ایران در نظم نوین

اقتصاد ایران با احتمال بازگشت تحریمهای سازمان ملل (مکانیسم ماشه) با یک چالش دیگر مواجه شد. این مساله را میتوان در کاهش شاخص بورس و کاهش ارزش ریال مشاهده کرد. در این میان هرچند که برخی سیاستگذاران سعی دارند که اثرات روانی مکانیسم ماشه یا اسنپبک را تا اندازهای خنثی کنند، اما به نظر میآید که رفتار آنها بیشتر دمیدن در کوره است تا ریختن آب بر آتش.
در حال حاضر این پرسش که چرا ایران به این مرحله رسید، نه تنها دردی از ماجرا را درمان نمیسازد، بلکه بر درد بیشتر فشار وارد میکند. ایران اکنون تنها با مکانیسم ماشه مواجه نیست، بلکه با فشارهای بینالمللی دیگر مانند حمله احتمالی دیگر اسرائیل - اتفاقی که برخی از نظامیان و سیاسیون بهطور مکرر بر زبان میآورند - یا تغییرات ژئوپلیتیک در مرز شمالی ایران که میتواند فرصتهای دیگری را به تهدید تبدیل سازد، روبهروست. به نظر میآید اکنون باید به این سوال پاسخ داد که چه باید کرد؟ پاسخ به این پرسش، پنجره تازهای را به روی ما باز میکند و ما با شرایط تازهای روبهرو خواهیم شد. اول، شرایط حکومتی ایران و آمریکاست. این شرایط به گونهای است که این دو حکومت بههیچوجه مایل نیستند با همدیگر یک رابطه مسالمتآمیز - نه صلحآمیز - داشته باشند؛ رابطهای که در آن، نه جنگ، نه صلح، برقرار باشد و در مواقع حساس هم از کنار هم بهآهستگی رد شوند.
نکتهای که بهروشنی وزیر امور خارجه دولت اول ترامپ، رکس تیلرسون، در دیدار با مقامات ایرانی در سپتامبر سال 2017 در حاشیه نشست مجمع سازمان ملل به طور واضح بیان و اظهار کرد که شاید رابطه ایران و آمریکا در دوره نوادگان ما برقرار شود! همین رابطه تقریبا خصمانه بسیاری از پارامترهای بینالمللی ایران را به هم ریخته و باعث شده طی 46سال گذشته رابطه ایران با خارج فرازونشیبهای زیادی داشته باشد. حتی دورهای بوده است که دوستان به ظاهر صمیمی ایران - چین و روسیه - با کارت ایران در مقابل آمریکا بازی کرده بودند. بنابراین یک واقعیت سرسخت که در مقابل ایران قرار دارد، دشمنی دیرینه ایران و آمریکاست؛ بهطوریکه حتی بیان تجربیات تاریخی، مانند برقراری رابطه چین با آمریکا یا ویتنام با آمریکا، نتوانسته است خللی در اراده مقامات ایرانی برای برقراری رابطه با آمریکا ایجاد کند.
دوم، چین و روسیه. ایران تاکنون سعی کرده است که این جبهه را مقاوم نگه دارد. دو کشور چین و روسیه هم تاکنون با کارت ایران در مقابل آمریکا و اروپا بهخوبی بازی کردهاند و منفعت خود را هم بهخوبی بردهاند. دورههایی بوده است که این دو کشور حتی از حق وتوی خود در شورای امنیت سازمان ملل برای حفاظت از ایران استفاده نکرده بودند؛ نگاه کنید به قطعنامههایی که از سال2006علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل متحد صادر شده بود. اما به نظر میآید با روی کار آمدن ترامپ و به هم خوردن توازن بینالمللی، شرایط متفاوت شده است. در واقع از همین آشوبی که ترامپ در سیستم بینالمللی ایجاد کرده است، ایران میتواند بهره خود را ببرد. اما به دو شرط: شرط اول، ثبات است. سیستم سیاسی ایران نشان داده که طی 46سال گذشته با نوساناتی در سیاست داخلی و خارجی خود روبهرو بوده است.
تغییرات مداوم اهداف سیاسی در عمل باعث شده است که در دورههایی ایران به غرب نزدیک شود و در دورههایی به شرق و در برخی از دورهها هم عملا تنها و منزوی مانده است. نقل است که دنگ شیائو پینگ در دیدار با جورج بوش پدر که در سال 1989 رخ داده بود، گفته بود: «مساله اصلی در رابطه با چین، نیاز به ثبات است. بدون یک محیط باثبات، نمیتوانیم هیچکاری انجام دهیم و حتی ممکن است آنچه را به دست آوردهایم، از دست بدهیم.» در واقع «ثبات» کلید رسیدن به تمام اهداف از جمله اصلاحات و توسعه اقتصادی است. با «ثبات» است که میتوان به نظم و هماهنگی در امور دیگر رسید. درحالحاضر ایران نه فقط در قوانین ثبات ندارد، بلکه در سیاستهای داخلی و خارجی عرفی هم دارای ثبات نیست.
کافی است به بخشنامههای صادرشده و نیز رفتارهای دولتمردان ایران در دو دهه گذشته نگاه شود؛ نمونه بارز آن قرارداد کرسنت است؛ قراردادی که در اوایل دهه 1380 منعقد شد، اما با گذشت ربع قرن مشخص نشد که این قرارداد خوب بود یا بد و اگر بد بود چرا کسی محاکمه نشد و اگر خوب بود چرا جلوی آن گرفته شد و کسانی که جلوی آن را گرفتند، چرا محاکمه نشدند؛ همین طور رابطه با غرب یا رابطه با شرق. این نوع روابط صفروصدی عملا با تغییر دولتها تغییر میکند. در اصل، رابطه پاندولی سیاست خارجی ایران که بر روابط و سیاست اقتصادی داخلی هم تاثیر میگذارد، باعث شده است که هیچ خطمشی مشخصی در سیاستگذاری ایران تدوین نشود. شرط دوم، حکومت قانون یا همان rule of law است. این به آن معناست که طرف مقابل ایران بداند که با چه چیزی سروکار دارد و چطور میتواند امور خود را پیش ببرد. هرچند حاکمیت قانون منبعث از دموکراسی است، اما همین دموکراسی هم در ایران با مشکلاتی دست و پنجه نرم میکند. رئیسجمهور منتخب که با اکثریت آرای مردم انتخاب میشود عملا در کنار شوراهای عالی که تعریف و مدون شده اختیار چندانی ندارد و نیز در مقابل مجلس قدرت رفتاری را که مردم از او میطلبند، ندارد.
نمونههای بارز آن را میتوان در تصویب قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریمها و صیانت از حقوق ملت ایران دید؛ قانونی که به گفته حسن روحانی، رئیس جمهوری اسبق، دست دولت را برای احیای برجام بست و میلیاردها دلار بر اقتصاد ایران خسارت وارد کرد. در اصل میتوان گفت علت اصلی احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه تصویب و اجرای همین قانون است یا قانون حجاب و عفاف که پزشکیان برای عدم اجرای آن به شورای عالی امنیت ملی متوسل شد. حاکمیت قانون یا rule of law در شرایطی اجرایی است که رئیسجمهور بهعنوان رئیس قوه مجریه قدرت و اختیار کافی داشته باشد. درهرصورت، کاری که ترامپ اکنون دارد با سیاست خارجی آمریکا و اقتصاد جهانی میکند به گفته ناظران بینالمللی، ایالات متحده آمریکا را به سمت منزوی کردن میبرد. انشقاق در سیاست خارجی آمریکا و نیز متحدان آن فرصتی برای چین، روسیه و نیز هند فراهم آورده است که بتوانند در کنار هم سیاست نوینی را پی بریزند که بیانیهها و مذاکرات چند روز پیش نشست شانگهای نمود واضح این ائتلاف است.
سیاستهای تندروانه ترامپ آنقدر وضعیت آمریکا را بغرنج کرده که چندی پیش آدام اس. پوزن، رئیس موسسه پیترسون برای اقتصاد بینالملل، در یادداشتی برای فارنافرز از دنیای پساآمریکایی نوشته و اظهار کرده بود که «تغییر رادیکال در رویکرد اقتصادی رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، درحالحاضر باعث تغییر هنجارها، رفتارها و نهادها در سطح جهانی شده است؛ همانند یک زلزله بزرگ، این تغییر ویژگیهای جدیدی در چشمانداز اقتصاد جهانی ایجاد کرده و بسیاری از ساختارهای اقتصادی موجود را غیرقابل استفاده کرده است. این رویداد یک انتخاب سیاسی بود، نه یک فاجعه طبیعی اجتنابناپذیر. اما تغییراتی که ایجاد کرده است، باقی خواهند ماند. هیچ حفاظ یا محدودیتی بهطور خودکار وضعیت قبلی را بازنمیگرداند.» به اعتقاد او آمریکا نمیداند چه چیزی را تاکنون داشته و زمانی میفهمد که آن را از دست داده است - یعنی اقتداری که بر اقتصاد و سیاست بینالملل داشت - و نتیجه کار دولت ترامپ آن خواهد بود که آمریکا را بهزودی به یک پارکینگ خالی تبدیل خواهد کرد. این فرصتی است که اکنون در اختیار ایران است. مهم این است که ایران چگونه بتواند از این فرصت استفاده کند.
ارائه طرحهایی مانند خروج از «انپیتی» بیشتر از آنکه بازی طرف مقابل را به هم بزند، شلیک به خود است. اتفاقی که میتواند حتی دوستانی مانند چین و روسیه را از ایران دور سازد و آنها را به طرف مقابل یعنی سمت آمریکا و اروپای فعلی ببرد. یادمان باشد که ترامپ در دور اول ریاستجمهوری خود بهدنبال فعال کردن مکانیسم ماشه بود، اما بهرغم حضورش در شورای امنیت سازمان ملل، اکثریت اعضا با ترغیب اروپاییها به درخواست او جواب مثبت ندادند و مکانیسم ماشه فعال نشد. حال اروپاییها به دنبال آن هستند و احتمالا این بار مکانیسم فعال خواهد شد. لذا ایران در این مدت باقیمانده نباید کاری کند که شکافی که درحالحاضر بهدلیل سیاستهای اقتصادی ترامپ میان اروپا و آمریکا ایجاد شده است، به یک ائتلاف علیه ایران بدل شود. مهم بازیای است که ایران باید با همکاری چین، روسیه و هند با اروپاییها کند تا مبادا تحریمهای خودکار سازمان ملل علیه ایران بهکار گرفته شود.
* روزنامهنگار