حبیب محبیان؛ خنیاگر به آرزوی خود رسید: اگر نه خواندن در وطن که مردن در آن
اگرچه به او اجازه بازگشت داده شد و با رؤیای یک کنسرت 100 هزار نفری در ورزشگاه آزادی به وطن خود بازگشت اما به خاطر مخالفت اجزای دیگر و نیز خارج از دولت اجازه پیدا نکرد و رؤیای او تحقق پیدا نکرد با این همه، در ایران ماند. اگرچه به آرزوی خواندن در وطن نرسید اما به آرزوی دیگر خود رسید: مردن در وطن...
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - امورز پنجمین سالروز درگذشت «حبیب محبیان» خواننده محبوب موسیقی پاپ است که بیش از آثار دیگر با «مرد تنهای شب» و «نفسم گرفت از این شهر» شناخته میشود.
در میان خوانندگان مختلف که بوده اند و رفته اند اما چرا سراغ سالمرگ «حبیب» رفته ام؟ نخست به خاطر این که دو دولت احمدینژاد در سطح رییس دفتر رییس جمهوری به او اجازه بازگشت داده شد و با رؤیای یک کنسرت 100 هزار نفری در ورزشگاه آزادی به وطن خود بازگشت اما به خاطر مخالفت اجزای دیگر و نیز خارج از دولت اجازه پیدا نکرد و رؤیای او تحقق پیدا نکرد اما ماند و بازنگشت. ماجرای حبیب از حیث داستان «اجازه» ها و «مجوز» ها هم جالب است:
حبیب سال 1393 در شهرک تاریخی ماسوله در حال تولید نماهنگ ترانه «خرچنگهای مردابی» بود و چون مجوزهای لازم برای ضبط ویدیو را نداشت مدت کوتاهی بازداشت و سپس آزاد شد. در دولتی که اجازه بازگشت به او داده بود مجوز اجرای کنسرت نیافت و البته بیشتر خارج از دولت مانع شدند اما در دولت بعد و در سال 1393 به کتاب او - «مرد تنهای شب»- مجوز دادند و در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران هم ارایه شد. کتابی که برگزیدهای از آثار و ترانههای او در همه سالهای فعالیت بود اما بازنگشته بود تا بنویسد. برگشته بود بخواند. دو سال بعد اما یک سکته به این ماجرا خاتمه داد و با هنرمندان مرده معمولا بهتر تا می شود و به همین خاطر اواخر سال 1396 و یک سال و نیم پس از مرگ، دفتر موسیقی وزارت ارشاد به نماهنگ «دیره» مجوز داد که در آن صدای خود حبیب چندان واضح نیست و در واقع پسرش احمدرضا و سمیر زند می خوانند و انتشار و مجوز آن به ارتباطات و انتسابات دومی نسبت داده شد. چند روز بعد سانحه نفتکش «سانچی» پیش آمد و صدای حبیب برای نخستین بار از صدا و سیما پخش شد: مرگ قو. 5 سال پیش و در 21 خرداد 1395 خورشیدی درباره حبیب محبیان در همین تارنما یادداشتی نوشتم و به خاطر حسی که در آن جاری بود همان عینا نقل می شود با این توضیح که در شعر اصلی که دکتر شفیعی کدکنی سروده «نفسم گرفت از این شب» آمده است:
کودکی به نام «حبیب» هنوز دو سال نداشت و لب به سخن نگشوده بود که دکتر مهدی حمیدی شعر «مرگ قو» را سرود:
شنیدم که چون «قو» ی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
شاعر، این شعر را در 27 فروردین 1333 سرود اما شهرت و همه گیری آن پس از آن رخ داد که خواننده و نوازنده ای به نام حبیب محبیان بیست و دو سه سالی بعد به صحنه آمد و در قالب ترانه با آن گیتار دوازده سیم خود خواند:
من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد شبی هم در آغوش دریا بمیرد
شگفت این که خود خواننده نیز در بیستمین شب خرداد 1395 و نزدیک به چهل سال بعد در آغوش دریا مرد. کنار دریا و در رامسر.
حبیب محبیان البته زاده و بالیده شمال ایران نبود. او در چهارم مهر 1331 در شمیران تهران به دنیا آمده بود. در خانواده ای (با اصالت آذری) و اهل موسیقی و در جمع برادرانی که ویولن می زدند: منوچهر و منصور و محمود. حبیب اما گیتار دوست داشت و زیر نظر مرتضی حنانه در رادیو تلویزیون ملی ایران موسیقی آموخت.
او که بعد از پیروزی انقلاب و در سال 1360 مثل خیلی های دیگر از هم صنف های خود ناگزیر از کوچ شد با این که خود نیز گاهی کوشید اما از جنس خوانندگان لس آنجلسی نشد و نبود و دوست داشت برگردد. همه دوست دارند برگردند اما او دوست داشت برگردد و در همین چهار چوب هم کار کند.
یکی دوباری تقاضا کرد و پذیرفته نشد تا سال 88 و در توفان پس از انتخابات موافقت شد و بازگشت و برای این که حساسیت ایجاد نکند به شمال رفت و در ویلای یکی از دوستان خود ساکن شد.
هر چند که بعدتربر سر انتشار آلبوم او موانع بسیاری گذاشتند. تازه دریافته بود که توافق و کسب مجوز از یک نهاد یا شخص الزاما به منزله تبعیت یا موافقت دیگران نیست.
شایعات متفاوتی درباره نحوه بازگشت او وجود دارد. از نقش سمیر زند که نام هنری فرزند یک روحانی مشهور و فقید است تا وساطت رییس دفتر احمدی نژاد اما برای مردم و حبیب مهم این بود که برگردد و حالا برگشته بود. او دوست داشت در ایران کنسرت بگذارد یا حداقل آلبوم منتشر کند و هر چند قطعاتی جسته و گریخته منتشر شد اما اتفاق مورد نظر یا وعده داده شده رخ نداد برای او که دوست داشت اگر می خواند اینجا بخواند:
در آن گوشه، چندان غزل خواند امشب که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر آناند کاین مرغ شیدا کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
و حبیب که در اینجا (ایران) عاشقی کرده بود پس باید اینجا می مرد. عاشقی اما نه در قالب غالب ترانه ها که سروده های عاشقانه او بیشتر به یاد مادرو همسری بود که از دست داد (آهنگ های مادر و خرس کوکی در " مرد تنهای شب") و به یاد همسر درگذشته به خاطر حساسیت به آمپول پنی سلین (شهلای من و خواب سرخ بوسه ها) و یا به یاد هر دو (نگاهم).
یکی از تفاوت های او با خوانندگان دیگر در علاقه به اشعار شاعران نامدار معاصر بود ولو برای ترانه و خواندن نسروده باشند همچون سروده استاد دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی که دیگران هم خوانده اند اما با صدای حبیب فرایاد می آید:
نفسم گرفت از این شهر در این حصار، بشکن در این حصار جادویی روزگار بشکن
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون به جنون، صلابت صخره ی کوهسار بشکن
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن...
حبیب محبیان پس از بازگشت به تعبیری از آنجا رانده و در اینجا مانده بود. چون برخی از شبکه ها یا خوانندگان لس آنجلسی بازگشت او به ایران را در قالب یک پروژه تعریف می کردند و در اینجا هم به کسی که پس از 28 سال اقامت درخارج از کشور بازگشته بود اعتماد نه چنان بود که وعده داده بودند. به همین خاطر فرزند او نه در ایران ماند و نه به آمریکا بازگشت که در ترکیه ساکن شد.
برخی معتقدند همان بازی یی که در دولت احمدی نژاد با بعضی از دیگرایرانیان خارج از کشور انجام شد با او نیز صورت پذیرفت.
مثل رفتاری که با همسر دکتر فاطمی شد یا لحظه ثبت نام رحیم مشایی با آقای بازیگر سینمای ایران یا با علیرضا افتخاری که می خواستند بدیلی برای شجریان باشد و خود نیز ادامه نداد.
با این همه اما و فارغ از قضاوت درباره صحت و سقم این ادعاها و گزاره ها حبیب از بسیاری از همکاران خود بختیار تر بود. چون برگشت و همین جا آرام گرفت؛ در خانه.
بعید است که جنازه خواننده خاموش شده را از سردخانه زینبیه رامسر به تهران انتقال دهند تا از مقابل تالار وحدت تشییع شود چرا که این بار مانند مرتضی پاشایی شاید تنها دهه هفتادی ها نیایند و دهه های قبل هم برای تجدید خاطره بیایند و البته پای دهه هشتادی ها هم چنان که در قضیه کورش دیدیم باز شده است.
اما چه در قطعه هنرمندان بهشت زهرا دفن شود و چه در همان روستای «نیاسته» در «کتالم» رامسر باز هم به آرزوی خود رسیده است: مرگ در وطن و در خاک ایران خفتن.
گروهی بر آن اند کاین مرغ شیدا کجا عاشقی کرد؟ آنجا بمیرد
حبیب مجبیان اینجا عاشقی کرد و اینجا مرد. این نکته مهم تر از آن است که بازگشت او در اوج مباحث سیاسی در سال 88 پروژه سیاسی بود یا اقتصادی یا هر عنوان دیگر.
لینک کوتاه: asriran.com/003J67