چهارشنبه 7 آذر 1403

تفاوت اسلام امامت و اسلام خلافت

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
تفاوت اسلام امامت و اسلام خلافت

مبلغ نوشت: اگر امام حسین (ع) در قرن نخست این مرزگذاری را انجام نداده بود ما امروزه نمی‌توانستیم فرق اسلام امامت را با اسلام خلافت درک کنیم و گمان می‌کردیم معاویه و یزید خلفای مشروع پیامبر (ص) بودند که با بیعت و رضایت عموم مسلمانان بر اریکه قدرت تکیه زدند و سیره ایشان نمایانگر ماهیت یا لااقل بعدی از ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام است.

به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا - تحلیل واقعه عاشورا و عاشوراپژوهی در سال‌های اخیر از شکل قدیم خود که عموما به نقل اتفاقات و مصائب منحصر بود و بیشتر تاریخ عاشورا مورد بررسی قرار می‌گرفت، فاصله گرفته است و وارد مرحله پژوهش علمی و دقیق‌تر شده است. اینکه افرادی توانسته‌اند بین اصل ماجرا یعنی شهادت سیدالشهدا (ع) و مصائبی که به خانواده و اصحاب ایشان وارد شده و تحلیل‌های علمی بعد از آن تفاوت بگذارند و در عین حفظ شأن و قداست ایشان، با نگاهی موشکافانه ابعاد حادثه را بررسی کنند، جای بسی خوشحالی است. شاید یکی از مهمترین دلایل رویکرد فعلی و رونق عاشوراپژوهی، قرائت‌های مختلفی است که در هر دوره تاریخ، از این واقعه ارائه می‌شود. خبرنگار ایکنا با دکتر امداد توران؛ استاد دانشگاه ادیان و مذاهب که حول موضوع عاشورا تحقیق و پژوهش داشته به گفت‌وگو نشسته که متن آن را در ادامه می خوانید:

* با توجه به توضیحاتی که ارائه کردید آنچه برای انسان امروز از عاشورا قابل استفاده و بهره‌گیری است چه در شیوه و چه در محتوا و چه مواردی می‌تواند باشد؟

بخشی از تعالیم امامان و از جمله امام حسین (ع) تعالیم حکمت‌آمیز اخلاقی است و هر انسانی را با هر دین و مذهبی مورد خطاب قرار می‌دهد. یعنی امامان آن‌ها را برای مخاطب انسانی بطور مطلق بیان کرده‌اند، مخاطبی که تنها ویژگی لازمش برای درک سخن امام، انسان بودنش و بهره‌مندی از خرد پایه و عام بشری است؛ پیرو هر دین و مذهب که باشد و یا حتی اگر ملحد و لامذهب باشد. خود امام حسین (ع) متذکر این نکته شده‌اند که انسان حتی اگر بی دین باشد می‌تواند و باید در زندگانی دنیایی خود آزاده باشد.

می‌دانیم حضرتش دشمنان خود را هنگامی که هنوز زنده بود و رمقی به تن داشت و آنها برای غارت خیام خیز برداشته بودند، چنین مورد خطاب قرار داد: «وَیحَکُم یا شیعَهَ آلِ أَبی سُفیانَ! اِن لَم یَکُن لَکُم دین، وَکُنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ، فَکُونُوا أَحراراً فِی دُنیاکُم هذِهِ». از همین منظر اگر خوانشی اخلاقی از حرکت امام حسین (ع) از ابتدا تا انتها داشته باشیم، خواهیم دید که حضرت به گونه‌ای حیرت‌انگیز به ریزترین نکات اخلاقی در تعامل با دوست و دشمن توجه داشته و اخلاقیات را در سطحی رعایت کرده که معمولاً از عهده و توان انسان‌های متعارف خارج است؛ پرهیز از الزام خویشان و بستگان و آشنایان به همراهی در قیام، بیان آشکار سرنوشت حرکت خویش برای کسانی که به امید مال و منال و شوکت به حضرتش پیوسته بودند به‌جای دادن روحیه و امید واهی، برداشتن بیعت از کسانی که با حضرتش بیعت کرده بودند، فرستادن فرزند خود به میدان پیش از دیگر اعضای خاندان بنی هاشم، توجه به احساسات دختر خردسالش که تقاضای برگرداندنش به وطن می‌نمود، سیراب نمودن لشکر دشمن و حتی مرکب‌هایشان در اولین مواجهه با اینکه موقعیت مناسبی برای حمله وجود داشت، گفتن جمله ملاطفت‌آمیز؛ انت حر کما سمیتک امک، خطاب حر پس از آنکه در روزهای قبل با تعبیر؛ ثکلتک امک، او را توبیخ کرده بود و موارد فراوان دیگر که حاکی از اخلاقیت فوق متعارف حضرت دارد می‌تواند الهام بخش زنذگانی اخلاقی بشر باشد.

بدین ترتیب، تعالیم اخلاقی بخش مهمی از چیزی است که انسان امروزی با هر دین و مذهبی می‌تواند از امام حسین و عاشورایش بیاموزد.

* درباره پیام عاشورا زیاد بحث شده است، به نظر شما می‌توان حرکت امام حسین (ع) و عاشورا را دارای پیامی فرازمانی و فرامکانی برای همه انسان‌ها در همه اعصار دانست؟

من این سؤال را به دوگونه معنا می‌کنم که تکرار سؤالات پیشین نباشد و با آن‌ها تداخل نکند؛ معنای نخست عبارت است از اینکه حرکت امام حسین (ع) چه پیام معرفت افزایی برای همه زمان‌ها و برای همه انسان‌ها می‌تواند داشته باشد؟ در جواب عرض می‌کنم که امام حسین (ع) با قیام خود این پیام را به همه زمان‌ها ابلاغ می‌کند که حقیقت اسلام که انسان را در دنیا به حیات طیبه و در آخرت به سعادت ابدی رهنمون می‌شود آن چیزی است که حضرت معرف و داعی آن است و در حرکت خود به نمایش می‌گذارد و نه آن چیزی که یزید و لشکرش مدعی بودند و به نمایش گذاشتند.

می‌دانیم که بلافاصله بعد از پیامبر و حتی از زمان خود پیامبر (ص) دو گفتمان متفاوت و رقیب ظهور کرد؛ دو گفتمانی که با تسامح در نامگذاری یکی را گفتمان امامت (امامت با منشأ الهی) و گفتمان خلافت (امامت با منشأ قهر و غلبه) می‌نامیم. دال مرکزی هر دو گفتمان امامت بود و همه عناصر مفهومی دیگر به نحوی از انحاء در ارتباط با آن دال مرکزی تعریف شده‌اند.

از منظر یزیدیان جرم اصلی امام حسین (ع) عبارت بود از سرکشی در برابر یزید به عنوان امیرالمومنین و امام زمان خود. امامتی که در گفتمان خلافت مد نظر بود عبارت بود از امامت مبتنی بر قهر و غلبه یعنی امامتی بدون مشورت با عموم مسلمانان و بدون جلب رضایت ایشان. این امامت در سقیفه که به اعتراف بنیانگذارانش غیر مشورتی بود تأسیس شد و با طی یک مسیر کاملاً مورد انتظار به عثمان و معاویه و یزید رسید و در این مسیر خداشناسی، پیامبرشناسی و معادشناسی خودش را متناسب با همان امامت مبتنی بر قهر و غلبه بازسازی کرد. به عنوان مثال، به موجب پیامبر شناسی‌ای که در این گفتمان تعریف شد پیامبر فردی بود بد زبان که بسیار می‌شد مومنان را فحش دهد یا لعن کند یا تازیانه بزند. روشن است که این پیامبرشناسی با سیره خشونت آمیز معاویه و یزید تناسب بیشتری دارد تا پیامبر رحمتی که در قرآن وصف شده است.

این گفتمان برای صدر تا ذیل اسلام لباسی متفاوت و در واقع وارونه دوخته بود و آن را ابزاری برای تأسیس یک امپراطوری معطوف به توسعه طلبی و بسط قدرت عرب در جهان قرار داده بود. اما اهل البیت به نحو عام و امام حسین (ع) در زمان خود از امامت الهی خود سخن می‌گفتند؛ امامتی که به موجب نصب مستقیم الهی مشروعیت پیدا می‌کند و در عین حال، برای تصدی‌گری و قیام به امر امامت، منتظر رضایت و اعلام بیعت عمومی از روی طیب خاطر می‌ماند.

صحنه عاشورا رویارویی نظامی دو نظام امامت بود؛ امامت الهی که هم در مقام استیلا و به دست گرفتن زمام قدرت از روی رأفت، رحمت، ملاطفت و رضایت عمومی عمل می‌کند و امامت طاغوت که هم در مقام استیلا و هم در مقام حکمرانی خشونت و قهر و غلبه و قتل و غارت را پیشه می‌کند.

اسلام حقیقی کدام است؟

پیامی که امام حسین (ع) به گونه‌ای موفقیت آمیز به جامعه بشری ابلاغ کرد این بود که آنچه به نام اسلام بر اریکه قدرت تکیه زده است نسبتی با حقیقت اسلام ندارد؛ بلکه با حقیقت اسلام در تضاد است و اسلام حقیقی را باید در امامت الهی اهل البیت جست‌وجو کرد. با این مرزگذاری که امام حسین (ع) با عاشورای خود بین گفتمان امامت الهی و گفتمان خلافت یعنی امامت طاغوتی انجام داد امروزه می‌توانیم به آسانی اسلام داعشی و طالبانی را تبارشناسی کنیم و درک کنیم که چرا ایشان برای استیلا بر قلمرو مسلمانان ابزاری جز قهر و غلبه در چنته ندارند و چرا همه اقدامات ایشان مملو از تحکم و جباریت است. به نظرم امام حسین (ع) در ابلاغ این پیام به هر انسان منصفی که اندیشه و عملکرد امامان و پیروان صادق دو گفتمان را مقایسه کند به خوبی موفق بوده است، مگر آنکه چشم به روی حقیقت ببندد.

* این معنا و تفسیر اول شماست، معنای دومی هم هست؟

معنا یا تفسیر دوم برای این سؤال می‌تواند این باشد که آیا حرکت امام حسین (ع) وجه یا ساحتی فوق بشری دارد که با محاسبات عقل حساب‌گر بشری در هر زمان و مکان جور در نیاید و انطباق نپذیرد؟ پاسخ من به این سؤال نیز مثبت است. اگر در تفسیر عاشورا داده‌محور باشیم با یک واقعه غریبی مواجه می‌شویم که تن به تفسیرهای خردورزانه دنیا محور نمی‌دهد. مقصود آن نیست که این واقعه مطلقاً خردپذیر نیست؛ بلکه آن است که خرد متعارف از عهده آن بر نمی‌آید و باید از نور خرد منور به تنویر الهی برای تبیین آن بهره جست. خرد بشر اگر در پرتو هدایت الهی تعالی یابد می‌تواند سیره امام حسین (ع) را در دو سطح متمایز باز شناسد؛ سطح تاریخی و سطح فراتاریخی که به موازات هم و تنیده در هم پیش رفته‌اند. برای شناخت این دو سطح درباره سیره امام حسین (ع) لازم است آن دو را در سیره رسول خدا بازشناسیم. چرا که امامت در عین آنکه غیر از نبوت است، جاری مجرای نبوت است و سیره امام در مثل همانند سیره نبی است.

رسول خدا در دو سطح با اطرافیان خود رفتار می‌کردند؛ سطحی تاریخی و سطحی فراتاریخی. در سطح تاریخی رفتار پایه حضرت با افراد مطابق اقتضای موقعیتی بود که در آن قرار داشتند. مثلاً رفتار حضرت با عایشه همانند رفتارش با دیگر همسران است؛ اما در عین حال نگاهی به سطح فراتاریخی دارد و آن عبارت است از دیدن آینده‌ای که وی بر علیه وصی رسول خدا اقدام می‌کند و وصایتش را انکار می‌کند و با او وارد جنگ می‌شود. در این سطح همانگونه که در منابع تاریخی ثبت است حضرت او را برحذر می‌دارد از اینکه همان زنی باشد که سگ‌های منطقه حواب بر او پارس می‌کنند. اخبار پیامبر از آینده عایشه چیزی نیست که در توان یک بشر عادی باشد. این قسم از رفتارهای پیامبر مربوط به فراتاریخ است؛ یعنی رفتارهایی که در عین حال که در تاریخ اتفاق افتاده، اما منشأ الهی دارد و نتیجه پیوند پیامبر (ص) با ساحت ربوبی و دریافت علم و فرمان از منبع غیبی است. مثال دیگر عبارت است از سخن پیامبر با عمار و اخبار از آینده او.

پیامبر (ص) به عمار می‌گوید که تو همان کسی هستی که فئه باغیه او را خواهند کشت. این قبیل رفتار در تاریخ فراوان از پیامبر سر زده است؛ اما منشأ آن‌ها زمینی نیست و هدف آن نیز کسب اهداف متعارف سیاسی نیست بلکه تمییز هدایت و ضلالت و راهنمایی مومنان به صراط مستقیم است. بدین ترتیب، سیره پیامبر نقطه اتصال تاریخ و فراتاریخ است و حضرتش از جانب خداوند مأمور است که هر دو سطح را همزمان مدیریت کند و پیش ببرد تا آنکه هرکس آگاهانه و مختارانه مسیر هدایت حیات طیبه را انتخاب کند یا مسیر ضلالت و هلاکت را و کسی نتواند در برابر خداوند ضلالت خود را مستند به جهالت و بی‌خبری کند. همین دو سطح در سیره امام حسین (ع) نیز همانند سیره مابقی امامان قابل شناسایی است. در پاسخ سؤال قبل عرض شد امام حسین (ع) اخلاقیت را در سطحی لحاظ و رعایت کرده که بشر متعارف از درک و التزام بدان عاجز است. به این اخلاقیت فوق متعارف اضافه کنیم رفتارهای سیاسی فوق متعارف را، یعنی رفتارهایی که در چهارچوب خرد سیاسی متعارف نمی‌گنجد. ترک مکه به سوی کوفه از جمله این رفتارهاست. دوست و دشمن در آن زمان اتفاق نظر داشتند که رفتن به کوفه اقدامی فوق‌العاده مخاطره آمیز است و نتیجه‌ای جز کشته شدن در پی ندارد و این را بارها برای حضرتش بازگو می‌کردند. خود امام حسین (ع) از این حقیقت بی‌خبر یا غافل نبود. او در کوران حوادث بزرگ شده بود و حتماً توبیخ‌های امیرالمومنین نسبت به اهل کوفه را به دلیل سستی و کاهلی‌شان همچنان در گوشش طنین افکن بود. او از نزدیک شاهد بود که چگونه اهل کوفه به برادرش را در میانه جنگ خیانت کردند. خود حضرت به کسانی که از سر دلسوزی وضعیت نامناسب کوفه را متذکر می‌شدند می‌فرمود که سخن صواب بر من پوشیده نیست (لایخفی علی الرای). از طرف دیگر حضرت در مکه مورد استقبال عموم واقع شده بود و مردمی که از اقصی نقاط جهان اسلام می‌آمدند طبعاً به دیدار حضرت می‌شتافتند. این در حالی بود که لشکری از سوی یزید در مکه وجود نداشت که بخواهد مشکلی برای حضرت ایجاد کند. در چنین وضعیتی حضرت می‌توانست با ایجاد یک شبکه دعوت، به سرعت یک نیروی نظامی را در همان مکه شکل دهد و سازمان دهی کند؛ همان کاری که چند سال بعد عبدالله بن زبیر انجام داد و موفقیت قابل توجهی به دست آورد.

اقدام دیگری که بر اساس خرد متعارف سیاسی قابل فهم نیست رفتار امام با لشکر حر است؛ در مواجهه با لشکر حر هنوز یاران حضرت پراکنده نشده بودند و لشکر حر هم به تعدادی نبود که غیر قابل شکست باشد همانطور که زهیر گفته بود مواجهه با لشکر حر آسان‌تر از مواجهه با لشکر چند ده هزار نفری بود که انتظار می‌رفت بعداً اعزام شوند. اما امام نه فقط با ایشان نجنگید بلکه همانطور که اشاره شد ایشان را سیراب کرد.

* آیا غیر از این دو اقدام که بر اساس خرد متعارف قابل فهم نیست و شرح دادید اقدام دیگری هم وجود دارد؟

سومین اقدام که بر اساس خرد متعارف سیاسی قابل فهم نیست و می‌توان آن را به حساب امام حسین (ع) گذاشت عبارت است از پرهیز مسلم از کشتن ابن زیاد، در حالیکه سابقه او در کشتار شیعیان امیرالمومنین بر مسلم مخفی نبود. موارد فراوانی از این قبیل با منطق خرد سیاسی جور در نمی‌آید. روشن است که نمی‌توان امام حسین (ع) را حتی با عدم لحاظ مقام امامت و علم لدنی به ساده اندیشی متهم کرد؛ حضرتش فردی است کاملاً تجربه اندوخته که برای مخاطبانش تصریح می‌کند که کاملاً آگاهانه و از روی علم به پیامدهای رفتارش در این مسیر گام نهاده است.

گرچه در مطالعه تاریخ نظیری برای این قبیل رفتارها در غیر امامان سراغ نداریم و طبعاً به عنوان یک شیعه منشأ این رفتارها را پیوند حضرت با عالم غیب می‌دانیم، لکن در اینجا شاهدی افزون برای وجود سطح فراتاریخی سیره حضرت وجود دارد و آن عبارت است از استدلال‌های به تعبیری متافیزیکی که حضرت برای تببین حرکت خود ارائه می‌دهند. مثلاً در پاسخ به عمره بنت عبدالرحمن از روات معتبر در منابع سنی که برای اقناع حضرت برای ترک سفر عراق به حدیثی از پیامبر استناد کرده بود که از کشته شدن امام در عراق (بابل) خبر می‌داد می‌فرماید؛ حال که چنین است باید به قتلگاه خود بروم (فلابد لی اذا من مصرعی). این جمله یادآور جمله دیگری است که در ابتدای حرکتش در مکه بیان داشت: برای من قتلگاهی اختیار شده که لاجرم با آن ملاقات خواهم کرد (خیر لی مصرع انا لاقیه) و در جواب شخص دیگری بنام بکر بن عبد الرحمن بن الحارث بن هشام که با یادآوری رفتار اهل عراق با پدر و برادرحضرتش او را از راهی شدن با عراق بازداشته بود می‌فرماید: «جزاک الله یا بن عم خیرا، مهما یقضی الله من أمر یکن». در همین سیاق می‌توان به استدلال حضرت به رؤیایی که در آن رسول خدا را ملاقات کرده و رسول خدا او را به حرکت به سوی عراق فرمان داده اشاره کرد که در منابع متعدد اعم منابع متقدم و میانی درج گردیده است.

اگر برخی گزارش‌های راجع به استدلال‌های متافیزیکی حضرت از نظر سندی یا مضمونی مخدوش باشند، مجموع آن‌ها را که اجمالاً دلالت بر اصل ارائه چنین استدلالی از سوی حضرت دارند نمی‌توان مخدوش و غیر قابل استناد دانست؛ به ویژه آنکه هیچ گزارشی وجود ندارد که نشان دهد حضرت در مقابل یاران خود یا کسانی که او را از نتیجه محتوم این سفر برحذر می‌داشتند استدلالی در جهت وجود احتمال پیروزی ارائه داده باشد. بدین ترتیب مجموع اقوال و افعال امام حسین (ع) ما را از سطح تحلیل تاریخی به سطح تحلیل فراتاریخی ارتقاء می‌دهد: در این سطح با انسانی مواجه هستیم که معتقد است علم به تقدیرات الهی دارد و ماموریتی از جانب خدا یا رسول بر دوشش گذاشته شده است و می‌رود تا با تمکین در برابر تقدیرات الهی، مأموریت خود را به نحو احسن انجام دهد. بدین ترتیب، سؤال از فلسفه قیام امام حسین (ع) جایش را به سؤال از فلسفه امر الهی و تقدیر الهی در این ماجرا می‌دهد: چرا خداوند چنین ماموریتی را بر دوش آن حضرت نهاد و چرا چنین تقدیری را برای او رقم زد؟ این سؤال ما را به فلسفه و ماهیت امامت الهی می‌رساند؛ امامت الهی یعنی هدایت مردمان به امر خداوند به سوی رحمت و رضوان الهی در دنیا و آخرت.

حضرت خود را امام هدایتی می‌دانست که باید در برابر امام ضلالت ایستادگی کند و با این ایستادگی تا مرز شهادت خود و یاران و اسارت خاندانش مرز بین اسلام حقیقی مبتنی بر هدایت و رحمت و اسلام نفاق مبتنی بر خشونت و ضلالت را ترسیم کند. او خون خودش را خالصانه تقدیم خداوند کرد تا بندگان الهی را از جهالت و حیرت ضلالت رهایی بخشد. هدفی که حضرتش به دنبال آن بود نسبت جویندگان حقیقت و طالبان هدایت کاملاً محقق شده است. چرا که اگر حضرت در قرن نخست این مرزگذاری را انجام نداده بود ما امروزه نمی‌توانستیم فرق اسلام امامت را با اسلام خلافت درک کنیم و گمان می‌کردیم معاویه و یزید خلفای مشروع پیامبر (ص) بودند که با بیعت و رضایت عموم مسلمانان بر اریکه قدرت تکیه زدند و سیره ایشان نمایانگر ماهیت یا لااقل بعدی از ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام است. اینکه ما و اجداد ما و نسل‌های آتی ما به زمره تقدیس‌گران معاویه و یزید و امثالهم نپیوسته‌اند همه از پرتو چراغ هدایتی است که پس از افروخته شدن توسط پیامبر و انتقال به امیرالمومنین و امام حسن (ع)، توسط امام حسین (ع) از ظلمات گفتمان خلافت مصون نگه داشته شد تا همچنان برفراز تاریخ پرفروغ بماند.

6565

کد خبر 1694415