کاهش مشارکت رویگردانی از اصلاحات نیست
تهران - ایرنا - مرتضی مبلغ می گوید: من فکر میکنم مشکل کاهش مشارکت مردم را نمیتوان به هیچ وجه به رویگردانی مردم از جریان اصلاحات تفسیر کرد. این مغالطه بزرگی است؛ چون اتفاقا مردم بهخاطر اینکه طرفدار و خواهان اصلاحات سازنده در کشور هستند این رفتار را از خود نشان دادهاند.
در گزیده ای از گفت و گوی روزنامه آرمان ملی با مرتضی مبلغ معاون سیاسی دولت اصلاحات آمده است: عدهای بر این باورند که بهواسطه اتفاقاتی که طی یک سال اخیر در حوزههای مختلف در جامعه رخ داده، عملکردهای بعضا ناموفق دولت در حوزههای اقتصادی و اجتماعی و نارضایتی مردم از این روند، جامعه از جریان سیاسی اصلاحطلب رویگردان شده یا آنطور که صادق زیباکلام میگوید «اصلاحطلبان تمام شدهاند»، این در حالی است که بسیاری از اصلاحطلبان معتقدند با وجود ریزش محسوس سرمایه اجتماعی جریان اصلاحات و نارضایتی مردم از شرایط معیشتی و اجتماعی همه این نارضایتیها به رویگردانی مردم از اصلاحطلبان بازنمیگردد؛ چرا که اگر مردم از این جریان ناامید بودند بارها در مقاطع مختلف انتخاباتی با آرای میلیونی از آنها حمایت نمیکردند. هر چند انتقادات جدی به برخی رویکردها و عملکردهای اصلاحطلبان وجود دارد اما این بدان معنا نیست که اعتبار آنها نزد جامعه پایان یافته است. بهنظر میرسد اگر اصلاحطلبان بتوانند نوعی بازنگری و تجدیدنظر در سیاستها، راهبردها و سازوکارهای خود داشته باشند این مشکل قابلحل باشد و باز هم شاهد آفتاب تابان اصلاحات در سپهر سیاست ایران باشیم. شاید استعفای عبدالواحد موسویلاری از شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان نقطه آغازی بر این تجدیدنظر و بازنگری در ساختارها و سازوکارهای اصلاحطلبان باشد تا با تغییراتی راهبردی باز هم موفقیت اصلاحطلبان را این بار با رویکردی تازه در انتخابات 1400 به نظاره بنشینیم. برای بررسی انتقادات به شعسا، لزوم خودانتقادی و بازنگری در راهبردها و سازوکارها و رویکرد جامعه به اصلاحطلبان، «آرمان ملی» با مرتضی مبلغ، معاون سیاسی وزارت کشور در دولت اصلاحات و عضو شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان به گفتوگو پرداخته است که آن را میخوانید.
انتخابات اخیر نشان داده سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان به طرز محسوسی ریزش کرده و جامعه به نحوی از اصلاحطلبان رویگردان شده است؛ اساسا چقدر با این مساله موافقید و راهکارهای بازیابی سرمایه اجتماعی را چه میدانید؟
من فکر میکنم مشکل کاهش مشارکت مردم را نمیتوان به هیچ وجه به رویگردانی مردم از جریان اصلاحات تفسیر کرد. این مغالطه بزرگی است؛ چون اتفاقا مردم بهخاطر اینکه طرفدار و خواهان اصلاحات سازنده در کشور هستند این رفتار را از خود نشان دادهاند. چون شاهدند که در انتخابات شرکت میکنند اما سازوکارهای ساری و جاری در مدیریت سیاسی کشور به گونهای است که برای نهادهای برخاسته از رای مردم مشکلسازی شده و اجازه ظهور و بروز واقعیت داده نمیشود. یعنی جریاناتی در کشور هستند که دارای قدرت گستردهای هستند که برای هر چه با منویاتشان تناسب نداشته باشد، مشکل ایجاد میکنند و این موضوع جدید هم نیست. متاسفانه مشاهده میکنید که با این پدیده مواجه بودهایم و همین سیاستهای غلط و ناکارآمد و کارشکنیها و موازیکاریها باعث ناراحتی مردم شده است. علاوه بر اینها جنگ روانی گسترده و رفتاری که در انتخابات صورت گرفته و عدمتایید صلاحیتهای بیسابقه که از قبل بیش از دو سوم کرسیهای مجلس را غیررقابتی کرده بود نیز از دیگر مسائل قابلتوجه است. این امر از جهت کمیت و کیفیت بیسابقه بوده است. اینها مردم را ناراضی کرده و به وضعیتی درمیآورده که فکر میکنند چه فایده که در صف بایستند و وقت بگذارند؟ بنابراین باید این مساله را بدین نحو تحلیل کرد. این نوعی مغالطه، فرافکنی و رد گم کردن مردم است که میگویند مردم از اصلاحات سرخورده شدهاند. مردم از این رفتارها و برنامههای نامطلوب و غیرسازنده ناراضی شدهاند وگرنه به طور تاریخی به دنبال اصلاحات هستند. از طرف دیگر اصلاحطلبان حتما نیاز به تجدیدنظر در سیاستها و برنامهها دارند؛ چراکه ذات اصلاحطلبی بهگونهای است که به خودانتقادی و تجدیدنظر در سیاستها و رفتارها میپردازد و برای آینده متناسب با مقتضیات فکر، تلاش و نظریهپردازی میکند تا در جنبههای مختلف سازماندهی، ساختار، اهداف، برنامهها، سیاستها و رویکردها راهحل ارائه دهد. این امری ضروری است که در گذشته بوده و امروز هم بیش از گذشته ضرورتش احساس میشود.
عدهای بر این باورند که اصلاحطلبان سیاست و سازوکار مشخص و معینی در برخورد با مسائلی چون انتخابات ندارند. با توجه به سابقه انتخاباتهای اخیر چه نظری در این مورد دارید؟
در مورد سازوکار و سازمان تشکیلاتی اصلاحطلبان معتقدم پس از بحرانهای خاصی که در کشور حاکم شد شرایط ایجاب میکرد که رویکردهای جدیدی در مناسبات اصلاحطلبان با سیاست کشور و جامعه رخ دهد. از همان سال سازوکار تشکیلاتی جدیدی متناسب با زمان شکل گرفت که منتج به انتخابات 92 شد. پس از آن در انتخابات سال 94 سازوکار جدیدی شکل گرفت که با سازوکار گذشته بسیار متفاوت و پیشرفتهتر بود. همانطور در سالهای 96 و 98 مشاهده کردهاید که متناسب با مقتضیات زمان بعد از بحثها، بررسیها، نظریهپردازیها و خودانتقادیها اصلاحطلبان به جمعبندیهای جدیدی بر اساس خردجمعی رسیدند و سازوکارهای جدیدی شکل گرفت. سازوکاری نیز که در سال 98 شکل گرفت به همین سال مربوط بود و طبیعی است که برای آینده نیاز به سازوکاری جدید و متناسب با اقتضائات آن داریم که آن هم باید بر اساس خودانتقادی، بازنگری، آسیبشناسی و ارائه نظریات جدید در فضای عمومی سیاسی کشور بین اصلاحطلبان صورت پذیرد. ممکن است برای آینده با توجه به شرایط کشور به راهبردهای جدیدی در سیاستورزی اصلاحطلبان نیاز داشته باشیم. ممکن است سازوکاری متفاوت با سازوکار موجود شکل بگیرد، یا این سازوکار واحد نبوده و متکثر باشد. اینها چیزهایی است که طی فرآیند آسیبشناسی، خودانتقادی، نظریهپردازی، ارائه پیشنهادها، مواجهه با هم و صیقل خوردن نظریات به تدریج شکل میگیرد تا بتوانیم وارد سازوکارها و راهبردهایی متناسب با شرایط جدید بر اساس خردجمعی و شرایط جدی و اجماع نسبی شویم.
برخی معتقدند اکنون که اصلاحطلبان انتخابات مجلس را پشتسرگذاشتهاند بهتر میتوانند به نقد درونجریانی و آسیبشناسی برای بازگشت به جامعه بپردازند؛ چه میزان با این مساله موافقید؟
براساس مقتضیات زمان در هر زمانی نیاز به بازنگری و آسیبشناسی شرایط جدید وجود دارد. یکی از ویژگیهای اصلاحطلبان این بوده و خواهد بود که با بازنگری در رفتارها، سیاستها و راهبردها به وضعیتی سازنده، کارآمد و مناسب دست پیدا میکنند. در این دور به دلیل شرایطی که بهوجود آمده و پیشینهای که از انتخابات گذشته داشتهاند نارضایتیهایی در سطح مردم ایجاد شده است. لذا در حوزه راهبردها و مناسبات با جامعه، حاکمیت و ساختار و تشکیلات به تجدیدنظر و بازنگری در همه حوزهها نیاز داریم تا به سازوکارهای جدیدی دست پیدا کنیم.
برخی تحلیلگران مطرح میکنند که اصلاحطلبان از کارکرد خود دور شدهاند؛ نه خودانتقادی دارند و نه آسیبشناسی از خود میکنند و صرفا به بیان برخی مفاهیم کلی میپردازند که همین امر موجب رویگردانی بخشهایی از جامعه از این جریان سیاسی شده است؛ تحلیل شما چگونه است؟
افراد آزادند که هر حرفی را بزنند. بالاخره هر کس که مینشیند و دست به قلم میبرد، هر چه میخواهد مینویسد و دیدگاهش را هم پخش میکند. مهم این است که خودانتقادی و انتقاد داخلی به اصلاحطلبان آنقدر به وفور در جامعه وجود دارد که نهتنها هزینه ندارد؛ بلکه بعضا تشویق هم میشوند. بالاخره وقتی علیه اصلاحطلبی و اصلاحطلبان حرف بزنند کوچکترین و کمترین هزینهای برای کسی ندارد. حال چه آنهایی که خیرخواه و اصلاحطلب واقعی هستند و چه کسانی که به هر دلیلی متعمدانه با انگیزههای خاص میخواهند اصلاحطلبی را مورد نقد و تخطئه قرار دهند، به فور این نقدها را مطرح میکنند. در این زمینه کاستیای نداریم که بگوییم هیچ خودانتقادی یا آسیبشناسی وجود نداشته است. در خصوص سیاستها و راهبردهای مشخص و سازنده نیز آنچه باید اتفاق بیفتد و آنچه در سطحی نظری وجود دارد، متفاوت است. در عرصه نظری نظریههای مختلفی مطرح میشود و افراد متفاوت در طیف اصلاحطلبی نظریههایی را مطرح میکنند که بعضا متعارض با یکدیگر است. این نظریهها وقتی میتواند به شکل عملیاتی درآید که وارد یک فرآیند اجماع نسبی شود. اگر هم بخواهد صرفا ارائه نظریه باشد، ما نظریات مختلفی داریم که برخی نیز خیلی خوب و موثر است. این نظریات برای ارائه در افکار عمومی خوب است، ولی اگر بخواهیم در درون جریان اصلاحطلبی به عمل تبدیل شود نیازمند یک اجماع نسبی است و بدون اجماع نسبی اتفاقی نمیافتد. چون جریان اصلاحطلب باید به این نظریهها عمل کند. وقتی این نظریهها با هم پیوند و صیقل میخورد و نهایتا با یک اجماع نسبی به عمل سیاسی تبدیل میشود در دستور کار اصلاحطلبان در هر مقطعی قرار میگیرد. بنابراین طبیعی است که آنچه در دستورالعمل اجرایی اصلاحطلبان واقع میشود مخالفانی نیز دارد، منتها مهم این است که براساس خردجمعی و اجماعنسبی شکل گرفته است. هیچ فرد و حزبی نمیتواند سازوکار مهمی جز این پیشبینی کند و یکتنه بگوید راهی که من میگویم درست است و راه اصلاحطلبی نیز جز این نیست. بنابراین اگر بخواهیم در عرصه عمل و روی زمین سیاست کاری کنیم تنها سازوکارش این است که دو محور داشته باشیم. نخست اینکه سازوکار عملیاتی براساس خردجمعی شکل گیرد و دوم اینکه روی آن اجماع نسبی صورت پذیرد. این اتفاق تاکنون افتاده و در آینده نیز خواهد افتاد.
از دیدگاه شما چرا با وجود اینکه اصلاحطلبان همواره درصدد اصلاح امور و تحقق مطالبات مردم برآمدهاند در هر مقطع مشکلاتی نمایان شده است؟
برخی مشکلات سیاست ایران را که در ابتدا اشاره کردم و سختی سیاستورزی به دلیل تصلبی که بین رقبای اصلاحطلبان و برخی لایهها وجود دارد که اجازه نمیدهد تحولات سازنده رخ دهد. لذا آن را نادیده گرفته و بدان توجه نمیکنند. از طرفی چون نقد به آن جریانها هزینه دارد همه مشکلات را متوجه اصلاحطلبان میکنند. متاسفانه این چیزی است که به شکل ساری و جاری مشاهده میکنیم. بالاخره در یک زمین ناهموار، صعب و سخت میخواهیم سیاستورزی کنیم. بنابراین مشکلات زیاد است و سنگاندازیها و مخالفان، برخوردها و هزینههای زیادی وجود دارد که کار بسیار سختی است. حال کسانی بیایند و در چنین شرایطی همه چیز را تخطئه کنند، کار راحت و آسانی است. مهم این است که افراد در چنین زمین سختی پیشنهادات موثر و گشایشبخشی ارائه دهند تا در اثر این پیشنهادات سازنده و عملیاتی یک دستور کار و راهبرد جدید برای اصلاحطلبان بهوجود آید. اینکه برخی یاد گرفتهاند فقط نقد کنند، باید گفت نقد خوب است اما نقدی که منجر به سرخوردگی، سیاهنمایی، انفعال، یأس و سرخوردگی جامعه شود، نقد نیست؛ نوعی تخریب است. همه باید در این شرایط سخت که این مشکلات عدیده را در زمین سیاست ایران داریم، فکر کنند که راههای برونرفت چیست؟ طبیعی است که هر کسی که اصلاحطلب واقعی و دلسوز جامعه ایران است و میخواهد به خیر عمومی کمک کند باید فکر کند در این شرایط سخت چگونه میتوان کار کرد و گامبهگام سیاستهای اصلاحطلبانه را پیش برد. نه اینکه کسانی که در این راستا عمل میکنند دائم تخریب و تخطئه شوند و موجی به جریان بیفتد مبنیبر اینکه دوران اصلاحطلبی گذشته و اصلاحطلبان نمیتوانند کاری انجام دهند. اینها مباحثی است که جریانات خارجی و تندروهای داخلی به شدت دامن میزنند و برخی از خود اصلاحطلبان نیز در چنین بازیای خواسته یا ناخواسته وارد میشوند؛ اینکه خیری برای جامعه ندارد. خیر زمانی است که همه فکر کنند و راههای سازنده و برونرفت از مشکلات در هر مقطعی را بیابند تا بر اساس آن بتوان به دستور کاری روشن و عملیاتی رسید.
منبع: روزنامه آرمان امروز *س_برچسبها_س*