سه‌شنبه 6 آذر 1403

چرا «سید علی» به بیرجند آمد؟

خبرگزاری دانا مشاهده در مرجع
چرا «سید علی» به بیرجند آمد؟

آقای خامنه‌ای می‌دانست که در شهر، علم را "امیر" خوانده، او را "لازم الاطاعه"می‌دانند، همچون پدرش که امیرشوکت‌الملک لقب داشت. "فقط یک نفر را پیدا کردم که از علم... نمی‌ترسید... چنین جو خفقانی خانواده علم به وجود آورده بود."

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از خاورستان، "شرح اسم" عنوان کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب اسلامی از سال 1318 تا 1357 است که توسط هدایت‌الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی، توزیع آن متوقف شد تا اینکه پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در اختیار علاقه‌مندان گرفت.

آن‌چه در ادامه از نظرتان می‌گذرد بخش سی‌و‌پنج‌ام این کتاب است. سفر تبلیغی به بیرجند امام خامنه‌ای پس از انجام مأموریت خود، روز پنجم خرداد / دوم محرم راهی بیرجند شد و در مدرسه‌ای که طلاب علوم دینی ساکن بودند مستقر گردید. "این برای کسانی که به قصد منبر رفتن (تبلیغ) به منطقه‌ای می‌روند، کمی دیر است، زیرا خطیب باید چند روز قبل از محرم در محل موردنظر حضور یابد تا فرصت کافی برای ترتیب مجلس و سایر امور داشته باشد، اما دوستان من در عین حال زمینه منبر در چند جای شهر را برای من فراهم کردند." شهر بیرجند، پایگاه سنتی و مرکز قدرت اسدالله علم نخست وزیر بود. پدرانش بیش از ده قرن بر قائنات حکومت کرده بودند و نام آنان همواره در پشت قباله این منطقه دیده می‌شد. این شهر یکی از استراحت‌گاه‌های محمدرضا پهلوی بود. علم چند باغ بزرگ و قدیمی در بیرجند داشت که محل اتراق و استراحت او و شاه بود. "باغ‌هایی که شراب‌های کهنه‌اش و طباخان زبردستش شهره آفاق بود." آقای خامنه‌ای می‌دانست که در شهر، علم را "امیر" خوانده، او را "لازم الاطاعه"می‌دانند، همچون پدرش که امیرشوکت‌الملک لقب داشت. "فقط یک نفر را پیدا کردم که از علم... نمی‌ترسید... چنین جو خفقانی خانواده علم به وجود آورده بود." آقای خامنه‌ای به یاد می‌آورد که در سفر پیشین خود به بیرجند، اول محرم یا روز پیش از آن، خطیبی در یکی از مساجد بیرجند خطبه به نام علم می‌خواند. " من در آن... جلسه شرکت داشتم... [که می‌گفت:] صاحب السیف‌والقلم، امیراسدالله علم..." این سومین باری بود که به بیرجند سفر می‌کرد. در دو سفر پیشین میزبان معنوی او شیخ محمدحسین آیتی از علمای بزرگ خراسان بلکه ایران بود. او غیر از مراتب علمی، در شعر و ادب وارد بود؛ ذوقی سیال داشت. "من چند سال قبل که بیرجند رفته بودم با ایشان فوق‌العاده مأنوس بودم... هر جا می‌رفتیم با هم می‌رفتیم. البته سنا جای پدر من بود." آن سال آقای آیتی برای درمان چشم راهی مشهد شده بود. آقای خامنه‌ای این بار به سراغ آقای سید حسن تهامی رفت. آقای تهامی عالم برجسته‌ای بود که به واسطه اقامت در بیرجند، منزلت حقیقی‌اش مکتوم مانده بود. پرورده حوزه علمیه نجف و از شاگردان آیات آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی، فردی مجتهد و بسیار آگاه در ادبیات و فرهنگ و مسائل آقای تهامی "به من بی‌محبت و بی‌لطف نبود... لازم بود آن‌جا کسی از من حمایت کند. می‌خواستم شلوغ کنم... غوغا راه بیندازم. گفتم من کاری می‌خواهم انجام بدهم... و احتیاج به کمک شما [دارم.] استقبال کرد... گفتم روز هفتم محرم می‌خواهم قضیه مدرسه فیضیه را بگویم و یقینا دستگاه عکس‌العمل نشان می‌دهد... شما کمک کنید. رفت توی فکر... گفت حالا چه لزومی دارد شما این‌جا این کار را بکنید. گفتم... تکلیف من است... مخصوص من هم نیست و به نظرم گفتم در سراسر کشور این کار انجام می‌گیرد." آقای تهامی لابد احتیاط کرد که گفت مردم بیرجند قضایا را می‌دانند. او به آقای خامنه‌ای پیشنهاد نمود دیار دیگری برود، جایی که مردمش از ماجرای مدرسه فیضیه خبر ندارند، به سراوان. به راستی این چه پیشنهادی بود و آن چه احتیاطی؟ سراوان در بلوچستان، مرز پاکستان، هزار کیلومتر دورتر از بیرجند.. "خیلی متأثر شدم... آمدم بیرون". انتهای پیام /