از التقاط مجاهدین خلق تا سقوط منافقین در جهنم مرصاد
عملیات مرصاد یادآور آخرین عملیات جنگ تحمیلی است که نسبت به اغلب این عملیات ها از نظر ماهیت مهاجمان متفاوت است؛ در عملیات غرور آمیز مرصاد، طرف متهاجم گروهک منافقین منصوب به سازمان مجاهدین خلق بوده است که به دست یاری گر خداوند بعد از شکست مفتضحانه خود در تنگه مرصاد می توان گفت برای همیشه خلع سلاح و محکوم به انزوا شدند.
همانطور که سردار سرافراز اسلام شهید همدانی اشاره داشت، نوشتن درباره عملیات مرصاد بدون شناخت پیشنیه سازمان مجاهدین خلق یا همان منافقین ممکن نیست چراکه باید سیر تبدیل یک گروه داخلی را به ستون پنجم و دشمن را بررسی کرد تا فهمید ما در طی این جنگ با چه کسانی روبرو شده ایم.
برای شناخت و مطالعه بیشتر به امیر شالبافیان، پژوهشگر و نویسنده کتاب «از قراویز تا مرصاد» رفتم، او متولد سال 45 در شهرستان بهار است و نخستین حضور خود را در جبهه های حق علیه باطل در سن 15 سالگی تجربه می کند و تقریبا در تمام هشت سال جنگ تحمیلی با وجود چندین بار مجروحیت در کنار دیگر رزمندگان اسلام حضور داشت. پس از پایان جنگ تحمیلی تا مقطع فوق لیسانس ادامه تحصیل داد و در حال حاضر به عنوان استاد در دانشگاه های استان مشغول به تدریس است.
امیر شالبافیان پس از اتمام جنگ، سلاح گرم را بر زمین گذاشت و قلم بهترین راهنما برای جوانان آینده کشور را در دست گرفت با وجود مهارتش در حوزه تاکتیک های نظامی، راه فرهنگی را در پیش گرفت و با بی طرفی و مطالعه های دقیق به عنوان نویسنده و پژوهشگر مسیر خود را ادامه داد. به گرمی و گاه با نگاه استاد به دانشجو به تشریح کامل آنچه از او خواسته بودم پرداخت که مطالعه گزارش زیر خارج از لطف نیست.
یک نویسنده و پژوهشگر همدانی با بیان اینکه باید قبل از شناخت عملیات مرصاد، علت زاویه گری مجاهدین خلق با انقلاب و پیشنیه آن بررسی شود، اعلام کرد: سازمان مجاهدین خلق توسط سه نفر از شاگردان بازرگان، رهبر نهضت آزادی یعنی سعید محسن، عبدالرضا نیکبین و محمد حنیفنژاد تأسیس شد، در سال 44 محمد حنیفنژاد و سعید محسن از نهضت جدا شدند چون معتقد بودند با این روش به نتیجه نمیرسند و باید اعتراضات را به وسیله سلاح و نبرد مسلحانه جلو ببرد.
امیر شالبافیان در گفتوگو با ایسنا، به تشریح شخصیت بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق پرداخت و مطرح کرد: محمد حنیفنژاد فردی مذهبی و معتقد به امام حسین (ع) بود و در مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) نوحه خوانی می کرد، این فرد برای امام خمینی (ره) نیز احترام زیادی قائل بود و معتقد بود «اگر نبود قیام 15 خرداد به رهبری امام خمینی (ره) حتما مسیر زندگی من عوض می شد.»
وی ادامه داد: سعید محسن نیز از سال 41 مقلد امام خمینی (ره) و به شدت تحت تأثیر ایشان بود، جالب اینجاست دو رهبر اصلی سازمان هر دو مقلد امام خمینی (ره) بودند، سعید محسن دارای روحیات بسیجی بود و زمانی که در کنار حینفنژاد قرار میگیرد از هر لحاظ زوج رهبری بی نقصی را تشکیل میدهند اما نیکبین نیز به دلایلی ناواضح از سازمان خارج و ارتباط خود را با آنها قطع میکند.
وی با بیان اینکه در سال 48 برای نخستین بار ورود زنان به سازمان مطرح میشود و با شروطی مانند رازدار بودن در شورای رهبری سازمان به تصویب میرسد و نخستین خانمی که جذب سازمان میشود، پوران بازرگان بود، خاطرنشان کرد: حضور بانوان از جهاتی به نفع سازمان بود چون اجاره خانه تیمی توسط خانمها و خانوادهها آسان تر بود همچنین زنان به علت وجود پوشش چادر و حجاب به راحتی میتوانستند اسناد، مدارک و حتی اسلحه جابه جا کنند. البته در برههای از زمان وجود بانوان تبدیل به معضلی شد و پیشنهاد ازدواجهای سازمانی مطرح شد و برای نخستین بار محمد حنیفنژاد با پوران بازرگان ازدواج کرد که این ازدواج تا انتها به شکل سوری و سازمانی بود.
بنای کج خشت اول...
شالبافیان با اشاره به اینکه هنگامی که تعداد زیادی از فدائیان خلق دستگیر و اعدام شدند، باعث شد سازمان مجاهدین خلق تلنگر بخورند، اظهار کرد: از سال 48 سازمان مجاهدین خلق برای خود ایدئولوژی مشخص کردند که میتوان گفت در همین مرحله خشت اول را کج بنا کردند، این ایدئولوژی تلفیقی از کتابهای دینی مانند قرآن، نهج البلاغه، تفسیرها و کتابهای مارکسسیتی و کمونیستی بود و در این مرحله دچار التقاط شدند.
وی افزود: در سال 50 نخستین اقدام عملی آنها آغاز شد اما در 5 شهریورماه همان سال با دستگیری تعدادی از رهبران سازمان ماهیت آن برای نیروهای امنیتی ساواک و پهلوی فاش و باعث شد اعضاء و رهبران سازمان دستگیر و اعدام شوند، در میان این افراد بازداشت شده بهمن بازرگان و مسعود رجوی هم بودند اما رجوی با شروع به همکاری و اعترافات در مورد سازمان جان خود را نجات داد، در آن زمان مسعود رجوی جوان ترین عضو سازمان بود اما به علت پتانسیل ویژهای که داشت توانست به درجه عضو شورای رهبری سازمان برسد.
این رزمنده دفاع مقدس بیان کرد: در این دستگیریها 14 نفر از رهبران سازمان و 120 نفر از اعضای معمولی آن دستگیر و اکثرا اعدام شدند، از جمله افرادی چون علی اکبر باکری نفر پنجم سازمان، او نفر برتر کنکور شیمی در دانشگاه تهران بود و در سال 45 با مدرک لیسانس علوم سیاسی فارغ التحصیل می شود و به عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در می آید همچنین در همان سال عضو سازمان نیز میشود و در 6 شهریورماه توسط ساواک دستگیر و در همان سال اعدام می شود و هرگز جنازه او به خانواده اش تحویل داده نمی شود. 11 سال بعد دو برادر او شهیدان حمید و مهدی باکری در جنگ تحمیلی به درجه شهادت نائل میآیند اما پیکر مطهر آنها نیز هرگز بازنگشت، گفتنی است مطالعه خانواده شهید باکری بسیار جالب است و مطالعه زندگی این خانواده نخبه خالی از لطف نیست.
وی اظهار کرد: بعد از اعدام و دستگیری مکرر رهبران شیوه رهبری و شناسایی هویت رهبران به شدت پنهانی و سلسله مراتبی شد، احمد رضایی یکی از رهبران سازمان بود که از خانوادهای کاملا مذهبی بود، اگر احمد نبود قطعا پرونده مجاهدین خلق کاملا بسته میشد، برادر او رضا رضایی فردی باهوش، مبارز همچنین با حافظه بالا در آن زمان در زندان ساواک زندانی بود، احمد رضایی با نقشهای زیرکانه برادر خود را از زندان فراری داده و به عضو و رهبری سازمان مجاهدین خلق درمیآورد اما احمد در همان سال در درگیری با مأموران کشته میشود. در اینجا باید اشاره کرد که از سال 50 سازمان به صورت رسمی نام سازمان مجاهدین خلق را برای خود انتخاب میکند و تا قبل از آن بدین صورت نامی رسمی از خود نداشتند.
شالبافیان ادامه داد: جایگزین احمد رضایی در تیم تقی شهرام میشود، به عقید بنده تقی شهرام جنایتکارترین فرد سازمان بود، رضا رضایی تا زمانی که زنده بود به او اجازه عرض اندام نمیداد، حتی عنوان کرده بود شهرام جانور خطرناکی است. در 25 خردادماه سال 50 رضا رضایی طی اتفاقی پیچیده برای اینکه توسط مأموران دستگیر نشود، دست به خودکشی میزند و با کشته شدن او عرصه برای تقی شهرام باز میشود و در رأس سازمان قرار میگیرد، از همین مرحله جنبههای مارکسسیتی سازمان به شدت پررنگ شده و میتوان گفت از سال 52 ارتداد سازمان مجاهدین خلق شروع میشود، اعلامیه چاپ میکنند و اعدامها نیز شروع میشود همچنین در این مدت تعداد زیادی از رهبران و اعضای سازمان به وسیله ساواک و نیروهای امنیتی پهلوی و یا به دست خود اعضای سازمان به علت کنار کشیدن از گروه یا دلایل درون سازمانی کشته میشوند.
وی بیان کرد: منابع مالی سازمان مجاهدین خلق تا سال 54 نیمی توسط روحانیت و نیمی توسط بازاریان که متدینترین افراد بودند، تأمین میشود و بسیاری از افراد به نام و رهبران سیاسی عضو آن بودند اما از سال 54 که دیدگاههای مارکسسیتی آنها به صورت علنی اعلام شد، روحانیت آنها را ترد کرد.
این نویسنده در ادامه گفت: شش روز بعد از خروج شاه از ایران، دولت وقت امتیازات زیادی را به معترضان از جمله آزادی زندانیان سیاسی میدهد. سازمان مجاهدین خلق ابتدا خود را مرهون و مدیون امام خمینی (ره) و قیام 15 خرداد میدانند اما بعد از انقلاب برسر نام کشور یعنی جمهوری اسلامی ایران با انقلاب دچار زاویه میشوند چراکه معتقد بودند اسم کشور باید جمهوری خلق ایران باشد که امام در پاسخ میفرمایند «جمهوری اسلامی ایران، نه یک کلمه زیاد نه یک کلمه کم» در راستای این اقدامات مسعود رجوی رفراندوم قانون اساسی در آذر سال 58 را تحریم میکند و زاویه گیریها بیشتر میشود. در زمان انتخابات نمایندگان مجلس نیز کاندیدهای سازمان نتوانستند جایگاهی در مجلس کسب کنند و این اقدامات را ضربهای به خودشان دانستند.
وی افزود: در آغاز جنگ تا زمانی که امام خمینی (ره) فرماندهی کل قوا را از بنی صدر گرفت و مجلس رأی بر عدم کفایت او داد بنی صدر پایگاه بزرگ مردمی را همراه خود میدید اما زمانی که 13 میلیون نفر به شهید رجایی رأی دادند، پنج روز بعد از کشور فرار کرد، در این مدت از 20 خرداد تا انتخابات بنی صدر به مسعود رجوی و سازمان مجاهدین پناه آورد، در همین زمان رجوی عاشق فیروزه دختر بنی صدر میشود و با وجود مخالفت بنی صدر باهم ازدواج میکنند اما طول این ازدواج بسیار کوتاه بوده و شش ماه بعد فیروزه درخواست متارکه میکند.
شالبافیان در ادامه گفتوگو با ایسنا، خاطرنشان کرد: مسعود رجوی بعد از این اتفاق به سراغ مریم همسر فردی به نام ابریشمچی میرود و او مجبور میشود همسر خود را طلاق دهد و مسعود رجوی با مریم رجوی ازدواج میکند، نکته جالب اینجاست که ابریشمچی در مراسم ازدواج مسعود رجوی و همسر سابقش در ردیف اول مهمانان قرار دارد و بیشترین شادی و هیجان را از خود بروز میدهد.
وی بیان کرد: در زمان جنگ طارق عزیز، معاون نخستوزیر و وزیر خارجه رژیم صدام از مسعود رجوی درخواست همکاری کرد و در سال 66 این گروه رسما در خدمت ارتش عراق قرار گرفت و رهبریت سازمان وارد عراق شد همچنین ارتش آزادی خلق ایران را تشکیل دادند. با این وجود صدام به این سازمان اعتماد نداشت و به صورت ترکیبی در 90 مورد عملیات حضور داشتند، نخستین عملیات مستقل آنها در منطقه فکه تحت عنوان عملیات آفتاب صورت گرفت که به یکی از لشکرهای مطرح ایران حمله کردند و متأسفانه در این عملیات 500 نفر را به اسارت گرفتند. بهترین کمک آنها به حزب بعث عراق درهم شکستن هیمنه رزمندگان ایرانی نزد نیروهای عراقی بود که روحیه ارتش عراق بازگشت و 20 روز بعد از این عملیات ارتش صدام اقدام به بازپس گیری شهر فاو میکند.
این پژوهشگر اضافه کرد: در خردادماه 67 نیز دومین عملیات مستقل خود را آغاز و شهر مهران را تصرف کردند، 1500 نفر نیز به اسارت گرفته شدند، منافقین بعد از تصرف پیکر شهدای ما را متراکم بر روی هم تلنبار و روی جنازه آنها پای کوبی کردند و شعار «امروز مهران، فردا تهران» را سر دادند.
شالبافیان تأکید کرد: تا سال 67 کل اسراء ما 20 نفر بود اما در سه ماهه اول سال 67 به 42 هزار نفر میرسد، متأسفانه برخی از همین اسرای ایرانی با فریب سازمان مجاهدین خلق، شستشو مغزی، خسته از شکنجهها و سختیهای اسارت و وعده دروغین آزادی در عملیات فروغ جاویدان در ترکیب ارتش 5000 نفری منافقین قرار میگیرند و علیه رزمندگان ایرانی میایستند البته همه آنها که چیزی حدود 800 تا 1400 بودند، به علت اینکه منافقین آنها را سپر خود کرده بودند، کشته شدند.
وی اضافه کرد: رجوی بعد از دو عملیات فوق الذکر دچار توهم شده و تصور میکرد زمانی که با کمترین نیرو، قوی ترین لشکر ایران را در هم بریزد میتواند کمر نظام را هم بکشند و رسیدن به تهران دور نیست، در همین راستا در سالگرد شروع جنگ در تدارک عملیاتی بودند که جمهوری اسلامی قطعنامه را پذیرفت و با این رخداد مرام نامه کتبی آنها ابتر ماند و روی و سرشت واقعی منافقین و صدام به جهانیان نشان داده شد.
این نویسنده اظهار کرد: در همین مدت زمانی که شهرهای جنوبی کشور بار دیگر در خطر ارتش بعث قرار گرفت و پس از پیام تاریخی امام که «اینجا این نقطه حیاتی کفر و اسلام است. یعنی نقطه شکست یا پیروزی اسلام یا کفر است و باید متر به متر جنگید و هیچی از هیچ کس پذیرفته نیست»، همه نیروها بر روی جبهه جنوب متمرکز شدند و منافقین از این خلأ استفاده کرده و تصور کردند زمان و شرایط مناسب ایجاد شده است. در ادامه از سراسر دنیا فراخوان صادر شد و مسعود و مریم رجوی در جمعی حدود 5500 نفره با گستاخی تمام نقشه ایران را به عنوان کالک نظامی نشان میدهد و حتی با هیجان و اعتماد به نفس میگوید مردم به استقبال آنها میآیند.
وی اظهار کرد: مسیر پیشروی به چهار محور تقسیم شده بود؛ محور اول نقطه صفر مرزی تا اسلام آباد، محور دوم اسلام آباد تا کرمانشاه، محور سوم از کرمانشاه تا همدان و محور آخر همدان قزوین تا تهران بود. منافقین بر روی بعد روانی نیز به شدت کار کرده بودند و این باعث شده بود کاملا عزم نیروهایشان جزم شود، حتی با شاخه گل توسط نوجوانان دختر و پسر به سمت ایران بدرقه شدند.
شالبافیان ادامه داد: این رخداد تقریبا با عید قربان همزمان شده بود و با توجه به اینکه یکی از آداب این عید مسلمانان، قربانی کردن و برگزاری جشن است، منافقان از این مسئله استفاده کردند که این جشن برای خوشآمدگویی به مجاهدین خلق است و در رسانههای جهانی صحنهسازی انجام دادند.
وی اضافه کرد: زمانی که منافقین به اسلام آباد رسیدند شخصی را برای این شهر به عنوان فرماندار تعیین کردند و چندین نوجوانان بسیجی 13 تا 17 سال در کنار دیوار پایگاه تیرباران کردند، متأسفانه به عقیده من این حجم از رخنه توسط 5000 نفر به این سرعت غیرمنطقی است و با هیچ تکنیک نظامی قابل باور نیست. هنگام حمله منافقین 90 درصد جمعیت اسلام آباد با هر وسیله که در دست داشتند، از شهر فرار کردند و همین عامل نیز باعث کند شدن روند حرکت آنها میشود.
وی افزود: خبر حمله نیز توسط آیت الله ناطقی داده شد اما وی از ماهیت دشمن باخبر نبود و بیان کرد که خطی برای مقاومت نیست و به راحتی در حال پیشروی هستند، در آن زمان به علت حضور در جبهه های جنوب مراکز نظامی تقریبا خالی بود و تنها با کمک سردار شهید سلگی رئیس ستاد لشکر به عنوان تنها فرمانده ارشد اردوگاه شهید شهبازی این خبر اطلاع داده می شود.
این پژوهشگر بیان کرد: ماهیت این نبرد با دیگر عملیات ها متفاوت بود، عملیات فروغ جاویدان از سوی مجاهدین خلق با رمز یاحسین (ع) و از سوی رزمندگان ایرانی با رمز یا علی بن ابی طالب (ع) آغاز می شود و همین رمزها نیز می تواند نسل جوان را دچار چالش و خطا کند. در این عملیات مجاهدین عراقی لشگر بدر حامی ایران بود و نخستین گروهی که با مجاهدین درگیر شدند، این لشگر بودند و باعث شدند دو ساعت حرکت ستون مکانیزه آنها متوقف شود.
وی مطرح کرد: در زمان عملیات مرصاد بنده معاون شهید مبارکی در گردان 55 علی اکبر (ع) بودم، سردار سلگی در آن زمان پاهایش دچار مجروحیت شده بود، در بین جنگ متوجه خونریزی پاهایش شدم اما وی آنچنان غرق در فرماندهی بود که خود متوجه این اتفاق نشد. هنگامی که در ارتفاعات و تنگه چهارزبر قرار گرفتند، نیروهای ما به فرمان سردار سلگی به آنها به دل آنها زدند و باعث شد با حجم انبوهی از کشته شدگان و واژگونی خودرو و فرار بسیاری از منافقین مواجه شویم و در اینجا نقش سپهبد صیاد شیرازی و سردار سلگی غیرقابل انکار است و نقش مهمی را ایفا کردند.
این رزمنده دفاع مقدس اذعان کرد: متأسفانه با وجود مجاهدت های همدانیان، نقش اعظم این عملیات توسط تیپ 12 سمنان شناخته شد، با این اتفاق همدانی ها به تلاطم افتادند تا با اسناد و مدارک بتوانند جایگاه واقعی و اصلی خود را در این عملیات نشان دهند. در نتیجه پیگیری مکرر و تشکیل کمیته داوران 70 درصد نقش مربوط به همدان و 30 درصد به سمنان تعلق گرفت به طوریکه ما در بحث رزمی توانستیم نقش همدان را ثابت کنیم، حتی در این عملیات ما اسیر هم دادیم، شهید سرابی توسط مجاهدین خلق به اسارت گرفته شد و در خاک عراق به شهادت رسید.
به گزارش ایسنا، عملیات مرصاد نبردی بود میان ارتش جمهوری اسلامی ایران و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که در اواخر جنگ ایران و عراق، در سال 1367 درگرفت. پس از چند روز درگیری در نهایت نیروهای ارتش ایران پیروز شدند و عملیاتی که توسط سازمان مجاهدین خلق طرحریزی و اجرا شده بود عملا با شکست روبرو شد و تعداد زیادی از نیروهای مهاجم که نام عملیات خود را فروغ جاویدان گذاشته بودند، در نبرد کشته شدند.
انتهای پیام