آوینی: در فرهنگ فراگیر غربی، حقیقت بشر فراموش شده است
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، شهید آوینی در کتاب آغازی بر یک پایان مینویسد: جهان امروز با وجود آنکه در نقشههای جغرافیایی بیشتر از همه ادوار تاریخ دچار مرزبندی و تفرق است، اما در حقیقت کشور واحدی بیش نیست؛ با حکومتی واحد. در همه تاریخ، بودهاند مستکبران و جبارانی چون چنگیز و تیمور و ناپلئون بناپارت و... که اندیشه حکومت واحد جهانی، آنان را به کشورگشایی دعوت میکرده و گستره حاکمیتشان بخش عظیمی از ربع مسکون را میپوشانده، اما این آرزو همچنان تحقق نیافته و شاید تحققناپذیر باقی مانده است.
امروز اما تکنولوژی مدرن زمینه را آنچنان فراهم داشته است که جهان بتواند مجموعه واحدی باشد، یکپارچه و هماهنگ، با یک فرهنگ و تاریخ مشترک؛ با یک حکومت واحد اگر چه در کف استکبار و این استکبار جدید نه در فردی چون چنگیز و یا تیمور، بلکه در نظامیاستکباری چون آمریکا تحقق یافته است. با صرف نظر از آنکه ما نظام آمریکا را شیطانی بدانیم و یا خیر، این واقعیتی است انکارناپذیر و از میان عواملی که آمریکا را در این سلطه جهانی استکبار یاری دادهاند، سه عامل اساسی دارای اهمیتی رکنی هستند:
اساسیترین عامل توسعه جهانی استکبار
1. تکنولوژی مدرن را باید اساسیترین عامل توسعه جهانی استکبار دانست، چرا که از یک سو با ایجاد یک تحول بنیادین در حیات بشر همه تمدنها را نابود کرده است و تمامی بشریت را در صورت واحدی از معیشت که آن را باید «معیشت تکنولوژیک» دانست جمع اورده است. از سوی دیگر، تکنولوژی مدرن همه نیازهای بشر را در جنبه مادی و حیوانی وجودش خلاصه کرده است و با ارضای گسترده این سوائق تا حد اشباع، او را نسبت به حیات معنوی خویش غفلت بخشیده و آثار وضعی این غفلت در زندگی انسان امروز اگر چه سخت اسفبار است، اما اسفبارتر از آن، جهل مرکبی است که اجازه نمیدهد تا او بر این غفلت آگاهی پیدا کند.
فرهنگی که حقیقت وجود بشر را فراموش کرده است
تکنولوژی مدرن علی رغم آنکه خود را نسبت به فرهنگهای مختلف بیطرف نشان میدهد، اما در باطن فرهنگ واحدی را بر زندگی بشر تحمیل میکند که تحمل دیگر فرهنگها را نمیآورد و آن همین فرهنگی است که اکنون بر سراسر جهان احاطه یافته است. در این فرهنگ، حقیقت وجود بشر مغفول واقع میشود و او را جز از دریچه نیازهای مادیاش نمیتوان دید و اینچنین، خواه ناخواه تکامل مفهوم «توسعه امکانات مادی» را خواهد یافت تا آنجا که بشر حتی به بهایی هم که باید در قبال این توسعه بپردازد نمیاندیشد، چرا که فرصت اندیشیدن ندارد.
هنر به مثابه کالایی برای فروش
با نابود شدن همه تمدنها در تمدن غرب، لاجرم همه صورتها و قالبهای هنری متعلق به تمدنهای مختلف نیز نابود شده و یا در شرف نابودی است. شاهد صادق ما بر این مدعا وضعی است که اکنون سفالگری، سرامیک، معرق و مقرنس کاری، تذهیب، معماری ایرانی اسلامیو..... درکشور ما یافتهاند. اکنون در جوامع انسانی و از جمله جامعه ما، هر فعالیتی، خواه هنری و یا غیر هنری، تنها در صورتی دوام و بقا خواهد داشت که از لحاظ اقتصادی «سودآور» باشد و با توجه به تغییر ذائقه بشر به تبع اشاعه فرهنگ غرب در سراسر جهان پر روشن است که هیچ یک از هنرهای متعلق به تمدن ایرانی اسلامیباقی نخواهد ماند، مگر آنکه تحت عنوان محقرانه «صنایع دستی»، مبدل شود به فعالیت کاملا اقتصادی و غیر خلاقه و لاجرم غیر هنری، چرا که وقتی «خلاقیت» رخت بربندد،«هنر» نیز به همراه او خواهد رفت. پس لازمه فرهنگ واحدی که در سراسر جهان اشاعه یافته، تلقی واحدی است از همه چیز و من جمله از هنر. صورتها و قالبهای کار هنری نیز ضرورتآ غربی است: شعر نو، شعر سپید، رمان نویسی، نقاشی، تئاتر، سینما....
خطای کار کجاست؟
2. عامل دیگری که سلطه جهانی استکبار را در اهداف خویش یاری داده این است که انسانها غالبا ضعیفالنفس، پای بند عادات و تعلقات و فریفته ظواهر هستند و این امر آنان را از سر اختیار به جرگه سر سپردگان این نظام واحد جهانی پیوسته است، چرا که این نظام ظاهرا توانسته است که به همه حوایج بشر به وجه احسن جواب گوید. کسی نیست که در ضرورت توسعه امکانات مادی برای اجتماعات بشری تردیدی داشته باشد و این موضوع خود فی نفس خطا نیست؛ خطا آنجاست که انتخاب این مسیر بدون اعتنا به حقیقت وجود بشر و نسبت میان روح و جسم او انجام میشود.
ضعفی به نام ترس از تمدن مدرن
3. سومین عامل که به نحوی در ذیل همان عامل دوم قرار میگیرد، «ترس» است و خصوصا «ترس از مرگ». میلیتاریسم و توسعه تکنولوژی را نمیتوان از یکدیگر جدا کرد و حتی با عبارت بهتر، باید گفت که میلیتاریسم روح نظام توسعه تکنولوژی و حافظ قواعد و قوانین آن است. آمریکا از طریق ایجاد رعب و وحشت، به طور علنی یا غیر علنی، با استفاده از شبکه واحد ارتباطات در سراسر جهان، مخالفین خود را به آنجا میکشاند که حتی جرات ارزیابی نظام میلیتاریستی آمریکا را به خود ندهد؛ اگر نه، در مواردی چون جنگ ویتنام و یا جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که موقعیتی تاریخی برای ارزیابی قدرت او فراهم گشته است، همراه سستی بنیاد و پوکی و پوشالی بودن خود را آشکار ساخته.... اما باز هم از یک سو با حیلههای سیاسی و اقتصادی و از سوی دیگر از طریق سلطه گسترده خویش بر تبلیغات جهانی، با حیلههای گوناگون تخریب اطلاعاتی، کار را ظاهراً به نفع خود فیصله داده است.
بشر امروز به جهانی جدای از استکبار محتاج است
تا اینجا هر چه گفتیم مقدمهای بود برای رسیدن به نتیجهای مشخص: آنچه در امروز بیش از همه برای بشر ضرورت دارد دستیابی به منطقهای آزاد از سلطه جهانی استکبار است. اگر چه آنچه را که گفته شد شاید بتوان به مثابه مبادی برهانی تحلیلی سیاسی عنوان کرد که نهایتا به اثبات قدرت آمریکا و ضرورت تسلیم در برابر آن منجر میشود و ما هر چه بنویسیم، برای انسانهای ضعیفالنفس در تحلیلهایی از نوع تحلیلهای «موج سوم»، «تکاپوی جهانی» یا «کالبد شکافی چهار انقلاب» جایگیر خواهد شد.
پایان پیام /