یهودیت انحرافی و توهین ها و ظلم های آن ها به پبامبر اکرم و آل الله (ع)
یهودیت از ابتدای شکل گیری نه تنها با پیامبران الهی مبارزه میکرده است بلکه برای تحقق اهداف و منافع خود، بارها بشریت را به گمراهی انداخته و دست به هر کاری علیه رهبران جبهه حق در زمان خود زده است که این مسأله به ویژه در رابطه با ظهور پیامبر آخرالزمان حضرت محمد (ص) و گسترش آیین جامع اسلام نمود بیشتری پیدا کرده است.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صاحب نیوز؛ یهود پس از پذیرش رسالت حضرت موسی (ع) دیگر آیین خود را اصطلاحاً بروز نکرد و بر همان کیش باقی ماند در حالی که مسیحیت و سپس اسلام آیینهای کاملتری بودند که به جهان عرضه شدند.
در آیه 91 سوره بقره آمده است: و هنگامیکه به آنها گفتهشود: «به آنچه خداوند نازل فرموده، ایمان بیاورید!» میگویند: «ما به چیزی ایمان میآوریم که بر خود ما نازل شده است». و به غیر آن، کافر میشوند؛ در حالیکه حق است؛ و با نشانههایی که بر آنها نازل شده، هماهنگ میباشد. بگو: «اگر [راست میگویید، و به آیاتی که بر خودتان نازل شده] ایمان دارید، پس چرا پیامبران خدا را پیش از این، به قتل میرساندید!؟»
ائمه اطهار در تفسیر این آیات آوردهاند منظور از این افراد، یهودیان هستند.
استفاده یهودیت انحرافی از ابزارهایی نظیر جادو، اجنه و غیره سبب شد این قوم بتوانند مشی متفاوتی داشته باشند و به عنوان مثال در پیشگویی وقایعی نظیر عالم گیری دین پیامبر خاتم جلودار بوده و تلاش کنند پیامبر خاتم را از آن خود کنند تا آیین عالم گیر او را نیز به چنگ بیاورند و بسیاری از تلاشهای ایشان برای ربایش حضرت محمد (ص) در دوران طفولیت وی، به همین مسأله برمیگردد.
تحقیقات و مطالعات متعدد علمی از منابع موثق و متقنی در رابطه با اقدامات و جنایات یهودیت انحرافی علیه بشریت و به طور خاص علیه اسلام تهیه شده است که از آن جمله مقاله «عملیات یهود برای مقابله با پیامبر (رد پای یهود در حوادث صدر اسلام)» از سیدهادی علیزاده، مقاله «جنگ روانی یهود علیه پیامبر (ص)» از مریم آقایی بجستانی و مریم موحدی، مقاله «نقش یهودیان در انحراف جامعهی عصر خلفا و مقابله با امام علی (ع)» از سیدمحمدجعفر میرجلیلی، مقاله «سقیفه و بنی اسرائیل» از محمد ابراهیمنیا، مقاله «اثبات نقش یهود در شهادت امام حسین و فرزندان ایشان با نام علی»، مقاله «یهود در صدر اسلام» از مصطفی انوری و یا مقاله «نقش یهود در وقایع صدر اسلام» از حمید زارع است.
در مقاله پیش رو که تلاش شده است شمهای از جنایات و مبارزات یهود با اسلام و پیامبر اسلام و با جهان بشریت گردآوری شود. این مقاله در یک دسته بندی به صورت جنایات یهود علیه خاندان پیامبر پیش از تولد ایشان، آزارهای یهود به پیامبر در دوران کودکی، مبارزه یهود با ظهور و گسترش اسلام و غیره تنظیم شده و ذیل هر دسته بندی نیز موارد با میان تیترهایی به منظور ارائه بهتر مطلب آمده است.
**جنایات یهود علیه خاندان پیامبر پیش از تولد حضرت محمد (ص)
یهودیت انحرافی با شناسایی نور نبوت در اجداد پیامبر (ص) و با تطبیق آن با علائم ذکر شده در کتاب های آسمانی سعی در خاموش کردن این نور داشتند.
*ترور هاشم
حضرت موسی خبر آمدن پیامبر اکرم (ص) را به یهودیان داده بود. اینان از قیافه پدر و مادر و نسل او آگاه بودند و گنجینه ای از اطلاعات را در اختیار داشتند و آنان مسلط به علم چهره شناسی بودند که از موسی آموخته بودند و نسل به نسل به آنان منتقل شده بود. بنابراین حضرت هاشم، جد اعلای پیامبر، در چهره آنان آشنا بود و یهودیان به خوبی می دانستند که پیامبر آخرالزمان از نسل اوست. اما تیر آنها دیر به هدف خورد و هنگامی هاشم ترور شد که نطفه عبدالمطلب در مکه بسته شده بود.
حضرت هاشم، مکی است، اما قبر ایشان در غزه فلسطین است! ایشان از مکه برای تجارت به سوی شام خارج شده و در یثرب مهمان رئیس یکی از قبائل مستقر در مدینه به نام عمرو بن زید بن لبید خزرجی می شود. هاشم با دختر عمرو، سلمی، ازدواج می کند. بعد از ازدواج، هاشم همسر خود را به مکه برد، وقتی سلمی حامله شد، طبق شرطی که هنگام ازدواج کرده بودند، او را برای وضع حمل به نزد خانواده اش در یثرب برگرداند و خود از آنجا برای تجارت به شام رفت، هنگام رفتن به سفر، به همسرش سفارش می کند که احتمال دارد از این سفر بازنگردم. خداوند به تو پسری خواهد داد، از او سخت نگهداری کن. هاشم به غزه می رود و پس از پایان تجارت هنگام بازگشت در همان شب به ناگاه دچار بیماری می شود. اصحابش را فرا می خواند و میگوید به مکه بازگردید. به مدینه که رسیدید، به همسرم سلام برسانید و او را سفارش کنید برای فرزندم که از او متولد می شود و بگویید که او بزرگترین دغدغه من است. پس قلم و کاغذی می خواهد و وصیت نامه ای می نویسد که بخش عمده ای از آن در سفارش به پاسداری از فرزند است و اشتیاق به زیارت او (المجلسی، ج15، 53-51).
*ترور عبدالمطلب
فرزند هاشم در مدینه به دنیا آمد و رشد کرد و او را شیبه نامیدند. به توصیه هاشم، مادر پاسداری او را به عهده گرفت و جالب است که مادر دیگر ازدواج نکرد. روزی مردی از بنی عبد مناف به هنگام رفتن برای تجارت، در یثرب، می بیند یکی از بچه ها در حال بازی، خود را فرزند هاشم می خواند. از حال او می پرسد. او خود را معرفی می کند و آن مرد این خبر را به مطلب می رساند (المجلسی، ج15، 122). و مطلب این کودک را فراری داده و همراه خود به مکه می برد (المجلسی، ج15، 158) طبق نقل دیگری، با توافق مادرش این کار را می کند (الجزری، ج2، 6). به هنگام مراجعت مطلب و شیبه، یهودیان آنان را شناسایی کرده و به آنها حمله کردند که با اعجاز نجات یافتند (المجلسی، ج15، 60). وقتی مطلب او را به مکه آورد، مردم به گمان اینکه او غلام مطلب است او را عبدالمطلب نام نهادند و این نام بر او ماند (المجلسی، ج15، 123).
*ترور عبدالله
یهودیت انحرافی در ترور عبدالمطلب ناکام ماند و از او عبدالله به دنیا آمد. عبدالله اهل مدینه است ولی قبرش در مدینه در مقر یهود است. درباره او داستانها صریح تر است و یهودیان بارها دست به ترور او زده و ناکام ماندند (المجلسی، ج15، 110-90). روزی وهب بن عبد مناف، یکی از تجار مکه، عبدالله را که آن روز جوانی 25 ساله بود، دید که یهودیان او را در میان گرفته و می خواهند او را بکشند. وهب ترسید و در میان بنی هاشم رفت و فریاد زد: عبدالله را دریابید که دشمنان او را در میان گرفته اند. عبدالله معجزه آسا نجات یافت. وهب که شاهد نجات معجزه آسای او بود و نور نبوت را در چهره اش می دید، پیشنهاد ازدواج دخترش آمنه و عبدالله را داد و این ازدواج مبارک سرگرفت.
نقل شده است یهودیان، خانمی از کاهنان یهود را فرستادند که همسر عبدالله شود و نطفه پیامبر آخرالزمان به این زن منتقل شود لذا آن زن هر روز سر راه عبدالله را می گرفت و به او پیشنهاد ازدواج می داد اما روز بعد از ازدواج عبدالله با آمنه، دیگر آن پیشنهاد را نداد، عبدالله از او پرسید چرا این بار سخن پیشینت را تکرار نکردی؟ گفت نوری که در پیشانی تو بود، دیگر نیست. عبدالله ازدواج کرده بود (ابن شهرآشوب، ج1، 26). چند ماه پس از ازدواجِ آن دو و در شرایطی که آمنه باردار بود، عبدالله در راه بازگشت از شام در مدینه از دنیا می رود (الطبری، ج1، 598) و تیر یهودیت انحرافی برای بار دوم دیر به هدف می خورد و عبدالله به گونه ای مشکوک در یثرب رحلت می کند اما نمی توان خط ترور را ردیابی کرد.
**کودکی پیامبر و اذیت و آزارهای یهودیت انحرافی
آورده اند فردای شب میلاد پیامبر (ص)، یکی از علمای یهود به دارالندوه آمد و گفت: آیا دیشب در میان شما فرزندی متولد شده است؟ گفتند: نه گفت پس باید در فلسطین به دنیا آمده باشد، پسری که نامش احمد است و هلاک یهود به دست او خواهد بود. آنها پس از جلسه سراغ گرفته و دریافتند که پسری برای عبدالله بن عبدالمطلب به دنیا آمده است. آن مرد را خبر کردند که آری در میان ما کودکی به دنیا آمده و قسم به خدا که پسر است! عالم یهودی از آنها خواست که او را نزد کودک ببرند. آنها او را به نزد کودک بردند، او تا بچه را دید بیهوش شد و چون به هوش آمد گفت: به خدا قسم! پیامبری، تا قیامت از بنی اسرائیل گرفته شد. این همان کسی است که بنی اسرائیل را نابود می کند و چون دید قریش از این خبر شاد شدند، گفت: به خدا قسم! کاری با شما بکند که اهل مشرق و مغرب از آن یاد کنند (الکلینی، ج8، 300). محمد (ص) از همان نخستین روز تولد شناسایی شد. تیرهای یهود برای جلوگیری از پیدایش ایشان، به خطا رفته است و حالا آنها برای رسیدن به هدف، باید محمد (ص) را از میان بردارند.
*ترور و ربودن محمد بن عبدالله
فیلم سینمایی «محمد رسول الله» ساخته مجید مجیدی در سال 1394 اثری ماندگار و تاریخی در رابطه زندگی پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله - بود که بُعد کمتر دیده و گفته شده از زندگی خاتم الانبیاء را به نمایش گذاشت.
در این فیلم که بعد از پژوهشها و مطلعات سنگین، دهه اول دوران کودکی پیامبر اسلام به نمایش گذاشته شده است، تلاشهای بسیار گسترده یهود ابتدا برای ربایش و سپس تعدی به جان حضرت محمد نمایش داده میشود که این تلاشها با فداکاریهای حضرت ابوطالب پدر حضرت علی - علیه السلام - و عموی رسول الله - صلی الله علیه و آله - ناکام میماند، هرچند که آزار یهود تمام نشده و همواره دامنگیر جامعه مسلمین بوده است.
این فیلم از جهت توجه دادن به تاریخ با اهمیت صدر اسلام، اثر بسیار فاخری است که توجه به مسألهای کرده است که با وجود فراهم بودن فرصت بیان آن به ویژه در منابر و خطب حکومت اسلامی، اما به جامعه عرضه نشده است و این ویژگی هنر هفتم است که میتواند این صحنهها را با جزئیات به تصویر بکشید.
در این فیلم به خوبی نمایش داده شده است که یهود همواره به تعقیب محمد میپرداخت تا او را به قتل رسانده و یا با ربودن وی، دین عالم گیر آینده را در اختیار بگیرد اما به لطف خداوند موفق نمیشود که در این بین نقش حضرت ابوطالب در حفظ جان پیامبر نقش مهمی بوده است.
**مبارزه یهود با اسلام بعد از رسالت پیامبر
با برگزیده شدن حضرت محمد به پیامبری بخشی از اقدامات یهود به صورت مبارزه مستقیم با وی بوده است و بخشی دیگر در حالی شکل گرفته است که به ظاهر به اسلام گرویدهاند اما در خفا اهداف خود علیه دین مبین اسلام را پیگیری میکنند.
*جنگ علیه پیامبر
یهود از فراگیر شدن دین رسول الله باخبر شده بود و اطلاع پیدا کرده بود اسلام به هر سرزمینی برسد از آن جا خارج نخواهد شد و آن سرزمین برای همیشه در اختیار اسلام خواهد بود. به همین منظور در مسیر رسیدن پیامبر از مدینه یعنی مرکز حکومت اسلام تا بیت المقدس که از اهمیت ویژه ای نزد یهود برخوردار بود، قلعههای خود و قبایل خود را قرار داده بود.
- جنگ خیبر
پس از شکست یهود در مدینه، یهود در خیبر به تجمع نیرو پرداخت و شمال مدینه را به پایگاهی برای توطئه و حرکت های نظامی علیه پیامبر مبدل ساخت. یهودیان خیبر، شمال مدینه را ناامن ساخته و مانع گسترش اسلام به آن مناطق می شدند. پس از شکست بنی قریظه، یهودیان خیبر و قبایل هم پیمان آنان، با اطمینان به نیرو و امکانات خود، به خصوص قلعه شکست ناپذیر خیبر، نقشه ای برای حمله به مدینه طرح ریزی کردند (الواقدی، ج1، 563). اکنون مسلمانان دریافته بودند که جز با قطع ریشه فساد، توطئه های یهود پایان نخواهد یافت. به فرمان پیامبر (ص) شش هزار تن از مردم مدینه به سوی خیبر رهسپار شدند.
خیبر دارای دژهای مستحکم و امکانات نظامی فراوانی بود و به پشتوانه همین امکانات، یهودیان گمان به شکست پیامبر داشتند و کمترین چیزی را که انتظار می کشیدند، تضعیف و کندسازی حرکت اسلام بود. یاران پیامبر، یک یک دژها را فتح کردند و گاه برای گشودن یک قلعه، روزها جنگیدند. با رسیدن مسلمانان به آخرین قلعه نزار، عملیات قفل شد. این قلعه در قله کوه ساخته شده بود و دیوارهای بلندی داشت و در زیر آن خندقی کنده شده بود و عبور از آن ناممکن می نمود. پس از تلاش فراوان و نافرجام مسلمانان برای دستیابی به قلعه، پیامبر (ص) پرچم نبرد را به دست امیرمؤمنان می سپارد و پیروزی را برای مسلمانان به ارمغان می آورد. امیرمؤمنان (ع) درِ قلعه را با دستان پرتوان خویش از جا کند و آن را سپر قرار داد (ابن هشام، ج2، 335) و آن گاه بر روی خندق انداخت تا رزمندگان از آن عبور کنند (المفید، ج1، ص127).
- جنگ خندق
خاندان یهودی بنی قریظه هیئتی را به مکه فرستادند. آنها با ابوسفیان مذاکره و او را تحریک به گردآوری نیرو کردند. انگیزه تحریک آنها نیز نزدیک بودن پیروزی در عملیات احد بود. پس از عملیات احد، یأسِ مشرکان که در جنگ بدر حاصل شده بود، تبدیل به بارقه امید شد؛ امید به اینکه می توانند پیامبر (ص) را از میان بردارند. در عملیات گذشته نیز یهودیان بنی نضیر به مشرکان قول داده بودند، اما عمل نکرده بودند. اما این بار قول دادند که همزمان، عملیات انجام دهند. پس از رفت و آمد فراوان، مشرکان توانستند ده هزار نیرو جمع کنند.
پیامبر اکرم (ص) همه مردم را جمع کردند و نظر خواستند. سلمان پیشنهاد کندن خندق داد و پیامبر پذیرفت، مسلمین بین کوه احد و کوه صلع را خندق کندند. پیامبر اکرم (ص) سه هزار نیرو را در مدینه بسیج کرده بودند. در همین زمان از پشت مدینه، یهود بنی قریظه با اعلان جنگ، امنیت مسلمانان را حتی درون مدینه هم سلب کردند، این اوج خیانت و سوءاستفاده یهودیان از رأفت پیامبر اسلام بود و نشان از عمق کینه آنها به اسلام داشت.
- جنگ موته
در سال هشتم هجری، مکه به دست پیامبر (ص) فتح شد. با فتح مقر شرک، یهود جناح عظیمش را از دست داد و می رفت تا آخرین تیغ خود، یعنی روم را از نیام درآورد. برای بار دوم در طول تاریخ، یهود سراغ ابرقدرت زمان خود رفت. بار اول، در عصر حضرت عیسی (ع)، فیلاتوس رومی را ضد عیسی (ع) وارد عمل کردند و این بار هنگامی که از مشرکان مأیوس شدند، از رومیان کمک گرفتند. رومیان، سپاه خویش را در موته که حدود هزار کیلومتر از مدینه فاصله دارد، مستقر کردند.
قاعدتاً پس از فتح مکه به دست پیامبر (ص)، جمعیت بسیاری باید با ایشان همکاری کنند، اما شرکت کنندگان در برابر نیروی پنجاه هزار نفره روم، تنها سه هزار نفر بودند! در این جنگ، هر سه فرمانده تعیینی پیامبر اکرم (ص) شهید شدند و عملیات به شکست انجامید. در اینجا جای این پرسش است که چگونه نیروی شصت یا هفتاد هزار نفره خلیفه دوم، در برابر نیروهای هشتصد هزار نفره ایران در نبردهای بعدی پیروز می شود اما در این نبرد سپاه اسلام شکست می خورد؟! موته آخرین نبرد عصر حیات پیامبر اسلام است که حضرت در آن شرکت نداشتند در اینکه در این عملیات ارتباطی بین شرک، نفاق و یهود وجود دارد، تردیدی نیست و جالب است که در این جنگ تنها سه فرمانده تعیین شده از سوی پیامبر و سه نفر دیگر شهید شدند.
*عهدشکنی
همزیستی مسالمتآمیز با مخالفان ازجمله یهود و دیگر پیروان ادیان یکی از معیارهای مهم سیره رسولخدا است؛ از اول هجرت این رویکرد در سیره پیامبر بود که با یهود پیمان همزیستی و معاهده منعقد نمود (ابنهشام، [بیتا]، ج1، ص504)؛ اما یهود بارها عهد را شکستند (واقدی، 1409ق، ج2، ص454458؛ مقریزی، ج1، ص122 و ج13، ص251306)
بنیقریضه و جمعی از یهودیان تا آنجا که میتوانستند برای نابودی پیامبر و محو کامل اسلام به انواع توطئهها و حیله دست بردند، علیرغم پیمان همزیستی و حمایت از پیامبر که با رسولالله در اول ورود به مدینه بستند و عهد نامه را امضا کردند که مفاد آن در منابع تاریخی گزارش شده است ازجمله مفاد و بندهای آن: هرگاه مدینه مورد حمله و تاخت و تاز دشمن قرار گیرد هر دو با هم در دفاع از آن شریک مساعی خواهند کرد (ابنهشام، [بیتا]، ج2، ص119123؛ حسنابراهیم,1380، ج1, ص1100)؛ در توطئهای ابوسفیان به نزد کعببناسد قُرظی رئیس بنیقریظه که از طرف قبیله خود با رسولخدا قرار داد بسته بود رفت؛ اما کعب ابتدا از همکاری با او امتناع میورزید، ولی پس از تحریکات او عهدنامه را شکسته و برای جنگ با پیامبر آماده شدند, (ابناسحاق، 1410ق، ص176152 و ص220177، (بقره: 1100)
پس از بازگشت پیامبر از بدر، یهود شورش کرده، عهد خود را شکستند. اعلام جنگ یهودیان با مسلمانان، برای اهالی مدینه سخت گران بود؛ چون بنی قینقاع با گروه هایی از مدینه هم پیمان بودند. حضرت تصمیم گرفت پاسخ این خیانت را با قدرت بدهد. مسلمانان پانزده روز آنان را در میان دژهایشان محاصره کردند و بنی قینقاع ناچار به تسلیم شدند. رسول خدا (ص) دستور بازداشت همه را صادر کرد و قصد مجازات جدی آنان را داشت و به گفته مورخان تصمیم کشتن همه آنان را داشت (الطبری، ج1، 173). اما یهودیان و هم پیمانانشان وارد میدان شدند و آنقدر وساطت کردند که حضرت دست از خونشان شست و راضی به کوچاندن آنان شد (الواقدی، ج1، 180).
پس از نبرد اُحد و بازگشت سپاهیان اسلام به مدینه، بنی نضیر پیمان خود را با پیامبر شکسته، اعلان جنگ کردند. شرایط این نبرد بسیار بحرانی بود و روحیه مردم چندان مناسب دفاع نبود. نکته مهم در این رویارویی، نقش همپیمانان یهود در مدینه است که با وعده یاری یهود، آنان را به اعلان جنگ تشویق می کنند (الواقدی، ج1، 186).
*عملیات روانی علیه حضرت محمد (ص)
ازجمله مخالفان و دشمنان سرسخت که با تمام توان و امکانات برای براندازی و شکست اسلام و از میان بردن شخص پیامبرکوشیدند یهودیان بودند؛ اگرچه گروهی از یهود به پیامبر ایمان آورده و در راه پیشرفت اسلام خود و اموال خود را در خدمت و اختیار قرار دادند؛ (ابنهشام، [بیتا]، ج2، ص138141) اما گروهی دیگر به انواع دسیسهها به حضرت لطمهزده و با تمام قوا مبارزه و دشمنی کردند؛ (همان، ص141149) نرمش پیامبر نیز آنان را به راه راست رهنمون نشد؛ ازجمله رفتار یهود راهاندازی جنگروانی بود که از ترور شخص و شخصیت پیامبر نیز کوتاه نیامدند؛ هجو، ناسزاگویی، توهین، تحقیر زبانی و تمسخر از کنشهای کینهتوزانه آنها بود تمسخر شخص پیامبر و دین اسلام و توهین به فرستاده خدا و پیشوای امت اسلامی و هجو آن حضرت و نزدیکان و یاران از مصادیق و نمونههای حرمت شکنی آنان بود؛ جنگروانی دیگر آنها این بود که ابتدا ایمان آورده و سپس به کفر برمیگشتند و با تمسخر دین اسلام را ترک مینمودند؛ «وَ قالَت طائِفَه مِن أَهلِ الکتابِ آمِنُوا بِالَذِی أُنزِلَ عَلَی الَذِینَ آمَنُوا وَجهَ النَهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَهُم یرجِعُون» (آلعمران: 72). این رفتار یهود توهینآمیزتر از رفتارهای دیگر و تأثیر منفی در روحیه تازهمسلمانان بود که خللی بزرگ در روند گسترش دعوت بود؛ خدعه و نیرنگ یهود در تضعیف روحیه مسلمانان و ایجاد جنگروانی و پس از اسلام ظاهری مرتد میشدند (بلاغی، 1420ق، ج1، ص299298).
پیامد منفی دیگر کنشهای منفی یهود ایجاد تردید در دل مسلمانان و منصرفنمودن آنان در رویآوردن به اسلام و راهاندازی موج و شانتاژ تبلیغی منفی علیه اسلام همهجانبه بود که به ارتداد از دین میانجامید.
- سب و طعنه
این توطئه یکی از کنشهای خصومتورزانه بود که از سوی مخالفان و دشمنان پیامبر با حجم سنگین شروع شد، یهود و برخی از مشرکان در قالب سروده و شعر، تبلیغات علیه حضرت بهراه انداختند (بلاذری، 1412ق، ج1، ص373؛ واقدی، المغازی، 1409ق، ج1، ص171). این کنش و هجمه فرهنگی ستیزجویانه سنگین به جایی رسید که در بین برخی از یهود رواج فراوان یافت و به مشرکان نیز رسید. مفسرین در تفسر برخی ازآیات «مِنَ الَذِینَ هادُوا یحَرِفُونَ الکلِمَ عَن مَواضِعِهِ وَ یقُولُونَ سَمِعنا وَ عَصَینا وَ اسمَع غَیرَ مُسمَع وَ راعِنا لَیا بِأَلسِنَتِهِم وَ طَعناً فِی الدِینِ» (نساء: 48) از سب طعن آنان نیز سخن گفتهاند (شیخطوسی، [بیتا]، ج1، ص389؛ فیضکاشانی، 1418ق، ج1، ص213).
- فریب
یهودیان مدینه سعی کردند از این شیوه علیه پیامبر نهایت استفاده را کنند و بر زعم خود ایشان را فریب دهند. به همین منظور عده ای از سران آنها به حضور پیامبر آمده و گفتند: ما بزرگان و عالمان یهود هستیم و اگر از تو پیروی کنیم، همه یهود به تو میگروند و با ما مخالفتی نخواهند کرد. تنها شرط این کار این است که میان ما و گروهی که با آنها در نزاع هستیم داوری و به سود ما حکم کنی. اما پیامبر اسلام توطئه آنها را خنثی و از این کار اجتناب کردند. خداوند نیز در قرآن از این توطئه سخن گفته و پیامبر را از این فتنه جویان بر حذر داشته است.
- شایعه
یهودیان ظاهرا در یک مورد سعی کردند که در پخش شایعات به منافقین یاری برسانند و آن زمانی بود که در هنگام جنگ بدر به دلیل پیمانی که با پیامبر داشتند نمیتوانستند مشرکان قریش را در جنگ با ایشان یاری کنند. بنابراین، منتظر و امیدوار بودند که مشرکین بتوانند نتیجه جنگ و سرنوشت پیامبر را به سود خود رقم بزنند. زیرا که در این صورت عزت و شوکت مسلمانان بیشتر و عرصه بر آنان تنگ تر میشد. اما علم و اراده خداوند به یاری رسولش و پیروزی او در جنگ قرار گرفت. و پیامبر و یارانش در این جنگ به پیروزی رسیدند. حضرت رسول زید و عبدالله بن رواحه را با شتر خود به مدینه فرستادند تا خبر فتح و پیروزی را به اطاله اهالی مدینه برسانند. زمانی که یهودیان و منافقین خبر را شنیدند سعی کردند بگویند این خبر دروغ است. بلکه محمد کشته شده و این شتر بی صاحب اوست که به شهر آورده اند؛ البته طولی نکشید که با ورود رسول خدا و یارانشان این توطئه نیز ابتر ماندن
- تحریف
می توان گفت تحریف واقعیات شیوه ای است که بیش از سایر شیوه ها مورد استفاده یهودیان مدینه قرار گرفته است تا بدین وسیله از گرویدن مردم و هم کیشان خود به دین اسلام جلوگیری کنند. تحریفات آنان در اکثر موارد مربوط به عالم ذکر شده در مورد پیامبر آخر الزمان در کتاب مقدس میشود. اما گاه در موارد دیگری هم از این روش برای تضعیف روحیه مسلمین و تمسخر آنان بهره میگرفتند.
اما در مورد تحریف کتاب مقدس و پیامبر آخرالزمان در آن، این تحریف به صورت لفظی بوده است و گاه به صورت تحریف معنوی. در تحریف لفظی، علمای یهود هر ساله دست به تغییر آن میزدند و موارد مورد نظر خود را به عوام القا میکردند. این تغییر به خاطر منافعی بود که هر ساله از ناحیه عوام به آنها میرسید.
اما در تحریف معنوی، در بسیاری از موارد میبینیم که علمای یهود و قتی با پرسش مخاطبان خود مبنی بر تطبیق پیامبر آخرالزمان در تورات با پیامبر اسلام مواجه میشوند؛ سعی میکنند آن را به طور دیگری تفسیر و توجیه کنند، به طور مثال گماهی میگوید: آن چه در تورات در مورد محمد و علی آمده است، راست است، ولی این محمد و علی که در عصر ما هستند، آن کسانی که تورات میگویند نیستند بلکه آنان پانصد سال بعد میآیند.
آنها حتی به یک دیگر نیز رحم نکرده و حتی برخی از آنان در مقابل برخی دیگر که به حقانیت پیامبر اسلام واقف بودند، موضع میگرفتند و آنها را از نظر حق خود منحرف می کردند و نمونه این مورد زمانی بود که رؤسای یهود، در مورد تصمیم گیری در رابطه با پیمان شکنی بنی قریظه و همکاری آنان با مشرکان مکه در جنگ خندق در منزل کعب بن اسد جمع شده بودند و با حیمی بم أخطب دیدار داشتند و پس از شنیدن کلام او تمایل خود را برای متابعت از رأی او ابراز کردند. اما در این میان زید بن یاطا از سران یهود با یاد آوری نشانه های ذکر شده در تورات به آنها توصیه کرد که اگر از من میشنوید، عهد خود را با محمد هرگز پاره نکنید؛ که او همان پیامبر خداست که در کتاب ما معرفی شده است. اما حیی بن أخطب به او پاسخ داد: این محمد آن پیامبر موعود نیست، این از عرب است و از فرزندان اسماعیل و هرگز بنی اسرائیل از بنی اسماعیل تبعیت نمی کند.... موسای نبی چنین سفارش کرده است که ما به رسولی ایمان بیاوریم که قربانیانی بیاورد که آتش آن را ببرد و با محمد چنین نشان های نیست.... او آن قدر به این شیوه با رؤسای قوم گفتگو کرد تا راضی شوند، پیمان خود را با رسول خدا بشکنند و با او آماده جنگ شوند.
- تفرقه اقکنی
یهودیان مدینه با استفاده از این حربه بین دو قبیله اوس و خزرج اختلاف و دو دستگی ایجاد و بدین وسیله تمرکز قدرت را از آنها سلب کرده بودند و همین عامل رشد آن ها در زمینه های پائیز مختلف اقتصادی، سیاسی و... شده بود. اما با ظهور اسلام و ایجاد اتحاد بین این دو قبیله در سایه تعالیم اسلامی این طرح شوم خود را در معرض نابودی دیدند؛ برای همین دست به اقدامات مختلفی زدند تا رابطه آنها را به دوران جاهلیت برگردانند؛ تا بدین طریق هم با به وجود آوردن جنگ های داخلی مانع پیشرفت اسلام شوند و هم منافع گذشته خود را دنبال کنند. لذا همواره مترصد فرصتی بودند تا نقشه های خود را در این زمینه عملی کنند و به مقصود خود دست یابند. این فرصت زمانی فراهم شد که دو طایفه اوس و خزرج در محلی تجمع کرده بودند. این تجمع شاس بن قیس بازیگر یهودی این صحنه را سخت متأثر ساخت. او با دیدن اتحاد این دشمنان دیروز در صدد بر آمد که این دوستی و تفاهم را از بین ببرد و بین آنها تفرقه ایجاد کند؛ پس به یکی از جوانان یهودی دستور داد تا به میان آنان برود و جریان جنگ های دوران جاهلی را مطرح و خاطره دشمنی های گذشته را زنده کند. او چنین کرد و توانست شیرینی برادری بین جمعیت حاضر را به تلخی بکشاند، به گونه ای که به یکدیگر تفاخر ورزیدند و گفتگو بالا گرفت تا جایی که اوس بن قیظی از اوس و جبار ب صمفر از خزرج با هم قرار گذاشتند که در محلی دیگر با شمشیرهای برهنه ملاقات کنند. با رسیدن این خبر به رسول خدا آن حضرت به نزد ایشان شتافتند و فرمودند: مبادا به جاهلیت رو کنید و به ندای کفر پاسخ دهید در حالی که خداوند شما را به اسلام هدایت کرده است، و من هنوز در بین شما هستم.
- ترور شخصیت
زمانی که تعداد معدودی از یهودیان مانند عبدالله بن سالم، ثعلبه بن سعید و... به دین اسلام گرویدند، این اقدام آن ها خشم سران یهود را برانگیخت و برای تحقیر شخصیت این افراد و ترور شخصیت آنها گفتند: این ها از اشرار یهود بودند که دین اسلام را پذیرفتند و اگر از اخیار ما بودند، آیین نیاکان خود را ترک نمیگفتند.
- تحریک
سران یهود و مدینه از این شیوه برای تحریک مشرکان مکه به جنگ با پیامبر استفاده کردند. به طوری که گروهی از آنها به سرکردگی کعب بن اشرف بعد از جنگ احد به مکه رفتند، تا مشرکان مکه را با خود هم پیمان کرده و پیان خود را با پیامبر اسلام بشکنند. آنها در این راه و برای جلب نظر مشرکین حتی بر بتهای آنان سجده کردند. زمانی که ابوسفیان از آنها پرسیده بود: با توجه به این که شما اهل کتاب و باسواد هستید، بگویید آیین ما بهتر است یا محمد؟ گفتند به خدا سوگند آیین شما از آییین محمد برتر است و شما راه یافته تر از او و پیروانش هستید تا از این طریق بتوانند آنها را به همراهی با خود تحریک و تشویق کنند..
نمونه دیگر این عملیات، اقدام حیی بن أخطب است. او برای راضی کردن کعب بن أسد قظی به نقض پیمان با پیامبر به او مراجعه کرد. اما کعب حاضمر نشد او را بپذیرد. ابن أخطب پایداری کرد و با صحبت های مختلف سعی کرد او را نرم کند؛ اما کعب گفت: من با محمد عهد دارم و نمیخواهم آن را بشکنم و از او جز وفا و صداقت چیزی ندیده ام. اما بالاخره ابن أخطب با استفاده از حساسیت عرب بر مهمان نوازی توانست او را بر باز کردن درب خانه اش راضی کند و آن قدر بر سخن خود مداومت ورزید تا سرانجام کعب راضی شد عهد خود با پیامبر را بشکند.
- تشجیع
یهود گاه با شعرهای آتشین خود این مهم را به انجام میرساندند. از جمله کعب ب اشرف در سفر خود به مکه بعد از جنگ بدر؛ آن چنان با اشعار خود بر کشته شدگان بدر نوحه سرایی و سران مکه را به حمله مدینه تشویق می کند که فضای ناامیدی و شکست مکه را در معرض دگرگونی و شورشی جدید قرار میدهد. به طوری که پیامبر اسلام حسان بن ثابت را به مقابله او میفرستد تا با اشعار خود، شعرهای او را خنثی کند، و او نیز به خوبی این مقابله را صورت داد به طوری که جو مکه دوباره بر علیه او تغییر کرد و او که عرصه را به خود تنگ دید، مکه را به سمت مدینه ترک کرد.
- تطمیع
یهودیان مدینه با استفاده از این روش، و با دادن وعده یک سال خرمای خیبر به قبیله لطفان، و وعده های دیگر به قبایلی چون بنی سلیم، بنی اسد، و... توانستند آنها را در جنگ با پیامبر و جمع آوری لشگر ده هزار نفری با خود همراه سازند. حاصل این وعده هم، شرکت این قبایل در جنگ احزاب به نفع مشرکی مکه بود.
*به شهادت رساندن پیامبر
در کتاب «تبار انحراف» صفحات 320-319 با استناد به تهذیب الاحکام، ج6، ص2 و تفسیر عیاشی، ج1، ص200 آمده است: «مطابق روایات معتبر، رسول گرامی اسلام، با شهادت از دنیا رفتهاند. برخی شهادت حضرت را در اثر سمی دانستهاند که زنی یهودی در عملیات خیبر، در گوشت گوسفند کرده و به ایشان خورانده بود. اما بر این نظر اشکال وارد است. فاصله عملیات خیبر تا شهادت رسول الله (ص) سه سال است. آیا این زهر سه سال طول کشیده است تا اثر کند؟ بنابراین نمیتوان پذیرفت که این سم مربوط به سه سال پیش در خیبر باشد. شاید در تاریخ دست برده و کلمه «خیبر» را بدان افزوده باشند تا خطی را در کوره راههای تاریخ گم کنند. تاریخ شهادت رسول الله (ص) از برهههای حساس و مهمیبوده است. پیامبر (ص) سپاه اسامه را بسیج کردهاند تا به سوی موته پیش رود و شکست پیشین در این منطقه را جبران کند. اگر اسامه در این نبرد پیروز میشد، سد مستحکم یهود به سوی قدس فرو میریخت. بنابراین یهود باید برای جلوگیری از فتح قدس به دست پیامبر اسلام (ص) دست به کار شد. از آن سوی با شکست یهود، نفاق نیز در مدینه شکست میخورد و پایگاه امید خویش را از دست میداد. اگر پیامبر تنها یک ماه دیگر زنده بماند، و این سپاه به جنبش در آید، مرگ یهود قطعی است. اینجاست که منافقان مدینه، برای حفظ حیات خویش و یهود، پیامبر را جام زهر مینوشانند.»
در ماجرای ترور پیامبر نیز در آخر سال عمر شریف ایشان در کتاب «اسرار غدیر»، صفحه 78، آمده است: «حذیفه و عمار چهره های چهارده نفر را که در این سو و آن سوی سنگ ها پنهان شده بودند به چشم خود دیدند...
تک تک این افراد که یهودی زاده بودن برخی از آنان و ارتباط برخی دیگر با یهودیان مسلم است در مقاطع حساس دوران پس از شهادت حضرت رسول (ص)، نقش آفرینی های مخرب مهمی داشتهاند.
نقشه قتل پیامبر (ص) یک بار در جنگ تبوک و چند بار به وسیله سم و بارها به صورت مسلحانه تدارک دیده شده بود که همه نقش بر آب شد. ولی جالب اینجاست در تمام این سوء قصدها ردپای افراد مشخصی که از آنان نام بردیم دیده میشود. منافقان و یهودی زادگان، سرانجام حضرت را مسموم کردند و به شهادت رساندند. بی گمان قاتل ایشان، از عاملان نفوذی یهود، در نظام حکومتی و یا حتی در خانه پیامبر (ص) است که به ایشان زهر خورانده است؛ خواه آن را منافق بنامیم، خواه یهودی، خواه مشرک.
**مبارزه یهود با اسلام راستین و اهل بیت بعد از شهادت پیامبر
یهود نسبت به اسلام اطلاعات جامعی در اختیار دارد. همان گونه که اطلاعات پیامبر در تورات را در اختیار دارد، اطلاعات مربوط به جانشینان او را نیز در اختیار دارد و اهل بیت (ع) را همانند فرزندان خود می شناسد و می داند که کار نبی اکرم با جانشینان او ادامه می یابد، بنابراین، اگر این پرچمی که امروز در موته متوقف شده، به دست علی (ع) بلند شود و او این عملیات را ادامه دهد و قدس را بگیرد، گویی پیامبر آن را گرفته و فتح کرده است. یهود برای نفوذ در سازمان مسلمانان، گروهی را سازماندهی کرد و درون حاکمیت پیامبر فرستاد. این گروه که برخی از آنان را با نام منافقان می شناسیم، کسانی بودند که در ظاهر اسلام آورده، ولی دل در گرو آن نداشتند و درصدد یافتن فرصتی مناسب برای ضربه زدن به اسلام بودند. قرآن در آیات بسیاری، آنان را سرزنش کرده، صفاتشان را برمی شمارد. به گزارش تاریخ، بسیاری از این افراد، پیش از اسلام آوردن ظاهری خویش، یا در کسوت یهودی بوده اند، یا با یهودیان ارتباط مکرر داشته اند. برخی کتاب ها به نام این افراد نیز اشاره کرده اند؛ (البلاذری، ج1، 339) هرچند نام برخی دیگر را نمی توان در کتاب ها یافت، اما از سلوک آنان و تاریخ زندگی و چگونگی اسلام آوردنشان می توان به یهودی بودن یا ارتباطشان با یهود پی برد (الصدوق، تهذیب، ج2، 412).
بلاذری، از رفت و آمد اهل نفاق به کنیسه یهود خبر داده و در جای دیگری گفته است: مالک بن نوفل، عالمی یهودی بود که به اسلام پناه آورده ولی اخبار رسول خدا را به یهودیان می داده است (البلاذری، ج1، ص329). به جهت یهودی بودن شماری از منافقان، رابطه خوبی میان این دوگروه در صدر اسلام وجود داشته است. تلاش عبدالله بن اُبی، یکی از منافقان رسوا شده، در دو حادثه بنی قینقاع و بنی نضیر، برای نجات دوستان یهودی اش، دلیل دیگری بر این مطلب است.
یهود با نفوذ پیروزمند خویش در دین مسیح، مسیحیت یهودستیز و اصلاح گر را به دینی بی محتوا و بی پایه تبدیل کرد. تلاش های پولس، نفوذی یهود در مسیحیت، به اندازه ای به بار نشست که پس از یک قرن، اثری از مسیحیت راستین بر زمین نماند. این تجربه موفق یهود، در جلوگیری از گسترش اسلام به کار یهود آمد اما آنان این بار نه پس از رسول خدا، که همزمان با آغاز رسالت، تلاش خویش را برای نفوذ در دین اسلام آغاز کردند. از این روی میان پیامبر اسلام و همه پیامبران پیشین تفاوت اساسی وجود دارد.
عناصر نفوذی یهود در دو چهره نمایان شدند، برخی با تلاش های یهودپسندانه و دفاع از یهودیان، خواسته یا ناخواسته، ماهیت خویش را به دیگر مسلمانان نمایانده بودند. همانند عبدالله بن اُبی، رفاعه بن زید، مالک بن نوفل و... برخی نیز وظیفه دیگری برعهده داشتند و مأمور بودند که هرگز ماهیت خویش را ابراز نکنند و حتی با ظاهرسازی های دروغین تا رأس هرم قدرت نیز پیش روند. هرچند این افراد ردپایی از خویش به جای گذاشته اند و می توان در تاریخ نفوذ آنان را اثبات کرد، (در جنگ تبوک، گروهی از منافقان درصدد قتل پیامبر (ص) برآمدند و خداوند از توطئه آنان پرده برداشت. حذیفه بن یمان، صحابی وفادار رسول الله، این منافقان را دیده و شناخته است)(الراوندی، ج1، 101 و الصدوق، الخصال،499) اما آنان توانستند کار خویش را به درستی پیش برده و همچنان قلوب عوام الناس را همراه خود سازند و بیعت و حمایت آنان را پس از رسول الله (ص) به دست آورند.
در سازمان نفاق، عده ای یهود را و عده ای نیز قدرت را قبول دارند و عده ای هم تنها با پیامبر دشمن اند. بنابراین، این سازمان متشکل از سه گروه: قدرت طلبان؛ یهودیان و مشرکین است. بسیاری از مشرکان به دروغ مسلمان شده اند، همانند ابوسفیان، که دشمن پیامبر بود، اما چون هنگامی که رشد و گسترش اسلام را دید و می خواست خاندانش به قدرت دست یابند، اسلام را پذیرفت. گروهی نیز مسلمانانی هستند که در پی قدرت اند، بنابراین، این عده نیز قابل استفاده اند. دسته سوم نیز اصالتاً یهودی اند و هرگز ایمان نمی آورند، اما ظاهراً اسلام را می پذیرند. این سازمان باید به اندازه ای قدرت بگیرد که بتواند پس از رسول خدا (ص) قدرت را به دست گیرد. به اندازه ای که جانشین رسول خدا را کنار زند و بر رأس هرم قدرت جایگزین شود. چرا پس از حضرت رسول (ص) مردم دنبال حضرت علی (علیه السلام) نرفتند؟ در اثر نفوذ سازمان یهود، مردم کسان دیگری را نیز به موازات پیامبر (ص) قبول داشتند و گوش به اوامرشان می سپردند. به اندازه ای که با پیروی از آنان، از بیعت با علی (ع) سرباز زدند. حضرت زهرا (س) پس از پدر، آزارهای بسیار دید و در راه رسوا ساختن خط نفاق و دفاع از ولایت، به شهادت رسید. اما مردم زبان به اعتراض نگشودند و قاتلان هنوز بر قدرت بودند. این در حالی است که دیده بودند رسول الله (ص) بارها خم شده، دست فاطمه (س) را می بوسد و می گوید: «فاطمهُ بَضعَه مِنی، مَن آذاها فَقَد آذانی یَرضَی اللهُ لِرِضاها و یَغضب لِغضبِها و هِیَ سیدهُ نساءِ العالَمینَ»؛ فاطمه پاره تن من است. هرکه او را بیازارد، مرا آزرده است. رضایت خدا در خشنودی او و خشم خداوند در خشم اوست. او سرور زنان جهانیان است (الطبرسی، اعلامالوری، ج1، 295).
در زمان خلفا و غصب خلافت منع حدیث برای تمامی اشخاص نبود، و کسانی که سوگیری ضد علوی داشتند آزاد بودند. کسانی چون کعب الاحرار و ابوحریره که یهودی الاصل بودند راویان حدیث می شوند و حدود 6000 حدیث از ابوحریره نقل می شود در حالی که بر اساس برخی روایات ابوحریره اصلا پیامبر را درک نکرده بود.
*تعرض به حضرت زهرا
در کتاب «ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله علیها» صفحات 97-96 آمده است: «فاطمه (س)... انحرافات و تحریفات را افشا نمود. ماجرای غصب فدک و این که پیامبر ارث نمیگذارد را با استدلال های محکم قرآنی محکوم کرد و سران حکومت را به زانو درآورد... و با شواهد گویا و سند مکتوب (به املاء رسول خدا (ص)) مانع ترویج یک حدیث جعلی شد، تا فرمان بازگرداندن فدک را گرفت. وقتی سران کودتا... ناچار شدند فدک غصب شده را بازگردانند که آبرویشان بر باد می رفت... و اسلامی نبودن فرامین کودتا گران بر همه ثابت میشد، به زور متوسل شدند و خود را رسوا کردند که با دست ناپاکش سیلی به صورت فاطمه (س) نواختند و سند فدک را پاره کردند... و در همیشه تاریخ اسلام رسوا شدند.»
در همان کتاب، صفحات 50-47، آمده است: «گروه های مهاجم و فرمانده شان می دانستند که زدن و بازو شکستن و شهادت حضرت محسن برای آن ها گران تمام میشود و سیلی زدن به دختر پیامبر اسلام که ده ها حدیث و روایت در فضیلت او در میان مردم انتشار دارد کار ساده ای نمیباشد، و تلاش داشتند این کار را نکنند، ابتدا با انواع تهدیدها برخورد کردند دیدند فایده ای ندارد. هیزم برای آتش زدن در آوردند و هشدار دادند، تأثیری نداشت. و دختر پیامبر (ص) مصمم برای شهادت در برابر مهاجمان ایستاده بود، تا درب خانه را آتش نزدند و نیم سوخته آن را بر اندام او نکوبیدند، و بین در و دیوار با ضربت های جانکاه محسن او را شهید نکردند و تا بیهوش بر زمین نیفتاده بود دفاع را ادامه داد... و تا شنید که امام زمان او را به زور به سوی مسجد میکشانند. با همه دردهای شدیدی که یک زن، پس از سقط جنین دارد، آن هم سقط جنینی که با ضربت و فشار باشد... چادر بر سر کرد و تکیه به حضرت مجتبی داد و با سرعت خود را به امام رساند... دامن امام را گرفت و مانع بردن امام به مسجد شد... سران سیاسی کودتاگر سقیفه... چون به بن بست کامل رسیدند... ناچار شدند کفر پنهان را آشکار کنند و نفاق درون را آشکارا بنمایانند... که بگوید: قنفذ دست فاطمه را کوتاه کن... و تا دست فاطمه (س) بر اثر ضربات سخت سست نشده بود نتوانستند علی (ع) را به مسجد بکشانند. این واقعه را همه دیدند... همه فهمیدند سران کودتاگر، منطق و ایمان ندارند که دست به شمشیر و شلاق میبرند.»
و باز در همان کتاب، صفحه 124، آمده است: «در مبارزه مستقیم نمی توانستند تا آنجا پیش بروند که دختر پیامبر را سیلی بزنند اما در تداوم خط نفاق، به راحتی دستور صادر میکند و قنفذ یهودی زاده به راحتی این خیانت را مرتکب میشود.»
*عامل شهادت حضرت علی (ع)
در کتاب «ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله علیها» صفحه 121، آمده است: «ابن ملجم یهودی زاده، مسلمان میشود و از طرف مردم یمن با امام علی (ع) بیعت میکند و در جنگ جمل و صفین شرکت میکند و پس از حکمیت جزو خوارج شده به ترور امام روی می آورد.»
در این رابطه بعد از ماجرای ضربت خوردن حضرت، امیرالمؤمنین (ع) در مورد ابن ملجم او را با لفظ «فرزند زن یهودی» نام میبرد و جالب این که در یهود، این نژاد از مادر به ارث میرسد لذا این توجه دادن امیرالمؤمنین به یهودی بودن ابن ملجم بعد از این که به ظاهر اسلام آورده است جای تأمل دارد.
*امام حسین (ع) را یهودیان به شهادت رساندند
در یکی از زیارت مطلقه امام حسین علیهالسلام با سند معتبر چنین میخوانیم: وَ اَشهَدُ اَنَ الَذینَ سَفَکُوا دَمَکَ، وَ استَحَلُوا حُرمَتَکَ، مَلعُونُونَ مُعَذَبُونَ عَلی لِسانِ داوُدَ وَ عیسَی بنِ مَریَمَ، ذلِکَ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُونَ.(کامل الزیارات، باب 79، صفحه 208، حدیث 6) و گواهی میدهم که حقاً آنان که خونت را ریختند و حرمت تو را از بین بردند ملعونند و معذب هستند بر زبان داوود و عیسی بن مریم و این بخاطر آن گناهی است که کردند و مردمی تجاوزکار بودند.
اکنون سؤال اینجاست که چه کسانی توسط حضرت داوود و عیسی بن مریم سلاماللهعلیهما لعنت شدهاند؟ پاسخ این سؤال نه به کنایه، بلکه صراحتاً در آیه شریفه 78 سوره مبارکه مائده آمده است: لُعِنَ الَذِینَ کفَرُوا مِن بَنِی اِسرَائِیلَ عَلَی لِسَانِ دَاوُودَ وَ عِیسَی ابنِ مَریمَ ذَلِک بِمَا عَصَوا وَ کانُوا یعتَدُونَ: کافران از بنیاسرائیل به زبان داود و عیسی بن مریم لعنت شدند، لعنت شدنشان بدین سبب بود که [از فرمان های خدا و پیامبران] سرپیچی کردند، و همواره [از حدود الهی] تجاوز داشتند.
- یهودیانی که در واقعه کربلا حضور داشتند
گذشته از این که یزید بن معاویه (لعنهاللهعلیهما) مادری یهودی داشته و از مشاورین یهودی در دربار خود استفاده میکرده است. (کتاب شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، آیت الله جوادی آملی)، در مقاله «اثبات نقش یهود در شهادت امام حسین (ع) و فرزندان ایشان با نام علی» آمده است فرزندان «اشعث بن قیس» ازجمله نفراتی که هستند که همواره در برابر اهلبیت (ع) قرار داشتند؛ آنان از قبیله «کنده» یمن بودند و جالب آنکه دین یهود میان برخی قبایل یمنی همچون کنده رایج بوده است. همچنین ما دلایلی در دست داریم که نشان میدهد اشعث قبل از گرویدن ظاهری به دین اسلام، در زمره پیروان یهود قرار داشته است. جالبتر آنکه از خاندان وی افراد زیادی همچون خواهر، عمه و پسرعموی وی یهودی بوده و تا آخر عمر نیز اسلام اختیار نکرده بودند.
فرزندان اشعث نیز مانند خود او خوی یهودیگری داشته و دشمن اهلبیت (ع) بودهاند؛ چنانچه محمد فرزند بزرگ اشعث در دستگیری «حجر بن عدی»، صحابی امیرالمؤمنین (ع) شرکت فعال داشت. او از امیران مورد اعتماد «زیاد بن ابی سفیان» و «ابن زیاد» بود و در دستگیری و قتل «هانی بن عروه» و «مسلم بن عقیل» در آستانه واقعه کربلا، شرکت جست.
فرزند دیگرش قیس، از کسانی بود که امام حسین (ع) را به کوفه دعوت کرد، ولی به آن حضرت خیانت کرده و به لشکر شام پیوست و مکاتبه با آن حضرت را انکار کرد و در نهایت پس از شهادت سید الشهداء (ع) جامه از پیکر آن حضرت ربود. دخترش «جعده» نیز امام حسن (ع) را مسموم و به شهادت رساند.
«شبث بن ربعی» را بایستی یکی از منافقان پیچیده در طول تاریخ به شمار آورد؛ او از مهرههای فعال در ماجرای مرگ عثمان است؛ از سوی دیگر در غائله جمل کنار عایشه قرار داشته و در صفین کنار امیرالمؤمنین (ع) بوده است. همچنین شبث از پدیدآورندگان خوارج است و با آنها می جنگد؛ ضمن اینکه در کنار امام حسن (ع) حضور داشته اما برای معاویه کار میکند. در ماجرای کربلا نیز جزو نیروهای بنیامیه است و پس از آن به حزب «عبدالله زبیر» میپیوندد.
از دیگر سو در عموم ماجراهایی که ذکر شد، همیشه یکی از افراد یهودی یا مسیحی - و عموماً «محمد بن اشعث» یا «حجار بن ابجر» - در کنار شبث بن ربعی هستند. تقریباً تمامی منابع رجالی که از او نامی بردهاند تنها از «محمد بن کعب قرظی» به عنوان راوی از او یاد کردهاند؛ محمد بن کعب از قبیله یهودی «بنیقریظه» بود و بایستی با دید تردید به اسلامش نگریست.
این رنگ عوضکردنهای پی در پی و متناسب با شرائط حاکم، در کنار ارتباط او با افرادی که ذکر شد و به ویژه ارتباطش در ابتدای کار با یهودی نیرنگبازی همچون «اشعث بن قیس»، این احتمال را تقویت و به حد اطمینان میرساند که شبث از نیروهای تربیتشده به وسیله اشعث برای نقش بازیکردن در شرایط ویژه است.
همچنین برخی فجایع کربلا با نام افراد قبیله «بن دارم» گره خورده است. جنایاتی که از این گروه ذکرشده عبارتند از: کسی که سر حضرت عباس (ع) را همراه خود داشت مردی از بنی ابان بن دارم بود پس از آنکه عثمان بن امیرالمؤمنین، هدف تیر خولی قرار گرفت، شخصی از بن دارم، ایشان را به شهادت رساند و سرش را برید. محمد بن امیرالمؤمنین را مردی از بن دارم با تیری، هدف گرفت و سپس به شهادت رساند و سرش را برید. وقتی امام حسین (ع) به سمت شریعه رفت، مردی از بنی ابان بن دارم فریاد زد: «وای بر شما نگذارید دستش به آب برسد.»؛ وی سپس تیری به سوی امام پرتاب کرد که به چانه آن حضرت اصابت نمود. پس از شهادت حضرت سیدالشهداء (ع)، شمشیر آن حضرت را مردی از بنی دارم ربود. دقت در آنچه گذشت نشان میدهد افرادی از این قبیله در هسته مرکزی اشکر عمربن سعد که مأمور جنایات ویژه بودند، حضور داشتند. اما «بنی ابان بن دارم» چه کسانی هستند؟ «ابن حزم» در شمار تیرههای قبیله «طی» مینویسد: «گفته شده ابان بن دارم در حقیقت از تیره سِنبِس از قبیله طی است»؛ گذشته از آنکه سِنبِس، نامی غیر عربی و بلکه رومی است، گفته شده بنی ابان بن دارم در کوفه مسجدی شبیه صلیب داشتند؛ بنابراین به احتمال قریب به یقین، این گروه حاضر در کربلا نیز اصالتی مسیحی داشتند که دلیلی بر مسلمان شدن آنان در دست نیست. از دیگر «سنبسیان» نامدار میتوان به «حکیم بن طفیل»، یکی از قاتلان حضرت عباس (ع) و «زید بن حصن بن وبره» از سران خوارج اشاره داشت.
- جشن هرساله یهودیان در روز دهم محرم
کافی است عبارت عید کیپور (یوم کیپور) را سرچ کنید. عید کیپور، عبارت است از سلسله جشنهایی که یهودیان در اقصی نقاط جهان و به ویژه در فلسطین اشغالی، همزمان در روز عاشورا و شام غریبان، برگزار کرده و در آن به رقص و پایکوبی و شرابخواری میپردازند.
این سنتی است که از سالها قبل از حادثهکربلا در میان بنیاسرائیل رواج داشته است؛ و این دلیل به تأخیر انداختن حمله به خیمههای امام حسین (علیهالسلام) است؛ چرا که امام، از اولین روز محرم در کربلا بودند، اما سپاه عمرسعد ملعون، تا شب عاشورا تصمیم به حمله نگرفت و قرار بود این جنایت شوم، در شب عاشورا انجام شود، تا فردای آن روز همگان به شادی بپردازند. اما با مهلت خواستن سیدالشهدا، این حمله به صبح عاشورا موکول شد.
*نقش یهود در شهادت امام سجاد (ع)
پیرامون شهادت امام زین العابدین (ع)، در کتاب «منتهی الآمال»، جلد دوم، صفحه 62 آمده است: «از اخبار معتبر که بر وجه عموم وارد شده، ظاهر میشود که آن حضرت را به زهر شهید کردند. ابن بابویه و جمعی را اعتقاد آن است که ولید بن عبدالملک، آن حضرت را زهر داده؛ و بعضی هشام بن عبدالملک گفتهاند. ممکن است که هشام بن عبدالملک... برادر خود ولید بن عبدالملک را، که خلیفه آن زمان بود، وادار کرده باشد که آن حضرت را زهر دهد. پس هر دو آن حضرت را زهر دادهاند؛ و صحیح است نسبت قتل آن حضرت به هر دو تن.».
*جنایات یهود علیه مسلمانان
به تصریح آیه 82 سوره مائده «به طور مسلم، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت...». پیرامون این آیه، در کتاب «تبار انحراف»، صفحات 258-257، آمده است: «شگرد یهود این بود که پیش از آنکه عملیاتی را بر ضد پیامبر راه اندازد، مشرکان را به میدان بیاورد. در این آیه، اینکه الَذِینَ أَشرَکُوا را با واو به یهود عطف میکند، نشان از نوعی تبعیت دارد. یهود محور اصلی است و دشمنی مشرکان نسبت به یهود تبعی است.
شهید مرتضی مطهری در این باره اظهار میکند: «در قرآن کریم کلمه تحریف به کار رفته است؛ مخصوصاً در مورد یهودی ها که این ها قهرمان تحریف در جهان اند؛ نه امروز، از وقتی که تاریخ یهودیت در دنیا به وجود آمده است. نمی دانم این نژاد چه نژادی است که تمایل عجیبی به قلب حقایق و تحریف کردن دارد و لهذا همیشه کارهایی را در اختیار میگیرند که در آن کارها بشود حقایق را تحریف و قلب کرد... قرآن چه عجیب درباره این ها حرف می زند. این خصیصه یهودی گری که تحریف است، در قرآن به صورت یک خصیصه نژادی شناخته شده است.»
همچنین در کتاب «ره آورد مبارزات حضرت زهرا سلام الله علیها» صفحات 121-120، آمده است: «مروان یهودی به ظاهر مسلمان شد و داماد عثمان گردید... و سپس او و چهار فرزندش تا ده ها سال بر مسلمین حکومت کردند... یهودیان اطراف مدینه که در خیبر شکست سخت خوردند و در ماجرای بنی قریظه، شدیداً تنبیه گردیدند، به ظاهر مسلمان شدند، مروان بن حکم یهودی زاده پس از مرگ یزید حکومت را به دست گرفت و پس از او فرزندان او تا سال های سال با قتل و کشتار حکومت کردند.»
**کشتار ایرانیان توسط یهود
در کتاب عهد عتیق درباره این داستان آمده است: «شاه ایران زمین که در پایان جشن 180 روزه از باده نوشی بدمست شده بود، در هنگام بدمستی، شهبانو «وشتی» را میطلبد تا او را به اغیار بنمایاند. ملکه از این دستور گستاخانه شاه سر باز میزند و شاه خشمگین، او را از شهبانویی ساقط میکند و او را به دست جلاد می سپارد.
یهودیان که در سراسر ایران، نفوذ فراوان داشتند، جسارتشان به جایی رسیده بود که از دادن مالیات و خراج استنکاف میکردند و این استنکاف موجب شده بود که «هامان» صدراعظم خشایارشاه علیه آنان بشورد و آنان را در تنگنا قرار دهد و یا حتی دستور قتل برخی از آنان را صادر کند، البته یهودیان در برخی کتابهای خود میگویند: «مردخای» که پیشوای دینی یهودیان در عصر خشایارشاه بوده، وقتی حاضر به تعظیم در مقابل هامان نمیشود، او و اتباعش مورد غضبهامان قرار گرفته و تهدید به مرگ میشوند.
یهودیان که به صورت غیررسمی در دربار شاه نفوذ داشتند، چاره میاندیشند و از این فرصت استفاده کرده و دخترکی یهودی به نام «اِستِر» را به عنوان ملکه و شهبانوی کشور به پادشاه معرفی میکنند و به او نیز توصیه می کنند که یهودی بودن خود را پنهان کند.
در سال 2010 یک خاخام یهودی در اسرائیل با اشاره به واقعه پوریم و استر، اعلام کرد جاسوسان زن سازمان موساد مجاز به انجام هر گونه عمل جنسی با دشمنان برای انجام ماموریت خود هستند؛ همانگونه که استر هویت یهودی خود را پنهان کرد و با یک دشمن ایرانی یعنی اخشورش (خشایارشاه) ازدواج کرد و با این کار ملت یهود را نجات داد.
شاه سست عنصر نیز وقتی زیبایی او را میبیند، شیفته او شده و او را به عنوان ملکه تمام ایرانیان برمی گزیند، بدون آنکه بداند او یهودی است و یا برادرزاده «مردخای» رهبر مذهبی یهودیان ایران است. اِستِر ملکه ایران میشود و با نقشههای «مردخای» عموی خود، صدراعظم خشایارشاه یعنی هامان را از تخت صدر اعظمی به زیر کشیده و بر دار میکند و به همراه 10 پسرش به مرگ محکوم میکند.
یهودیان حاکم بلامنازع دربار هخامنشی میشوند و البته آنان در برخی کتب خود آوردهاند که هامان در نزد مردخای توبه کرده است که تواریخ دیگر گواهی قتل وی توسط یهودیان را میدهند. یهودیان، چون بر بلاد ایران حاکم شدند، از پادشاه، سه روز مهلت خواستند تا مخالفان پارسی و ایرانی یهودیان را بکشند و در این سه روز، بیش از 77 هزار ایرانی توسط یهودیان قتل عام شدند و در برخی نقلها، این تعداد تا 500 هزار نفر نیز عنوان شده است.
از آن زمان تا کنون، این روز به عنوان "عید یهودیان" زنده نگاه داشته شده و هر سال یهودیان سراسر جهان در این روز مراسم مختلفی از قبیل: روزه گرفتن، برپایی جشن و پایکوبی، نوشیدن شراب و افراط در مستی، دادن هدیه به یکدیگر و... گرامی میدارند.
در کتب مربوط به یهودیان از جمله کتاب استر، یهودیان به کشتار 80 هزار ایرانی اعتراف میکنند، اما محققان مستقل این رقم را تا 500 هزار نفر ذکر کرده اند.
در آن زمان ایران نزدیک به 800 هزار نفر جمعیت داشته و با احتساب 500 هزار نفر، بیش از نیمی از جمعیت آن روز ایران به دست یهودیان قتل عام میشوند.
براساس متون تاریخی، نحسی روز 13 فروردین در میان ایرانیان و بیرون رفتن مردم از خانهها ریشه در کشتار تاریخی ایرانیان داشته است.
پس از این قتل عام ایرانیان، یهودیان جشن و پایکوبی بر پا کرده و به شکرانه غلبه بر ایرانیان و ریختن خون دشمنان قوم یهود، آن را عید اعلام کرده و روزه میگیرند. مردخای از آن زمان به پیامبر این قوم و استر - دخترک فاسد یهودی که با تکیه بر این حربه به دربار شاه راه یافته بود - نیز به شخصیتی مقدس که مورد لطف خداوند است تبدیل میشوند. استر پس از آن کتابی مینویسد که تمام این وقایع را لطف و رحمت الهی و با اراده خداوندی توصیف میکند. این کتاب اکنون به کتاب مقدس یهودیان تبدیل شده است.(مشرق نیوز)
این ها تنها جنایات یهودیت انحرافی در تاریخ صدر اسلام است و بررسی عملکرد این قوم در صدههای بعد و یا حتی در دوران معاصر که توسط رسانهها نیز به ثبت رسیده است نشان دهنده خوی ضدانسانی این قوم، مذهب، سازمان دارد. جنایاتی نظیر آن چه طی 70 سال گذشته در فلسطین رخ داده است و به شهادت هزاران تن انجامیده است.
انتهای پیام /