باده نظمهای نو در جام و کام هویتهای نو
نظمهای نو هویتهای نو را دامن زدهاند و پدید آوردهاند. هر طرح نوی که در تاریخ درانداخته میشد، صورت تازهای به زندگی و فرهنگ ما میداد.
نظمهای نو هویتهای نو را دامن زدهاند و پدید آوردهاند. هر طرح نوی که در تاریخ درانداخته میشد، صورت تازهای به زندگی و فرهنگ ما میداد.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب: حکمتاله ملاصالحی، از متفکران معاصر، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران، عضو هیأت امنای بنیاد ایرانشناسی و از نظریه پردازان دو حوزه «فلسفه باستان شناسی» و «باستان شناسی دین در ایران» بحثی را درباره مسئله هویت در عصر جدید در اختیار مهر قرار داده است.
ملاصالحی صاحب کتابهایی چون «انسان تاریخی و تاریخ متعالی: تاملاتی در تاریخمندی انسان»، «انسان، فرهنگ و سنت»، «درآمدی بر معرفتشناسی باستانشناسی»، «باستانشناسی دین: با فانوس نظر در جستوجوی آئینهای گمشده»، «جلوههای کهن هنر آئینی»، «جستاری در فرهنگ، پدیده موزه و باستانشناسی» و «باستانشناسی در صافی جستارهای فلسفی» است.
مشروح اینمطلب در ادامه میآید:
تاریخ، آوردگاه برآمدن و بدر شدن پی به پی نظمهای کهنه و نو و بر صحنه درآمدن و از صحنه و پرده بازی بدر شدن بازیگران پیشین و پسین است. نظمهای نو، طرحهای نو در تاریخ، تهاجمی درانداخته شدهاند. افقهای تازه در تاریخ، تهاجمی افتتاح شدهاند. امکانات و دستاوردهای تازه را به دنبال داشتهاند. تهاجمی، سرزمینهای بکر و ناشناخته جدید را کشف و تسخیر کردهاند. البته نه همیشه با تیغ و تیر و شمشیر لیکن علی الاغلب این چنین. سُنبه ایمان و اندیشه و ارزشهای نو هرگاه و هرجا که پرقوت تر و پرقدرتتر بوده است و دست و دامن مهاجمان از امکانات مؤثرتر و کارآمدتر و پرتر، جغرافیای تسخیرها گستردهتر و عرصه و پهنه آوردگاهها نیز فراختر بوده است.
مختصات ارض زلزلهخیر تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما
این چنین «بادههای نو در تاریخ پی به پی جامهای کهن را شکستهاند.» جامهای کهنی که میشکستهاند و بادههای کهنی که بر زمین تاریخ فرو میریختهاند و بادههای نو در جامها و کامها و جانهای نو ریخته میشدهاند. چنین است ارض زلزله خیز تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما. زلزله خیزتر از ارض طبیعت و جغرافیای طبیعی. و این چنین هر نظم و افتتاح و افق تازهای در تاریخ روی آوار ساختارهای کهن پیشین، روی آوار جامهای شکسته و بادههای ریخته میراث کهن و پیشین بنیاد پذیرفته است. و این چنین از پی هر گسستی، پیوستی نو آغاز و افتتاح شده است و پیوندی نو برقرار شده است. به تعبیر دینی، عهدی نو درانداخته شده است و عصری نو در تاریخ افتتاح شده و افق گشوده است. و این چنین پیوستگی زیستوار تاریخ بشر برغم گسستهای پی به پی استمرار یافته است و از خطر انقطاع و انقراض جان به سلامت بدر برده است.
نظمهای نو هویتهای نو را دامن زدهاند و پدید آوردهاند. هر طرح نوی که در تاریخ درانداخته میشده است و هر افتتاح تازهای که اتفاق میافتاده است و هر افق نوی که در تاریخ گشوده میشده است؛ شکل تازهای، صورت تازهای، چهره تازهای به فرهنگ و زندگی ما میداده است؛ بادههای نو را در جام و کام روان و رفتار ما در ذوق و ذائقه زیباشناسی ما در نسبت و نگاه ما در آگاهی و فهم ما از هستی و چیستی انسان بودن خویش از معنای مرگ و زندگی و راستی و ناراستی عالمی که در آن زیستهایم از معنای شر و نیروهای شرور، از معنای رنجهایی که چشیده و کشیده و بردهایم و در یک کلام از معنا و معرفت و غایت بودن و نبودن ما در جهان، ریختهاند.
نظمهای نو هویتهای نو را دامن زدهاند و پدید آوردهاند. هر طرح نوی که در تاریخ درانداخته میشده است و هر افتتاح تازهای که اتفاق میافتاده است و هر افق نوی که در تاریخ گشوده میشده است شکل تازهای به فرهنگ و زندگی ما میداده استدوره جدید نیز این چنین در قاره غربی و در منطقههای غربی تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما پرقوت و قدرت و با دست و دامنی پر از امکانات جدید پر از جامهای نو و بادههای تازه، تهاجمی افتتاح شد و افق گشود. نخست در خاستگاهش جامهای کهن را شکست و باده کهن را بر ارض تاریخ فروریخت و سپس باده ارزشها و اندیشهها و نظمهای نو را در جام و کام تاریخ و فرهنگ و زندگی نوی که تهاجمی و پرقوت و قدرت روی سیاره ما در مقیاسی سیارهای به حرکت درآمده بود و افتتاح میشد و افق میگشود؛ ریخت. نظمهای نوی که از همان سدههایی که بعداً به سدههای رنسانس یا زایش دوباره تعبیر شد، سرانجام سر از تحولات عظیم و نظمهای نوین سیاسی و اجتماعی و حقوقی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی و علمی و فنی سدههای هجده و نوزده برکشید؛ لشکری از اصحاب فکر و فلسفه و مورخان بزرگ و فیلسوفان تاریخ و علم و شعر و ادب و حقوق و هنر و سیاست و دیانت و معنویت و طراحان ارزشها و فکرها و علمهای جدید و کاشفان و مخترعان ابزارهای علمی و فنی و نوآوران امکانات و دستاوردهای جدید را با خود داشت و هرجا که گام مینهاد؛ با دست و دامنی پر از نظمهای نو و امکانات نو و دستاوردهای بدیع گام مینهاد و جهانی را مسحور دستاوردهای خود میکرد؛ به عصر روشنگری متصف و شهره آفاق شد.
متفکران و مورخان و حقوق دانان و عالمان اجتماع علی الاخصوص «اصحاب دایره المعارف فرانسه» که در آن فیلسوفان و مورخان و اندیشمندان و ادیبان و حقوق دانان جامع الاطرافی چونان «ولتر» و «منتسکیو» و «ژان ژاک روسو» و در رأسشان «دنی دیدرو» بود همه، انسانهای جامع الاطراف بودند و در همین سدههای منقلب و متحول در فرانسه و در دیگر جوامع اروپای غربی موفق شده بودند عقل و علم و اخلاق و ایمان را از یوغ الهیات مسیحیت کلیسایی آزاد کنند و مصممتر و شتابان تر از پیش نظمهای جدید مورد نظر خود را در تاریخ دراندازند. جامعه و جهان امت واحده مسیحی جایش را به دولت - ملتهای جدید میداد که هر کدام در چارچوب نظم جدید، به دنبال هویت سازیهای مدنی و معنوی و تاریخی و فرهنگی و سیاسی و حقوقی خود در تاریخ و ارض تاریخ و پیشینیه تاریخی و عقبه فرهنگی خود بودند.
نظامهای سیاسی نوین و نوبنیادی که دیگر نه چشم به آسمان دوخته بود و نه در آینه عالم غیب و قدس خود را میدید و نه زیر پرچم امت واحده مسیحیت کلیسایی پاپهای اعظم اقتدار خود را میجست و مییافت. آن زورآزماییها و دست و پنجه فشردنهای ستبر و سنگینِ هماوردان فکری و فلسفی و تاریخی با مشعلداران ایمان و سنت کلیسای مسیحیت غربی سدههای رنسانس که در سدههای هفده به اوج رسیده بود و در رأسشان چهرههای بنامی چونان «دکارت» و «مالبرانژ» و «اسپینوزا» و «لایبنیتس» و چهرههای نامدار و شاخص بسیار دیگر در سپهر فکر و فلسفه و فرهنگ و علم و ادب و دیانت و معنویت هنر و اخلاق و حقوق بودند؛ در فرجام و سرانجام در سده هجده به عقل و علم و اخلاق و حقوق و سیاست و نظامهای سیاسی و ارزشی و مدنی و معنوی و در یک کلام به تمدنی وانهاد که آزاد از قیمومیت کلیسا بود و بغایت سکولار و دنیوی و دنیاگستر و دنیاگیر. روایت «کاسیرر» را از آن سدههای منقلب و متحول و دوران ساز در کتاب «فلسفهی روشنگری» اش ببینید: «... در اندیشه سده هجدهم گرانیگاه عقلی، تغییر مکان میدهد. قلمروهای مختلف شناخت - علم طبیعی، تاریخ، حقوق، سیاست و هنر - به تدریج از زیر سلطه و قیمومت متافیزیک و الهیات سنتی آزاد میشوند. آنها دیگر برای توجیه و مشروعیت خود به مفهوم خدا دست نمییازند. اکنون علوم مختلف هر یک بر اساس فرم خود، مفهوم خدا را تعیین میکنند. روابط میان مفهوم خدا و مفاهیم حقیقت، اخلاق و حقوق به هیچ وجه کنار گذاشته نمیشوند، ولی جهت آنها تغییر میکند... الهیات سده هجدهم دیگر معیارهای سنجش تعیین نمیکرد، بلکه به معیارهای اساسی معینی که از منبعی دیگر ناشی میشدند تسلیم شد...» [1]
از آوردگاههای نفسگیر و سخت و سنگینِ تاریخ و فرهنگ و فکر و فلسفه و دانش و دانایی و سیاست آن سدههای منقلب و متحول و ملتهب قاره و جغرافیای غربی تاریخ بشری ما، سرانجام تمدنی برآمد و بنیاد پذیرفت و بر صحنه آمد که گام به گام و مرحله به مرحله جغرافیایش پرچین شکن تر و پیچیدهتر و پیچیدهتر و پیکرش فربهتر و فربهتر، ستون فقراتش جسیمتر و جسیمتر و سنگینتر و سنگینتر شد و افزون خواهیهایش سهمگینتر و سهمگینتر. تمدنی که از پیچیده و پرچین شکن و زمینی و زمین گیر و جهانیترین همه تمدنها در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشریست که تجربه میکنیم و از سر میگذرانیم. در این وصف و ادعا اغراقی در میان نیست. مصادیق و شواهد عینی بسیار، مهر تائید و انگشت تأکید بر آن مینهند.
انگشت تأکید و مهر تائید بر تمدن عصری بغایت پیچیده دلهره آور و از پیچیدهترین روزگاران در تاریخ. تمدنی که تنها پیچیدهترین نیست جهانیترین هم است که در تاریخ تجربه میکنیم و از سر میگذرانیم. پیچیده نه از این یا آن جهت. پیچیده نه از این یا آن نظر بلکه پیچیده از هر جهت و از هر نظر. انسان روزگار جدید با پیچیدگی آن خو گرفته است و احساس همبودی میکند. پیچیده عمل میکند. «عیسی بن مریم» رسیدن به ملکوت را در ولادت دوباره خلوص و سادگی و بی آلایشی و عریانی کودکان میدید و بشارت میداد. در قرآن منافقان سادگیِ بی آلایش پیامبر را به سخره میگرفتند. پیامبر از نیکویی و خیری که در سادگی و خلوص و بی آلایشی اش برای آنها بود سخن میگفت:
«وَ مِنهُمُ الَذِینَ یُؤذُونَ النَبِیَ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُن قُل أُذُنُ خَیر لَکُم یُؤمِنُ بِاللَهِ و َیُؤمِنُ لِلمُؤمِنِینَ وَ رَحمَه لِلَذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَ الَذِینَ یُؤذُونَ رَسُولَ اللَهِ لَهُم عَذَاب أَلِیم: و از ایشان کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند: او زودباور است. بگو: گوش خوبی برای شماست، به خدا ایمان دارد و [سخن] مؤمنان را باور میکند و برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند رحمتی است و کسانی که پیامبر خدا را آزار میرسانند، عذابی پر درد [در پیش] خواهند داشت.» [2]
سادگی و بی آلایشی و یک رنگ بودن نیکوست. آن سادگی و بی آلایشی و خلوص پیامبرانه کجا! و جهان فوق پیچیده ماکیاولستی و به طرز اغراق آمیز متمدن کجا! کم نیستند انسانهایی که در روزگار ما حتی از تناسب هندسی و سادگی اندامشان میگریزند؛ سعی میکنند با انواع و اطوار خال کوبی های عجیب و نشانه گذاریهای نازیبا آن را پیچیده کنند. تیره و پیچیده به تماشایش بگذارند. ذائقه و «رفتارهای تتلوئی» ممکن است مورد ویژه در جامعه ما در نظر آید لیکن در جامعه و جهان روزگار ما مورد ویژه نیست. فرهنگ جاری و مورد پسند بخش مهمی از جمعیتهای جوان سال روزگار ماست. و یکی از صدها مصادیق و مظاهر ذائقه «زیباشناختی زشتی» [3]؛ البته زشتی بماهو زشتی که بر روان رفتار بخش مهمی از جمعیتهای سیاره ما سروری میکند. در فضاهای مسکونی و خانههای بسیاری از شهروندان روزگار ما آنقدر اثاثیه و خِرت و پرت روی هم تلنبار شده است که انسان دچار سرگیجه میشود. فضای ذهن بسیاری از ما نیز چنین است. در میان هنرمندان روزگار ما کم نیستند هنرمندانی که هم به مدد دانش نظری و هم به کمک و به خدمت گرفتن ابزارها و مهارتها و ممارستهای عملی، هنرمندانه خرت و پرتهای تلنبار شده در فضای ذهن آشوبناک خود را بیرون کشیده و دست به خلق آثار بی بدیل میزنند. آموزگاران فلسفه و تاریخ هنر و زیباشناسی روزگار مدرن نیز دست و دامنشان پر از چنین آثار و منابع هنریست برای تعلیم هنرمندان جدید و عرضه شأن به بازار کار.
اینها صورتی و مصداقی از صور و مصادیق هویت جویی و هویت خواهی و هویت سازیهای فردانی انسان روزگار ماست که مورد و موضوع بحث ما نیست و طومارش بس قطور است و در حیطه نوشتار فشرده و کوتاه اکنون این قلم درنمیگنجد.
جوامع نو، هویتهای نو
هویت سازی به مفهوم سیاسی و تاریخی و فرهنگی و سرزمینی آن در دنیای سکولار مدرن زیر سقف مدرنیت و ارزشهای مدرنیته مدنظر است و مورد بحث. البته بسیار کوتاه دامن و به اجمال و اختصار. خاستگاه هویت سازی در مفهوم مدرن آن را نخست در تحولات عظیم و بی سابقه تاریخی و سیاسی و اصلاحات دینی و فکری و فرهنگی سدههایی که بعداً به «سدههای رنسانس» تعبیر شد در قاره غربی علی الخصوص جوامع اروپای غربی میتوان جست و تحققش را در انقلاب مدنی و معنوی و فکری و علمی و صنعتی در همان جوامع که بریتانیاییها و فرانسویها در صف مقدم بودند میشود یافت. تاریخ و پیشینه هویت در روزگار مدرن در مفهوم مدرن آن به دو سده بیش نمیرسد لیکن طومار تاریخ و پیشینه و عقبه تاریخی و فرهنگی و اجتماعی اش بسیار قطور است و مرحله به مرحله بیش از پیش قطور تر شده است. تبارشناسی و دیرینه شناسی موضوع هویت را میشود تا هزارههای پیش از تاریخ ردیابی و رصد کرد. از تبارشناسی و دیرینه شناسی کلی و کلان موضوع هویت و انواع و اقسام و اطوار رنگارنگ آن نیز چشم پوشیده میشود و به مسئله مهم و فوق پیچیده و هزاره چهره و متناقض و بحران ساز و چالش خیز و تنش زای هویت در مفهوم مدرن آن در پیرامون مرزهای سرزمینی و سیاسی کشورمان ایران به اجمال و اختصار پرداخته میشود.
برآمدن تدریجی دولت ملتهای نوین در قاره غربی و متعاقباً در دیگر منطقههای غربی تاریخ از سده نوزده به بعد و تسری آن به دیگر قارهها و منطقههای تاریخ در مقیاسی سیارهای، از جمله مصادیق و مظاهر نظمهای نوین جهانی بود و زندگی در دنیای مدرن. نظم جدید در منطقههای غربی تاریخ بر زمینه و شانه مدرنیت و ارزشهای مدرنیته و مرزبندیهای سرزمینی، سیاسی، فرهنگی و قومی بنیاد پذیرفته بود و جنگها و منازعات و کشمکشهای بسیار را نیز به دنبال داشت. آن نظمهای نوین به قارههای دیگر نیز تسری یافت و طراحان و معماران و مهندسان قاره غربی سکانداران تاریخ جدید بودند و آن طور که منافع و مصالح و مطامعشان اقتضا و ایجاب میکرد چونان فاتحان هرجا که گام مینهادند هم خون بر زمین میریختند هم خط کش بر کف مرزبندیهای سرزمینی و سیاسی جدید را زیر خیمه نظام سیاسی جدید بنیاد مینهادند. البته و صد البته مسئله به این سادگی و سهولتی که روایت میشود نبود. جویهای خون بسیار بر زمین تاریخ در بنیادپذیری و تأسیس دولت - ملتهای نوین جاری شد و چه جویهای خون که همچنان بر ارض تاریخ جاری نیست.
برآمدن تدریجی دولت ملتهای نوین در قاره غربی و متعاقباً در دیگر منطقههای غربی تاریخ از سده نوزده به بعد و تسری آن به دیگر قارهها و منطقههای تاریخ در مقیاسی سیارهای، از جمله مصادیق و مظاهر نظمهای نوین جهانی بود و زندگی در دنیای مدرن
نظامهای سیاسی جدالتاسیسِ تحت حمایت و هدایت نظامهای سلطه جهانی در مسیر تحکیم و تثبیت موقعیت متزلزل خود آماده میشوند تنشهای بیشتری را دامن بزنند و جویهای خون بیشتری بر زمین تاریخ بریزند و جاری کنند. تاریخ و سرگذشت ما ایرانیان به معنی الاخص و جوامع خاور نزدیک به معنی الاعم در مواجهه با تحولات دوره جدید هر چند آنچنان غم انگیز و سوگناک و خونبار نبوده است که مواجهه به ناگاه و دور از انتظار جوامع سرخپوستی با مهاجرانِ مهاجم منطقه غربی تاریخ؛ لیکن کشمکشها و منازعات و تبعات تاریخی خود را به دنبال داشته است. مواجهه با مهاجران و مهاجمانی که هم مجهز به سلاحهای آتشناک مدرن بودند هم برخوردار از امکانات علمی و فنی و فناوریهای پیچیدهتر و مؤثرتر و کارآمدتر و دست و دامنشان پر از بادههای مست کننده اندیشه و ارزشهای نو. دستاوردها و امکاناتی که در خاستگاهش نه تنها آسان که پر بها و پر هزینه و خونبار روی آواری از استخوانهای درهم شکسته جمعیتهای عظیم انسانی به کف آمده بود و بنیاد پذیرفته بود. چقدر تاریخ انسان اندوهناک است و چقدر خونبار ره سپرده است! یک سده در قیاس با دو و نیم میلیون سال زمان تاریخ حضور انسان روی سیاره زمین، زمان بسیار کوتاهیست لیکن در همین زمان کوتاه، صد میلیون کشتهای که از خود در سده بیست میلادی بجای نهادیم و وارد سده بیست و یکم شدیم پر شمار است و بیش از شمار کشته شدگان همه ادوار پیشین.
و اینک زیر پرچم هویت سازیهای قومی و ملی و فرهنگی و سیاسی و اعتقادی و ایدئولوژیک آماده میشویم گام در منطقههای آتشناک و مین گذاری شده تنشها و کشمکشها و مناقشات و منارعات خونبار دیگر نهیم! شواهد و قرائن فراوان و موثق در دست است که نظمهای نو؛ گشودگیهای تازه، هویتهای تازه را دامن زده اند. هویتهای پیشین را گاه مسخ گاه فسخ گاه نسخ و گاه محو کردهاند. همه انواع و اطوارش را نیز در تاریخ تجربه کردهایم و زیسته ایم. بدیهست که هویتها در خلاء پدید نیامدهاند. در خلاء بنیاد نپذیرفتهاند. در خلاء نیز بازارشان گرم و پر مشتری و یا بی رونق و رمق و بی مشتری نبوده و مقبول و محبوب و یا مردود و منسوخ واقع نشدهاند. در بستر فرهنگ و زندگی در بطن تجربههای زیسته ما چهره نموده و آشکار شدهاند.
انواعی هم داشته و دارند و اطواری و اقسامی. اتفاقاً در عالم جدید انواع جدیدی از هویتها را شانه به شانه هویتهای دیگر تجربه کردهایم که در جوامع گذشته مطرح و شناخته شده نبودهاند. هویتهای موزهای یا باستان گرایانه و باستان شناختی و فمینیستی و همچنین سیاسی - حزبی دنیای مدرن شانه به شانه هویتهای اعتقادی و ایدئولوژیک و قومی و ملی و سرزمینی گام برگرفته و بر صحنه فرهنگ و زندگی انسان روزگار ما حضور فعال داشتهاند. بازار هویت جویی و هویت سازیهای جعلی و جعل هویت در روزگار ما نیز بیش از هر زمان گرم بوده و مشتریانش نیز بسیار.
هویتسازیهای جعلی، فریبناکاند و ناپایدار، سطحی و صوری و سترون هستند و فاقد نطفه و قوه و قوت زایندگی. پیشانی همه میدانها و خیابانها و کوچههای «بادکوبه» را با تندیسها و سردیسهای نظامی و «بابک خرمدین» و بزرگان و مشاهیر و مفاخر ایرانِ ما دربیارایند؛ مادام که از برقراری نسبت و رابطهای درونی و محتوایی و اصیل و گوهرین با سنت و میراثی که این بزرگان از بطن و باطن آن برخاسته و برآمدهاند ناتوان و ناکام مانده و درماندهای؛ خودت را فریب دادهای. با به راه اندختن این تشریفات و آن تشریفات و این رقص درویشانه و آن ادا و اطوار برای جذب گردشگران و اندوختن و انباشتن زر و سود بیشتر که نمیتوان با حکمت و عرفان و اشراق و ایمان «مولویه» که ریشه در هزارههای سنت و میراثی بس عظیم و بس غنی دارد؛ نسبتی اصیل و خلاق و گوهرین برقرار کرد.
هویت سازیهای خلاق چنین نیستند. دست و دامنشان پر از بادههای نو فکر و فلسفه و ذوق و هنر و دانش و دانائیست و بازارشان گرم و پر رونق و رمق و مشتریانشان زر و گوهرشناس. نه بُنجل خر و بنجل باور و بنجل پسند.
بیش از دو سده است که تاریخ و فرهنگ ما یکبار دیگر به آوردگاه چالشها و زورآزماییهای سخت و سنگین و سهمگین تاریخی فراخوانده شده است. حریف با دست و دامنی پر از امکانات فکری و فرهنگی و علمی و عملی و فناوریهای مدرن و ارزشهای نوین جهانی و جذابش به میدان آمده است. مواجهه ما و جوامع خاور نزدیک تاریخی و کهنِ تلنبار شده از دهها هزاره مواریث فرهنگی و مدنی و معنوی و تنوع قومی و زبانی با تحولات دنیای مدرن متفاوت با مناطق دیگر بوده است. در این رویارویی عظیم، زوال تاریخی که با آن دست گریبان بودیم چهرهاش مرحله به مرحله بیش از پیش آشکار و نمایان کرد و سرگشتگی تاریخی را دامن زد. تحولات و کشمکشها و منازعات و تنشها فشارشان را بر شانه ما و دیگر ملل خاور نزدیک سنگینتر و سهمگینتر کردند. جهان ایرانی و ایران فرهنگی تکه پاره شد. از درون آن پی به پی کشورهای جدیدالتاسیس با نظامهای سیاسی جدید سر برکشیدند. زوال تاریخی و نامعاصر بودگی ما با تحولات مرحله به مرحله نمایانتر شد.
مرحله به مرحله فشار کشمکشها و تنشها و منازعات با تحولات دنیای مدرن ستبرتر و خُرد کننده تر شد و قهر و ستیز با عقل و علم و عمل و معرفت و ارزشهای مدرنیته و دستاوردهای دنیای مدرن که جمعیتهای چندین میلیاردی سیاره ما بر خوان ضیافت آن نشستهاند و کام برمیگیرند بیشتر و بیشتر شد و فشارها سنگینتر و خُرد کنندهتر. قهر و ستیز با ارزشها و دستاوردهای عظیم و بی سابقه فکری و علمی و فنی و مدنی بی سابقهای که چهره فرهنگ و زندگی و زیست بومهای مدنی و معنوی جمعیتهای سیاره ما را در مقیاسی انسانشمول و سیارهای دگرگون کرده است. کوربینی و بی خبری و جهل تاریخی و تاریخ ناشناسی را ببینید: «باور به تمدن مدرن و غرب کفر است»... «کسی که به ارزشها و به دستاوردهای دنیای مدرن باور می ورزد کافر است!!»... «دنیای غرب، دنیای متحجر است. دنیای عقب مانده است.» منبرها و موعظههای ملاهای عصر قجری جامعه پسا انقلاب را ببینید!
چرخی زدیم و بازگشتیم به آنجا که در روزگار حاکمان تاریخ ناشناس قاجار بودیم. روزگاری که تاوانش برای ملت ما گران بود و خساراتش بس سنگین و میراثش خطرخیز و فلاکت بار برای مُلک و ملت ما. چقدر غم انگیز است؛ مردم جامعهای، ملتی بیش از آنکه سزا و سزاوارشان باشد تاوان بپردازند. تاوان جهل و تعصب و جور حاکمانی که نه میدانند نه میفهمند نه میخواهند بدانند و بشناسند و بفهمند در چگونه عصر و عالمی زندگی میکنند. برآمدن و بر صحنه آمدن نظمهای جدید، افتتاح جدید، گشودگیهای نوین در تاریخ، روی آوار ساختارها و سنتها و نظمهای کهن بنیاد پذیرفتند. آن سنتها و میراثهای کهن چونان ماده و منبع شناخت صورتبخش فرهنگ و زندگی و برآمدن و بر صحنه آمدن هویتهای نوظهور انسان اقلیم و عالم جدید هستند. نظمهای نوین بهر میزان جهانیتر و انسانشمول تر گام برگرفتهاند هویتهای جهانی و انسانشمول تر را دامن زدهاند. گمان نمیرود در هیچ دورهای هویتهای جهانی آنگونه که در دوره جدید پررنگ و رمق بر صحنه تاریخ و فرهنگ و ذوق و ذائقه زندگی و نخوه زیستن و زیست اقلیم و عالم بشری ما حضور داشتهاند.
چه بخواهیم چه نخواهیم چه بپذیریم چه نپذیریم چه بستیزیم چه نستیزیم نحوه زندگی؛ زیست اقلیم و عالم و ذوق و ذائقه زیباشناختی و در یک کلام تجربههای زیسته ایرانی هزاره بیست و یکم به نحوه زندگی و زیست اقلیم و عالم و ذوق و ذائقه زیباشناختی و تجربه شهروندان و باشندگان ژاپنی و مالزیایی و آرژانتینی و رومانیایی و ایتالیایی مشابهت بیشتر دارد تا ایرانی روزگار قاجار. پیوستگی تاریخی و فرهنگی و میراث ملی و مدنی ما در جای خود محترم و مقبول لیکن واقعیتهای روزگاری را که در آن زندگی میکنیم نیز ببینیم. نقد و سنجشگریهای ستبر و سخته و محکم تاریخی کجا! و قهر و ستیز کورکورانه و کوربینی تاریخی کجا! در مسابقات و ورزشهای المپیک یونان باستان تنها برای ورزشکاران شهرهای یونانی امکان حضور و مشارکت بود و مجاز بودند و میتوانستند در مسابقات حضور فعال داشته باشند. آن مسابقات و آئینها عمیقاً صبغهای هلنی داشتند و با آئینها و آداب هلنی بپا و برگزار میشدند. در روزگار ما چنین نیست. ورزشها و مسابقات ورزشی در مقیاسی جهانی برگزار میشوند. شانه به شانه هویت ملی ورزشکاران هویت جامعه و جهان بشری ما با پایبندی به ارزشهای مشترک و همبستگی مشترک و سرنوشت مشترک بشری ما به تماشا نهاده میشوند. ابعاد و اصلاح برآمدن و صحنه آمدن هویتهای جهانی و انسانشمول در دوره جدید بسیار گسترده بوده است. جغرافیایشان نیز بسیار پرچین و شکن. دست و دامنشان نیز پر از باده دستاوردهای نو.
سرنوشت مشترک؛ غم و شادی مشترک احساس و درک جمعی و مشترک را دامن میزند. قهر و ستیز با اینها همه قهر و ستیز با تاریخ و فرهنگ و ارزشهای مشترک و سرنوشت مشترک جامعه و جهان بشریست.
1401/5/31 هجری خورشیدی
پانوشتها
[1]. ارنست کاسیرر، فلسفه روشنگری، ترجمه یدالله موقن، تهران: انتشارات نیلوفر، چاپ اول، 1370، ص 9، 238.
[2]. سوره توبه / آیه 61.
[3]. aesthetic category of ugly