یوم التوپ؛ روزی که مجلس را به توپ بستند / سر روزنامهنگار بالای دار / یادآر زِ شمع مرده یادآر...
از این روز به عنوان «یوم التوپ» هم یاد میکنند که آشکار است به لحاظ دستوری درست نیست اما نه محمد علی شاه و نه مشروطه خواهان به دستور زبان نمیاندیشیدند به دستوری می اندیشیدند که آرمان مشروطه را میخواست بر باد دهد
عصر ایران - دوم تیر یکی از مهمترین و به تعبیر درست تر عبرت آموز ترین ایام و مناسبتهای تاریخ ایران است. چرا که 115 سال قبل در دوم تیر 1287 خورشیدی، مجلس شورای ملی به عنوان نماد مشروطیت به توپ بسته شد.
در 14 مرداد 1285 خورشیدی مظفرالدین شاه قاجار فرمان مشروطه را امضا کرد و پس از آن ایرانیان صاحب مجلس و پارلمان شدند در سرزمینی با این پیشینه: چه فرمان یزدان چه فرمان شاه. از این پس قرار بود قانون جای فرمان را بگیرد و بدین منظور مجلس شورای ملی شکل گرفت تا تمام قدرت از آن پادشاه نباشد و نتواند علیالاطلاق آن را اعمال کند.
مظفرالدین شاه اما اندک زمانی پس از امضای مشروطه چشم از جهان بست و محمد علی میرزا با روحیه استبدادی که شراکت غیر در قدرت را برنمیتافت بر تخت سلطنت نشست و از تأیید شیخ فضلالله نوری هم برخوردار شد که مشروطه را مشئومه میدانست. در کتابهای درسی البته به فرزندان ما میگویند او حامی مشروطه مشروعه بود نه مشئومه.
محمد علی شاه بر آن شد بساط استبداد را دوباره بگستراند و در دوم تیر 1287 به کلنل ولادیمیر لیاخوف فرمانده روس بریگاد قزاق دستور داد مجلس را به توپ ببندد و او هم چنین کرد تا همگان بدانند مشروطه بیمشروطه و در بر همان پاشنه میجرخد که پیش از مشروطه.
از این روز به عنوان «یومالتوپ» هم یاد میکنند که آشکار است به لحاظ دستوری درست نیست (توپ، ال نمیگیرد / قابل توجه منتقدان ممنوعالکار). اما نه محمد علی شاه و نه مشروطه خواهان به دستور زبان نمیاندیشیدند به دستوری میاندیشیدند که آرمان مشروطه را میخواست بر باد دهد و برای آن که نشان دهد قصد ندارد کوتاه بیاید همان شب یا بامداد روز بعد در باغشاه و در مقابل چشمان محمدعلی شاه دو رجل برجسته - میرزا جهانگیر خان شیرازی و ملکالمتکلمین - را هم بر دار کردند. اولی روزنامهنگاری بسیار مشهور بود که به خاطر روزنامهاش خود نیز به صور اسرافیل شهرت داشت.
این روزنامه محمد علی شاه را از اعمال استبداد برحذرمیداشت و او را نصیحت میکرد و لوگو یا نامواره آن فرشته اسرافیل است با شعاری در دست: حُریت، مساوات، اخوت.
صور اسرافیل اسمی با مسما بود چون واقعا شیپور آزادیخواهی شد و شخصیتی چون علیاکبر دهخدا هم در آن می نوشت (ستون چرند و پرند).
روزنامه در پی به توپ بستن مجلس شورای ملی و اعدام میرزا جهانگیر خان بسته شد و دهخدا به سوییس رفت تا انتشار آن را ادامه دهد و یکی از مشهورترین اشعار خود را در این باره سرود که ضربالمثل شده است: یاد آر ز شمع مرده یاد آر...
احمد کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» درباره روز واقعه نوشته است:
"امروز در شهر همچنان آزادی خواهان را جست و جو می کردند و هر که را می یافتند دستگیر می کردند وب ه باغ شاه می بردند. آز ان سو ملک المتکلمین و میرزا جهانگیر خان را بی آن که بازپرسی کنند یه به داوری کشند نابود کردند. میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل هنگام طناب انداختن با گفتن " زنده باد مشروطه" به زمین اشاره کرد و گفت: ای خاک! ما برای تو کشته شدیم."
دوران استبداد محمد علی شاه قاجار خوش بختانه کوتاه بود و به همین خاطر به استبداد صغیر شهرت یافته و مجلس بازگشایی شد و شاه را تبعید کردند تا در بندری در اوکراین امروزی روزگار بگذراند ولی بعد به خاطر وقوع انقلاب در روسیه ناگزیر شد به ایتالیا برود و در همان تبعید مُرد. چنان که جانشین او احمد شاه و حتی دو پادشاه سلسله بعدی هر چهار در تبعید چشم از جهان بستند.
به توپ بستن مجلس به لحاظ فیزیکی دیگر تکرار نشد اما طی سالهای بعد هر گاه مجلس تهدید یا تحدید شده نام لیاخوف به میان آمده است.
با این که دوم تیر 1287 خیلی به ما نزدیک است ولی جزییات آن را چه بسا خیلیها ندانند و اگر نامی هم از آن بشناسند اسم ضد قهرمان داستان است: لیاوخوف روس که فرماندار نظامی تهران هم شد و نه نام قهرمان آن میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل را.
او برای روزنامه خود از نام و طرح شیپور استفاده کرده بود چون هدف از مشروطه بیداری بود و شیپور نمود و نماد بیداری است. دههها بعد شاعری که روزنامهنگار هم بود در توصیف شعر خود گفت شعر من شیپور است نه لالایی و از این رو جا دارد وقتی از دوم تیر 1287 یاد می کنیم به شیپور بیشتر اشاره کنیم تا توپ. چرا که همین شیپورهای آزادی محمدعلی شاه مستبد را از تخت برانداخت اگرچه از بداقبالی وقایع بعدی با جنگ جهانگیر اول هم زمان شد.
چرا بداقبالی؟ چون اولویت مردمان دیگر آزادی و عدالت نبود بلکه معیشت و امنیت بود و در مطالبه این دو فقره یک فرمانده دیگر قزاق قدرت را در دست گرفت و جالب این که همدست او باز یک روزنامهدار و روزنامهنگار بود: سید ضیاءالدین طباطبایی و اگرچه دست به بازداشت و توقیف زدند اما رفتار محمدعلی شاه تکرار نشد و استبداد او در سالها بعد از جنسی دیگر و با توجیه رفاه و امنیت بود.
باری، هیچ شعری و هیچ روایتی به اندازه آنچه علامه فقید علیاکبر دهخدا درباره جهانگیر خان شیرازی سروده گویای آن موقعیت نیست و خود درباره چرای و چگونگی این سرایش درخشان نوشته است:
"شبی مرحوم میرزا جهانگیر خان را به خواب دیدم. در جامه سپید (که عادتاً در تهران در برداشت) و به من گفت: «چرا نگفتی او جوان افتاد؟» من از این عبارت چنین فهمیدم که میگوید: «چرا مرگ مرا در جایی نگفته یا ننوشتهای؟» و بلافاصله در خواب این جمله به خاطر من آمد: یاد آر ز شمع مرده یاد آر! در این حال بیدار شدم و تا نزدیک صبح سه قطعه از مسمط ذیل را ساختم و فردا گفتههای شب را تصحیح کرده و دو قطعه دیگر به آن افزودم." ای مرغِ سحر! چو این شبِ تار
بگذاشت ز سر، سیاهکاری،
وز نفحه روحبخشِ اسحار
رفت از سرِ خفتگان، خماری،
بگشود گره ز زلفِ زرتار
محبوبه نیلگون عماری یزدان به کمال شد پدیدار
و اهریمنِ زشتخو، حصاری
یادآر زِ شمعِ مرده! یادآر!
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: مشروطه 115 ساله شد / داستان مشروطه به زبان ساده در 7 پرده تماشاخانه