شنبه 3 آذر 1403

چرا همدیگر را قبول نداریم؟

خبرگزاری ایسنا مشاهده در مرجع
چرا همدیگر را قبول نداریم؟

استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی گفت: مادامی که ایرانی ها برای یک دیگر جا باز نکنند، با فکرهای گوناگون، طبیعی برخورد نکنند و الیت نسازند، هم چنان در فراز و نشیب های تاریخی معلق خواهند بود.

سریع القلم ادامه داد: ایران خاص نیست و به راحتی می تواند از چین، اندونزی، هند و کره جنوبی بیاموزد. آشنا شدن با این جهان شگفت انگیز و بیرون آمدن از لوپ بسته، اولین شرط فکری برای ساختن یک الیت منسجم جهت پیشرفت و توسعه یافتگی است.

به گزارش ایسنا، یادداشت محمود سریع القلم با عنوان «چرا همدیگر را قبول نداریم» به شرح زیر است:

در سیستم حکمرانی، چینی‌ها جز استبداد، اقتدارگرایی و دیکتاتوری تجربه دیگری ندارند. اما چند سرمایه اجتماعی باعث شده که حداقل در رشد و توسعه اقتصادی، دستاوردهای منحصر به فردی را کسب کنند:

فرهنگ همکاری، هماهنگی و حمایت از یکدیگر که 2600 سال پیش توسط کنفوسیوس، عموم مردم از کشاورز، کارآفرین، متخصص تا مجری را بهم متصل و قفل کرد؛ اقتدار گرایی چینی بر خلاف اقتدارگرایی خاورمیانه‌ای، تابع تشکیلات، هرم و طبقات مرتبط با شاه بود. این سنت در دوران حکومت کمونیستی نیز ادامه پیدا کرد. شاه چینی نه تنها با طیف وسیعی از نخبگان و سیاست مداران مشورت می کرد بلکه بدون دستیابی به اجماع، سیاستی را پیش نمی‌برد. این روش حکمرانی و تصمیم گیری یک اثر مهم داشت و افراد را نسبت به ثقل حکومت، علاقمند، وفادار و تعلق پذیرمی کرد. در مقام مقایسه، دراقتدارگرایی صدام یا ناصرالدین شاه، نه وزیر امنیت داشت نه وکیل و نه مشاور. اقتدارگرایی هرمی چینی هزاران نفر کارگزار و نخبه سیاسی را فراتر از پول و مقام، به یک دستگاه حکومتی متمایل و دل بسته می کرد؛ یکی از شاهکارهای آموزشی کنفوسیوس، تعلیم «وظیفه شناسی» و نپذیرفتن کاری که فرد در آن مهارت ندارد است. این نوع آموزش‌ها و سیستم‌ها (Functionalism) در قرن نوزدهم غرب اروپا و آمریکای شمالی از مبنای فلسفی دیگری مانند اصالت فایده (Utilitarianism)، کارآمدی، صنفی شدن (Unionization) و لیبرالیسم سرچشمه گرفته و به تدریج نهادینه شد. در مقابل، وظیفه شناسی و تخصص به عنوان پیش نیازهای رشد و پیشرفت با version چینی آن، بیش از دو هزار سال در روح و روان جامعه و فرهنگ ناگفته اقتدارگرایی چینی ریشه دارد؛ حکومت‌های اقتدارگرای چینی عموما متشکل از هیات حاکمه بودند و نه مبتنی بر یک فرد مانند صدام، قذافی یا حسنی مبارک. وقتی هیات حاکمه یا گروه الیت وجود دارد، هم زمان جریان های فکری، سیاسی، فراکسیون ها، اکثریت / اقلیت و از همه مهم‌تر «فرآیند اجماع سازی» در درون طیفی از افراد با مهارت ها و تخصص‌های مختلف وجود دارد. وجود گروه الیت که نسبت به موقعیت و اندیشه خود، حس امنیت و اهمیت داشته باشد در سیر رشد و توسعه جهان امروز کلیدی است به طوری که موقعیت مثبت برزیل، مکزیک، هند، اندونزی، مالزی، سنگاپور و ویتنام را در این چارچوب نظری می توان تحلیل نمود. کشورهای غربی از رهیافت نظام حزبی به الیت و هیات حاکمه رسیدند و غیر غربی‌ها از مسیر فرهنگ سازی، ضرورت توسعه اقتصادی و مانند چین به موجب فرهنگ کنفوسیوسی؛ تحولات چشمگیر اقتصادی برزیل، هند، ویتنام، کره جنوبی، اندونزی و چین در سی سال گذشته صرفا در درون حاکمیت متشکل از جریان های مختلف و وجود هیات حاکمه و الیت اتفاق افتاده است. شهروندان این کشورها چه انتظاراتی داشتند: ثبات اقتصادی و ثبات در تصمیم سازی ها. حس یادگیری و مشورت از یک طرف و اعتقاد به تخصص و تقسیم کار از طرف دیگر باعث منطقی شدن تصمیم‌سازی‌های این طیف از کشورها با سابقه اقتدارگرایی و استبداد شده‌اند. این اعتماد به دانش و تخصص تا آنجا پیش رفته که چینی‌ها با توجه به اینکه سهامدار عمده بانک سرمایه گذاری عمرانی چین (Asian Infrastructure Investment Bank) هستند اما دو معاون کلیدی بانک را به دو فرد مجرب بانکداری آلمانی و انگلیسی (Joachim von Amsberg and Daniel Alexander) سپردهاند. چینیها نسبت به فرهنگ، تمدن و تاریخ خود بسیار مفتخر و مغرور هستند ولی ابایی از مشورت و یادگیری در مدیریت ندارند و بعضا با مهم‌ترین مراکز مشورتی مانند McKinsey & Company طرح‌های خود را در میان می‌گذارند. این اعتماد به نفس ناشی از تعلق خاطر مجموعه الیت و هیات حاکمه نسبت به خود، اهداف خود، سرزمین خود و آینده خود است. وقتی کشوری الیت داشته باشد، خارجی به راحتی نمی‌تواند در آن نفوذ کند.

وقتی کارگزاران یک کشور به مجموعه حاکمیت احساس تعلق نکنند، زمینه نفوذ خارجی فراهم می شود. وقتی کشوری الیت داشته باشد و بهترین ها و دانا ترین ها را در هیات حاکمه جمع کند، دقیق حرف زدن و صحیح عمل کردن، قاعده می شود. وفاداری به کشور و حفظ و بسط آن تابع وجود الیت هایی است که در درون خود بسیار بحث می کنند، ملاک بحث آنها کل کشور است و جمعی تصمیم می گیرند. دموکراسی زمانی آغاز می شود که این اندیشه ها و تصمیم های الیت، زمینه حمایت عامه مردم را نیزداشته باشد که در نهایت به قرارداد اجتماعی منتهی می شود. اگر الیت‌های چینی نه از طریق لیبرالیسم غربی، بلکه با تعالیم کنفوسیوسی به تقسیم کار، وظیفه شناسی، تخصص، نظم و هرم سازمانی اعتقاد نداشتند، نمی توانستند سه تریلیون دلار ذخائر ارزی جمع کنند و به اکثریت کشورهای جهان وام بدهند (Debt Diplomacy). تاریخ سیاسی ایران، تاریخ افراد است؛ از خوارزمشاه و ملکشاه و بهرامشاه و سلطان حسین و شاه اسماعیل و شاه سلیمان گرفته تا کریمخان و آقا محمد خان و مظفرالدین شاه و رضا شاه و محمدرضا شاه. جزئیات تاریخی به وضوح نشان می‌دهد که تناسبی میان سطح قدرت شاه و اطرافیان، حتی وزرا و دربار نبوده است: شاه بوده و عده وسیعی از افراد اپراتور. الیت یا هیات حاکمه به معنایی که با آنها مشورت شود، در قدرت سهیم باشند و مسئولیت جمعی برای حفظ کشور و سرزمین داشته باشند، وجود نداشته است.

الیت یعنی طیفی از افراد عاقل، دانا، متخصص، سیر، متعادل و نرمال که تصادفی رشد نکرده باشند بلکه قدم به قدم و با توانایی ارتقا پیدا کرده باشند. خوانندگان محترمی که با الیت هند، اندونزی، برزیل، کره جنوبی و سنگاپور آشنایی داشته باشند به خوبی می توانند این مقایسه را انجام دهند.

رضا شاه و محمدرضا شاه هر چند دوره ای با الیت ها کارها را پیش بردند اما به خصوص در پنج سال آخر حکمرانی خود، با قضاوت و ذهنیت شخص خودشان تصمیم می گرفتند. وقتی کشوری الیت نداشته باشد، اپراتورها با صلاحیت و دانش انتخاب نمی‌شوند بلکه صرفا بر اساس وفاداری و پیروی تام از دستورات منصوب می‌شوند. در چنین قالبی، اپراتورها نیز زیرمجموعه خود را بر اساس وفاداری به سمت می گمارند. هرچند در ظاهر، عموم این افراد حکمرانی می کنند اما در باطن نه یکدیگر را قبول دارند و نه تعهدی به یک سیستم سیاسی یا سرزمینی دارند. پنج ماه قبل از انقلاب در 27 شهریور 1357، کارمندان بانک مرکزی فهرست 177 تن از افراد سرشناس پهلوی دوم که بالغ بر 2 میلیارد دلار از کشور خارج کرده بودند را منتشر کردند (این نویسنده، اقتدارگرایی ایرانی در عهد پهلوی، 1397، صص 291-290). همین که اپراتورها از اواسط 1357 آسیب پذیری های شاه را حس کردند، صحنه را ترک گفتند. اما اگر الیت وجود داشت، مشکلات و چالش ها را رصد می کرد، به موقع در پی حل و فصل آنها می‌بود، حکمرانی در ذهن و مصالح یک نفر خلاصه نمی‌شد و اپراتورها تبدیل می‌شدند به سهامداران، مشترکین و اعضای الیت یک حکومت. وقتی الیت نباشد، اپراتورها یکدیگر را قبول ندارند زیرا خود را وفادار به فرد می دانند و این فرهنگ نفی یکدیگر به تدریج به کلیت جامعه منتشر می شود.

از منظر روان شناسی اجتماعی، ممکن است بحث کنیم که افراد یکدیگر را قبول ندارند چون این خصلت ها را دارا هستند: انحصار طلب، خودخواه، خود محور، خود بزرگ بین، شهرت طلب، جاه طلب و خود حق بین. اما اینها معلول اند و علل ظهور این خصایص را باید در سیستم حکمرانی و مدیریت جستجو کرد. این خصلت‌ها را می‌توان در شهروندان عموم کشورها پیدا کرد ولی سیستم مدیریت اجازه ظهور و بروز آنها را یا نمی‌دهد و یا محدود می‌کند. ویتنام و چین هردو اقتدارگرا هستند ولی حداقل در حیطه مسائل اقتصادی و روابط بین‌المللی، به شدت تخصصی، حرفه‌ای و مبتنی بر دانش بشری، data و fact اداره می شوند. وقتی وزیری در موضوع وزارت خود حتی چند کتاب نخوانده و سال ها وزیر می ماند، رهیافت تصمیم‌سازی در سازمان خود را به طور طبیعی به سمت ناکارآمدی، اشتباهات پی در پی، بی تفاوتی و تملق سوق می دهد.

شاید دلیل اصلی که روسیه با قدمت تاریخی، وسعت جغرافیایی، شوکت ادبی، ذخائر منحصر به فرد طبیعی و حدود ده هزار کلاهک هسته ای، حتی یک کالای قابل عرضه در سطح جهانی ندارد به خاطر فقدان الیت باشد به طوری که جمعی تشکیل دهد و با بحث و گفتگو، بهینه سازی منابع، مشورت و یادگیری، این کشور فوق العاده را مدیریت کند. تاریخ روسیه نیز تاریخ افراد است. همین نظریه الیت در بنگاه‌داری هم صدق می کند. وقتی کارمندان و کارگران بنگاه‌هایی مانند عالی نسب، ایران ناسیونال، تویوتا، پاناسونیک، و سامسونگ نسبت به کلیت سازمان، احساس «تعلق» می‌کنند و با انگیزه کار می‌کنند، در عین حال وفاداری خود را در فراز و فرود شرکت نشان می‌دهند. در یکی از جلسات داوس پیرامون حکمرانی مطلوب، خانم مرکل که دو ماه دیگر بازنشسته می‌شود، یک باراظهار داشت: مادامی که در مورد یک سیاست، میان دولت آلمان، پارلمان، احزاب و مجموعه بخش خصوصی اجماع ایجاد نکرده و سپس آن را با افکار عمومی محک نمی زد به انجام آن مبادرت نمی‌ورزید. به عنوان یک نمونه، خط لوله گاز روسیه به آلمان (Nord Stream 2) که چنین اجماعی را کسب کرده بود علی‌رغم نزدیک به ده سال مخالفت دولت‌های آمریکایی، همچنان پیش رفت و در نهایت دولت بایدن چند هفته پیش مجبور شد در مقابل اجماع حکومت و مردم آلمان کوتاه بیاید.

مورگان شوستر که در اواخر قاجار برای سامان دادن به نظام مالی و مالیاتی به ایران دعوت شده بود هفت ماه بیشتر دوام نیاورد زیرا در برابر یک سیستم، هیات حاکمه، حاکمیت و الیت قرار نگرفته بود بلکه آن گونه که در کتاب خود می گوید مدام باید افراد را راضی می‌کرد. وقتی الیت باشد، قاعده مندی رشد می کند. وقتی نسبت به سرزمین حس مسئولیت باشد، الیت ها شکل می گیرند و وقتی مردم الیت ها را انتخاب کردند، دموکراسی آغاز می‌شود. شاید از منظر سنت‌های رایج و قدیمی ایرانی و جهانی، این مهم نبود که ناصرالدین شاه 48 سال و 4 ماه پادشاهی کرد بلکه مشکل این بود که همه امور کشور تابع مصالح، تلقیات، ذهنیت، برداشت و ملاحظات یک نفر بود و پروسهای برای سنجیدن، سبک سنگین کردن و یادگیری نبود (Policy Process). فرانکو چهل سال بر مردم اسپانیا حکم راند (1975-1935) اما در دوره او بخش خصوصی و ارتباطات اقتصادی بین المللی به شدت رشد کرد و مکاتب گوناگون حکمرانی فرصت ظهور پیدا کردند به طوری که یک دهه بعد از مرگ او، این کشور با سابقه چهل سال دیکتاتوری به عضویت اتحادیه اروپا درآمد و در کنار برجسته ترین دموکراسی های جهان قرار گرفت. چه در کشورهای دموکراتیک و چه غیر دموکراتیک، اختلاف نظرهای فراوان در مورد جهت گیریها و سیاستگذاریها وجود دارد. وجود هیات حاکمه باعث می شود تا دیالوگ درون حاکمیتی جدی شود و مصلحت کل کشور مد نظر باشد. وقتی در یک کشور الیت وجود داشته باشد، استدلال کردن اهمیت پیدا می کند، روش القاب گذاری بر مخالفان برچیده می شود، تک تک اعضای الیت برای یکدیگر جا باز می‌کنند و برای اقناع و جدل منطقی تلاش می‌کنند. در فقدان تخصص، دانش، اجماع سازی و طرح سیاست گذاریهای رقیب، کشور، وطن، کارآمدی، آینده و Nation-State بارور نمی شوند. وقتی نظام الیت شکل بگیرد، افراد توانمند جذب مدیریتها می شوند. وقتی نظام الیت وجود نداشته باشد، افراد ضعیف و در پی پول و مقام، اپراتورهای حکمرانی میشوند. افراد توانا نیازی به اثبات خود ندارند چون هم قواعد رقابت را می‌دانند و هم از اینکه در کنار بزرگان فکری دیگر باشند لذت می‌برند. وقتی الیت شکل بگیرد، افراد مجبور می‌شوند به خاطر یک کلیت، یکدیگر را بپذیرند و این تمایل به تدریج به فرهنگ عمومی تبدیل می‌شود.

مکزیک در 300 سال گذشته با سه قدرت (فرانسه، اسپانیا و آمریکا) در گیر بوده اما با دیالوگ‌های درون حکومتی و به کار گیری بهترین‌ها در یک سیستم الیت، هم اکنون بالای یک تریلیون دلار تولید نا خالص داخلی دارد. کره جنوبی (و قبلا کره) همیشه درگیر ژاپن، چین و روسیه بوده اما با انسجام خارق العاده در سطح الیت ها، به یک کشور با اهمیت جهانی تبدیل شده است. بنابراین، استدلال حمله مغول ها و نقش روسیه و انگلستان را باید پایان داد. کشورها نیز مانند افراد به اعتماد به نفس نیاز دارند و با جمع کردن توانا ترین در یک سیستم الیت و جا باز کردن برای طیف دیدگاه ها (Inclusiveness)، نه تنها از خود حفاظت می‌کنند بلکه شروع به رشد می‌کنند. از منظر تاریخی، اگر ایرانی ها الیت داشتند، روسیه و انگلیس نمی توانستند رضاشاه را در چهار ساعت عزل کنند. طرف خارجی ها در ایران، فقط یک نفر بود. مادامی که ایرانی ها برای یک دیگر جا باز نکنند، با فکرهای گوناگون، طبیعی برخورد نکنند و الیت نسازند، هم چنان در فراز و نشیب های تاریخی معلق خواهند بود. ایران خاص نیست و به راحتی می تواند از چین، اندونزی، هند و کره جنوبی بیاموزد. آشنا شدن با این جهان شگفت انگیز و بیرون آمدن از لوپ بسته، اولین شرط فکری برای ساختن یک الیت منسجم جهت پیشرفت و توسعه یافتگی است.

انتهای پیام