جمعه 28 اردیبهشت 1403

یک خاطره از اسارت

خبرگزاری ایسنا مشاهده در مرجع
یک خاطره از اسارت

ما همزمان سه برادر به علاوه پدر در جبهه بودیم. و هیچوقت سنگرها خالی نبود. برای من اردوگاه مستمر عوض می‌شد. مخصوصا از زمانی که یقین کردند من روحانی هستم بیشتر سخت می‌گرفتند. قبل از اسارت مدارک و عمامه و هرچیزی که ممکن بود دردسر ساز شود را مخفی کرده بودیم.

به گزارش ایسنا، حجت الاسلام شاکری از جمله آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس به شمار می آید که در دوران اسارت انواع و اقسام شنکجه ها را تحمل کرده است.

شاکری درباره حضورش در جبهه و اسارت روایت می‌کند: سال 1359 وارد جبهه شدم و قبل از اسارت در حال تحصیل در حوزه بودم. در سن 18 سالگی به اسارت درآمدم. در عملیاتی برای آزادسازی مناطق خودمان به فکه رفتیم و به همراه تعدادی از دوستانم مجروح شدیم و صبح که محاصره کامل شده بود، اسیر دشمن شدیم.

همرزمانم گفته بودند که شهید شده ام

نیروهای خودی همه بر این باور بودند که من شهید شدم و دو تن از کسانی که با هم بودیم که یکی تیر به چشمش خورده بود یکی هم بدنش ترکش داشت از تاریکی شب استفاده کردند و به عقب برگشتند. این هم‌رزمان شهادت داده بودند که من شهید شده‌ام و خانواده برای من جلسات ختم و قرآن برگزار کردند اما قبل از پایان یکسال و قبل از مراسم سالگرد شهادتم توسط صلیب سرخ شناسایی شدم و همه از سلامتم مطلع شدند.

بعثی‌ها متوجه شدند که من روحانی هستم

ما همزمان سه برادر به علاوه پدر در جبهه بودیم. و هیچوقت سنگرها خالی نبود. برای من اردوگاه مستمر عوض می‌شد. مخصوصا از زمانی که یقین کردند من روحانی هستم بیشتر سخت می‌گرفتند با اینکه قبل از اسارت مدارک و عمامه و هرچیزی که ممکن بود دردسر ساز شود را مخفی کرده بودیم اما، به نحوی بعثی‌ها از حضور یک روحانی در جمع اسرا مطلع بودند.

پس از هر پیروزی ایران، ما دیوانه وار شنکجه می شدیم

ما در اردوگاه موصل بودیم. به دلیل سختگیری‌ها بیشتر فعالیت‌ها دو نفره بود. زمانی که عملیات رزمنده‌ها موفقیت‌آمیز بود، شکنجه‌ها سخت‌تر هم می‌شد. ما خودمان حس می‌کردیم که تلافی شکست‌ها را بر سر ما در می‌آوردند و دیوانه‌وار به جان ما می‌افتادند. در آن شرایط که حالت نگرانی داشتیم، یکسری از ادعیه و آیات قرآن که دعوت به صبر و استقامت می‌کند در دست داشتم و شب‌ها در دل شب می‌خواندم و به دوستان معتمد نیز برای مطالعه دفترچه کوچکم را می‌دادم. مدتی گذشت یک شب به ذهنم رسید ممکن است این ادعیه شناسایی شود و بهتر است سریع محوش کنم. سینه خیز و یواشکی به سمت درب آسایشگاه رفتم و با ته مانده‌ی آبی که در ظرف آب بود نوشته‌ها را خمیر کردم و در لابه‌لای آشغال‌ها قایم کردم که متوجه نشوند. دقیقا شب بعدش برای تفتیش من آمدند و فهمیدم تصمیم به جایی گرفته بودم و خداوند عنایت خاصی کرده است. معتقدم که چون در آن شرایط دل‌ها شکسته بود چنانچه روایات هم اشاره می‌کنند، ما به خدا نزدیکتر بودیم و ارتباط بهتری با خدا داشتیم و برکات آن نیز بسیار زیاد بود.

در هشت ماه اول اسارت، دو تنبیه ویژه داشتم یکی اینکه در ساعت هواخوری باید با دست خالی چاه‌های دستشویی را تمیز کنم. آن هم در شرایطی که آب کم بود و تعداد سرویس‌های بهداشتی از تعداد اسرا خیلی کمتر بود به علاوه در آن مدت ممنوع الکلام بودم که واقعا آن شرایط و دشواری‌ها خیلی برکات زیادی داشت.

بعد از اسارت به کار تفحص پیکر شهدا پرداختم

پس از اینکه از اسارت بازگشتم همیشه ارتباطم را با آزادگان ادامه داده‌ام. استاد راوی دفاع مقدس هستم، بعد از بازگشت به کار تفحص پیکر مطهر شهدا مشغول شدم و در زمینه سیره و مرام شهیدان هم فعالیت را شروع کردم و به کمک روحانیون ایثارگر، موسسه‌ی روایت سیره شهدا را در قم تأسیس کردیم و آموزش روایت‌گری را نیز در دستور کار خود قرار دادیم.

در حال حاضر نیز به عنوان امام جمعه شهرستان نورآباد ممسنی در استان فارس مستقر شده‌ام و هیئت آزادگان موسی بن جعفر را راه انداختم. در تمام مدتی که مسئولیت گرفته‌ام چفیه را هر روز بردوش دارم، و پس از فرمان رهبری برای تشکیل قرارگاه مبارزه با ویروس منحوس کرونا، مفتخرم که به کمک جوانان شهرستان، اولین قرارگاه مبارزه با کرونای کشور را تشکیل دادم و لباس رزمندگی پوشیدم با عمامه، دقیقا مثل شب عملیات شروع به ضدعفونی شهر همچنین بسته‌های معیشتی تهیه کردیم و به همراه لوازم ضدعفونی را بین افراد نیازمند و مردم تقسیم شد. که مردم بشدت همراه بودند و همکاری کردند. تجربه ثابت کرده است که هرکجا مردم صداقت دیدند با جان و دل همکاری کردند.

انتهای پیام