یک‌شنبه 4 آذر 1403

آیا روحانیت با خدمت شاه به کشاورزان در انقلاب سفید مخالف بود؟

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
آیا روحانیت با خدمت شاه به کشاورزان در انقلاب سفید مخالف بود؟

یکی از برنامه های پهلوی که با انقلابِ سفید از آن رونمایی شد «اصلاحات ارضی» بود.

یکی از برنامه های پهلوی که با انقلابِ سفید از آن رونمایی شد «اصلاحات ارضی» بود.

به گزارش خبرگزاری مهر، یکی از برنامه های پهلوی که با انقلابِ سفید از آن رونمایی شد «اصلاحات ارضی» بود، هر چند سخن از این برنامه از مدت ها پیش بود و شاه تبلیغات گسترده ای پیرامون آن به راه انداخته بود ولی با «انقلابِ سفید» بر گستره این تبلیغات افزوده شد. در ایران، لایحه اصلاحات ارضی در خرداد 1339 تصویب و یک سال بعد به هیئت دولت وقت ابلاغ شد. این طرح در سال 1341 با گنجاندن آن در اصل اول انقلاب سفید رسما به مرحله اجرا درآمد. طرح با سر و صدای بسیار و با این ادعا که با عملیاتی شدن آن کشاورزی ایران وضعیت عادلانه‌ای خواهد یافت و کشاورزان ایرانی از وضعیت اقتصادی و معیشتی بهتری برخوردار خواهند شد در سه مرحله انجام شد، اما پیامدهای آن در عمل به اذعان بسیاری از جمله تحلیلگران خارجی متفاوت از آن چیزی بود که ادعا می‌شد و به تضعیف قدرت اقتصادی ایران و وابسته‌تر شدن اقتصاد آن انجامید.

می‌توان گفت از جمله اهداف اصلاحات ارضی دهه 1340 یکی کسب حمایت اجتماعی جدید برای دربار و دیگری سرکوب گروه‌های قدرت قدیم به ویژه در میان زمین‌داران بود که در نهادهای سیاسی کشور و به‌ویژه در مجلس شورای ملی نفوذ زیادی داشتند.[1] بدین ترتیب جهت اجرای اصلاحات ارضی، تیمی آمریکایی به کار مطالعه و تدوین برنامه مشغول شد. این طرح برای آمریکا از اهمیت بالایی برخوردار بود. «این طرح به قدری برای آمریکا اهمیت داشت که وقتی امینی در ابتدای زمامداری خود یک وام درازمدت 750میلیون دلاری از آمریکا درخواست کرد، واشنگتن پرداخت وام را موکول به اجرای برنامه اصلاحات ارضی مورد نظرش نمود... سپس در مرداد 1340 چستر بولس، معاون وزارت خارجه آمریکا، به تهران آمد و مذاکرات همه‌جانبه‌ای با شاه و امینی انجام داد و سرانجام زمینه برای اصلاحات ارضی فراهم شد.»[2]

البته به جز آمریکاییان برخی از کارشناسان ایرانی همچون اللهیار صالح نیز در تهیه این برنامه همکاری داشتند و همین باعث شد تا دیدگاه‌ها و نتایج به‌دست‌آمده پیرامون اصلاحات ارضی با تفاوت‌ها و اختلاف‌سلیقه‌های زیادی روبه‌رو گردد، اما در نهایت قرار بر آن شد که اصلاحات ارضی به سبک اصلاحات ارضی هندوستان در ایران پیاده شود. بر این اساس صالح، با مطالعه جزئیات طرح و برنامه‌ای که در هند به کار گرفته شد و نیز تقاضای یک طرح از طرحی که مصری‌ها مورد استفاده قرار داده بودند، به این نتیجه رسید که سیستم هندی، البته تطبیق داده‌شده، برای ایران مناسب‌ترین باشد.[3]

اصلاحات ارضی، نهایتا در دوره علی امینی و اسدالله علم مطرح و تصویب شد، ولی از همان ابتدا با مخالفت‌ها و انتقادات زیادی روبه‌رو گردید.

با این که یکی از اهداف گفته شده «اصلاحات ارضی» تقویت بخش کشاورزی و کاهش وابستگی کشور از این منظر به خارج بود ولی نتیجه اسفبار بود.

اصلاحات ارضی به دلیل اجرای نادرست، باعث تضعیف بخش کشاورزی شد؛ زیرا در تحقق این برنامه، به جای آنکه به مازاد تولید کشاورزی و درآمدهای آن توجه شود، بر درآمدهای نفتی تکیه شد و این موضوع باعث شد تا کشاورزی به حال خود رها شود. از این رو واضح است که در کوتاه‌مدت شاهد معضلاتی چون بیکار شدن کشاورزان و دهقانان و هجوم آنان به شهرها برای یافتن کار جدید باشیم. دکتر حسین مهدوی، از رهبران جبهه ملی، در تشریح این بحران آورده است: دولت بدون شک در بحرانی که توسط شکست در اصلاحات ارضی و شکست در جلو بردن برنامه توسعه و پیشرفت به‌وجود آمده، گرفتار خواهد شد. احتمالا در آن هنگام دولتی مردمی‌تر به قدرت خواهد رسید.[4]

در شرایطی که عنوان شده بود برنامه به دنبال تقویت وضعیت معیشت کشاورزان و تقویت موقعیت اقتصادی آنهاست، در عمل به‌جز عده کمی از روستاییان که پس از اصلاحات ارضی به شرایط مالی نسبتا مطلوبی دست یافتند، اکثر آنها که قرار بود با اصلاحات ارضی قدرت خرید بالا و سطح زندگی بهتری پیدا کنند، در وضعیت نامناسب‌تری نسبت به قبل قرار گرفتند. این در حالی است که در لایحه قانونی اصلاحات ارضی آمده بود که بزرگ‌مالکان می‌توانند یک ده شش دانگ را برای خود حفظ کنند و مازاد اراضی بین کشاورزان تقسیم شود. هرچند معدود مشاورانی به این شیوه تقسیم اراضی که به ضرر کشاورزان بود اعتراض کردند و گفتند تا همه املاک تقسیم شود و این نوع تقسیم زمین حتما موجب خونریزی خواهد شد، ارسنجانی در پاسخ گفته بود که نظر ما هم همین است تا خونریزی شود.[5]

با تقسیم زمین‌های کشاورزی یکپارچه به واحدهای کوچک، همکاری روستاییان در زمینه تولید بر روی زمین‌های بزرگ، که در نظام تولید کشاورزی سابق وجود داشت، فرو ریخت و در نتیجه دهقانان مجبور شدند بر روی زمین‌های کوچک‌تری کار کنند که محصول آن حتی کفاف گذران زندگی روزمره را نیز نمی‌داد. در واقع پس از کارگرانی که بر روی زمین دیگران کار می‌کردند، گروه دومی که در نتیجه اصلاحات ارضی بیشترین خسارات را متحمل شدند دهقانانی بودند که جواز کار بر روی زمین خود را دریافت کرده، اما چون اغلب فاقد امکانات و تجهیزات کشاورزی حتی در ابتدایی‌ترین شکل آن بودند، توفیق چندانی در تولید و کسب درآمد به‌دست نیاوردند.

با فرض وجود امکانات و ابزارآلات کشاورزی، زمین دریافتی برخی از دهقانان برای انجام امور کشاورزی ناچیز بود و توجیه اقتصادی نداشت. یکی از اعضای شهرداری تهران که بعد از اجرای اصلاحات ارضی به مشهد سفر کرده بود از مشاهدات خود درباره وضعیت کشاورزان گفته بود: دلم به حال زارعین که به‌اصطلاح مالک زمین شده بودند می‌سوخت؛ زیرا قنات‌ها خوابیده بود و کسی نبود تا به آنها مساعده و بذر بدهد و خودشان هم در فلاکت زندگی می‌کردند. زارعی که از ابتدا فقیر بود هم روستا را ترک گفته به شهر رفته تا عملگی یا گدایی کند.[6] پس از اجرای اصلاحات ارضی بسیاری از کارگران کشاورزی یا کشاورزان سابق که از شرایط اقتصادی به تنگنا آمده بودند راهی شهرها شدند و به این ترتیب موجی از حاشیه‌نشینی نیز شکل گرفت.

«ابوالحسن ابتهاج» از پایه ریزان برنامه توسعه پهلوی درباره نتایج اصلاحات ارضی می گوید: «غالبا به تواتر اتفاق می‌افتاد سیب‌زمینی پیدا نمی‌شد، پیاز پیدا نمی‌شد، تخم مرغ پیدا نمی‌شد، گوشت پیدا نمی‌شد؛ چرا در ایرانی که می‌بایست خودش تمام این کالاها را عمل می‌آورد و حتی صادرکننده آنها بود چنین اتفاقی رخ می‌داد؟ برای اینکه سیاست غلط داشتیم؛ اجازه دادیم کشاورزی ایران کاملا نابود شود. این به قول خودشان اصلاحات ارضی پدر کشاورزی مملکت را درآورد. من تصور می‌کنم شاه این کار را فقط و فقط برای این انجام داد که در غرب به‌خصوص آمریکا وجهه‌ای پیدا کند و الا این کار از اول تا آخرش غلط بود.... چرا غلط بود؟ برای اینکه در اجرای آن اصلا به این موضوع توجه نشد که این کار صحیح است یا خیر، بلکه تمام توجه بر این مسئله بود که این اقدام چه اثری در دنیای خارج خواهد گذاشت. خارجی‌ها هم خودشان را گول می‌زدند که ما الان در این قسمت دنیا جزیره‌ای داریم که هیچ چیزی نمی‌تواند آن را متزلزل کند و بنابراین [به شاه] کارت بلانش[7] دادند.»[8]

[1] حسین بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران، گام نو، چ پنجم، 1384، ص 99.

[2] عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، تهران، مؤلف، 1368، صص 162- 163.

[3] دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ج 2، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386، ص 650.

[4] دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، همان، ص 821.

[5] خداداد فرمانفرمائیان و دیگران، توسعه در ایران، تهران، گام نو، 1381، ص: 241

[6] موسی فقیه حقانی، یاداشت‌های یک روزنامه‌نگار (تحولات نیم‌قرن تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری)، ج 6، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1397، ص 85

[7] اختیار تام

[8] تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، مصاحبه با ابوالحسن ابتهاج، نوار شماره 14، صص 10-11.