6 نکته درباره کشتن ایمن الظواهری
اگر هر دولتی برای خود این حق را قائل باشد که شهروندان خود یا دیگری را در مناطق مختلف جهان، هدف بگیرد و بکشد در این صورت چگونه جهانی داریم یا خواهیم داشت؟ اگر دامنه این هدف گیری شامل مخالفان سیاسی شود چگونه خواهد شد؟ با پیشرفت فناوری، احتمالا در اینده نزدیک دولت های بیشتری به این شیوه متوسل خواهند شد.
عصرایران؛ رضا غبیشاوی - ایمن الظواهری رهبر القاعده در حمله امریکا کشته شد. به روایت دولت امریکا، او هنگامی که در بالکن خانه اش در کابل ایستاده بود مورد هدف پهپاد امریکایی قرار گرفت. با این اتفاق، دومین رهبر القاعده هم در ماجرای شبیه نخستین رهبر این مجموعه، حذف شد.
1- ارتباط طالبان و القاعده
دولت امریکا می گوید ایمن الظواهری رهبر القاعده در خانه ای در منطقه دیپلمات نشین کابل، مورد هدف قرار گرفت و حذف شد. اگر این خبر واقعیت داشته باشد دو نتیجه می توان گرفت.
اول اینکه طالبان به رهبر القاعده پناه داد و امریکا هم متوجه این موضوع شد و او را کشت. دوم: اینکه دولت طالبان خود زمینه را برای شکار رهبر طالبان توسط امریکا فراهم کرد.
در گزینه نخست، این اتفاق، نشانه ای از پناه دادن طالبان به الظواهری است. با وجود اینکه طالبان قول داده بود به گروه های تروریستی و مسلح ضدامریکایی همچون القاعده پناه ندهد یا همکاری نکند اما حالا مشخص شده رهبر القاعده در پناه طالبان بود. طالبان حتی روز بروز این اتفاق یعنی در روز شنبه گذشته، از انتشار این خبر خودداری کرد تا اینکه روز سه شنبه امریکا آن را اعلام عمومی کرد.
عکس - حمله پهپادی امریکا به کابل برای کشتن رهبر القاعده ایمن الظواهری - این عکس در شبکه های اجتماعی منتشر و توسط بی بی سی بازنشر شده است.
منطقه دیپلمات نشین و گران قیمت کابل که حمله هوایی امریکا در آن روی داد از جمله مناطقی است که نظامیان طالبان آن را در محاصره و تحت نظر کامل خود دارند. به یاد دارم در سفر کابل وقتی به همراه دوستان قصد داشتیم از این منطقه عبور کنیم هنگام ورود مشخصات و وضعیت افراد در خودرو، بررسی و به هنگام خروج، خودروها را بازرسی می کردند.
می گفتند چون این محله محل سکونت بسیاری از مقامات ارشد دولت سابق و شمار زیادی از شهروندان خارجی از جمله دیپلمات های خارجی بوده در نتیجه هم اکنون بسیاری از خانه ها، پر از وسایل اما صاحبان آنها فرار کرده اند و خالی اند.
نیروهای طالبان می گفتند نظارت می کنند تا کسی دزدی نکند یا کالا و وسیله ای را از خانه ها خارج نکند. مشخص بود طالبان آمار همه خانه ها و ساکنان آنها را در این منطقه دارند.
اینکه طالبان از محل حضور رهبر القاعده خبر نداشته بیشتر شبیه یک شوخی است. این اتفاق نشان داد به احتمال بسیار، رهبران و اعضای کلیدی القاعده پناهگاه امنی در قلب افغانستان و زیرسایه دولت طالبان یعنی هم پیمانان خود پیدا کرده اند. فرصتی که خروج عجولانه ارتش امریکا از افغانستان در اختیار القاعده و گروه های همسو قرار داد.
خروج ارتش امریکا از افغانستان، نه تنها طالبان را به کابل برگرداند بلکه رهبران القاعده را از غارهای تورآبورا به خانه های ویلایی و لوکس محلات گران قیمت کابل کشاند. حالا جهان که تسلیم انتقال قدرت در افغانستان شد باید در انتظار حملات بیشتری از سوی گروه های مسلح و تندرو باشد؟ گروه هایی که نه تنها ترسی از تعقیب دولت ندارند که حالا از امکانات دولت هم برخوردارند. البته دولت طالبان سعی می کند این اتهامات را رد کند و خود را بری و به دور از گروه های مسلح و تروریستی می داند.
اما اگر گزینه دوم صحیح باشد و این احتمالی است که محمدحسین جعفریان کارشناس امور افغانستان با نگارش یادداشتی آن را مطرح کرد. به نظر او، طالبان، رهبر القاعده را به قربانگاه امریکا فرستاد و در مقابل، امریکا راه را برای ارسال پول های بین المللی به کابل باز کرده است. همزمان، این کمک بزرگی به دموکرات ها قبل از انتخابات پارلمانی است.
او با طرح این موضوع نتیجه می گیرد طالبان بر خلاف قبل یعنی سال 2001 که در برابر تحویل بن لادن به امریکا مقاومت کرد و "اینبار این گروه طالبان حاضر است برای بقای خود دست به هر معامله غیر ممکنی بزند... طالبان واقعا تغییر کرده است".
2- در سالگرد حمله صدام به کویت
قتل رهبر فعلی القاعده و دومین چهره این تشکیلات بعد از بن لادن، در روزهای صورت گرفت که 32مین سالگرد حمله صدام به کویت است. شاید سوال کنید این دو چه ارتباطی به یکدیگر دارند. این حمله، یکی از عواملی بود که باعث شد تشکیلات القاعده بعد از موفقیت در شکست ارتش شوروی در افغانستان، به سمت حمله به امریکا و کشورهای جنوب خلیج فارس تغییر مسیر دهد. همان کشورهایی که مستقیم و غیرمستقیم در حمایت و پشتیبانی تسلیحات و مالی از "مجاهدین" در افغانستان علیه ارتش سرخ نقش داشتند.
ماجرای اشغال کویت به دست صدام و سپس ایجاد ائتلاف نظامی متشکل از کشورهای غربی و عربی به رهبری امریکا برای بیرون راندن ارتش عراق از کویت، تاثیرات مهم و اساسی در منطقه داشت.
یکی از آنها گسیل ارتش امریکا به خاورمیانه و باقی ماندن آنها در منطقه بود. تا قبل از حمله صدام به کویت، ارتش امریکا در منطقه خلیج فارس، حضور گسترده زمینی نداشت اما بعد از این حمله، این استقرار انجام شد و به دلیل نگرانی های بعدی، نیروهای زمینی ارتش امریکا در خلیج فارس به ویژه کویت ماندگار شدند و مشروعیت و موضوعیت یافتند.
در بیان خاطرات مقامات سعودی در زمان حمله عراق به کویت در سال 69 شمسی، مقامات سعودی از امریکا خواستند با دخالت نظامی، ارتش عراق را به عقب براند. ارتش امریکا هم شمار زیادی از نیروهای خود (چند صد هزار نظامی) را به عربستان سعودی منتقل کرد تا در جنگ مشارکت داشته باشند.
عربستان سعودی مسیر اصلی استقرار نظامیان ائتلاف به رهبری امریکا و حمله آنها به ارتش عراق در کویت بود. در این جنگ، حدود 700 هزار نظامی امریکایی مشارکت داشتند.
شاهزاده بندر بن سلطان سفیر پدقدرت سعودی در امریکا در خاطرات خود از آن دوران می گوید استقرار هزاران نظامی امریکایی در کشور سعودی، به چالش بزرگ و یک معضل تمار عیار تبدیل شده بود. او می گوید تصمیم گرفتیم نظامیان ارتش امریکا در شهرهای سعودی مستقر نشوند بلکه در شهرک های نیمه آماده یا تازه ساز و مکان هایی دور از شهرها مستقر شوند تا کمترین ارتباط و تماس با مردم عادی سعودی داشته باشند.
این شاهزاده سعودی درباره استقرار نیروهای امریکایی دراین کشور به نکات مهمی اشاره می کند. از جمله اینکه آنها از حضور چند صد هزار نظامی امریکایی در شهرهای سعودی نگرانی داشتند هم به لحاظ فاصله و تفاوت های فرهنگی و... هم به لحاظ اینکه احساسات مردم تحریک نشود.
نکته دیگر اینکه او می گوید ما نگران بودیم به جای اشغال عراق، با اشغال جدیدی روبه رو شویم یعنی اشغال ارتش امریکا. نگرانی از ورود ارتش صدام به خاک سعودی بود اما حالا هزاران هزار نظامی امریکایی وارد خاک سعودی شده بودند.
حوادث بعدی و استقرار دائمی نظامیان امریکایی در کشورهای جنوب خلیج فارس به ویژه کویت وسعودی از نظر برخی ها رنگ و بوی اشغالگری می داد. این همان نتیجه گیری بود که القاعده ای ها هم به آن رسیدند و نوک پیکان را به سمت امریکا چرخاند.
4- اصولگرایی و 11 سپتامبر محافظه کاران ایران که هم اکنون نام اصولگرایی را برای خود استفاده می کنند در 11 سپتامبر 2001 یعنی 20 شهریور 1380 از حمله به برج های دوقلو نیویورک خوشحال شدند و شادمانی خود را بروز دادند گرچه دولت اصلاح طلب سیدمحمد خاتمی، به سرعت آن را محکوم کرد و شماری از نوجوانان و جوانان هم به نشانه همدردی با 3 هزار کشته این حادثه، در بلوار میرداماد و میدان معروف آن (میدان مادر) جمع شدند و شبانه شمع روشن کردند. چند روز گذشت و امریکایی ها اسم القاعده را به عنوان متهم حملات اعلام کردند. اصولگرایان از اینکه نام القاعده به عنوان عامل حملات 11 سپتامبر 2001 اعلام می شد ناراحت شدند و دوست نداشتند جز ایران، نیروی ضدامریکایی در جهان مطرح باشد. درنتیجه از همان سال 2001 تلاش کردند از ارزش و اهمیت حادثه 11 سپتامبر بکاهند یا در اصل آن تشکیک کنند یا آن را ساخته و پرداخته هالیوود یا مافیاها و گروه های پشت پرده در امریکا و... بدانند و با کلید واژه همیشگی و مورد استقبال و کابردی " کار خودشونه" به تفسیر و تحلیل اتفاقات بپردازند. شاید اتفاق اخیر تلنگری باشد برای این جمع که تعداد آنها در ایران و جهان هم اندک نیست. امریکا از القاعده به هنگام حمله شوروی به افغانستان، حمایت می کرد اما بعد از این مرحله، ارتباط دو طرف تغییر کرد. اتفاقات مختلف چون حلقه های یک زنجیر به هم متصل اند. از حمله شوروی به افغانستان در سال 1358 شمسی تا حملات 11 سپتامبر و حمله امریکا به افغانستان در سال 80... تا سال 1401 که پهپاد امریکایی، جان ایمن الظواهری رهبر 71 ساله القاعده را گرفت.
6- فناوری های نظامی امریکایی ها در کشتن بن لادن در سال 2011 مجبور از به استفاده از چند بالگرد و شماری از نیروهای نظامی و انجام عملیات فیزیکی شد تا بتواند اسامه بن لادن را در مخفیگاهش در منطقه ابوت آباد پاکستان بکشند و جنازه را هم با خود ببرند و در آب بیاندازند اما 11 سال بعد یعنی در سال 2022، سازمان اطلاعات مرکزی امریکا (ُسیا) و نه ارتش این کشور توانست با استفاده از هواپیمای بدون سرنشین (پهپاد)، توانست با فاصله 13 هزار کیلومتری، یک مخالف را هدف گیری و بکشد.
این خود نشانه ای از تحول در فناوری های تسلیحاتی است. این حمله فارغ از حذف الظواهری اما در خدمت تبلیغات برند امریکا در جهان و قدرتمانی این کشور برای افکارعمومی و دولت ها و مردم جهان هم بود. گرچه البته مخفیگاه اسامه بن لادن در ابوت آباد پاکستان با خانه ای که محل زندگی الظواهری بود تفاوت هایی داشتند. همزمان جنگ تانک ها و بمب ریزان جنگنده ها و موشک پراکنی ارتش روسیه در اوکراین ادامه دارد تا کسی فراموش نکند چکمه و موشک و گلوله و بمب و جنگنده هنوز هم در جنگ حرف می زنند.
7- تکلیف گرایی مسلمانانی
ایمن الظواهری مانند اسامه بن لادن یک اسلامگرای تندرو و افراطی بود. البته اگر با خودشان صحبت می کردیم قطعا این توصیف را قبول نمی کردند. آنها خود را مسلمانانی، می دانستند که برای کمک به دیگر مسلمانان و مقابله با اشغالگران غیرمسلمان روس در سرزمین اسلامی افغانستان جنگیدند و سپس این دایره را توسعه دادند و از نگاه خود به دنبال مبارزه با دولت های غیرمسلمان (آمریکا و متحدان غربی) بودند که به اعتقاد آنها، سرزمین های اسلامی (به ویژه کشورهای جنوب خلیج فارس) را در اشغال و کنترل خود دارند و برای رفع این اشغال هم باید جنگید و مبارزه کرد. افرادی که چنین افکار و دیدگاه هایی دارند کم نیستند اما افرادی که می توانند چنین ایده هایی را اجرا کنند قطعا اندک و محدودند. افراط گرایی و تندرویی از جایی آغاز می شود که افرادی تلاش می کنند شریعت به عنوان باید ونبایدهای اسلامی را به طور کامل و به دور از توجه به "اولویت بندی"، "نتیجه گرایی"،"مصلحت"، "انسان و جمع انسانی" و "شرایط روز" اجرا کنند. چنین رویکردی قطعا منجر به تولید القاعده و داعش و... می شود. گرچه درباره القاعده، انگیزه ابتدایی مثبت و خیرخواهانه بود یعنی کمک به مردم مسلمان افغانستان برای جنگ با ارتش اشغالگر شوروی اما سپس به انحراف کشیده شد. انحراف از جایی آغاز شد که تفسیر و تحلیل، جای خود را به واقعیت داد؛ تحلیل و تفسیری نادرست که می تواند چارچوبی برای توجیه قتل انسان های بی گناه باشد.
8- قتل پهپادی
امریکا بدون مراجعه به هیچ مرجع قانونی و صرفا براساس تصمیم گیری خود، یک شهروند کشور دیگر را به عنوان "فرد تحت تعقیب" قرار داد. او را تعقیب کرد و در نهایت در کشور سومی، وی را به وسیله پهپاد خود مورد هدف قرار داد و کشت.
کسی که همیشه مغز متفکر القاعده بود و مظنون به دخالت در حملات مختلف علیه منافع و تاسیسات امریکا بود. از انفجار مرگبار سفارتخانه های آمریکا در افریقا در سال 1998 تا انفجار ناو ارتش امریکا در ساحل یمن در سال 2000 و حمله به برج های دوقلو 11 سپتامبر 2001 با 3 هزار کشته. القاعده و رهبرانش در جهان اسلام و جهان عرب، حامی و پشتیبان کم ندارند با این حال افکار عمومی جهان آنها را تروریست و قاتل می داند که دستشان به خون بسیاری از افراد بی گناه آغشته است.
به دور از داستان القاعده و رهبرانش، سوال اینجاست آیا یک کشور (امریکا) حق دارد بر اساس تفسیر و بررسی و نظر یکطرفه خود، شهروندان دیگر کشورها را در مناطق مختلف جهان هدف بگیرد و بکشد؟ شاید و البته "شاید" درباره القاعده و داعش و الشباب سومالی و بوکو حرام نیجریه و... این منطق و روش، کارآمد باشد اما به شکل عام، مبنای حقوقی، حقوق بشری و منطقی این اقدام چگونه است؟
اگر هر کشوری برای خود این حق را قائل باشد شهروندان خود یا دیگری را در مناطق مختلف جهان، هدف بگیرد و بکشد در این صورت چگونه جهانی داریم یا خواهیم داشت؟ اگر دامنه این هدف گیری شامل مخالفان سیاسی شود چگونه خواهد شد؟ با پیشرفت فناوری، احتمالا در اینده نزدیک کشورهای بیشتری به این شیوه متوسل خواهند شد.
تماشاخانه