دوشنبه 28 آبان 1403

برای بازجویی نرفتم

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع

توجه به وقایع اجتماعی ازجمله ضرورت‌های نویسندگی‌است، مسأله‌ای که برخی اهالی قلم بی‌تفاوت از کنارش می‌گذرند. البته در این بین نویسندگانی هم هستند که بنای خلق کتاب‌های خود را بر همین اساس استوار کرده‌اند و آثارشان برآمده از واقعیت‌هایی است که به نوعی تجربه‌شان کرده‌اند؛ نظیر محمدعلی جعفری و نوشته‌هایش از گرفتاری‌هایی که کرونا رقم زد تا شرایطی که سوری‌ها با آن مواجه بودند و به تازگی هم ماجرای ناآرامی‌های کشور خودمان. این نویسنده یزدی اخیراً پای صحبت با برخی بازداشتی‌های اخیر نشسته و روایتی از این گفت‌وگوها را در صفحه شخصی‌اش منتشر کرده و قصد انتشار مابقی آن را در قالب کتاب دارد. در گپ‌وگفت امروز «ایران» با محمدعلی جعفری درباره این نوشته‌ها و همچنین ضرورت توجه نویسندگان به وقایع اجتماعی روز می‌خوانید. ***************

به تازگی روایت‌هایی به قلم شما در صفحه شخصی تان در فضای مجازی منتشر شده، پیرامون گفت‌وگویی‌هایی که با برخی زندانی‌های ناآرامی‌های اخیر داشته‌اید؛ نوشته‌هایی دیالوگ‌محور، به سبک و سیاق داستانی اما مبتنی بر واقعیت. ابتدا درباره انگیزه‌تان از این کار بگویید. راستش این کار بابت دغدغه شخصی خودم بود. همزمان با شروع اتفاقاتی که در کشورمان رخ داده سؤالی در ذهنم شکل گرفت. اینکه فضای فکری افرادی که برخی از آنها به عنوان معترض قدم در خیابان می‌گذارند و تعدادی هم قصد ناآرام کردن شرایط را دارند چیست! دنبال این بودم که بدانم حرف دل افرادی که در این دو دسته قرار می‌گیرند چیست. اصلاً چرا به این شکل حرف خود را می‌زنند و... انجام این گفت‌وگوها بیشتر از جهت مردم‌شناسی و کسب اطلاعات شخصی برایم مهم بود. چرا زندان؟ خب تنها جایی که امکان گفت‌وگوی راحت با جمع کثیری از آنان فراهم بود همین زندان است. برای کسب مجوزهای لازم با مشکلی روبه‌رو نشدید؟ این دفعه نه. اما چند سال قبل که بحث افزایش قیمت بنزین و حاشیه‌های آن بود به هیچ طریقی نتوانستم به زندان راه پیدا کنم. برای همین این دفعه تلاش کردم تا بالاخره راهی برای ورود به زندان به دست آورم. این کار فقط از جهت کنجکاوی بوده یا پیرو همان بحث قدیمی است که نویسندگان در مواجهه با مسائل اجتماعی رسالتی برعهده دارند؟ راستش هر دو مورد. به عنوان نویسنده، خودم را موظف به بررسی‌هایی در این خصوص و صحبت با دستگیرشدگان می‌دیدم؛ البته همان‌طور که گفتم منکر کنجکاوی شخصی‌ام نمی‌شوم. متأسفانه رسانه‌های داخلی در چنین مواقعی چندان قوی عمل نمی‌کنند و کمتر با تصاویری واقعی از آنچه رخ داده روبه‌رو می‌شویم. به‌جای اکتفا به اطلاع‌رسانی کلی و کلیشه‌ای تصمیم گرفتم خودم دست به کار بشوم. شاید تا حدی هم بتوان گفت که تقصیری ندارند. بُعد امنیتی و ضرورت‌های سیاسی - نظامی در چنین مواقعی آنقدر بالاست که نمی‌توان هر چیزی را منعکس کرد. این سبب بروز ضعف در تحلیل‌های جامعه‌شناختی و مردم‌شناختی می‌شود. طی این رفت‌وآمدها موفق به انجام چه تعداد گفت‌وگو شدید؟ دقیق به خاطرم نیست. اما بارها به زندان رفتم، هم پای صحبت با زندانی‌های مرد نشستم و هم گفته‌های بند زنان را شنیدم. فضای گفت‌وگوی یک به یک با بازداشتی‌ها فراهم نبود. اغلب‌شان در بندهای گروهی بودند، جمع‌های بیست - سی نفری. برای صحبت با اینها به بندها می‌رفتم، از صبح تا شب کنارشان بودم. با هم چایی می‌خوردیم، حرف می‌زدیم و زندگی می‌کردیم. به چه عنوان در جمع‌شان حاضر شده بودید؟ نمی‌خواستم کار پنهانی کنم! گفتم قصدم چیست. ابتدا به من و سؤالاتم گارد داشتند. اما کم‌کم رفیق می‌شدیم و باورشان می‌شد که فقط یک نویسنده‌ام. واقعیت هم داشت. برای بازجویی که نرفته بودم. توضیح می‌دادم که فقط دنبال بررسی‌های جامعه‌شناختی هستم و در این بین حاضر بودم پلی بین آنان با مسئولان بشوم که بدانند چرا معترض شده‌اند و... با یکسری گفت‌وگوهای گروهی داشتم. با برخی هم امکان صحبت تک‌نفره پیدا کردم. صحبت‌های اختصاصی‌تر را با لیدرها داشتم که سوژه‌های خاص‌تری به شمار می‌آمدند. با اینها حداقل یکی - دو ساعتی حرف زدم. از انجام این گفت‌وگوها به چه نتایجی دست پیدا کردید؟ مهم‌ترینش اینکه دیگر نمی‌توان آدم‌ها را صفر تا صدی ارزیابی کرد، حتی نمی‌توان به‌طور دقیق مشخص کرد که هر یک از دستگیرشدگان در کدام‌یک از دو گروهی که اشاره شد جای می‌گیرند. البته بحث لیدرها یا آنهایی که وابستگی خارجی داشتند فرق دارد. سؤالات بسیاری در ذهن اغلب افرادی که با آنان مصاحبه کردم بود که پاسخ‌شان را نیافته بودند. خب طبیعی است که این دلمشغولی‌ها بالاخره یک‌جایی فوران کند و اتفاقی رخ بدهد که شاهد بودیم؛ چیزی که پیش‌تر باید تدبیر درستی برای آن اندیشیده می‌شد. تصمیمی برای انتشار کتاب از روایت‌های مذکور دارید؟ بله، اما نه به شکل داستان کوتاه و رمان. اگر در چنین قالب‌هایی برود دیگر بُعد مستندگونه‌اش را از دست می‌دهد. ترجیح خودم به انتشار روایت‌گونه و بی‌کم و کاست آنها است. حواشی این ماجرا با انتشار در قالب کتاب دیگر آن‌گونه که باید دیده نمی‌شوند. اگر قرار به انتشار این مطالب در قالب کتاب باشد به احتمال بسیار با ملاحظاتی از جهت ممیزی روبه‌رو می‌شوید! بله و همین است که انتشار در فضای مجازی اولویتم بوده و هست. حواشی را در صفحه خودم و اصل ماجرا را بعدتر به شکل کتاب در اختیار علاقه‌مندان قرار می‌دهم. در این صورت، بخشی که کتاب می‌شود هم با احتمال ممیزی کمتری روبه‌رو می‌شود. از این بحث که بگذریم انتشار به روز این مشاهدات برای من اهمیت زیادی داشت. وقتی اثری وارد چرخه نشر می‌شود، هرچقدرهمه مراحل سریع طی شود باز زمان قابل توجهی می‌گذرد تا روانه کتابفروشی‌ها شود. به نظرم حالا وقت انتشارشان بود. در ارتباط با کتابی که قرار است منتشر کنم هم باید دید کار چگونه پیش می‌رود، امیدوارم دوستان ممیز تا حد ممکن کاری به محتوای نوشته‌ام نداشته باشند. در انجام گفت‌وگوها با چه دشواری‌هایی هم از جهت مسئولان و هم مصاحبه‌شونده‌ها روبه‌رو شدید؟ در درجه نخست تلاشی که باید برای اقناع مسئولان به خرج می‌دادم! برای مسئولان مهم بود که بدانند چه هدفی دارم. چه چیزی قرار است بنویسم و برای که! خب در ابتدای کار من خودم هم نمی‌دانستم که قرار است چه چیزی بنویسم. این‌طور آثار تا وقتی کار شروع نشود نتیجه‌اش معلوم نیست. به مسئولان گفتم من به فضای زندان می‌روم، با زندانی‌ها صحبت می‌کنم و آن چیزی را که دیدم و شنیدم، می‌نویسم. ممکن است نتیجه کار باب دلتان شود و شاید هم نه! رسالتم این بود که بروم و بنویسم که رفتم و نوشتم. خدا رو شکر با همراهی دادستان یزد مشکلی پیش نیامد، اعتماد کرد و اجازه ورود پیدا کردم. تجربه مشابهی از نوشتن درباره وقایع اجتماعی یا اتفاقات روز را دارید؟ توجه به مسائل و اتفاقات اجتماعی یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های من برای نوشتن است. سال 1396 در اوج مسائلی که سوریه با آن روبه‌رو بود به این کشور سفر کردم. فضای سوریه را دیدم و مشاهداتم را در قالب کتابی با عنوان «جاده یوتیوب» نوشتم که از سوی نشر معارف در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است. در دوره کرونا هم کار مشابهی کردم، البته به غیر از آن دوره‌هایی که قرنطینه اعلام شدند. به اغلب تشکل‌ها و جمع‌هایی که برای غلبه به این پاندمی تلاش می‌کردند رفتم، از جمع نیروهای جهادی که به رایگان دست به تولید ماسک می‌زدند گرفته تا مراکز درمانی و بیمارستان‌ها. حتی پای صحبت با بیماران هم نشستم. الان شرایط عوض شده و آن هیبت کرونا ریخته، وگرنه زمانی که من بررسی‌هایم رو شروع کردم واقعه ترسناکی بود. این را هم در قالب کتاب نوشتید؟ بله، «دل پلاس» عنوان کتابی است که درباره کارهای مردمی و جهادگرانه مرتبط با کرونا نوشتم و نشر شهید کاظمی آن را منتشر کرد. همین چند ماه قبل که یزد سیل آمد هم باز به جمع گروه‌های جهادی رفتم و مشاهداتی هم در آن رابطه داشتم. با توجه به اینکه عمده تمرکز شما با وقایع اجتماعی روز است، اینها را برای مردم می‌نویسید یا هدف‌تان این است که نادیده‌های مسئولان را به گوششان برسانید؟ من برای مردم می‌نویسم. چه وقتی که مثل حالا بحث ناآرامی‌ها است، چه آن موقع که کرونا یا سیل آمد؛ درباره همه اینها نوشتم تا مشاهداتم را بخوانند. در همین بحث سیل، دنبال این بودم کاری کنم که حال مردم خوب شود. در آن شرایطی که بخش عمده خبرها درباره خرابی‌ها بود دنبال این بودم که آن بخش مثبت ماجرا را نشان بدهم؛ اینکه حتی در آن شرایط دشوار هم برخی تمام هم‌وغم‌شان کمک به دیگران است. این اتفاقی بود که در ارتباط با کرونا هم بارها درباره‌اش شنیدیم و خواندیم. به جرأت تأکید می‌کنم که موقع شیوع جهانی کرونا در هیچ یک از کشورهای غربی، مشابه آن نوع‌دوستی‌هایی که در ایران شاهد بودیم، رخ نداد. اینجا مردم، فارغ از اینکه از چه طبقه و قشری باشند برای کمک به هم می‌کوشیدند. جوانانی که بی‌مزد و مواجب هر کاری از دست‌شان برآمد کردند و اینها اتفاقات بزرگی است. حرف من این است که اگر ما درباره زشتی‌ها و فجایع می‌نویسیم درباره اتفاقات خوب هم باید اطلاع‌رسانی کنیم. این کاری است که از عهده اهالی قلم ساخته است، اینکه امیدبخشی کنیم و نشان بدهیم که در کنار زشتی‌ها هنوز خوبی هم وجود دارد. در آخر درباره این بگویید که توجه نویسندگان به وقایع اجتماعی، فارغ از اینکه چه حوزه‌ای را شامل بشود چقدر به پرهیز آثار از تکرار کمک می‌کند؟ بخشی از گرفتاری ادبیات داستانی امروزمان نشأت گرفته از بی‌توجهی نویسندگان به اتفاقات کشورمان و چه بسا که جهان است. نویسنده‌ای که به اطلاعات اندک و از طرفی چند کتابی که خوانده اکتفا نکند بی‌شک آثاری خواندنی‌تر خلق می‌کند. البته تحقق این مسأله به شرط رعایت دیگر ملزومات خلق یک اثر داستانی است.