطر نزولی برای منافع ایالات متحده مضرتر است، اما احتمال یک نتیجه ایده آل - انتقال به رهبری اروپا در دفاع اروپا - بیشتر از خاورمیانه است. جنگ در اوکراین با ترغیب متحدان اروپایی به صرف هزینه بیشتر برای دفاع و با وجود تلاش های بایدن، با نشان دادن خطر وابستگی به هوس های واشنگتن، انتقال را عملی تر کرده است. در حالی که نیروهای روسیه همچنان در اوکراین متمرکز هستند، ائتلاف ترانس آتلانتیک فرصتی منحصر به فرد دارد تا بخش عمده ای از بار دفاعی را بر دوش اتحادیه اروپا و اعضای اروپایی ناتو بگذارد بدون اینکه به مسکو فرصتی برای حملات بیشتر بدهد. یک رئیسجمهور برکنار میشود معامله جدیدی را انجام میدهد که ایالات متحده را در ناتو نگه میدارد، اما بیش از یک دهه به طور پیوسته اکثر نیروها و تواناییهای ایالات متحده را با نیروهای اروپایی جایگزین میکند. احیای اعتماد به برتری ایالات متحده پس از حمله روسیه به اوکراین کوتاه مدت بوده است. با این حال، برای حفظ احتمال تعدیل نیرو، بایدن نباید تعهدات دفاعی جدیدی را به عهده بگیرد. معاهده ای که ایالات متحده را ملزم به دفاع از عربستان سعودی می کند، همانطور که او اکنون در حال ارزیابی است، به منافع ایالات متحده آسیب می رساند، حتی در ازای عادی سازی روابط عربستان با اسرائیل و گام های اسرائیل به سمت تشکیل کشور فلسطینی. دولت همچنین باید در برابر دعوت از اوکراین برای پیوستن به ناتو قاطعانه عمل کند و در عوض آماده تجهیز کشور برای دفاع از خود در دراز مدت باشد.
اگر ترامپ به کاخ سفید بازگردد، به طور بالقوه میتواند به یک رئیسجمهور تعدیلشده تبدیل شود، اما باید دیدگاه و رفتار خود را تغییر دهد. در دوره اول ریاست جمهوری او، تعهدات و هزینه های دفاعی ایالات متحده گسترش یافت. ترامپ علیرغم تمام دشمنیهای خود با متحدانش، عمدتا هدفش دستیابی به یک توافق بهتر از ترتیبات امنیتی موجود بود، نه پس گرفتن آنها. اگر او ترجیح قویتر و ثابتتری برای تعدیل نیروها نشان ندهد و کارکنان مناسب را منصوب کند، دولت دوم ترامپ ممکن است شبیه دولت اول باشد. وعده ترامپ برای بازگرداندن "صلح از طریق قدرت" - شعار او در مسیر مبارزات انتخاباتی - در همان خیالاتی است که سیاست خارجی ایالات متحده را به این نقطه پایین رسانده است. ایالات متحده برای پیشرفت نیازی به تسلط نظامی جهانی ندارد. آنچه که باید انجام دهد این است که دموکراسی لیبرال خود را نجات دهد، سیاست حزبی خود را بازسازی کرده و اعتماد مردم خود را بازگرداند. چسبیدن به اولویت این وظیفه بزرگ را عقب می اندازد. این یک سیاست خارجی ایجاد می کند که دائما خارج از کنترل است و کشوری که احساس خودکنترلی خود را از دست می دهد.
همچنین بخوانید ما را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید