ایران و طالبان؛ تردیدها و انتظارات و خطوط قرمز
فرض را بر این می گذاریم که مردم افغانستان، ترجیح داده اند با طالبان صلح برقرار باشد یا چنین قول داده و مشایخ آنان پذیرفتهاند چنان که اسماعیل خان والی هرات خواست مقاومت و خونریزی نشود و لابد تضمینهایی گرفته و خبرها هم حاکی از درگیری و مقاومت نیست اما خط قرمزهای ایران چیست؟
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - با سقوط یا تسلیم هرات در قبال نیروهای طالبان یا طالبهایی که به دنبال تشکیل دوباره «امارت اسلامی» در همسایگی ایران هستند، نوشتن درباره افغانستان و به ویژه هرات، اجتنابناپذیر است.
اسماعیل خان - نفر اول نشسته از راست - والی هرات مقاومت نکرد و تسلیم نشد و طالبان او را به عنوان مجاهد قدیمی تا خانه بدرقه کردند
سراغ سفرنامه خود در سال 1388 به هرات و در قالب هیأتی از انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران رفتم تا نکاتی از آن را بیاورم. اما احساس کردم فضای احساسی و اشتراکات فرهنگی را غالب میکند و مگر میتوان ایرانی و پارسی زبان بود و در قبال شهر خواجه عبدالله انصاری، کمالالدین بهزاد و عبدالرحمان جامی حسی نداشت و هرات را نه به مثابه پاره تن خراسان بزرگ که سرزمینی بیگانه پنداشت و نظاره کرد و انگار نه انگار که «باشندگان» این سامان خود را متعلق به خراسان بزرگ و ایران فرهنگی میدانند و به هرات به دیده شهری در کشوری دیگر نگریست؟ نقل تمام یا بخش هایی از سفرنامه را اما به فرصتی دیگر موکول میکنم و فرض را بر این میگذاریم که راست است که خود مردم افغانستان، ترجیح دادهاند با طالبان صلح برقرار باشد یا در پی دهه ها خسته اند یا چنین قول داده و مشایخ آنان پذیرفته اند چنان که اسماعیل خان والی خوشنام هرات خواست مقاومت و خون ریزی نشود و لابد تضمینهایی گرفته و خبرها حاکی از درگیری و مقاومت نیست اگرچه می توان حدس زد چه حجمی از ترس و یأس و افسردگی دامان مردم هرات و قندهار را گرفته است. میتوان از اشرف غنی و عبدالله عبدالله پرسید آیا هنوز بر سر این که چه کسی رییس جمهوری باشد اختلاف دارید یا پذیرفته اید وقتی از 30 میلیون مردم واجد شرایط تنها دو میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند و آن هم بین دو نفر تقسیم شد نمی توانستند خود را نماینده تمام مردم افغانستان بدانند و وقتی هنوز «ملت افغانستان» شکل نگرفته و آنچه به عنوان افغان ها می شناسیم در واقع پشتونها (40 درصد)، تاجیک ها (30 درصد)، هزارهها (20 درصد) و ازبک و قزلباش و ترکمن (10 درصد) است و با یان تقسم طبیعی است که اشرف غنی نمی توانست و نمی تواند از جانب تمام مردم افغانستان سخن بگوید. اکثر تاجیک ها پارسی زبان و غالب هزاره ها شیعه اند و همین بین دست کم نصف مردم افغانستان با ایران پیوند ایجاد می کند تا جدای سوابق تاریخی و مرز مشترک حس همدلی درگیرد. شماری از ایرانیان البته گمان می کنند به قدرت رسیدن محمود افغان حاصل حمله افغانستان بوده حال آن که در آن زمان کشوری با این نام شکل نگرفته بود و ایل ها و آل ها از حاشیه به مرکز قدرت می آمدند و بر تخت می نشستند و محمود افغان هم به اعتبار ایل و قبیله و نه در قالب قشون کشوری آهنگ اصفهان کرد و به عصر صفوی پایان داد هر چند «نادر» ی پیدا شد و نگذاشت داستان آنان دنباله دار شود. اگر بخواهم سفر نامه و نکات ریزتر را به بعدتر بسپارم در این نوشته و در قالب سیاست می توان یادآور شد آمریکا به اذعان جو بایدن یک تریلیون دلار و به گواه آمار دیگر در این 20 سال دو هزار میلیارد دلار در افغانستان هزینه کرده و 2450 کشته و هزاران مجروح بر جای گداشته و دست آخر در حالی می رود که همان طالبان که برانداخته بودندشان در حال بازگشت اند! می توان از آمریکایی ها پرسید دو هزار میلیارد دلار را در این 20 سال صرف چه کردید؟ چه زیر ساختی ایجاد کردید که طالبان به قدرت بازمی گردد؟ دنبال چه بودید که نیافتید و رفتید؟ شاید بگویند وظیفه ما تنها مهار تروریسم بود و وظایف در بن تقسیم شد. نوسازی و تأمین تجهیزات را به ژاپن، مقابله با مواد مخدر را به بریتانیا، بهبود سیستم قضایی را به ایتالیا و ساماندهی پلیس را به آلمان ها سپردند.
نیاز به توضیح ندارد که چه کردند و چه اتفاقی افتاد و با همین تجربه بود که پس از انفجار مهیب بندرگاه بیروت و تخریب اقتصاد لبنان تا ماکرون رییس جمهوری فرانسه گفت قصد کمک دارد و به لبنان میآید حسن نصرالله استقبال کرد.
در حالی که در ایران رادیکال ها انتظار داشتند نطق غرایی کند و بگوید ما دیگر مستعمره نیستیم و قلم پایت را میشکنیم یا فلان و بهمان اما گفت بیایید و کمک کنید. چرا؟ چون میدانست خبری نیست و غربیها اگر میخواستند سرکیسه را شل کنند در افغانستان می کردند.
فرانسوی ها البته حضور کم رنکی در افغانستان داشتند اما شیوه کلی همین است و منفعت را می سنجند و جایی پول می ریزند که برگشت داشته باشد و گرنه یکی مثل فیدل کاسترو پیدا میشود که بگوید رفقای آمریکای لاتین از احساس بدهی سنگین به کشورهای غربی و صنعتی رها شوند. چون وقتی بدهی زیاده از حد و خارج از توان بازپرداخت شود بدهکار را به شریک طلبکار تبدیل میکند! آمریکاییها هم لابد نمیخواستند شریک افغانها شوند! از قراین پیداست که طالبان یا طالب های پشتون به عنوان واقعیت پذیرفته و هر چند از «خروج غیر مسؤولانه آمریکا» در مواضع جدی رسمی انتقاد شد اما همین که آمریکایی بروند مغتنم دانسته می شود. با این حال به نظر می رسد در ایران در قبال طالبان یک تردید جدی وجود دارد و چند خط قرمز. تردید این که «امارات اسلامی افغانستان» به رسمیت شناخته شود یا نه چرا که طالبان جمهوری اسلامی افغانستان را خاصل اشغال غیر قانونی و طبعا غیر قانونی می دانند و به همین خاطر به انتخابات تن نمی دادند و مشارکت در قدرت در آن چارچوب را نمی پذیرفتند. خواست ها یا انتظارات یا خطوط قرمز ایران درباره افغانستان اما روشن است و اگرچه به صورت دسته بندی و رسمی اعلام نشده اما از مواضع و با توجه به پیشینه قابل برداشت است: 1. نوع رفتار طالبان با شیعیان افغان معیار مهم و جدی در واکنش های ایران است. شاید به همین خاطر است که در هرات خشونتی مشاهده نشد. 2. اشرف غنی با آب خط و نشان می کشید و برای سیستان و بلوچستان ما دردسر تولید می کرد. او آب را مثل نفت می دانست و برای انتقال یا برداشتن مانع و سد پول طلب می کرد. هر قدر طالبان در زمینه آب همکاری کند در چشم مقامات ایران خوش می نشیند. در کشورهای دموکراتیک نگران واکنش های داخلی در قبال این گونه کوتاه آمدن ها هستند. طالب اما دغدغه دموکراسی ندارد! 3. بدیهی است که جمهوری اسلامی ایران ناامنی در مرزهای شرقی را تحمل نمیکند. در این فقره هم هر قدر امنیت مرزها مخدوش نشود نگاه به آن کثبت تر یا کمتر منفی خواهد بود. 4. طالبان میداند اگر بخواهد به روی اسراییل آغوش بگشاید موضع ایران تا چه حد منفی خواهد شد. پس گزاف نیست اگر گفته شود خط قرمز ایران، رابطه طالبان با اسراییل است و نشانه ای هم مشاهده نمیشود. 5. ایران به نزدیک شدن مخالفان مسلح یا وابسته جمهوری اسلامی به مرزها هم حساس است و بعید است طالبان بخواهد وارد این بازی شود. 6. با همه علایق فرهنگی میان ایران و افغانستان انکار نمی توان کرد که یکی از مفاهیمی که افغانستان در ذهن متبادر می کند «تولید مواد مخدر» است. طرفه این که در این 20 سال تولید مواد مخدر چنان بالا رفته که برخی معتقدند غربی ها به همین خاطر این سرزمین را ترک می کنند چون به عنوان کانون تولید خشخاش و دیگر مواد مخدر پذیرفته شده چنان که هلند را در اروچا به عنوان مرکز مصرف می شناسند و این امر با توسعه منافات دارند. ه عبارت دیگر رفتند تا به کار تولید مواد مخدر ادامه دهند. ایرانیان البته واقع بین تر شده اند و انتظار این است که برای ما تولید دردسر نکند و باقی را خود دانند. 7. از اشتباهات استراتژیک اشرف غتی این بود که در بازی جدایی زبان فارسی از زبان دری افتاد در حالی که فارسی و دری نداریم و در واقع «فارسی دری» داریم و فردوسی و رودکی معادل هم به کار بردهاند و تفاوتهای زبانی به خاطر رشد اقتصادی و توسعه ایران در 70 سال اخیر است و ورود واژگان تازه در حالی که آن فارسی که در افغانستان به آن سخن میگویند دست نخورده و بکر باقی مانده است. این که برای دانشگاه واژه دیگری را به کار ببرند عجیب نیست چون این گونه واژهها را فرهنگستان زبان ساخته و جا انداخته در حالی که پس از آن بین ایران و افغانستان فاصله افتاده و گرنه لغات قبلی مشترک اند. پس اگر طالبان بخواهد به اعتبار هویت پشتونی زبان فارسی را به محاق ببرد کلاه مان درهم می رود! موضوع هشتم و دست آخر هم صادرات ایران به افغانستان است. به خاطر تسهیل در همین صادرات از دوغارون تا هرات، آزاد راه احداث کردیم و راه آهن ریلی و قطار افتتاح شد. اگر قرار باشد صادرات کالاهای ایران به افغانستان طالبان دچار اختلال شود نیز بخشودنی نیست. با این اوصاف اگر طالبان این 8 مورد را رعایت کنند بعید است چه در سطح رسمی و چه تبلیغات، موضع منفی از جنس ادبیات علیه داعش را شاهد باشیم. مشکل «جمهوری اسلامی» یا «امارت اسلامی» البته بعید است حل شود.
لینک کوتاه: asriran.com/003La3