چطور کتابهایی که میخوانیم فراموش نکنیم؟/ جنگی که بود، جنگی که هست
مریم قربانزاده نویسنده کتاب شهربانو گفت: من همیشه میگویم جنگی که بود، جنگی که هست چون معتقدم جنگ هنوزم هست. از این نظر که خانوادهها هنوز هم درگیر سختی های جنگ هستند.
مریم قربانزاده نویسنده کتاب شهربانو گفت: من همیشه میگویم جنگی که بود، جنگی که هست چون معتقدم جنگ هنوزم هست. از این نظر که خانوادهها هنوز هم درگیر سختی های جنگ هستند.
به گزارش خبرگزاری مهر، در سومین برنامه از فصل جدید برنامه تلویزیونی چراغ مطالعه، اخبار خارجی دنیای کتاب مرور و سپس در آیتم چی را چطور بخوانیم، نمایشنامه خوانی احسان زیورعالم پخش شد سپس در آیتم فارسی وار هم مانند هفته گذشته، حداد عادل میهمان این بخش شد و درباره موضوع فارسی و سیاست صحبت کرد. اما بخش پایانی این برنامه، آیتم تجربه خواندن یود که در آن الهام عابدینی از کتاب «تاریخ امیدبخش نوع بشر» سخن گفت.
در چهارمین برنامه از دومین هفته برنامه چراغ مطالعه که چهارشنبه، 31 شهریور ماه پخش شد، رمان «شهربانو» نوشته مریم قربانزاده نقد و بررسی شد.
در ابتدای برنامه سجادی نجفی، مجری برنامه توضیح مختصری در خصوص رمان و تاریخچه آن ارائه داد و سپس گفت: در طول تاریخ، جنگ یک کارزار مردانه به حساب میآمده است، تا اینکه رزمنده ها کم کم از جنگ برگشتند و مجاهدین وزخمی ها به خانه برگشتند و جهاد در خانه ها آغاز شد. رمانی که در برنامه امشب راجع به آن گفتگو میکنیم درباره جهادی است که برای زنها در خانه شروع میشود.
سپس قربان زاده نویسنده رمان «شهربانو» درباره چگونگوی پیدایش این رمان گفت: شهربانو یک روایت مادرانه است، داستان مادری که درگیر زندگی جانبازی پسرش بعد از جنگ میشود. اینکه از کجا شروع شد شاید به این برمی گردد که در ادبیات جای خالی پیدا کنم که بتوانم حرفی بزنم. مراوداتی که با خانواده شهدا داشتم من را به یک نتیجه ای رساند و آن هم اینکه ما در عرصه دفاع مقدس صدها گمشده داریم. یکی از این گمشده ها این بود که یک مادر بیاید و سختی های زندگی فرزند جانبازش را بگوید. آن زمان زندگی شهید طاهرزاده که 18در اصفهان سال روی تخت زندگی میکردند خیلی ذهنم را درگیر کرده بود. همچنین سالها پیش در تلویزیون جمله ای را از یک همسر شهید شنیدم و آن هم این بود که «فقط مادرها میدانند، شبی که بچه بلند میشود و بهانه پدر را میگیرد آدم چی میکشه؟» این جمله خیلی در ذهنم ماند و به این فکر کردم که بالاخره باید جایی این حرفها را زد و برایم سوال شد که چرا ادبیات وارد این حوزه نشده است. بنابراین این جای خالی من را تشویق کرد که به این موضوع بپردازم چون بیشتر روایتهای موجود، روایت همسران شهید است نه مادران آنها.
این نویسنده سپس خلاصه ای از اثر را تعریف کرد و توضیح داد: «شهربانو» ماجرای یک جوان 16- 17 ساله است که درس را رها میکند و پدر و مادرش را راضی می کند که با دوستان هم مدرسهای خود به جنگ برود. یکبار جنگ میرود و برمی گردد ولی بار دوم که جنگ میرود، دچاریک مجروحیت نخاعی میشود و به قول شهربانو گوشه خانه مثل یک گل، زندگی نباتی میکند. برخی میگویند شهربانو تلخ و غصه دار است ولی من میخواهم بگوبم تازه این رمان، رقیق شده اتفاقات است چون من توان شنیدن تمام اتفاقات را دارم و نه خواننده توان خواندن واقعیت های تلخ زندگی جانبازانمان را دارد.
قربان زاده در ادامه افزود: ما گاهی احساس میکنیم که جنگ تمام شده و حالا بنشینیم درباره جنگی که تمام شده صحبت کنیم ولی من میگویم جنگی که بود، جنگی که هست. جنگ هنوزم هست. از این نظر که خانوادهها هنوز هم درگیر سختی های جنگ هستند.
این نویسنده اضافه کرد: مسائل مربوط به دفاع مقدس دو سری داده به ما میدهد؛ یکسری دادههای کتابخانه ای، یکسری داده های میدانی. ارزش دادههای میدانی صد برابر ارزش داده های کتابخانه ای است. در حوزه دادههای میدانی، علاوه بر تجربههای خودم، با مادران شهید بسیاری هم صحبت کردم. این داده ها به همراه سوالاتی که نسل من درباره جنگ و ماجراهای آن داشت باعث شد که سراغ پاسخ سوالات بروم و مشغول نوشتن کتاب بشوم.
در این بخش از برنامه، مجری از قربانزاده پرسید که با توجه به اینکه خودتان هم مادر چهار فرزند هستید چگونه فرصت نوشتن میکنید؟ شما تاکنون 5 اثر نوشتید و به زودی ششمین و هفتمین اثرتان هم منتشر میشود.
قربانزاده پاسخ داد: عادت خاصی برای نوشتن ندارم ولی برای نوشتنم زمانبندی دارم. اصولا شبها که بچهها میخوابند مشغول نوشتن میشوم و سعی میکنم که هرچه زودتر هم آنها را بخوابانم. البته ممکن است مثلا در شبانه روز سه ساعت برای نوشتن وقت بگذارم ولی کل شبانهروز ذهنم درگیر مسئله ای که میخواهم بنویسم است. با اینکه همیشه سعی میکنم به خاطر درس خواندن و کتاب خواندن از وقت بچهها نزنم با این حال وقتی یکروز از وقت بازی کردن با آنها کم میشد پسرم میگفت: کاشکی یکروز همه دانشگاهها خراب میشد.
نویسنده «پس از ده سال» با اشاره به اینکه همه بخشهای کتاب را دوست دارم اشاره کرد: از بین همه فصول، فصل یازدهم که شهربانو بخاطر تخصیص سهیمه عصبانی میشود را خیلی دوست دارم.
این نویسنده دفاع مقدس در خصوص نامگذاری رمان که «شهربانو» را انتخاب کرده است گفت: خانواده شهربانو، یک خانواده جنگی و دفاع مقدسی است و بسامد این نام (شهربانو) در سن زیاد است. در خراسان فکر نمیکنم فامیلی را پیدا کنید که کسی را با نام شهربانو نداشته باشند.
وی اضافه کرد: بیشترین نقدی که درباره کتاب بود، اینکه ساختار مرسوم همه رمانها را از لحاظ تکنیکی ندارد. پاسخ من هم به این نقد این بود که اصلا دلم نمیخواست به عادت مرسوم رمان نویسی، رمان بنویسم. اگر امروز هم باز بخواهم این رمان را بنویسم به همین شکل مینویسم.
قربانزاده گفت: داستان «شهربانو» در مشهد میگذرد و من هم سعی کردم فضاسازی و خاطراتی که از مشهد داشتم را خیلی دقیق در رمان بیان کنم. البته سعی کردم، مکان زده نشود ولی از المانهایی که مربوط به مشهد است تا حد ممکن استفاده کردم.
نجفی در ادامه پرسید که چرا راوی از فصل 21 به بعد عوض میشود؟
میهمان برنامه پاسخ داد: قصد شهربانو این نیست که بگوید همه سختی ها را من کشیدم و همه کارها را من کردم. از عبدالله و خواهر شهید هم میگوید و به این ترتیب یک خانواده درگیر میشود و قصه را روایت میکنند.
وی سپس در خصوص کتاب «دریا دل» گفت: این اثر روایت همسر شهید رفیعی است که از سال 1362 تا 1395 مفقود میشوند و برایم سوال بود که چگونه یک همسر یا مادر سی و خوردهای سال چشم انتظار یک نفر میماند؟ کتاب «خاتون و قوماندان» هم روایت همسر شهید توسلی، فرمانده لشکر فاطمیون است. یک روایت زنانه ازپشت جنگ و جبهه و روایت زندگی یک شهید افغان است.
قربان زاده در پایان بیان کرد: راوی های امروز ما همیشه از جنگی که بود حرف میزنند و ما روایتی از دختر یا همسر یک شهید نداریم. اغلب راویان ما هم آقایان هستند.
این نویسنده جنگ و دفاع مقدس در پایان یک خاطره کوتاه تعریف کرد و بحثش را به پایان رساند.
دربخش دوم این برنامه، محمد ملاعباسی درباره یکی از مهارت های کتابخوانی سخن گفت و توضیح داد: یکی از مسائلی که موقع کتاب خواندن با آن مواجهیم اینکه وقتی یک کتاب را می خوانیم بعد از یک مدتی فقط بخشی از آن یادمان میماند و ممکن است از خودمان بپرسیم خب کتاب خواندن چه فایده ای دارد اگر قرار باشد آنچه میخوانیم فراموش کنیم؟ پاسخ من به این سوال این است که ما باید نگاهمان نسبت به کتاب خواندن را از اینکه قرار است صرفا یکسری اطلاعات به ما بددهد و ما هم از آن محافظت کنیم تغییر دهیم و اینگونه به ماجرا نگاه کنیم که کتاب خواندن، مثل دیدن یک دوست قدیمی است. پس خیلی دغدغه فراموشی یک کتاب را نداشته باشید چون یک اتفاق طبیعی است. اما راه حل من برای به یاد ماندن یک کتاب این است که کتاب را یکدفعه و سریع نخوانید و خیلی زیاد و پشت سرهم کتاب نخوانید چون وقتی یکدفعه اطلاعات زیادی به ذهنتان دهید مستعد فراموشی آنها هستید. علاوه براین میتوان، در یک دفتر یادداشتهایی از اثری که میخوانید بردارید.