سه‌شنبه 6 آذر 1403

گفت‌وگو با جعبه سیاه استقلالِ حجازی و آقا فیروز

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
گفت‌وگو با جعبه سیاه استقلالِ حجازی و آقا فیروز

سرمربی تیم فوتبال نساجی مازندران در گفت‌وگویی متفاوت پیرامون اتفاقات مهم سالهای متعددی که در فوتبال ایران حضور داشته به صحبت پرداخت.

به گزارش مشرق، ساکت الهامی نامی آشنا در فوتبال ایران است. فردی که بیش از 15 سال در سطح اول فوتبال کشور دستیاران مربیان بزرگی بوده و در کنار مربیانی چون زنده‌یاد حجازی، فیروز کریمی، اصغر شرفی، یحیی گل‌محمدی و... کار کرده است.

الهامی در یکی از سخت‌ترین سالهای حضور استقلال در لیگ فوتبال ایران ابتدا با حجازی و سپس فیروز کریمی کار کرد هر چند بعدها قرار بود در کادر فنی استقلالِ صمد مرفاوی هم حضور داشته باشد اما به دلیل حضور تئودی یونگ هلندی قید کار در استقلال را زد. او که به نوعی مرد مورد اطمینان حجازی و فیروز کریمی در یک مقطع خاص و در لیگ سیزدهم بود درخواست قلعه‌نویی را برای ماندن در این تیم رد کرد.

این مربی چندین سال است در سطح اول فوتبال ایران حضور دارد و توانست با تراکتور در جام حذفی قهرمان شده و سپس نساجی در حال سقوط را نجات دهد. الهامی در سال‌های حضورش در فوتبال خاطرات فراوانی از اتفاقات مهم استقلالِ پرحاشیه این تیم در فصل سیزدهم دارد که اتفاقا آبی پوشان در همان سال در جایگاه سیزدهم قرار گرفتند اما این فصل پرحادثه آغاز کار مربی بود که تراکتور را بعد از سالها قهرمان جام حذفی کرد.

گزیده‌ای از صحبتهای الهامی:

بزرگ‌ترین اشتباه فیروز کریمی حضور در استقلال بود

* مرحوم حجازی تماس گرفت گفت حجازی هستم، من هم به او گفتم علی پروین با شما صحبت می‌کند

*ناصرخان به جای آتیلا با من هم اتاق می‌شد

* بعد از 3 روز کار کردن با دنیزلی گفتم نمی‌توانم کمکت کنم

*هیچ وقت برای سرمربی شدن عجله نکردم

*به حجازی گفته بودند چرا به ساکت دور می‌دهی

*جنس استقلالِ آقا فیروز جور نبود

*تنبیه کردن بازیکنان استقلال یک اشتباه دیگر از طرف کریمی بود

*در تراکتور لطف خدا را حس کردم

* شجاعی به زنوزی گفت شرافتم را برای الهامی گرو می گذارم

*رشید مظاهری زنگ زد و گفت فردا بازی نمی‌کنم، تلفن را هم قطع کرد

*زنوزی می‌خواست مظاهری را بازی بدهم ولی گفتم اخباری با ویلچر در فینال بازی می‌کند

* با 370 میلیون در تراکتور و ماشین مربیگری کردم

*گزینه ذوب آهن بودم ولی شبانه منصرف شدند

* به همسرم گفتم مگر دیوانه‌ام با نساجی قرارداد ببندم؟

*مربی که نتواند با بازیکن بزرگ کار کند مربی نیست

*با افتخار در خانی‌ایاد نو زندگی می‌کنم

*مسافرت خارجی، بالای شهر و زندگی من پدر و مادرم هستند

* خدا کند حدادیان بگوید آقای الهامی از نساجی برو!

متن گفت‌وگو با الهامی را در زیر بخوانید:

 شما جزو سرمربیانی هستید که 15 سال در فوتبال کشور دستیار مربیان بزرگی بودید. چه شد زودتر به این موضوع فکر نکردید که در لیگ فوتبال ایران سرمربی باشید؟

سال 81 به عنوان یکی از کمک‌های آقا فیروز در ابومسلم آغاز به کار کردم. هیچوقت از کار کردن و یاد گرفتن نترسیدم چون دوست داشتم کار یاد بگیرم. بعد از آن در استقلال اهواز و راه‌آهن با آقا فیروز به لیگ برتر صعود کردیم. در سال 85 و در برهه‌ای شد که مالک باشگاه استقلال اهواز به آقای کریمی اعلام کرد دوست نداریم ساکت الهامی دستیار شما باشد. آقا فیروز به من گفت چه کار کنم؟ من به او گفتم اگر شما سر کار باشید ما باز هم کار می‌کنیم ولی اگر شما به خاطر من به استقلال اهواز نروید همه با هم بیکار می‌شویم.

حرف‌هایی که می‌زنم همه برایم افتخار است و صادقانه آنها را می‌زنم. در یک دوره‌ای بیکار بودم و صادقانه اوضاع مالی اصلا خوبی نداشتیم. در یک اتاق 8 متری با یک پسر یک ساله و همسرم زندگی می‌کردم. شاید فکر کنید غلو می‌کنم ولی در آن برهه پول پوشک بچه‌ام را هم نداشتم. اگر آن روز به من می‌گفتند چه می‌خواهی به این قشنگی که خدا تقدیر را برایم نوشت نمی‌توانستم بنویسم. برخی مواقع خدا تو را در مسیری قرار می‌دهد که نمی‌فهمید چه داستان قشنگی برایت نوشته است. یک شب خانه بودم که به من زنگ زدند و گفتند آقای مرفاوی دنبال یک دستیار می گردد و ما تو را پیشنهاد کردیم. یادی از کامران منزوی می‌کنم که به او در زندگی دین دارم و الان هم از او مشورت می‌گیرم. با آقا صمد یکی دو جلسه صحبت کردم، استقلال چند روز بعد با ملوان بازی داشت و با تک گل زنده یاد انصاریان از روی نقطه پنالتی آن مسابقه را برد. وقتی تیم به تهران بازگشت مرفاوی گفت می خواهم کنار ما باشی.

خودم فکر نمی‌کردم استقلال اینقدر شرایط سختی داشته باشد و مربیگری در استقلال اینقدر کار سختی باشد. در آن سال شرایطی ایجاد شد که اصلا نمی‌توانستم فشار را تحمل کنم و دوست داشتم دیگر در تمرینات شرکت نکنم. همه بچه‌ها می‌گفتند تحمل کن. سختی زندگی‌ام یک طرف و از طرف دیگر سختی کار در استقلال باعث فشار زیادی روی من شد. آخر فصل قلعه‌نویی به عنوان رئیس سازمان فوتبال استقلال انتخاب شد. بعد از آن یونگ به تهران آمد و در اولین تمرین قلعه‌نویی گفت او مسئولیت تمرین دادن تیم و... را بر عهده دارد، اگر کسی صحبتی دارد انجام دهد. من هم تنها کسی بودم که در آن جمع حرف زدم و گفتم اگر اجازه بدهید می‌روم.

بعد از این صحبت آقای قلعه‌نویی گفت تو بمان و کار یاد بگیر، جوان هستی و فرصت زیاد داری چرا نمی‌خواهی استفاده کنی اما گفتم می روم و ان شاالله در یک فرصت مناسب‌تری به استقلال کمک می‌کنم. سال بعد ناصر حجازی سرمربی استقلال شده بود. چون با آقای قلعه‌نویی کار کرده بودم او تصور داشت که من با آنها هستم.2-3 نفر که یکی از آنها آقای مرفاوی بود با وجود اینکه خودش دستیار محسوب می‌شد به ناصرخان گفته بودند ساکت می‌تواند به استقلال کمک کند. من به باشگاه رفتم و 2-3 مربی خوب که الان از نظر تئوری در سطح بالا و مدرس عالی فیفا هستند در آنجا حضور داشتند. آقای حجازی همانجا که نشسته بودیم گفت یک آنالیز از شیرین فراز به ما بده. من هم روی کاغذ یک سری مسائل را نوشتم و دادم. خدا بیامرز وقتی به خانه رفت کاغذ را روی میز تلویزیون گذشت و سعید رمضانی که در استقلال اهواز شاگرد آقا فیروز بود کاغذ را دید و بعدها این داستان را برای من تعریف کرد.

چه داستانی؟

وقتی سعید کاغذ را دید از ناصرخان سوال کرد این ها چیست؟ حجازی گفته بود اینها را یک مربی جوان امروز به من داده است. وقتی سعید کلمات روی کاغذ را دید گفت اینها تکیه کلام‌های آقای فیروز کریمی است و او فردی به نام الهامی است که می‌تواند به شما کمک کند. اتفاقا تیم استقلال یکی دو روز بعد به کرمانشاه رفت و 3 بر یک بازی را برد. همان بازی که رباط محسن بیاتی‌نیا پاره شده بود. آن زمان تیم ها با اتوبوس از شهرستان به تهران بر می‌گشتند و وقتی شب استقلال به تهران برگشت نیمه شب یک اتفاق عجیب رخ داد.

با شما تماس گرفتند؟

ساعت 2 بامداد بود که با یک پیش شماره کد 2 از تهران با موبایل من تماس گرفتند. نازی آباد کجا و پیش شماره 2 کجا؟ گفتم حتما اشتباه گرفته‌اند. گوشی را جوب دادم، آن طرف خط یکی گفت سلام من ناصر حجازی هستم، من هم فکر کردم سر کارم گذاشتند، گفتم در خدمتم، من هم علی پروین هستم در خدمت شما. گفت آقای الهامی من حجازی هستم، شما همانی هستید که به من آنالیز دادید، وقتی کمی حرف زدیم متوجه شدم خودِ آقای حجازی است. عذرخواهی کردم و گفتم فکر نمی‌کردم ناصر حجازی به من زنگ بزند. به من گفت ساعت 11 فردا باشگاه باش. روح او شاد باشد، مردی به یکرنگی او ندیدم. حرف او کاملا حرف بود. شاید من به 5 میلیون راضی بودم ولی برای من قرارداد 10 میلیونی بست و همانجا 5 میلیون تومان را نقد از آقای فتح‌الله‌زاده برایم گرفت. من همیشه خودم را مدیون ناصر حجازی می‌دانم و کیف می‌کنم از او یاد گرفتم. خیلی‌ها گفتند که چرا زودتر سرمربی نمی‌شوی ولی من هیچ وقت عجله نداشتم. دوست داشتم آنقدر یاد بگیرم که اگر روزی سرمربی شدم دچار مشکل نشوم. شاید روزی که سرمربی تراکتور شدم 100 مربی جلوتر از من آماده سرمربیگری این تیم بودند ولی خدا کاری کرد راه صد ساله را یک شبه بروم.

اعتقاد قلبی‌ام این است وقتی کمک مربی هستی باید کمک باشی. من 3 روز با آقای دنیزلی کار کردم ولی مردانه به او گفتم نمی‌توانم کار کنم. با هر کسی کار کردم صادقانه بود و افتخارم این است با تمام وجود به عنوان کمک کار کردم. از کمک بودن هیچوقت ناراحت نشدم، همین حالا هم کُنز می‌چینم. باید در فوتبال قانع باشید ولی دست از تلاش برندارید تا موفق شوید.

شما در یک مقطع دیگر هم دستیار آقای کریمی شدید و روزی که مادر آقای کریمی به رحمت خدا رفت شما تیم را تمرین دادید. آن روز را به خاطر دارید؟

بله دقیقا به یاد دارم. ما بازی با ذوب‌آهن در جام حذفی داشتیم که یکی دو روز قبل مادر آقای کریمی به رحمت خدا رفت. همه برای تشییع جنازه رفتند ولی آقا فیروز گفت بچه‌ها به بهشت زهرا نیایند و شما هم نیا و به تمرین برو. برای اولین بار بود که خودم تنها تیم را تمرین دادم. آن زمان آقا فیروز خیلی به من دور می‌داد.

مشخص بود که خیلی به شما کمک کرده است.

بله اما این را هم بگویم همه فکر می‌کردند ناصر حجازی مشورت نمی‌کرد و کسی را قبول نداشت اما او واقعا دید بازی داشت و مشورتی بود. او شاید در یک لحظاتی عصبانی می‌شد ولی حرف گوش می‌کرد. قبل از آقا فیروز، ناصر حجازی خیلی به من دور داد و راحت می گویم که کار به حسادت هم کشیده شده بود که چرا ناصر حجازی به حرف الهامی گوش می‌دهد. من خیلی مسائل را از آقای حجازی یاد گرفتم. عزت نفس مهمترین مساله‌ای بود که از او یاد گرفتم. یادم می‌آید یک روز فرد بزرگی به هتل المپیک آمد و خیلی‌ها، تاکید می‌کنم خیلی ها نزد آن فرد رفتند اما حجازی ساکت گفت عزت نفس داشته باش، بنشین خودش می‌آید. اتفاقا آن فردِ بزرگ خودش نزد حجازی آمد و با او خوش بش کرد.

چرا استقلال آن سال اینقدر ضعیف بود؟

من از اول فصل در تیم نبودم اما تیم خوبی داشتیم. استقلال مهره داشت ولی جور نبودند. شما وقتی می‌خواهید تیم ببندید باید اصولی این کار را انجام بدهید. مثلا باید یک شماره 2 بگیرید، یک شماره 3. یک ذخیره برای شماره 2 بگیرید و یکی هم برای شماره 3 و در کنار اینها یک جوان‌هم جذب کنید که در صورت نیاز استفاده کنید. ما آن سال خیلی مهره داشتیم ولی جور نبودند. ما 2 را داشتیم، 3 را نداشتیم ولی 2 شماره 5 خوب داشتیم. مجبور بودیم شماره 5 را به جای شماره 2 بازی بدهیم. ضمن آنکه یادتان باشد حواشی در این تیم ها خیلی تاثیر گذار است. اگر به یاد داشته باشید در بازی با ذوب‌آهن بین طرفداران استقلال درگیری ایجاد شد. آن اتفاق در ورزشگاه تختی رخ داد. اگر در این حواشی شما از جنس استقلال نباشید کار خیلی سخت است. در 3 دوره‌ای که در استقلال بودم بحرانی‌ترین دوران را سپری کردیم. ابتدا زمان آقای مرفاوی، بعد آقای حجازی و سپس آقای کریمی. سربسته می‌گویم ناصرخان آن سال خیلی اذیت شد. البته با آقای کریمی تا فینال جام حذفی آمدیم ولی در نهایت جدا شدیم و بعد از آن آقای قلعه‌نویی هدایت استقلال را بر عهده گرفت.

اگر صادقانه بخواهید جواب بدهید مثال چوب خدا در مورد آقای کریمی در استقلال صدق می‌کرد یا خیر؟ چون استقلال اهواز کمی تا قهرمانی فاصله داشت اما او این تیم را رها کرد و...

بله استقلال اهواز در صدر جدول بود. اگر زمان به عقب برگردد و از خود آقای کریمی هم سوال کنید محال است که او به استقلال تهران برود. همه اشتباه می‌کنند حتی آقای کریمی. فکر نمی‌کنم کسی در زندگی اش در فوتبال به اندازه من اشتباه کرده باشد. همه اشتباهات من را کل مربیان ایرانی یک جا نکرده‌اند. مردم دیدگاهشان از بیرون این است که اگر من بخواهم وارد اتاق یک مسئول شوم دیوی هستم که با دو شاخ وارد می‌شود. از کسانی که من را می‌شناسند بپرسید آنها نظرشان مثل نظر مردم نیست ولی زمان می‌برد تا دیدگاه‌ها تغییر کند. در مورد آقای کریمی هم می‌گویم که از نظر من بزرگترین اشتباه فوتبالی آقای کریمی حضورش در استقلال بود. با تمام احترامی که برای او قائل هستم و خیلی مدیون او هستم ولی به نظرم آن تصمیم بزرگترین اشتباه او بود.

ماجرای آن دویدن معروف و تنبیه بازیکنان بعد از بازی با نفت آبادان در ورزشگاه آزادی چه بود؟

آن حرکت هم اشتباه حضور آقای کریمی در استقلال را تکمیل کرد. اگر در نساجی این اتفاق رخ بدهد شاید خیلی اتفاق خاصی نیفتد چون بازی ها بدون تماشاگر است اما آن زمان تماشاگران در استادیوم بودند و نیمی از بازیکنان استقلال در حد تیم ملی بودند و نباید به آن شکل تنبیه می‌شدند، حتی اگر حق با کادر فنی بود. آن اشتباه از کادر فنی و در راس آن آقای کریمی رخ داد و ما هم به عنوان اعضای کادر فنی در آنجا حضور داشتیم. همان حرکت باعث شد رشته تیم از دست ما خارج شود و بعد از آن هر کاری کردیم تیم درست نشد.

در خاطر دارم آقای کریمی می‌گفت شیک ترین تمرینات را به استقلال می‌دهم ولی نمی‌دانم چرا در بازی اجرا نمی‌شود؟

ما با تیم صنعت نفت آبادان در تهران بازی داشتیم. اگر بازی را همین الان تماشا کنید می‌گوئید مگر می‌شود بازی سه بر یک به سود نفت شده باشد؟ یا مثلا به پگاه رشت 4 بر یک باختیم ولی اصلا نباید آن اتفاق رخ می‌داد.

آن زمان حجازی مدیر فنی بود و کریمی سرمربی...

بله ولی من یک بار ندیدم روی این دو نفر به روی هم باز شود. من با آقا فیروز بزرگ شده بودم ولی با حجازی خیلی راحت تر بودم. جالب است بدانید ما در اصفهان 2 نفر به 2 نفر هم اتاق می‌شدیم. یادم است آقای حجازی با وجود اینکه آتیلا هم در کادر فنی بود در اصفهان پسرش را به اتاقش نبرد و گفت الهامی بیاید. من با آقا فیروز که دستیارش بودم هم اتاق نشدم ولی در کنار آقای حجازی بودم. این عزیزان یک بار به هم از گل نازک تر نگفتند ولی واقعا برخی مواقع یک سری چیزها جور در نمی‌آید. بعد از آن مسائل بود که روند زندگی آقای حجازی تغییر کرد و مریض شد، حتی آقای کریمی هم دیگر به شرایط قبلش نرسید، با دانشی که آقای کریمی داشت نشد که او موفق شود ولی همه اینها تقدیر بود. به نظر من آن سالها خیلی برای ساخته شدن من و امثال من خوب بود.

 شما الان اختیار را به دستیارانتان می‌دهید؟

بله همینطور است. چون خودم سالها دستیار بودم به آنها فرصت می‌دهم البته من کلمه دستیار را قبول ندارم چون همه همکاران من هستند. خودشان بهتر می‌دانند اگر در جلساتی که داریم حرف من را تائید کنند دیگر از آنها چیزی نمی پرسم. قرار نیست در جلسات ما به به و چه چه باشد. شاید من الان سرمربی باشم ولی در این تیم آقای بیانی بزرگ است. محال است از دری بخواهیم وارد شویم که من جلوتر از او بروم. همه می‌دانند بیانی در این فوتبال چه کسی بود. همه همکارانم آزادی عمل دارند و نظرات آنها برای من محترم است.

به تراکتور برسیم، یکی از شانس‌های شما در مربیگری این بود که در تیم های پرطرفدار مثل استقلال، تراکتور و نساجی کار کردید...

قبل از این هم به شما گفته بودم که اشتباهاتی در دوران فوتبال کرده‌ام که هیچکس آنها را نکرده است. در تراکتور لطف خدا را کاملا حس کردم. الان همه می‌گویند شاید اگر اتفاقات روز آخر در جام حذفی نمی افتاد من باز هم در این تیم می‌ماندم ولی قبل از آن انسان باید نمک شناس و قدردان باشد. زنوزی مهر سرمربیگری تراکتور را برای من زد آن هم به جای مصطفی دنیزلی که در ایران و ترکیه جایگاه بزرگی دارد. من هر کاری که زنوزی انجام بدهد باید قدردان او باشم. شما می‌خواهید برای اولین بار سرمربی شوید، آنوقت تیمی را به را تحویل می گیری که اصلا شرایط خوبی ندارد، آن هم یک تیم کهکشانی. این کار بزرگی است چون درست روزی سرمربی شدم که برای اولین بار علیه زنوزی شعار دادند. جا دارد از 3 نفر تشکر کنم. شجاعی، حاج صفی و دژاگه. شما تصور کن می‌خواهید سرمربی تیمی شوید که 3 کاپیتان تیم ملی در آن تیم حضور دارند. بقیه بازیکنان هم در حد ملی بودند. اخباری، مظاهری، خانزاده، ساسان انصاری و 4-5 خارجی خیلی خوب.

کار را چطور شروع کردید؟

2 روز تیم را تمرین دادم، شجاعی، دژاگه و حاج صفی نزد آقای زنوزی رفتند و گفتند الهامی می‌تواند کار را در بیاورد، دنبال مربی ایتالیایی نباشید. بلیت آقای دی بیاسی که الان مربی تیم ملی آذربایجان است را هم گرفته بودند و ما هم آن را دیدیم. زنوزی به آنها گفت با 2 روز تمرین نمی‌شود ریسک کرد، شما در 4 بازی اول 8 امتیاز بگیرید من ساکت را نگه می‌دارم. الان نمی‌توانم به جای دنیزلی الهامی را بگذارم چون نمی‌توانم جواب مردم را بدهم. شجاعی هم گفت الهامی می‌تواند، شک نکنید که آقای زنوزی از مسعود پرسید ضمانت چه می‌دهی؟ هیچوقت فراموش نمی‌کنم که شجاعی گفته بود من شرافتم را ضمانت می‌گذارم. به همین دلیل است که من این 3 بازیکن را دوست دارم. درست است که شجاعی الان بازیکن من است اما این رفتار هیچوقت در بازی کردن او تاثیر ندارد، شاید امسال هم کمتر بازی کرده است. این بازیکنان به معنی واقعی جایگاه خود را می‌دانستند. بیشتر از اینکه من به تراکتور کمک کنم آن باشگاه به من در سرمربیگری کمک کرد. آن بحران‌های استقلال را که تجربه کردم در تراکتور خیلی به من کمک کرد. در اولین اقدام تیم را یکدست کردم. تیم را به بزرگترها سپردم. یادم است بعد از حضور ما در استقلال قلعه‌نویی تیم را به 4 بازیکن بزرگتر سپرد و موفق هم شد. ما باید از همه یاد بگیریم. در تراکتور هم همین کار را کردم.

و ابتدا یک ریسک بزرگ هم کردید...

دقیقا. یک ریسک بسیار سنگین ولی شجاعانه کردم. شاید هر مربی این کار را نمی‌کرد ولی هر چه خارجی داشتیم کنار گذاشتم. هر چه اصرار کردند قبول نکردم. سعید مهری، تیکدری و ایمانی را بازی دادم. روزی که 2 بازی اول را بردیم خیالم راحت شد و گفتم با دو مساوی به 8 امتیاز آقای زنوزی می رسم و می مانم اما آقای زنوزی زیر حرفش زد و گفت من گفتم از 4 بازی باید 10 امتیاز بگیرید. گفتم ایرادی ندارد، بچه‌های تیم خیلی ناراحت شدند ولی گفتم ایرادی ندارد. یادم است پدیده را در تبریز بردیم و گفتم با یک مساوی 10 امتیاز مد نظر مالک را می‌گیریم اما شب بازی با پیکان زنوزی گفت ساکت به خط مرز رسیدی. اگر پیکان را هم ببری سرمربی می شوی و حکمت را می‌دهم! مسعود شجاعی و آقای میرمعصوم سهرابی هم آنجا در جلسه بودند. به آقای زنوزی گفتم یک لحظه صبر کن با هم برویم و کلاهمان توی هم رفت. شما یکی یکی به درخواست‌هایتان اضافه می‌کنید. شما اگر بگویی 10 بازی را ببر هم ما می‌بریم و بهتر است یک کار دیگر انجام بدهید. به بچه‌ها بگویید اگر هر بازی را باختید من الهامی را بر می‌دارم. وقتی این حرف را زدم گفت یعنی اینقدر به خودت مطمئن هستی؟ گفتم بله چون آنقدر بچه‌ها با هم رفیق هستند که کسی حریفمان نمی‌شود.

بازی با پیکان را هم بردید...

بله ولی بازی 2 بر 2 بود که در دقیقه 86 دژاگه پنالتی را به آسمان زد، آنجا روی زمین نشستم و گفتم خدایا پس خودت نمی‌خواهی من اینجا سرمربی شوم. درست دو دقیقه بعد از این حرفم بچه‌ها طوری حمله کردند که داور باز هم پنالتی گرفت و شجاعی توپ را گل کرد و برنده بازی شدیم و در واقع من حکم سرمربیگری تراکتور را گرفتم. اما مهمترین مساله‌ای که در زمان حضورم در تراکتور اتفاق افتاد مربوط به رشید مظاهری بود.

چطور؟ 

یادم است ما با نفت مسجد سلیمان بازی داشتیم و در جمع 4 تیم برتر جام حذفی بودیم. من با آقای صداقت در حال رفتن به تمرین تیم بودم که رشید مظاهری که در آن سال خیلی برای ما زحمت کشیده بود تماس گرفت و گفت: باشگاه پول من را نداده و من فردا بازی نمی‌کنم. او نه خداحافظی کرد و نه چیزی، این حرف را زد و تلفن را قطع کرد. ما هم هیچ گلری نداشتیم، اخباری از ناحیه کتف مصدوم بود و نمی‌دانستیم باید چه کار کنیم. بلافاصله بعد از این کار ِ رشید، اخباری را گرفتم، گفتم چطوری، کجایی؟ گفت فیزیوتراپی هستم، به او گفتم فردا با ویلچر هم شده باید درون دروازه بازی کنی. اخباری گفت من نمی‌توانم ولی گفتم باید بازی کنی، اصلا نمی‌خوام دروازه‌بانی کنی فقط درون دروازه بایست. از لحظه تماس با او تا ساعت 14:30 فردا که بازی داشتیم 6 بار او را به فیزیوتراپی فرستادم. حتی صبح روز اردو گفتم به فیزیوتراپی برو و مستقیم بیا ورزشگاه. وقتی این اتفاقات افتاد شب قبل از بازی زنوزی درخواستی داشت.

چه درخواستی؟

او گفت آقای الهامی من یک مقدار پول به مظاهری می دهم تا فردا بازی کند ولی گفتم این کار را نکنید. دوباره شب به همکار من زنگ زدند و گفتند که به الهامی بگویید پول مظاهری را بدهیم تا بازی کند. وقتی این جمله را شنیدم گفتم شما می‌توانید پول مظاهری را بدهید ولی من به این بازیکن بازی نمی‌دهم. حتی او را در لیست 18 نفره هم قرار نمی‌دهم. بعد به من گفتند همین حرفت را کتبی بنویس، من هم دو خط نوشتم و گفتم بقیه آن را هم هر چه خودتان می خواهید بنویسید و به جملات من اضافه کنید ولی من مظاهری را بازی نمی دهم. اخباری در آن بازی یک توپ خیلی خوب گرفت و ما آن بازی را بردیم و به فینال رفتیم اما بعد از آن هم تصمیم قاطع‌تری گرفتم.

فارس: چه تصمیمی؟

بعد از بازی مظاهری تصمیم داشت که عذرخواهی کند و برگردد، من هم به یک برنامه تلویزیونی دعوت شده بودم. اگر یادتان باشد برنده استقلال و پرسپولیس به فینال می‌رسید. من آنجا می‌دانستم اگر کوتاه بیایم دچار مشکل می‌شویم به همین دلیل همانجا در تلویزیون گفتم محمدرضا اخباری در فینال برای ما بازی می‌کند. مظاهری پسر خیلی احساسی است و به نظر من اگر مشاور خوبی داشت موفق می‌شد ولی در آن مقطع باید یک تصمیم درست می گرفتم. اصلا نمی‌گویم مظاهری گلر خوبی نیست چون برای ما خیلی خوب کار کرد و قبولش دارم ولی شاید اگر در بازی فینال حضور داشت ما قهرمان نمی‌شدیم. در فینال خروج‌های اخباری باعث قهرمانی ما شد. در آن بازی دیاباته و دانشگر پروازهای بلندی داشتند و اگر خروج‌های اخباری نبود شاید دچار مشکل می‌شدیم. افتخار می کنم از روزی که از تراکتور خارج شدم یک مصاحبه علیه این تیم نکردم و همیشه این تیم را دوست دارم. این تیم تیمی است که من را پرورش داد. یک افتخارم هم این است که با 370 میلیون تومان برای ماشین و تراکتور کار کردم. ماشین بهترین نتایج را گرفت و تراکتور هم قهرمان شد. از آن مبلغ 70 میلیون تومان را در دیدار تراکتور و ماشین به بازیکنانم پاداش دادم که ماشین سازی را ببرند، 40 میلیون تومان هم مسعود شجاعی به بچه‌های تیم داد.

شما هم به بچه‌های تیم پاداش می‌دهید؟

الان تولد بچه‌های تیم به بازیکنان 100دلاری می‌دهم (باخنده).

نوبت نساجی رسید. شما تیمی را تحویل گرفتید که همه از بقای آن قطع امید کرده بودند...

روزی که با نساجی صحبت کردم یک روز قبلش دفتر باشگاه استقلال بودم. ساعت 2 شب به من گفتند ساعت 9 صبح به سعادت آباد بروم. آن زمان من سرمربی نشدم و فرهاد مجیدی هدایت استقلال را بر عهده گرفت که انصافا هم خوب کار کرده است. با یکی دو تیم صحبت کردم که تا مرز انعقاد قرارداد هم رفتیم. یادم است روز 21 بهمن برای روز بیست و دوم برای من بلیت اصفهان گرفتند که به ذوب‌آهن بروم. ساعت 11 شب بود که با من تماس گرفتند و گفتند فردا 22 بهمن است و فعلا به اصفهان نیا. آنجا فهمیدم که رفتن به اصفهان منتفی است. دو سه تیم دیگر هم با من صحبت کردند و اگر در بازی بعد می‌باختند سرمربی می شدم ولی اسم ما روی هر تیمی می‌رفت آن تیم در بازی بعدی می‌برد. تنها جایی که اصلا نه برنامه داشتم و نه فکرش را می‌کردم نساجی بود. چون من قبلا در یک دوره 10 روز سرمربی نساجی بودم و اصلا من را دوست نداشتند.

پس چه اتفاقی افتاد که قبول کردید؟

چند تماس با من گرفته شد، 2-3 بازیکن مثل اسلامی، اکبر صادقی، ایوب کلانتری و... که سیرترشی 7 ساله من هستند زنگ می زدند ولی من جواب آنها را ندادم چون می‌دانستم چرا زنگ می‌زنند. در نهایت رضا حدادیان مالک نساجی با من تماس گرفت ولی جواب ندادم. بعد از آن مالک باشگاه پیام هم داد و باز هم جواب ندادم. همسرم وقتی دید جواب تلفن را نمی‌دهم گفت تلفن را بردار و احترام بگذار و بگو نمی‌توانم پیشنهادتان را قبول کنم ولی جواب ندادن خوب نیست. بعد از این صحبت خودم با آقای حدادیان تماس گرفتم، او گفت می‌خواهم یک تصمیم انتحاری بگیرم و شما را به نساجی بیاورم. من قبول نکردم و گفتم بروید یک مربی با تجربه تر بیاورید. او اصرار می کرد و من هم به وی گفتم بروید سایپا را در جام حذفی ببرید و بعد با هم حرف می زنیم که جواب داد اگر می‌بردیم که سراغ شما نمی‌آمدیم. آنقدر اصرار کرد و در نهایت گفت: یک شام میهمان ما باش فوقش قبول نمی‌کنی ولی با هم رفیق می‌شویم. صادقانه می‌خواهم این را بنویسید آقای حدادیان آنقدر خوب است که حال آدم را بد می‌کند!

یعنی چه؟

یعنی می‌بازیم می‌گوید اشکالی ندارد، مساوی می‌کنیم می‌گوید فدای سرت. با خودم فکر می‌کنم اگر یک روز بخواهم از نساجی بروم چه جوری باید بروم؟ از خدایم است که نساجی نبازد ولی من را برکنار کنند! روزی که با او صحبت کردم گفت با هم دست بدهیم و برویم. برخی مواقع افرادی در راه شما قرار می گیرند که خودتان نمی‌دانید چگونه با او آشنا شدید. شاید اگر همان اول از من می‌پرسیدند دوست داشتی کجا سرمربی شوی می‌گفتم استقلال یا ذوب‌آهن ولی خدا برای من نساجی را نوشته بود. روزی که می‌خواستم نزد آقای حدادیان بروم همسرم گفت قرارداد نبندی گفتم خیالت راحت، مگر من دیوانه‌ام؟ من قهرمان جام حذفی سال قبل هستم کجا بروم؟ در راه یک استخاره گرفتم که خیلی خوب آمد. دومین استخاره را هم از تبریز گرفتم که او هم گفت خیلی خوب است. بعد به مصطفی صداقت زنگ زدم و گفتم یک استخاره بگیر. او فکر می‌کرد قرار است به ذوب‌آهن برویم، به من زنگ زد گفت من که به شما گفتم ذوب‌آهن را جمع می‌کنیم استخاره خوب در آمده. من هم نگفتم قرار است با نساجی صحبت کنم. وقتی وارد جلسه شدم نیتم این بود که قرارداد نبندم اما در نهایت بستم. وقتی به رفقایم گفتم قرارداد بستم همه گفتند خیلی اشتباه کردی چون این تیم سقوط کرده است.

بعد از آن با آقای کامران منزوی تماس گرفتم، به او گفتم حرف‌های شما برای من مهم است. منزوی گفت دیروز جلوی در باشگاه استقلال گفتی این تیم می‌تواند قهرمان آسیا شود یعنی اینکه وقتی تو به باشگاه استقلال رفتی و برنامه دادی یعنی می‌توانی این تیم را قهرمان کنی پس نساجی را تحویل بگیر و این تیم را حفظ کن و کارت را به منتقدانت ثابت کن. نکند منتظر هستی تیم ملی را به تو بدهند؟ استقلال و پرسپولیس و سپاهان که جایگاه خوبی دارند، تیم‌های چهارم تا ششم و هفتم هم مربیانشان را انتخاب کرده‌اند، تنها تیمی که می‌توانی بروی نساجی است. مطمئنا می‌توانی این تیم را جمع کنی. قبل از جلسه به همسرم قول داده بودم هر جایی بروم محکم قرارداد ببندم. تا به منزل رسیدم همسرم گفت در مورد قرارداد صحبت شد؟ گفتم بله، گفت قرارداد که نبستی؟ گفتم چرا بستم. تا این را گفتم حرفی زد که نمی‌توانم بزنم (با خنده). او مرتب گفت خودت را گم کردی و هر چه اعتبار جمع کردی به فنا دادی. من هم گفتم وقتی همسرم من را قبول ندارد بقیه چه فکری می‌کنند؟

شاید اگر الان به من می‌گفتند هدایت نساجی را قبول کن نمی پذیرفتم می‌دانید چرا؟ چون هر چه می‌بردیم همان پایین بودیم. من فکر می‌کردم با 4 برد بالا می‌رویم. 6 بازی را بردیم ولی پانزدهم جدول بودیم. وقتی به دستیارانم گفتم با نساجی بستم باورشان نشد. فکر می‌کردند من با ذوب‌آهن قرارداد بستم. روز اولی که به تمرین آمدم تیمی دیدم که اصلا سلیقه من نبود. هر کاری کردم چیزی از این تیم در بیاید نشد که نشد. شب با دستیارانم به منزل ما رفتیم و تا 7 صبح جلسه داشتیم. به تمرین دوم که آمدیم به بچه‌های تیم گفتم جمع کردن این تیم کار من نیست. نمی‌توانیم کار را درست کنیم. بچه‌های تیم خیلی ناراحت شدند، یاد حرف روز اول آقای حدادیان افتادم که گفت اگر بعد از 2 بازی ببینم نمی‌توانی کار کنی اجازه نمی‌دهم خراب شوی، به همین دلیل با پیگیری بچه‌ها کار را شروع کردیم که لطف خدا و دعای پدر و مادر کمک کرد تا تیم در لیگ برتر بماند. یادم نمی‌رود روزی که سایپا را بردیم در حالی که اتفاقی نیفتاده بود همه استادیوم گریه می‌کردند. کل قائمشهر به خیابان‌ها ریخته بودند، انگار واقعا کار تمام شده و ما ماندنی شدیم در حالی که هنوز برای بقا کار داشتیم. آن شب واقعا قائمشهر و کل مازندران خوشحال بود. من واقعا از 3 نظر مربی خوش شانسی هستم که دو تیم تراکتور و نساجی را به عنوان سرمربی قبول کردم. اول اینکه بازیکنان خوبی برایم بازی کردند و دوم اینکه تیم‌های خوب با مالکان خوب نصیبم شدند. سومین مساله هم این است که همکاران خیلی خوبی در کنارم هستند و کنار اسطوره دوران جوانی‌ام شاهرخ بیانی حضور دارم.

هدف شما از جذب بازیکنی مثل مسعود شجاعی چه بود؟

کار کردن با بازیکن بزرگ سخت‌ترین کار در فوتبال ایران است و حذف کردن بازیکن بزرگ راحت‌ترین کار. هر مربی که بازیکن بزرگ را حذف می‌کند مربی نیست، می‌خواهد کاپلو باشد یا گواردیولا. شما باید با شجاعی کار کنید تا ببینید او چه می‌خواهد. اگر قرارداد شجاعی و حقیقی را ببینید باورتان نمی‌شود. همین حالا هم قول می‌دهم آنها سال بعد در نساجی می‌مانند. من افتخار می‌کنم با این نفرات کار می‌کنم. الان باید فقط با بازیکنانت رفیق باشی. باید طوری رفتار کنید که نه باشگاه ضرر کند و نه بازیکن. اگر با بازیکن صادق باشید مطمئن باشید آنها با جانشان بازی می‌کنند.

کمی هم از فوتبال فاصله بگیریم. شما الان در جنوب تهران زندگی می‌کنید؟

بله. با افتخار در نازی‌آباد، خانی‌آباد نو هستم و آنجا زندگی می‌کنم. در واقع کنار پدر و مادرم زندگی می‌کنم.

 چرا مثل خیلی‌های دیگر به شمل شهر نرفتید؟

آنهایی که به شمال شهر رفتند کار بدی نکردند ولی من به پدر و مادرم وابسته هستم. سخت‌ترین زجرها را من به پدر و مادرم دادم. کسی که حلقه ازدواجش را می‌فروشد و می‌دهد که من به فیزیوتراپی بروم آیا باید او را رها کنم و به مثلا پاسداران بروم؟ ایا باید پدری که لباس نظامی‌اش را فروخت و برای من شلوار خرید را رها کنم؟ خدا شاهد است بردهای فوتبال من را خیلی خوشحال نمی‌کند ولی اصلا طاقت باخت را ندارم. این خصلت بچه‌های جنوب شهر است چون در سختی بزرگ شدیم. تمام فوتبال ما مربوط به بچه‌های جنوب شهر است، الان شرایط عوض شده اما قبلا سختی زیادی کشیدیم. من نمی‌توانم از آن منطقه دل بکنم. به افرادی که می‌گویند چرا بالای شهر نمی‌روی جوابی نمی‌دهم اما تعطیلات من، سفر خارجی‌ام، خوشی‌ام و... همه پدر و مادرم است. همسر من خیلی زحمت کشیده، بعضا شده که او کار کرده و من بیکار بوده‌ام و با پول او زندگی کردیم ولی مادرم دنیای من است. روزی که من از جنوب شهر جدا شوم پدر و مادر من یک هفته هم دوام نمی‌آورند.

شما اینستاگرام دارید؟

دست پسرم است. من هیچ چیزی از آن بلد نیستم. کل زندگی من این است که فوتبال نگاه می‌کنم، کتاب می‌خوانم و می‌خوابم. بعضا با همکارانمان تا 3 صبح جلسه می‌گذاریم و آنالیز می‌کنیم. من آنقدر در فاز فوتبال رفته‌ام که اصلا حوصله این را ندارم که به اینستاگرام بروم. برخی می‌گویند که سایت‌ها را نمی‌خوانیم ولی من می‌خوانم. به خصوص خبرگزاری فارس را چون می‌خواهم اطلاعات کسب کنم. تیتر رسانه‌ها را نگاه می‌کنم و اخبار را پیگیر هستم. من از اینستاگرام سر در نمی‌آورم و اگر هم پستی می‌بینید پسرم با نظر من منتشر می‌کند.

تا کی با نساجی هستید؟

الان از شرایطم راضی هستم. کجا بروم فردی مثل حدادیان را پیدا کنم. فوتبال است و هزار دردسر. خدا کند او یک روز بگوید آقای الهامی برو.

پیشنهادی در این فصل داشتید؟ 

می‌خندد. یک پیشنهاد جالب داشتم. با تیمی بازی داشتیم که یکی از مسئولانش بعد از بازی مقابل اتوبوس جلویم را گرفتند و گفتند چک 30 درصدی قرارداد شما آماده است، آنها سرپرست تیم ما را که کنارم ایستاده بود نشناختند. من خنده‌ام گرفت. داخل اتوبوس که شدم به بچه‌ها داستان را گفتم همه می‌خندیدند ولی من حقیقتا اینجا را دوست دارم.

اگر صحبتی در پایان دارید بفرمایید.

صحبت خاصی نیست. امیدوارم امسال بتوانیم با یک جایگاه خوب فصل را تمام کنیم. از همه هواداران نساجی، همکارانم و بازیکنان و البته مدیریت باشگاه تشکر می‌کنم و امیدوارم زحمات همگی در پایان فصل باعث خوشحالی مردم استان مارندران شود.

منبع: فارس
گفت‌وگو با جعبه سیاه استقلالِ حجازی و آقا فیروز 2
گفت‌وگو با جعبه سیاه استقلالِ حجازی و آقا فیروز 3
گفت‌وگو با جعبه سیاه استقلالِ حجازی و آقا فیروز 4
گفت‌وگو با جعبه سیاه استقلالِ حجازی و آقا فیروز 5