ثارالله وتفسیر حضور نظامی ایرانی در سوریه / آیا نیروی قدس مقصر است؟
منتقدان در نشست نقد «سورسوریه» گفتند: نویسنده کوشیده تا نسبت هویتی ما با اسلام اموی شامیان را تبیین کند، تحلیلهای او از حضور نظامی ایران در سوریه به مواجهات تمدنی غرب و شرق هم متصل میشود.
منتقدان در نشست نقد «سورسوریه» گفتند: نویسنده کوشیده تا نسبت هویتی ما با اسلام اموی شامیان را تبیین کند، تحلیلهای او از حضور نظامی ایران در سوریه به مواجهات تمدنی غرب و شرق هم متصل میشود.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: نشست و نقد بررسی کتاب «سور سوریه» نوشته محمد قائمخانی با حضور نویسنده کتاب و همچنین ابراهیم اکبری دیزگاه نویسنده و محمدصادق علیزاده کارشناس فرهنگی در خبرگزاری مهر برگزار شد. «سور سوریه» که حاصل سفر نویسنده به سوریه پس از پایان جنگ علیه نیروهای تروریستی تکفیری در این کشور است، زمستان سال گذشته (1399) با شمارگان هزار نسخه، 192 صفحه و بهای 30 هزار تومان توسط شرکت چاپ و نشر بینالملل در دسترس علاقهمندان قرار گرفت.
بحث در این نشست با طرح این سوال آغاز شد که «بههر حال سفرنامه نویسی» نشانه فرهیختگی یک ملت است و ملت فرهیخته توانایی تولید متن را دارد. اما باید دید که سفرنامههایی از این دست میتوانند نقش و کارکرد خود در زمینه روشنگری را به خوبی ایفا کنند یا خیر؟».
نویسنده با عینکی مردمنگارانه به سفر سوریه رفته است
محمدصادق علیزاده در این نشست گفت: ابتدا به محمد قائم خانی تبریک میگویم، چرا که متن فارغ از اینکه چه سطحی را از نظر کیفی داراست، نوید نویسندهای را میدهد که توانایی عبور از لایه ظاهری و عینی واقعیت را دارد و به دنبال کنکشاش پیرامون طرح پشت واقعیت است؛ مقولهای که از آن به حرکت از عینیت به سمت ذهنیت نام برده میشود. منظم دیدن وقایع بیرونی و دیدن آنها در قالب یک نقشه کلی، حداقل برای من که در سالهایی از عمر تحصیلی و رسانهایام در علوم انسانی و مردم نگاری «مسئله» داشتم، جذاب بود و البته این روند و این نوع نوشتن هم برای جوامعی مثل جامعه ما کارآیی دارد. میتوان گفت کاری که نویسنده در «سور سوریه» به سامان رسانده از جنس پروژه رضا امیرخانی در «جانستان کابلستان» است.
«هویت» مسئله اصلی «سور سوریه» است. من مخاطب با مطالعه این کتاب متوجه میشوم که نویسنده در قید و بند بسیاری از واقعیتهای متکثر در جامعه سوریه گرفتار نمانده و «مسئله» ای فارغ و رها از ساحتهای سیاست، دیپلماسی و... داردوی افزود: جامعه شناسان و آکادمیسینها غرق در ذهنیتاند و از آن طرف ژورنالیستها نیز در عینیت غرق شدهاند. این میان شخصیتهایی که هم عینیت و هم ذهنیت را میفهمند، میتوانند برای مخاطبان عادی که غرق در زندگی روزمره خود هستند و در شرایط فعلی جامعه ما نمیتوانند حتی فردای خود را نیز پیشبینی کنند، پلی بزنند از سوی عینیت به مظاهر خیر و شری که در بطن این عینیت قرار دارند. از این جهت کتاب، بویزه نیمه اولش برای من جذاب بود، اما از نیه دوم کتاب به نظرم رشته کلام از دست نویسنده خارج شده است.
علیزاده اضافه کرد: این کتاب سفرنامه به آن مفهومی که شخصیتی بخواهد چه با نگاه توریستی و چه با نگاه ژورنالیستی رپرتاژگرا و به عنوان یک «غیر» از بیرون به جامعهای نگاه کند و تصویری از آن را به مخاطبی که در آن جامعه نیست، ارائه دهد، مواجه نیستیم. این کتاب نگاه شهودی محمد قائم خانی به پدیده یا بحران سوریه است. نگاه او شهودی است چون صرفا با دیدن کلیپهای یوتیوپ با سوریه و بحرانش آشنا نشده است، بلکه به آنجا رفته و کاوش کرده است. به همین دلیل اگر بخواهیم با قواعد و متر و معیارهای سفرنامه با «سورسوریه» مواجه شویم هم به این کتاب ظلم کردهایم و هم به سفرنامهها.
این تحلیلگر مسائل خاورمیانه در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به این نکته که نویسنده کتاب «سورسوریه» با عینکی مردم نگارانه و هویتی پا به سوریه گذاشته است، گفت: «هویت» مسئله این کتاب است. من مخاطب با مطالعه این کتاب متوجه میشوم که نویسنده در قید و بند بسیاری از واقعیتهای متکثر در جامعه سوریه گرفتار نمانده و «مسئله» ای فارغ و رها از ساحتهای سیاست، دیپلماسی و... دارد و این مسئله هویت و پاسخ به کیستی و چیستی است. از مولفههای مسئله او در کتاب میتوان به گریزهایش به حزب بعث، اشارههایش به تاریخ و صورتبندی اسلام در سوریه و تفاوتهایش با اسلام حجاز و حتی تفاوتهایش با اسلام شیعی در تهران، اشاره کرد. نویسنده با این ذرهبین سوریه را میبیند و به نظرم تا نیمههای کتاب هم خوب پیش رفته، هرچند که بازهم مسائل ذهنی در کتاب قدرتش بیشتر است. یعنی برای پیش بردن رویکرد خاصی که نویسنده دارد، باید عینیات و واقعیتهای متکثر بیشتری را به استخدام این رویکرد درمیآمد. اما از نیمههای کتاب به بعد از انسجام روایت کاسته میشود و به طور مشخص خرده داستانی که درباره نبل الزهرا در متن آمده به نظرم در انسجام روایی کتاب جایی ندارد و اگر حذف شود، ایرادی به کتاب وارد نمیآید.
علیزاده گفت: در قسمت انتهایی کتاب دوباره انسجام روایی متن برمیگردد و نویسنده به پیگیری دغدغههای خود در ابتدای کتاب میپردازد. دغدغه نویسنده در ابتدای اثر این است که دین اموی مردم دمشق که به زعمش یک دین دنیا زده به مفهوم جامعهشناختی خود است، نمایشی، دنیازده و زن مدار است، چه تفاوتی با جریان رایج در غرب دارد و چه نسبتی با ما میتواند برقرار کند؟ در اواخر کتاب پاسخی به این میدهد که به زعم من بیش از آنکه این پاسخ فهمی آکادمیکی داشته باشد، از همان ذره بین هویتی نویسنده میآید. او در انتها درکی دینی از مفهوم ثارالله یا خون خدا در مسجد اموی ارائه میدهد. نویسنده در اینجا به این نتیجه میرسد که وقتی خون خدا جاری شد حتی وجه نمایشی به تعبیر نویسنده دین اموی هم تفاوتهای پیدا میکند با آنچه در ایالات متحده آمریکا رواج دارد که ماهیتش سرمایه است. ماهیت این دین اموی ثارالله است و ماهیت آن جریان رایج در غرب سرمایه.
این روزنامهنگار همچنین با اشاره به جذابیتهای قلم نویسنده پس از مواجهه با مقام راس الحسین (ع) اضافه کرد: متن در روایت مسجد اموی و مقام راس الحسین (ع) حال و هوای نویسنده را به مخاطب ارائه میکند. از متن مشهود است که نویسنده تمام وجودش را در این قسمتها در قالب کلمات ریخته است و از همین به تفاوت آن اسلام اموی به زعم خود با جریان رایج در غرب میرسد. هنگام مطالعه به این فکر میکردم که چه خوب میشد تا نویسنده روی این موضع بیشتر زمان صرف میکرد تا از مواجهه احساسی و ایدئولوژیکش به آن فضا فاصله بگیرد بهتر میتوانست به سوالی که ابتدای کتاب مطرح کرده بود، پاسخ دهد.
بررسی نسبت انسان ایرانی با مسئله سوریه
ابراهیم اکبری دیزگاه نیز در این نشست گفت: حوزه سفرنامه نویسی آن قدر گسترده است که نمیتوان متر و معیاری برای آن در نظر گرفت. برخی از متون به ادعای نویسندهها سفرنامهاند اما با متر و معیار مرسوم سفرنامهنویسی همخوان نیستند. رولان بارت سفری به ژاپن داشت و سفرنامهای نوشت به اسم «امپراتوری نشانهها» که در آن تاملات فلسفیاش را درباره شرق و ژاپن روایت کرد. سفرنامه آمریکای بودریار نیز منتشر شده است که البته سفرنامه است اما سفرنامه فیلسوفی به نام ژان بودریار.
دغدغه نویسنده در ابتدای اثر این است که دین اموی مردم دمشق که به زعمش یک دین دنیا زده به مفهوم جامعهشناختی خود است، نمایشی، دنیازده و زن مدار است، چه تفاوتی با جریان رایج در غرب دارد و چه نسبتی با ما میتواند برقرار کند؟ وی افزود: در عصر موسوم به پسامدرن، ادعای خود نویسندهها به متنشان اهمیت ویژهای دارد. نخستین متر و معیار وقتی میخواهیم متن را به صفتی بشناسیم ادعای خود نویسنده است. در این وضعیت دیگر با آنچه که در سفرنامههای به اصطلاح کلاسیک مثل سفرنامههای جلال آل احمد، مرسوم است، مواجه نیستیم. یکی از سفرنامهنویسان قهار عصر ما محمدعلی اسلامی ندوشن است. در سفرنامههای او از جمله «سفیر سیمرغ»، «دیدار از کشور شوراها» یا سفرنامههایش به مناطق داخل کشور، عینیت کم است و در اصل نویسنده به بهانه سفر به برخی مناطق مقالهای درباره آنها نوشته و منتشر کرده است. از این حیث کار محمد قائم خانی نیز در امتداد آثار اسلامی ندوشن است و با کمی اغماض میتوان همین شیوه را در سفرنامههایی چون «سفر به ولایت عزراییل» جلال آل احمد هم نشانه یابی کرد.
اکبری دیزگاه ادامه داد: نویسنده «سور سوریه» از متر و معیارهای معمول سفرنامه نویسی فاصله گرفته تا مسئله نسبت انسان ایرانی با پدیدهای به نام سوریه را برای مخاطبان روشن کند. سنجیدن این نسبت و تامل در آن برای من مخاطب جذاب است و به نظرم این رویکرد میان نویسندههای بویژه پس از انقلاب در نایابی است و نمیدانم چرا نویسندهها نمیخواهند درباب این موضوع تامل کنند. پیش از انقلاب در این حوزه موضوعی آثار خوبی داشتیم. مثلا آل احمد نسبت انسان ایرانی با شوروی، فرهنگ و عربها را سنجیده بود. حتی رضا براهنی هم در سفرنامه مصر خود در همین خط سیر حرکت کرده و نسبت ایرانیان با مصر را سنجیده است.
چرایی حضورمان در سوریه را برای مخاطبان تبیین نکردهایم
اکبری دیزگاه در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به حضور سیاسی، امنیتی و نظامی ایران در منطقه گفت: علیرغم این حضور مهم ما متنهایی مانند «سورسوریه» نداریم و متنهای موجود در بهترین شرایط از جنس خاطرهنگاریهاست. اکنون حدود یک دهه است که در سوریه حضور داریم اما هیچ تحلیل درستی از این ماجرا برای مخاطبان نشده است. ما در سوریه شهدای بسیاری را تقدیم کردیم، برای این حضور کلی هزینه مادی کردهایم. در منطقه نیز کلی بده بستان سیاسی، امنیتی و حقوقی با کشورهای مختلف داریم، اما هیچ متنی نداریم که نسبت ما را با این کشورها از نظر تمدنی، تاریخی، فرهنگی و هویتی توضیح دهد.
این نویسنده اضافه کرد: از این نظر «سور سوریه» به عنوان نخستین متنها درباره تبیین این نسبت مطرح است و چون در آغاز راه است، طبیعتا نکات ضعفی هم دارد. غالب روایتهای ما از سوریه و از ماجرای مجاهدانمان، زنانه است. مجاهد ما در سوریه حضور داشته و شهید شده است، طبیعتا روایتها از او محدود میشود به خواهران، مادر و در نهایت همسرش. نمونه برجسته این متن را میتوان در کتاب «سربلند» محمدعلی جعفری دید که روایتی است از زندگی شهید حججی. فضای این کتاب زنانه است و در آن مطرح شده که این شهید بزرگوار اهل سینه زنی و حضور در هیاتها بود و در نهایت مظلومانه شهید شد. دیگر هیچ روایتی نیست. اتفاقا بیشترین مخاطب این کتابها هم خانمها هستند. پس از مدتی نیز بازار اندیشه از این کتابها و این روایتها اشباع شد.
نویسنده رمان «سیاگالش» در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به این نکته که ما به روایتهای مردانه از حضور مجاهدان و مدافعان حرم در سوریه هم نیاز داریم گفت: ما نیاز به روایتهای تحلیلی داریم که به ما بگوید که سوریه بالاخره کجاست؟ اگر مسئله سوریه اسلام است منظور چه نوع اسلامی و چه قرائتی از اسلام است؟ اگر منظور اسلام اموی است چرا چنین اسلامی آنجا شکل گرفته و این اسلام اموی که به زعم نویسنده دو پایه عشرت و قانون را دارد و هفت نیروی امنیتی بر آن سرزمین حاکم بوده، چه بلایی به سرش آمده؟ و اگر من ایرانی که آنجا حضور سیاسی و نظامی دارم توجیهام برای این حضور چیست؟ «سور سوریه از این حیث ارزشمند است و امیدوارم با این متن راهی باز شود تا نویسندگان دیگر هم به این رویکرد برسند و تحلیلهای خود را ارائه دهند. تحلیلهایی که اتفاقا وجه و سویه ایدئولوژیک ندارد.
اکبری دیزگاه با بیان این نکته که نویسنده بر اساس مطالعات خود در سوریه کتاب را نوشته است، ادامه داد: نویسنده حرف خود را میزند و حتی دیدگاهش درباره حجاب هم شخصی است و نه دیدگاه رسمی. او میگوید که اسلام تهرانی یا اسلام شیعی ایران در سوریه نمیتواند حرفی برای گفتن داشته باشد. ما هم بنا بر این نداریم که سخنان نویسنده را بسنجیم، چرا که او به هر حال دارد سوریه و بحران سوریه را از منظر خود روایت میکند و در این روایتش نقد هر دو طرف هم وجود دارد و البته برای هر دو طرف توصیهها و پیشنهاداتی نیز دارد. اگر نقد نویسنده غلط باشد هم ایرادی بر نویسنده نیست چرا که او پشت کسی پنهان نشده است.
مواجهات تاریخی دو تمدن شرق و غرب و نسبتش با سوریه
نویسنده رمان «برکت» در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به این نکته که تحلیلهای محمد قائم خانی در «سور سوریه» جدید و جالب است، گفت: او تحلیل خود را به دو هزار پیش میبرد و از درگیری تمدنی شرق و غرب در دوران باستان سخن میگوید. اشیل نمایشنامه نویس مشهور یونان باستان نمایشنامهای به نام «ایرانیان» دارد که کاملا دیدگاههای تخاصمی غرب علیه شرق را بازتاب میدهد. نویسنده «سور سوریه» با اینکه از اشیل حرفی نمیزند اما تحلیلش دقیقا در راستای نمایشنامه ایرانیان است. او میگوید که داعش لشکر شیاطینی است که در دل غرب آمده تا شرف را شخم بزند، چرا که شرق تنها از نظر تمدنی است که میتواند مقابل غرب حرفی برای گفتن داشته باشد.
ما نیاز به روایتهای تحلیلی داریم که به ما بگوید که سوریه بالاخره کجاست؟ اگر مسئله سوریه اسلام است منظور چه نوع اسلامی و چه قرائتی از اسلام است؟ اگر منظور اسلام اموی است چرا چنین اسلامی آنجا شکل گرفته؟ وی افزود: به زعم نویسنده «سور سوریه» به لحاظ امنیتی، سیاسی و تاریخی، گروهی به نام داعش برآمده که قرار است پروژه تخاصم غرب علیه شرق را کامل کند و شرق را شخم زده و تمام مظاهر تمدنیاش را نابود کند. به همین داعش هرچه را که نماد شرق است از موزههای سوریه گرفته تا مسجد اموی، مقبرههای زکریا و عمار یاسر و... میخواهد نابود کند و نمادهای تمدنی ملتهای شرق را از بین ببرد. از بین بردن این نمادها برابر با از بین هویت است و پس از این غرب میتواند به شرق آمده و تخمهایش را بکارد. پیشتر پروژه تخاصم در همه حوزهها اتفاق افتاده و پروژه شخم زدن و آب بستن آخرین مرحله است.
بحران سوریه و امتداد جنگهای صلیبی
نویسنده رمان «سوره افلین» در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به این نکته که تحلیل محمد قائم خانی در کتاب «سور سوریه» پروژه امتداد تاریخی جنگهای صلیبی را هم دربر گرفته است، گفت: نگاه صلیبی نویسنده هم مهم است. گویی غرب در تجدید قوای خود برای ادامه جنگهای صلیبی نیروی جدید را تجهیز کرده و با نام داعش به مصاف شرقیها فرستاده است و این نیرو قرار است هرچه را که در شرق وجود دارد، نابود کند. بهترین ترفند و دلیل آنها برای این نابودی هم مولفه دین است. نویسنده میگوید که ماجرا به همینجا ختم نمیشود. نویسنده پس از ترسیم این فضا بویژه در فصل آخر که از حاج قاسم صحبت میکند، نسبت انسان ایرانی با این ماجرا را میسنجد و میگوید که تنها انسان ایرانی میتواند مقابل این جریان غربی ایستاده و مردانه هزینه کند.
اکبری دیزگاه گفت: انسان ایرانی برآمده از نور و توحید است. او با دینی که در درون خود پرورانده میتواند مقابل این هجمهها بایستد. ایستادن انسان ایرانی در سوریه نیز فقط به خاطر خود سوریه نیست. انسان ایرانی ایستاده تا شرق حفظ شود، شرقی که از آن آوای توحید میآید.
از اسراییل در «سور سوریه» خبری نیست
محمد صادق علیزاده، بخش دوم سخنان خود را به نقد تحلیل نویسنده از بحران سوریه اختصاص داد. وی گفت: قائم خانی در کتاب خود چندان به اسراییل نپرداخته و من دلیل این کار را نمیدانم اما به نظرم این نپرداختن نقص کتاب است. به نظرم غیبت اسراییل باعث شده تا دریچه نگاه استدلالی نویسنده در شناخت سوریه تنگ شود. بخشی از مسئله سوریه و بخشی از تحلیل در نسبت سوریه با انسان ایرانی و انقلاب اسلامی، با حضور صهیونیستها معنادار میشود. اسراییل همان وجه سخت و میلیتاری غرب صلیبی است در بطن تاریخی و تمدنی جهان ابراهیمی.
وی افزود: اسراییل کاردی است که لبه تمدن ابراهیمی را بریده از پوست و رگ و پی گذشته و به استخوان رسیده است. فلسطین آن استخوان است که بیرون زده است. مسئله فلسطین و اسراییل در این مقطع از قصه جهانبینی ابراهیمی است نسبت به هستی و وقتی شما این را از قصه به هر دلیل موجه یا ناموجهی حذف میکنید، تبیین شما از علت حضور نظامی ایران در سوریه ناقص میماند.
علیزاده ادامه داد: اشاره کردم که نویسنده از نگاه هویتی به بررسی مسئله سوریه پرداخته است، اما بخشی از هویت و نسبت انسان ایرانی با سوریه به مسئله اسراییل بازمیگردد. این را خود اسراییلیها به طور کامل در کردهاند. بنیامین نتانیاهو چندی پیش گفت که مشابه آن اتفاقی که در لبنان و حزب الله رخ داد، اکنون با حضور ایران در سوریه نیز دارد رخ میدهد و من نمیگذارم این پروژه کامل شود. نتانیاهو کامل فهمیده که درگیری در کجاست، اما ما در متنمان این فاکتور مهم را از دایره تحلیل بیرون گذاشتهایم و این دست نویسنده را برای اقناع مخاطب ایرانی برای ضرورت دسترسی ایران تا دریای مدیترانه را بسته است.
این پژوهشگر در ادامه با اشاره به این نکته که حضور نظامی ایران در سوریه صرفا وجه ایدئولوژیکی در نسبت با ادیان ابراهیمی را دربر ندارد، گفت: یکی از اساتید علوم سیاسی پس از پایان بحران سوریه گفت که اکنون دست ایران به دریای مدیترانه رسیده است و این رخدادی بی سابقه از زمان خشایارشاه تاکنون است. بنابراین این حضور در تاریخ ژئوپولیتیکی تمدن ایرانی هم محلی از اعراب دارد. ببینید زمانی که نصف سوریه یعنی نیمه شرقی در اشغال داعش بود و نیمه شمال شرقی را کردهای همپیمان با آمریکا در اختیار داشتند و نیمه شمال غربی هم در تصرف احرارالشام و جبهه النصره بود و دولت تنها 15 درصد از اراضی سوریه را در اختیار داشت، ایران به سوریه رفت. حتی در این زمان هم اسراییل میگفت که خطر جدی برای ما این است که مسیر زمینی از تهران به دمشق باز شود. این خطر را آنها از ابتدای حضور ایران در سوریه درک کردند و اکنون نیز این مسیر زمینی برقرار شده. وقتی ما نتوانیم درک کنیم که این حضور یک عقبه تاریخی سه هزار ساله هم دارد، در نهایت تحلیل آنقدر کوچک میشود و میرسد به مصادیقی آقای اکبری دیزگاه بیان کردند.
لکنتی که در تبیین علت حضور در سوریه داریم / سلیمانی فرزند کورش کبیر است
بخش دیگری از سخنان منتقدان به بحث پیرامون وجه روشنگری کتاب «سورسوریه» درباره علت حضور نظامی و سیاسی ایران در سوریه، برای مخاطبان ایرانی اختصاص داشت. علیزاده درباره این مسئله گفت: با اینکه از کتاب بسیار خوشم آمده اما به نظرم نتوانسته در تبیین علت این حضور موفق عمل کند.
غیبت اسراییل باعث شده تا دریچه نگاه استدلالی نویسنده در شناخت سوریه تنگ شود. بخشی از مسئله سوریه و بخشی از تحلیل در نسبت سوریه با انسان ایرانی و انقلاب اسلامی، با حضور صهیونیستها معنادار میشوداکبری دیزگاه نیز درباره این بحث اشاره کرد: ما باید حضورمان در سوریه را برای ایرانیان تفسیر کنیم، اما دچار یک لکنت کلی شدهایم. نگاه من به این حضور کاملا فرهنگی و تمدنی است. همچنان که کورش کبیر یهودیان را از شر بخت النصر در بین النهرین رهانید، ما نیز در پی رهایی بخشی به شرق هستیم. انسان ایرانی در طول تاریخ مولفه نجات بخشی را داشته است. کار سردار شهید حاج قاسم سلیمانی نیز در همین راستاست. حاج قاسم فرزند کوروش است. او دیده که دارد به ملت سوریه ظلم میشود، بنابراین به آنجا میرود تا شر ظالم را کم کند.
وی افزود: حاج قاسم به دنبال عدالت است و رهایی مظلومان. این عقیده پشتوانهای کاملا فلسفی و الهیاتی دارد و درست مقابل غرب است که حضور را به «تصرف» معنا میکند. این نگاه غربی درست مقابل نگاه شرقی است از زمان کورش کبیر تاکنون. علت حضور ما در منطقه نیز با همین دیدگاه تفسیر میشود. حتی حضور ما در بوسنی هم به همین ترتیب بود. ما حتی استراتژی فرهنگی درستی برای ارائه به مسلمانان بوسنی هم نداشتیم و هدف ما کسب منافع اقتصادی هم نبود.
اکبری دیزگاه در ادامه با اشاره به این نکته که سردار سلیمانی و مجاهدان ایرانی از نظر فرهنگی بسیار جلوتر از اصحاب فرهنگ و رسانه هستند، گفت: انسان ایرانی با قدرتش میتواند نور را بسط دهد. محمد قائم خانی توانسته از نظر تئوریک به این موضع بپردازد اما هرچند روایتش به دلیل نخستین بودن اشکالاتی دارد. به نظرم نویسندگانی که بعد از قائم خانی قرار است در این عرصه وارد شوند تکلیف سنگینی خواهند داشت. آنها باید کاملا جدی و بدون حب و بغض بنویسند.
در موضوع سوریه دین مطرح است نه مذهب
وی همچنین با بیان این نکته که سپاه قدس تعدادی از نویسندگان را برای درک فضا به سوریه برد، اما در نهایت روایتهای چندانی از دل آن تولید نشد، گفت: گاهی اوقات ما یک نگاه شیعی غیرتمدنی داریم که تخریبگر است. امام خمینی و پس از او آیتالله خامنهای مسئله اصلیشان اسراییل بود و به همین دلیل نیز نگاهشان تفکیک میان شیعه و سنی را دربر نمیگرفت. امام خمینی از سال 1321 فلسطین را موضوع اصلی جهان اسلام مطرح کرد. به باور این دو رهبر کبیر باید مسلمانها را مسلمان دید. آن نگاهی که فقط شیعه را برتر میداند، هیچ کارکردی در سوریه نخواهد داشت.
علیزاده نیز در ادامه صحبتهای اکبری دیزگاه گفت: در ابتدای انقلاب تعدادی از گروههای جهادی که قصد حضور در کردستان و ختم بلوای آنجا را داشتند، خدمت آیتالله خامنهای رفتند. ایشان در آن دیدار مطرح کرد که شما باید با نیت خدمت بروید و اگر نیت شما شیعه کردن اهل تسنن آنجاست بدانید که این حرام شرعی است.
اکبری دیزگاه نیز اشاره کرد: عبدالملک مروان نیز در سوریه تمدن ساخته است و مقابل مسیحیان ایستاده است. نگاه تمدن ساز میگوید که بنی امیه را هم از باید از منظر امام سجاد دید که دعای 27 صحیفه را برای مرزداران آن زمان خوانده است. مرزدارانی که آنجا مقابل دشمن ایستادگی میکردند از همین بنی امیه بودند. همین ماجرا را عوض میکند و دیگر شما نمیتوانید بگویید که بنی امیه هیچ کاری برای جهان اسلام نکرد. در فضای اسلام جریانی شکل گرفت که شرقش یک رنگ و بویی دارد و غربش رنگ و بویی متفاوت. بنی امیه بر اساس تمدن روم بالا آمد و اکنون به ما رسیده است. اما ما برای از دست رفتن آن احساس خطر کردیم و سردار سلیمانی به آنجا رفت و برای حفظش مجاهدتها کرد.
علیزاده با اشاره به این نکته برخی از قرائتهای داخلی درباره اسلام، به هیچ عنوان مناسب ترویج در سوریه نبوده و نیست، گفت: من اواخر 96 و اوایل 97 به سوریه رفتم، یعنی زمانی که تازه داشت ورق برمیگشت. با یکی از دوستان در آنجا مشغول صحبت بودیم در این باب که اگر این قرائتی که برخی از شیعه و انقلاب اسلامی دارند، در سوریه تبلیغ و ترویج شود، اهل سنت سوریه را به اردوگاه اخوانیها سوق خواهد داد. یعنی این تبلیغ یک عده انسانهای خاکستری را که سرش به کار و زندگیاش گرم است و به تعبیر نویسنده مسلمان سکولار اموی است و نه له توست و نه علیهت به دامان اخوانیها متصل خواهد کرد؛ همان کسانی که مجاهدین نیروی قدس مشغول نبرد با آنها هستند.
حتی خبرنگاران حزب اللهی هم این موضوع را درک نکردهاند که ما با بخشی از نیروهایی که در سوریه در حال جنگ بودیم، از همانها در فلسطین حمایت میکنیموی افزود: علیرغم اینکه ضداسراییل بودن فصل مشترک مسلمانان در عصر فعلی است، اما هرکدام از گروههای مسلمان در کشورهای مختلف تنوع هویتی هم دارند. واقعیت در سوریه پیچیدهتر از این نسخههای رسانهای و سیاسی است که برای جوامع میبندند. این را حاج قاسم سلیمانی خوب فهمیده بود. من روایتهایی از او در تعاملاتش با نیروهای مقاومت فلسطین، حزبالله لبنان، اهل تسنن ارتش سوریه و... شنیدم که نقل این روایتها اگر آشنایی با این عقبه تئوریک تاریخی وجود نداشته باشد، مخاطب را دچار سردرگمی میکند. عدم درک این عقبه ما را دچار تردید هم خواهد کرد که چرا حاج قاسم در سوریه به علویان کمک میکند و با نیروهای اخوانی در فلسطین همکاری دارد و با گروهی از همین نیروهای همکارش در فلسطین، مشغول مقابله و نبرد است. اگر سوپرحزب اللهی هم باشید اما این عقبه را نشناسید در حیرت فرو خواهید رفت.
علیزاده ادامه داد: این را اگر به مردم نگویید به سراغ روایتهای bbc یا دیگر شبکهها خواهند رفت. من معتقدم اگر این اتفاقات اهواز و حرم امام و... رخ نداده بود خیلی از مردم ما اقناع نمیشدند که ما در سوریه مشغول چه کاری هستیم؟ این لکنت وجود دارد و کاملا هم جدی است. بخش اعظمی از دستگاه رسانهای ما خودش موضوع را نمیفهمد که بخواهد برای مردم توضیح دهد. به دلیل همین عدم درک و فهم از موضوع است که اخبار و گزارشهای رسانهها در توضیح بحران سوریه کاریکاتوری است.
اکبری دیزگاه اما تبیین حضور ایران در سوریه را وظیفه اندیشمندان دانست و گفت: تبیین و تفسیر علت حضور ایران در سوریه، یک مقوله فکری است و ضرورت دارد که متفکران در این عرصه وارد شوند و رسانه هم آن را ترویج کند. معضل ما در این حوزه فقدان فکر است.
آیا نیروی قدس مقصر است؟
علیزاده مسئله نبودن تحلیلهای درست را متوجه نیروی قدس سپاه دانست و در این باب اشاره کرد: به نیروی قدس انتقاد وارد است. حتما آنها دلایلی برای نبودن تصویر و تحلیل از سوریه دارند، اما شاید این دلایل تا پنج سال اول وارد بود. اکنون دیگر همه میدانند که ما با اسراییل در سوریه زدوخورد داریم و حتی درگیری ما به دریای سرخ و اقیانوس هند هم کشیده شده است. به هر حال بخشی از تقصیر نبودن یا اعوجاج تحلیلهای درست از سوریه به نیروی قدس بازمیگردد. امکانی که برای محمد قائم خانی فراهم شد، باید برای 10 نویسنده دیگر نیز فراهم میکردند.
اکبری دیزگاه اما در این باب نظر دیگری را ارائه کرد. وی گفت: بجای نیروی قدس سپاه، حوزه هنری را باید مقصر این جریان دانست. نیروی قدس اسلحه به دست است و وظیفهاش جنگیدن و دفاع. نهاد انقلابی حوزه هنری باید نیروی قدس را مجاب کند به ضرورت حضور صاحبان قلم در سوریه.
نیروی قدس اسلحه به دست است و وظیفهاش جنگیدن و دفاع. نهاد انقلابی حوزه هنری باید نیروی قدس را مجاب کند به ضرورت حضور صاحبان قلم در سوریهعلیزاده در پاسخ به این سخن و دیدگاه اکبری دیزگاه فهم نیروی قدس از وضعیت منطقه را عالی معرفی کرد: بله وظیفه نیروی قدس جنگیدن و دفاع است، اما به نظرم جایی که عمیقترین فهم را از پیچیدگیهای هویتی منطقه دارد همین نهاد نظامی است که آنجا به جنگ اشتغال داشت و در این جنگ نیز به هیچ عنوان نگاهش تاکتیکی نبود. تبیین این پیچیدگیها با نظام رسانهای ماست که متاسفانه فهم درستی از ماجرا ندارد. حتی خبرنگاران حزب اللهی هم این موضوع را درک نکردهاند که ما با بخشی از نیروهایی که در سوریه در حال جنگ بودیم، از همانها در فلسطین حمایت میکنیم.
وی افزود: اما کتابهایی از جنس «سور سوریه» به خوبی میتوانند از روایت یکدست رسانهای موجود از سوریه عبور کنند و نزدیک شوند به واقعیت و ظرایفی را که جمهوری اسلامی در میدان با آن درگیر است. این کتاب قدم مبارکی است. اما درباره اینکه چرا نمیتواند مخاطب را اقناع کند، در وهله نخست به نخستین و یکه بودن آن برمیگردد. باید جریانی درست شود تا بر اثر آن 10 نویسنده دیگر هم درباره سوریه بنویسند، تا اینکه نفر یازدهم هنگام شروع متوجه باشد که از راههایی که مثلا محمد قائم خانی رفته و به نتیجه نرسیده، بهره نبرد.
علیزاده ادامه داد: بنابراین نباید از مولفه انباشت تجربه غفلت کرد. در این دست از کتابها ما معمولا یک نگاه آکادمیک نظری محض داریم یا یک نگاه ژورنالیستی اسیر عینیت و واقعیتهای محض. اولی با واقعیت بیگانه است و دومی با تئوری. کتابهایی از جنس «سور سوریه» پلی میان این دو هستند. مخاطب با این کتابها بین عینیت و تئوری رفت و آمدی فکری پیدا کرده و به فهمی خواهد رسید. طبیعتا این دست از کتابها باید کمی به زبان مخاطب عام نزدیک شوند و «سور سوریه» از این مولفه به دور است.
این فعال فرهنگی در پایان گفت: اگر نویسنده «سور سوریه» به مسائل مخاطب عام توجه بیشتری میکرد کتاب قاعدتا با استقبال بیشتری از جانب مخاطب مواجه میشد. نوع قلم نویسنده نیز برای مخاطب عام جذاب نیست. مخاطب همه گروههای درگیر در سوریه را تکفیری میبیند و تفاوتهای جبهه النصره و داعش برایش روشن نیست اما در این کتاب بنا بر این گذاشته شده که مخاطب شناخت حداقلی از سوریه را دارد.