اگر فکر میکنید جنگ جهانی سوم غیرقابل تصور است، این را بخوانید!
«شاید بر این تصور بودید که آمریکاییها با شکست در یک جنگ کوچک، هیچ مشکلی در تصور عواقب شکست در یک جنگ بزرگ هم ندارند. اما رها کردن خفتبار افغانستان در سال 2021 با سرعت قابلتوجه به حفره حافظه جمعی منتقل شده است.» این مقدمه نایل فرگوسن ستون نویس بلومبرگ و عضو ارشد موسسه هوور در دانشگاه استنفورد است که در بیزنس استاندارد در خصوص تصورات غیرقابل باور آمریکاییها در مواجهه با تحولات مهم...
یک سال پیش، جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده به کییف سفر کرد و به ولودیمیر زلنسکی، رهبر اوکراین گفت: «شما به ما یادآوری می کنید که آزادی قیمتی ندارد؛ ارزش آن را دارد تا زمانی که طول بکشد، بجنگید. آقای رئیسجمهور: تا زمانی که به طول بینجامد.» آیا شبکههای خبری سخنرانی بایدن در کی یف را در شبی که روسها در پایتخت اوکراین رژه میروند، پخش خواهند کرد؟ یا یکی از این شبکهها مصاحبه بعدی تاکر کارلسون با ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه را پخش خواهد کرد؟ و اگر - مثلا در اواخر سال 2024- به ما اطلاع داده شود که ایران با موفقیت سلاح هسته ای ساخته است و حزب الله نماینده خود را در لبنان برای حمله موشکی به اسرائیل تشویق کند، چه واکنشی نشان خواهیم داد؟ آیا همانطور که در سال 1973 اتحاد جماهیر شوروی را تهدید به مداخله در جنگ یوم کیپور کردیم، ما تهدید خواهیم کرد که از سلاح علیه ایران برای نجات اسرائیل از نابودی استفاده کنیم؟ یا آیا واشنگتن یکی دیگر از هشدارها را به اسرائیل خواهد داد که مبارزه برای بقای خود را تشدید نکند؟
یا اگر اخباری را بشنویم که تایوان توسط ارتش آزادیبخش خلق محاصره شده و رئیسجمهور تصمیم گرفته - پس از بررسی دقیق خطر قابلتوجه شروع جنگ جهانی سوم - نیروی دریایی را برای تحقق آزادی دریانوردی اعزام نکند، چه میشود؟ چقدر به پایان دموکراسی تایوان و تحمیل حکومت حزب کمونیست چین بر مردم آن توجه خواهیم کرد؟ بیشتر از چیزی که برای مراسم بعدی جوایز گرمی یا سوپر بول پرداخت میکنیم؟ امیدوارم هیچ یک از این سناریوهای تلخ محقق نشود. با این حال، بهخصوص وقتی سقوط کابل در سال 2021 را به یاد می آورم، به سختی میتوانم این ایده را رد کنم که ممکن است در هر سه مورد کاملا بی تفاوت باشیم و تنها توضیحی که میتوانم برای این موضوع پیدا کنم این است که آمریکاییها، در اعماق قلبشان، فکر نمیکنند که شکست شامل حال آنها میشود.
من میتوانم ببینم چرا. هزینههای شکست در ویتنام در سال 1975 را نه آمریکاییها، بلکه شهروندان ویتنام جنوبی متحمل شدند، همانطور که هزینههای شکست در افغانستان بیشتر بر عهده مردم افغانستان بود. مردان و زنانی که در جنگهای اخیر آمریکا خدمت کردند، بخش کوچکی از جمعیت بودند. کسانی که مردهاند مدتها پیش دفن شدهاند. کسانی که آسیب جسمی یا روحی شدیدی را متحمل شدهاند، از دید و ذهن خارج شدهاند. در این شرایط، واقعا سخت است که استدلال زیر را ثابت کنیم: اگر ایالات متحده اجازه دهد که اوکراین، اسرائیل یا تایوان توسط دشمنانشان تسخیر شوند، عواقب ناگواری برای آمریکایی ها به همراه خواهد داشت و منظور من از پیامدهای وخیم چیزی است که بسیار بدتر از یک 11 سپتامبر دیگر است.
بازخوانی رمان لن دیتون SS-GB به من یادآوری کرد که در سال های نه چندان دور، بریتانیایی ها به راحتی میتوانستند عواقب شکست را تصور کنند. SS-GB که در سال 1978 منتشر شد، زندگی در بریتانیا را پس از تهاجم موفقیتآمیز آلمان به انگلستان در سال 1940 به وضوح به تصویر میکشد. داستان کمتر از یک سال پس از تسلیم شدن بریتانیا آغاز میشود. پادشاه زندانی در برج لندن است. وینستون چرچیل در برلین محاکمه و اعدام شده است. مانند فرانسه یک دولت دست نشانده وجود دارد، اما قدرت واقعا در دستان «فرمانده نظامی GB» آلمان است. دیتون که در سال 1929 در لندن به دنیا آمد، آنقدر به فاجعه در نبرد بریتانیا و حمله رعد آسا نزدیک بود که به تصویر کشیدن لندن تحت اشغال نازیها توسط او کاملا قابل قبول به نظر میرسد. علاوه بر این، او در زمانی مینوشت که اقتصاد بریتانیا در دهه 1970 که تحتتاثیر رکود تورمی قرار داشت، مرد بیمار اروپا بود. در مقابل، آلمان غربی هنوز سرزمین معجزه اقتصادی بود.
یک ربع قرن از زمانی میگذرد که اندرو رابرتز را متقاعد کردم که فصلی از کتاب تاریخ مجازی را که به معقول بودن تاریخی سناریوی دیتون اختصاص دارد، به نگارش در آورد. من به وضوح عرق سردی را که اولین پیشنویس او ایجاد کرد، همراه با نقلقولهای مفصل از اسنادی که در آن آلمانیها با دقت نقشههای خود را برای حمله، شکست و اشغال انگلستان تنظیم کرده بودند، به یاد میآورم. حتی برای ما بچههای دهه 1960، همه اینها هنوز به طرز وحشتناکی ثابت به نظر میرسید، بهخصوص لیست اسامی افرادی که باید دستگیر شوند. تحت شرایط خاص، تصور شکست میتواند روحیه شما را تضعیف کند. اما همچنین میتواند ذهن را بر این امر مهم که نبازد، متمرکز کند. اوکراینیها در تصور اینکه شکست امروز چه معنایی دارد، مشکلی ندارند. آنها اجساد پراکنده شده در خیابانهای بوچا را پس از عقبنشینی روسیه در سپتامبر 2022 دیدهاند. آنها میدانند ارتش استعماری پوتین از چه قدرت وحشتناکی برخوردار است.
اما تعداد کمی از آمریکاییها به این شکل فکر میکنند. اکنون دقیقا 40 سال از انتشار فیلم طلوع سرخ میگذرد؛ یکی از معدود تلاشهای تجاری موفق برای تجسم حمله شوروی به ایالات متحده. تصور ساخت چنین فیلم فاجعه باری امروز سخت است. با این حال، رابطه آمریکاییها با فیلمهای فاجعهآمیز همیشه به نظر من متفاوت از رابطه بریتانیاییها بوده است. مهم نیست که مهاجمان بیگانه چقدر عجیب و غریب هستند، وحشت میتواند واقعا از آسمانهای بالای پایتخت کشور نازل شود. اما زمانی که آمریکایی ها فیلم Contagion (شیوع - 2011) را تماشا کردند، به نظر میرسد که تعداد کمی تصور می کردند که یک بیماری همهگیر واقعی زمین را فرا گرفته باشد. وقتی یک نمونه در ماه های ابتدایی سال 2020 پدیدار شد، هنوز بی میلی عمیقی حتی نزد افراد تحصیل کرده وجود داشت که باور کنند کووید -19 چیزی بسیار جدی تر از آنفلوآنزای فصلی است. وقتی آمریکاییها تلویزیونهای صفحه تخت خود را روشن میکنند، به طور جدی میخواهند دنیا را پشت سر بگذارند.
آنها به جای تفکر در مورد آینده های دیستوپیایی (ویرانشهری)، ترجیح می دهند خود را در فرقه تیلور سوئیفت غوطه ور کنند - نوعی فرار توده ای که شیدایی الهه های انزواگرا را در صفحه نمایش در دهه 1930 به یاد می آورد. پس این فیلمی است که هیچ کس قرار نیست بسازد. اما بیایید با تایوان پیش برویم. اولین چیزی که در اتاق وضعیت کاخ سفید مطرح میشود درخواست دولت تایوان از نیروی دریایی ایالات متحده برای رفع محاصره و بازگرداندن آزادی دریانوردی است. این باید شامل حداقل حمله دو گروه ناو هواپیمابر و تعداد قابلتوجهی زیردریایی تهاجمی باشد. اما قبل از اینکه این کشتیها حتی به سمت تنگه تایوان حرکت کنند، والاستریت در حالت وحشت قرار میگیرد و سهام آن 20درصد کاهش خواهد یافت.
اپل 50درصد سقوط خواهد کرد (زیرا بخش زیادی از سختافزار آن هنوز در چین ساخته میشود). قیمت دلار در بازارهای بینالمللی افزایش مییابد و همانطور که در هر بحرانی انتظار دارید، با مردمی در صف خودپردازها مواجه میشوید. رئیس جمهور همچنین باید سریعا تصمیم بگیرد که آیا حملات ژاپن به پایگاه های موشکی و هوایی چین را تایید می کند یا نه (با فرض اینکه ژاپنی ها بازی کنند). رئیس ستاد مشترک ارتش به او یادآوری می کند که در صورت جنگ، برخی از سلاح های کلیدی آمریکا، بهویژه موشک های ضد کشتی دوربرد، ظرف یک هفته تمام میشود.
و همه این ها - اگر امسال رخ دهد - در میانه یک انتخابات قرار دارد و احتمالا دونالد ترامپ، نامزد جمهوریخواهان، بایدن را به خاطر شروع یک «جنگ همیشگی» دیگر یا نشان دادن ضعف سرزنش می کند. در حالی که چینی ها با TikTok مشغول متقاعد کردن جوانان آمریکایی در مورد ضرورت اخلاقی «اتحاد مجدد» تایوان با سرزمین اصلی خواهند بود. هرگونه اختلال موفقیتآمیز چینی در زیرساختهای مخابراتی کشور به احتمال زیاد باعث ایجاد هرج و مرج در شهرهای بزرگ میشود.
اکنون تنها چیزی که باید تصور کنید - پس از برقراری ارتباطات - این است که کامالا هریس، معاون رئیسجمهور، سیاست جدید «آسیایی سازی» را اعلام می کند (به قیاس با ویتنامی سازی در سال 1969)، که به معنای بازگرداندن همه نیروهای آمریکایی به خانه شان است. پس از آن پوشش زنده ورود شی جین پینگ، رئیسجمهور چین به تایپه پخش خواهد شد. سرانجام، یک هفته بعد، وزرای خارجه چین، روسیه، ایران و کره شمالی در پکن گرد هم می آیند تا تشکیل حوزه مشترک اوراسیای بزرگ را اعلام کنند. همه اینها ممکن است به نظر شما عجیب و غریب یا خارقالعاده باشد. اما این خیلی عجیب تر از تحولات جهانی خارق العاده ای نیست که در پرل هاربر در 7 دسامبر 1941 آغاز شد. اگر در حال حاضر چشمان خود را به روی سناریوی قابل قبول شکست باز نکنید، در این صورت این خطر را خواهد داشت که روزی دقیقا این کار را انجام دهید.
--> اخبار مرتبط