چهره واقعی رضا خان در کشتار چند هزار نفری مسجد گوهرشاد
به رگبار بستن مردم معترض به سیاست اسلام زدایی رضا شاه در مسجد گوهرشاد، برگی از تاریخ ایران است که تلاش شده از نظرها دور بماند. واقعهای که چهره واقعی رضا خان پهلوی را به نمایش میگذارد.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صاحب نیوز؛ دین را اگر از مردم بگیری آنها را به سمت پوچی سوق دادهای. دین راه زندگی باکیفیتتر در دنیا در جهت هدفی است که برای آن خلق شدهایم. این موضوع علت یک واقعه مهم در تاریخ ایران را نشان میدهد که به، به راه افتادن دریایی از خون در حرم مطهر امام رضا - علیه السلام - منجر شد.
26 شهریور ماه سالروز خروج رضا شاه از کشور است. دیکتاتور قدرت طلبی که با زور و کودتایی با حمایت و دسیسه انگلیس پادشاه ایران شد و انقلاب مشروطه مردم ایران که دموکراسی زمان خود بود را زیرپا گذاشت.
*رضا شاه؛ چهرهای که بود، چهرهای که از وی میسازند
این مؤسس سلسله کوچک پهلوی در طول حکومت خود که سرانجام با کودتایی این بار انگلیسی - آمریکایی به پایان رسید، وقایع مختلفی را در زمینههای متعدد در کشور رقم زد که هر یک به طور جداگانه باید بررسی شود و البته به واسطه بنگاههای دروغ پراکنی غرب و قدرت رسانهای در اختیار ایشان، تلاش شده از او چهرهای ملی گرا و خدمتگذار نشان داده شود حال آن که بررسی واقعیت چنین چیزی را نشان نمیدهد و اگر هم خدمتی از وی سر زده است، اولا در برابر خیانتهای او چیزی به حساب نمیآید و در ثانی هدف او باید مورد بررسی قرار بگیرد، بماند که بسیاری از خدماتی نیز که به نام او ذکر شده است من جمله احداث دانشگاه تهران، تنها به نام او تمام شده و بانی این کار افراد دیگری بودهاند.
یکی از خیانتهای رضا سوادکوهی در تاریخ ایران، در 21 تیرماه 1314 هجری شمسی رخ داد و آن کشتار جمعیت متحصن مشهدی در مسجد گوهرشاد حرم رضوی بود که نسبت به سیاستهای اسلام زدایی شاه ایران معترض بودند.
وی که از خانوادهای فقیر به واسطه قلدری و زورگویی به مراتب بالای قوای نظامی دست یافته بود و سواد چندانی نداشت، در دیدار از کشورهای اروپایی زرق و برق آن کشورها برق از سرش ربود و متأثر از اطرافیانش و البته اربابانی که زمینه حکومت وی را فراهم کرده بودند، به شدت غرب زده شد لذا این گرایش در کنار اوامر اربابان انگلیسیاش زمینهای را فراهم کرد که غربی سازی را در ایران پیاده کند.
رضا شاه بعد از سفر به ترکیه و مشاهده ظواهر غربی شدن این کشور، تصمیم به پیاده سازی راهبردهای این کشور در ایران شد لذا گامی بلند در جهت دین زدایی و حذف اسلام برداشت که با واکنش مردم و علما روبرو شد. یکی از این واکنشها قیام مردم مشهد و تجمع ایشان به رهبر شیخ بهلول گنابادی در مسجد گوهرشاد بود که سلاخی بزرگ قوای قزاق رضا پهلوی مواجه شد.
*حادثهای بیمانند در تاریخ ایران
سینا واحد، تاریخ پژوه معاصر و نویسنده کتاب «قیام گوهرشاد»، در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنهای در مورد این واقعه بیان میکند: هیچ حادثهای در زمان رضاشاه وجود ندارد که با این حادثه برابری کن؛ حتی در زمان پهلوی دوم باز هم حادثهای به این عظمت وجود ندارد و شما روی هر نقطهای از تاریخ پهلوی دست بگذارید، باز هم یک عده چالش میکنند و توجیهاتی میسازند اما تنها جایی که آنها سکوت کردند و وارد نمیشوند، همین کشتار گوهرشاد است؛ برای اینکه قابل دفاع نیست. مردمی در مسجد جمع شده بودند و حکومت آنها را به رگبار میبندد. این مردم در خیابان راه نمیرفتند و تظاهرات نمیکردند که بگویند اینها امنیت شهر را به هم ریخته بودند. تعداد کشته ها هم یک نفر و دو نفر نیست، 4000 نفر کشته شدند! شاید کسی در این تعداد تشکیک کند و بگوید این تعداد درست نیست و مثلا 1000 نفر کشته شدند؛ باز هم مگر 1000 کشته کم است؟ یک قتلعام است این واقعه. عوامل رژیم با علم به اینکه چه کاری میخواهند بکنند، افراد مشهور را از جمع مردم خارج میکنند، چون اگر آنها کشته میشدند تا سالها ورد زبان مردم بود این ماجرا. همهی افراد مشهور را از جمع بیرون کشیدند، پس از آن در کمال بیرحمی و قساوت مردم را به رگبار بستند؛ واقعا سلاخی بزرگی بود.
سؤال اینجاست که رضاخان از کجا چنین مشروعیتی پیدا کرده است که به خود اجازه میدهد چند هزار نفر از جمعیتی که از قضا دغدغه دین و دغدغه زندگی بهتر مردم را داشتهاند را به رگبار ببندد!؟ از قدرتی که به واسطه کودتای انگلیسی به دست آورده است!؟ آیا اگر حکومتی با اعتراض مردمش روبرو شود باید چنین کشتار جمعی به راه بیاندازد!؟
*روایت نظامی حاضر در واقعه گوهرشاد از کشتار دو سه هزار نفری مردم
روایت این حادثه از زبان نظامیانی که خود در صحنه بودند ابعاد فجیعتری از ماجرا را به نمایش میگذارد که بخشی از این روایات در کتاب «قیام گوهرشاد» که توسط موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده آمده است.
براساس مندرجات این کتاب، حسینعلی ذوالفقاری گلمکانی از پاسبانانی است که خود شاهد جریانات مسجد گوهرشاد بوده است. وی در خاطرات خود درباره آن روز بیان میکند: «شب پنجشنبه چند نفر نظامی و پلیس رفتند و چند تیر انداختند که 28 نفر کشته شدند. شب که صبح شد باز لجاره زیادتر شد. تلگراف کردند از شهربانی برای شاه حسین قلیزاده بیات سرهنگدو رئیس شهربانی. پهلوی دستور داد که مردم را هر طور که هست بیرون کنند و مسجد را خراب کنند، مسجد میسازم از اولی بهتر. به رئیس نظمیه اینجا گفت اینها را.»
وی ادامه میدهد: «برای روز پنجشنبه و جمعه 20 نفر از ما را (هشت پلیس و دوازده نظامی، یک سرهنگ و یک سرپاسبان یکم و یک ستوان یکم و یک گروهبان یکم) مأمور کردند رفتیم به مسجد، وقتی رسیدیم به مسجد دیدیم همه نشستهاند و شیخ بهلول هم بالای منبر موعظه میکند. ساعت دوازده شب وارد مسجد شدیم. بهلول داشت صحبت میکرد. سه چهار نفر هم مثل نواب احتشام و بحرالعلوم و حسن اردکانی و حاج سید ابوالحسن اصفهانی پای منبر نشسته بودند. یک دفعه تیراندازی شروع شد و تمام مردم حرکت کردند.
ایرج مطبوعی به ما گفت فرار کنید. من به صحن نو آمدم و از صحن نو به دم بست پایین خیابان جلوی گاراژ سعادت رفتم. صدای تیر در مسجد بلند شد و تک تک بود و بعد پر زور شد و ما رفتیم جلوی دارالسیاده. در را از تو شکستند، آن وقت از آن در شکسته من با دو نفر وظیفه آن طرف رفتیم دیدیم خدا بدهد برکت هزار نفر هزار نفر فرار میکنند. تیر هم بیشمار در میرفت، همه میافتادند این طرف و آن طرف. تا ساعت 5 صبح مردم را پرتوپلا کردند. نواب و حسن اردکانی و بحرالعلوم را از منبر صاحبالزمان بیرون آوردند و کتف آنها را بستند و بردند.»
وی درباره تعداد شهدای آن روز میگوید: «رضا کوهسرخی پشت مسلسل بود، آن شب حدود دو سه هزار نفر را کشتند و بردند بیرون دروازه پایین خیابان در قبرستان بالا خیابان که الان درخت کاشتهاند، خندق کندند هر کسی که کشته میشد مثل جوال گندم همه را میریختند توی ماشین میبردند میریختند توی آن خندق و خاک روی آنها میریختند. روز جمعه کسی را به بارگاه راه نمی دادند، هر جای مسجد را که گلوله خورده بود درست میکردند. بعد از درست کردن اجازه دادند که رفت و آمد بشود.»
*عمق یک کشتار فراموش شده در تاریخ ایران
در کتاب «ایران بین دو کودتا» داریوش رحمانیان به ذکر روایت حادثه عظیم مسجد گوهرشاد از زبان دو نفر حاضر در ماجرا میپردازد.
غلامعلی نخلعی در 1314 خورشیدی کفشدار مسجد گوهرشاد بود؛ وی در بخشی از خاطرات نقل میکند: «کشتار تمام شده بود. سراسیمه آمدم بروم توی مسجد که مأمورها جلوی مرا گرفتند. یک صاحب منصبی به آن ها گفت میخواهد برود کثافتکاریهای شما را پاک کند، بگذارید برود... وقتی داخل مسجد شدم، دیدم همه جا خون ریخته است... چادر زنها، تکههای لباس و کفش و کلاهها بود که در مسجد وجود داشت. جلوی کفشکن، پر از خون بود. مردهها را داشتند بیرون میبردند. یک لت در چوبی را برای این کار برداشته بودند که کاملا قرمز و خونین شده بود. وحشت کردم. کامیون آوردند، مردهها را ببرند؛ برخی هنوز ناله میکردند اما همه را ریختند، پشت کامیون، زنده و مرده را با خودشان بردند.»
یکی دیگر از شاهدان این حماسه تاریخی میرمحمدحسین حسینی اصفهانی است، وی در مورد کشتار مسجد گوهرشاد نقل می کند: «در روز واقعه صحنهای مسجد گوهرشاد لبالب از جمعیت بود. بعضی دعا میخواندند و بعضی چرت می زدند، بعضی خوابیدند، بعضی به نماز و دعا و مناجات مشغول بودند و خلاصه ساعت یک ربع به دوازده مانده یا یک ربع بعد از دوازده (تردید دارم) از بالای بامهای مسجد گوهرشاد گنبد و مردم و حرم را بستند به مسلسل و کشتند. من آن شب در یکی از اطاقهای صحن کهنه بودم. یکی از رفقا برخورد کرد به من گفت بیا برویم اینجا که از همهجا امنتر است. کشتند و آن هم کشتنی که تا به حال هم کسی نتوانسته است حساب کند که در قضیه مسجد گوهرشاد مشهد چقدر خون ریخته شد و چقدر آدم کشته شد و چقدر آدم نمرده زیر خاک رفت. یکی از رفقایم مدرسه نواب بود، جلوی مدرسه ایستاده بود. خودش برایم نقل میکرد کامیونها که جنازهها را در آنها ریخته بودند، میآمد برود و یک مرتبه دیدم از یکی از این کامیونها صدا میآید و یک نفر میگوید من زندهام مرا کجا میبرید؟ خلاصه اینها را کجا بردند و توی کدام گودال ریختند و خاک روی آنها ریختند نمیدانیم.»
*نقش روشنفکران و انگلیس در ماجرای کشف حجاب
پایگاه اطلاع رسانی حوزه به نقل از شماره 108 مجله پرسمان در مورد این واقعه نوشته است: «سر کلاف کشف حجاب در ایران، به تنها سفر رضاخان به ترکیه بر نمی گردد؛ بلکه قصه از آن جا آغاز می شود که عده ای روشنفکر از فرهنگ برگشته، به فکر طبابت جامعه خود افتادند و این به ظاهر طبیبان با نسخه اشتباه خویش، علاج درد نکردند. آنها نسخه پیچیدند که از فرق سر تا نوک پا، غربی شویم؛ با این تصور ساده دلانه که دامن کوتاه و کلاه شاپو، ما را همانند جوامع غربی به پیشرفت می رساند و با پا گرفتن این اندیشه غلط، حکومت رضاخانی به قدرت رسید.
روشنفکران ایرانی به تنهایی به چنین اندیشه منوری نرسیدند؛ بلکه اعمال چنین سیاست هایی، در ترکیه توسط کمال آتاتورک، در ایران توسط رضاخان و در افغانستان توسط امان الله خان، به صورتی هماهنگ، توسط انگلیس تقویت و دنبال می شد؛ زیرا تضعیف و تحقیر باور اسلامی مردم منطقه، به معنای جلوگیری از شکل گیری مجدد تمدن اسلامی بود و تجددخواهی مورد تأیید انگلیس، این خطر را مهار می کرد.
امام خمینی (ره) تأکید می کرد که «استعمارگران برای به یوغ کشیدن ما، ابتدا «به سراغ زنان ما آمدند». ایشان با آگاهی از این سیاست غرب فرمودند: «آنان چون می دیدند که زنان در نهضت مشروطه و پس از آن، نقش برجسته ای داشته اند و آنها هستند که می توانند حتی مردان را به میدان مبارزه بکشند، نخست به سراغ زنان ما آمدند.»»
*ظاهر اسلامی مردم چه مشکلی برای مدرنیته کردن ایران داشت؟
سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران در مورد این واقعه نوشته است «شاید بتوان قیام گوهرشاد مردم خراسان در سال 1314ش. را، اولین رویداد مهم تاریخی در مورد مقابله با مدرنیت مستبدانه و در عین حال ظاهری و سطحی عصر دانست.»
آری اگر غرب به دنبال مدرن کردن ایران بود باید تکنولوژی را وارد کشور میکرد و تغییرات ظاهری در جهت اسلام زدایی هر توجیهی میتوانست داشته باشد به غیر از مدرنیته کردن ایران. مگر مسلمانان در دوران رشد و اوج خود زمانی در همین کسوت مسلمانی و در همین ظاهر اسلامی قلههای علم را در اختیار نداشتند!؟ چه تناقضی بین مسلمان بودند و مدرنیته کردن بود که این شاه ظالم حاضر شد برای هدفش هزاران نفر را در بارگاه امام هشتم به رگبار مسلسل ببندد!؟
علیرضا زادبر، پژوهشگر تاریخ سیاسی معاصر، در مورد سیاست کشف حجاب رضا شاه مینویسد: «یکی از دلایلی که رضا شاه پهلوی دست به تصویب قانون کشف حجاب اجباری زد این بود که تصور می کرد باید زنان در جامعه با شکل و شمایل غربی ها حضور پیدا کنند و وقتی که این پوشش عقب مانده کنار گذاشته شود افکار نیز به درستی هدایت می شوند. این در حالی است که در مطالعات توسعه کشورها با وجود آنکه نظریات مختلفی وجود دارد اما در هیچ کتاب و نظریه ای، چنین مبحثی مطرح نمی شود که اگر پوشش کنار گذاشته شود، افکار تغییر می کند.»
انتهای پیام /