درباره هادی اسلامی
تهران - ایرنا - امروز یادآور بیست و هفت ساله شدن خواب آرام مرد نجیب و قهرمان محجوب سینمای ایران، استاد هادی اسلامی، است. مردی که چشمان نافذش، سیمای جذاب و مردانهاش، قامت استوارش و صدای خاصش، هیچگاه از یاد نخواهد رفت چراکه هنر اصیل و هنری مرد را مرگی نخواهد بود.
در گورستان تاریخی ابنبابویه شهر ری، در جوار آرامگاه عالم بزرگ شیعه، حضرت شیخ صدوق یا همان محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی (م. سده چهارم هجری)، کمی آنسوتر از مزار عارف بزرگ، شیخ رجبعلی خیاط (نکوگویان)، سنگ قبری است که رویش نوشته شده: «جاودانگی ویژه خداوند است؛ با نام نیک میتوان جاوید ماند. پدری صمیمی و مهربان، همسری فروتن و فداکار، آموزگار صمیمیت و راستی، زندهیاد روانشاد هادی اسلامی، هنرمند وارسته و متعلق به مردم آرمیده است. 17 آبان 1318 - 9 مرداد 1372».
و امروز یادآور بیست و هفت ساله شدن خواب آرام مرد نجیب و قهرمان محجوب سینمای ایران، استاد هادی اسلامی، است. مردی که چشمان نافذش، سیمای جذاب و مردانهاش، قامت استوارش، صدای خاصش، هیچگاه از یاد نخواهد رفت چراکه هنر اصیل و هنری مرد را مرگی نیست؛ که اگر چنین بود، امروز اثری و خبری و نامی از فردوسی و سعدی و حافظ نیز در میان نبود.
برای حرفهام تقدس قائلم
هادی اسلامی در عمر کوتاه خویش، کوشید تا هنرمندی فعال باشد؛ او که از تئاتر برآمده بود، هیچگاه این هنر را رها نکرد و حتی قصد داشت، پس از سالها دوباره نمایش «زیر گذر لوطی صالح» را به روی صحنه ببرد که دست تقدیر، مانعش شد. در سینما نیز در طول دهه شصت و سالهای آغازین دهه هفتاد، فیلمهای بسیاری بازی کرد که از برجستهترین آنها میتوان به «سرب» (مسعود کیمیایی)، «خواستگاری» (مهدی فخیمزاده)، «اتوبوس» (مرحوم یدالله صمدی)، «شاخههای بید» (امرالله احمدجو)، «تبعیدیها» (مرحوم جهانگیر جهانگیری)، «آوار» (سیروس الوند)، «جهیزیه برای رباب» (مرحوم سیامک شایقی)، «طعمه» (فرامرز صدیقی)، «مهمانی خصوصی» (حسن هدایت) و «مرگ سفید» (حسین زندباف) اشاره کرد.
نمایی از فیلم «اتوبوس»اسلامی از نسل بازیگرانی بود که نهتنها برای صحنه تئاتر و فضای فیلم، حرمت بسیار قائل بودند، بلکه آنها را جاهایی مقدس میدانستند؛ به همین دلیل است که در گفتوگویی گفته است که «برای شخص من، صحنه تئاتر و سینما با محراب مسجد فرقی ندارد و این تقدسی است که برای حرفهام قائل میشوم». [1]
بازی و بازیگری برای استاد هادی اسلامی بازیچه نبود که بخواهد آن را سرسری بگیرد یا به چشم فعالیت اقتصادی نگاهش کند، آنقدر که برایش عادی شود. بازیگری برای او آداب داشت. او در فیلم «مرگ سفید» با استاد اکبر زنجانپور همبازی بود و نقش عبدل را بازی میکرد. خود درباره تجربه بازی در این نقش گفته است:
«من وقتی میخواستم «مرگ سفید» را بازی کنم، ده روز زودتر رفتم بندرعباس. شخصیت، یک جاشوی کشتی بود که رفتم ببینم یک جاشو چهطور حرف میزند، چهطور راه میرود، نگاه میکند، مینشیند، کار میکند و...؛ سعی کردم در بینشان زندگی کنم. این بعد ظاهری قضیه است. بعد دیگر شخصیت درون قصه است. دیالوگها، روانکاوی نقش، ویژگیهای اقلیمی و زمانی، کیفیت زندگی و فرهنگی آن شخص، حتی اینکه ازنظر ژنتیک چهطوری است؟ تمام اینها در شخصیت تأثیر دارد. بازیگر باید برود و همه اینها را بشناسد. اگر بازیگر نقشی را که قرار است بازی کند، نشناسد، تماشاگر هم نمیشناسد». [2]
هادی اسلامی و هادی معطری
در کارنامه بازیگری هادی اسلامی شاهنقش «نوری» فیلم «سرب» مسعود کیمیایی بهچشم میخورد؛ نقش یک قهرمان تمامعیار که اسلامی برای بازی درخشان آن، نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد در هفتمین جشنواره فیلم فجر شده بود. همچنین باید از نقش «نعمت» در فیلم «اتوبوس» روانشاد یدالله صمدی نام برد که هادی اسلامی برای بازی آن، لوح زرین بهترین بازیگر نقش اول مرد را از چهارمین جشنواره فیلم فجر دریافت کرد. در کنار اینها، روانشاد اسلامی برای بازی در «طعمه» به کارگردانی فرامرز صدیقی نیز نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در یازدهمین جشنواره فیلم فجر شده بود.
اما به جز این سه فیلم، هادی اسلامی فیلمهای دیگری هم دارد که اگرچه توفیقات جشنوارهای نداشتهاند، اما در خاطر تماشاگران ماندگار شدهاند. ازجمله این آثار میتوان از چهار فیلمی نام برد که او به کارگردانی مهدی فخیمزاده آنها را بازی کرده است: سادهلوح، شتابزده، خواستگاری و بهار در پاییز. در میان این چهار فیلم بیتردید «خواستگاری» از همه معروفتر شده است؛ اما پیش از آنکه اسلامی و فخیمزاده در دومین همکاری خود به «خواستگاری» برسند، در سال 1366 با فیلم «بهار در پاییز» نخستین همکاری خویش را روانه سینماها کرده بودند؛ فیلمی براساس فیلمنامه استاد ایرج رضایی، دوبلور نامدار.
«بهار در پاییز» که در مقطعی از روند تولید خود به «همه پسران من» نیز تغییر نام داده بود، یک «فیلم در فیلم» است. «هادی معطری» با بازی زندهیاد هادی اسلامی، کارگردانی است که دارد بهنوعی فیلمی درباره روابط خود با پدرش میسازد. او در فیلمی که میسازد، بازی هم میکند. او و سه برادرش، به نامهای «جعفر» (پرویز پورحسینی)، «جلال» (فردوس کاویانی) و «حسن» (مصطفی طاری) که هر کدام به موقعیت اجتماعی مناسبی دست یافتهاند، پسران عزیز آقا درشکهچی هستند و سالها است که به تهران کوچ کردهاند و پدر و مادر پیر خود را در روستای زادگاهشان، یعنی حسنآباد، ترک کردهاند. فراق بچهها اما برای پدر و مادر (با بازی روانشادان جعفر والی و ملیحه نیکجومند) بسیار سنگین است، بهگونهای که مادر، همه چیز را فراموش کرده و تنها با خاطرات خوش روزگار جوانی خود و سر و کلهزدنهایش با بچههای قد و نیمقدش زندگی میکند. در همین حال هواپیماهای دشمن بعثی روستا را بمباران میکنند و ظاهر امر نشان میدهد که پدر و مادر نیز بر اثر اصابت بمب به خانهیشان، کشته شدهاند. این خبر را شوهرخواهر چهار پسر (با بازی خسرو امیرصادقی) به آنان اطلاع میدهد. نقش خواهر را هم که «فروغ» نام دارد، روانشاد ثریا حکمت بازی میکند. چهار پسر دوباره به روستا بازمیگردند، اما در ادامه با وقایعی روبهرو میشوند که انتظار آن را ندارند.
عنوان«بهار در پاییز» نوعی بازگشت به خویشتن و دریافتن گذشتهای دلپذیر است؛ گذشتهای فراموششده یا مورد غفلتواقعشده. وقتی چهار پسر به روستای پدری باز میگردند، یاد روزگار کودکی خویش را تازه میکنند و با گشت زدن در محله و دیدار با افرادی که در خاطره ایام خوش گذشته آنان دخیل بودهاند، بهنوعی میخواهند آنچه را در زیر غبار فراموشی زندگی روزمره شهری از دستشان رفته است، دوباره بازجویند.
مرحوم استاد هادی اسلامی با اینکه نقش کارگردان و برادر بزرگتر را بازی میکند، اما در این فیلم نقشی برتر از سه برادر دیگر خود ندارد؛ درحقیقت او و سه برادر شهریشدهاش، همگی بخشهایی از یک پیکره را نمایانگرند؛ پیکرهای از انسانی که دارد از ریشههایش جدا میشود. چهار برادر «از بهار تا پاییز»، همگی در گذشته یک مسیر را رفتهاند و با فرارسیدن روزگار پشیمانیشان، باز هم همگی با هم دارند به مقصدی یکسان بازمیگردند.
موزه «بهار در پاییز»
از زمان ساخت فیلم «بهار در پاییز» حدود 33 سال میگذرد و از آن روزی که هادی اسلامی چشمان نافذش را برای همیشه بر روی این دنیا بست، 27 سال سپری شده است؛ در این مدت طولانی بسیاری فیلم وطنی و غیروطنی ساخته شده و به نمایش درآمده است، با این حال هنوز هم میتوان بسیاری از آثاری را که در دهههای گذشته تولید شده است باوجود برخی کاستیهای فنی آنها دید و با داستانشان همراه شد و از تماشایشان لذت برد و «بهار در پاییز» هم یکی از همین آثار است.
تصویری از «شاخههای بید»جدای از اینکه تماشای فیلم، یک سرگرمی است و اگر داستان و پرداخت فیلم کشش لازم را داشته باشد، میتواند مخاطب را در هر زمانی با خود همراه سازد، یکی دیگر از فایدههای آثاری چون «بهار در پاییز» به جنبه موزهای بودن آنها بازمیگردد. جامعه ایران که همچنان دارد، افسارگسیخته، از سنت به سوی مدرنیسم و به بیان بهتر نوگرایی غربی میتازد و آگاهانه یا ناآگاهانه پیوندهای خود را با ریشههای هویتی خویش سستتر میکند، فیلمهایی از این دست، سرشار از پدیدههایی است که دیگر نمیتوان نشانی اصیل از آنها را در جامعه امروز سراغ گرفت. درست است که میتوان حمام موجود در روستای فیلم را امروز در ریخت و رخت حمامهای قدیمی تبدیلشده به سفرهخانه و موزه دید، اما آیا میتوان صحنههایی را که عزیزآقا دارد؛ فرزندان نوجوان خود را با شور و شوق در حمام شست و شو میدهد هم در حمامهای موزهشده دید؟ آن صحنه معرکهگیری که هادی فیلم را عاشق هنر نمایش کرده است در کدام گوشه و کنار شهرهای پر از دود و صدای امروزی میتوان یافت؟
نمایی از فیلم «بهار در پاییز»از همه اینها گذشته، بسیاری از بازیگران درجه یک سینما و تلویزیون ایران را که با حضور کوتاه و بلند خود در فیلمهای آن روزگار، حسی منحصر بهفرد را در فیلم میآفریدند، امروزه تنها میتوان در فیلمها و سریالهای سالها و دهههای گذشته دید و از بازیهای بیریا و استادانه و دلچسبشان لذت برد. برای نمونه از بازیگران همین فیلم «بهار در پاییز»، روانشادان جعفر والی، هادی اسلامی، ثریا حکمت، ملیحه نیکجومند و سامی تحصنی (در نقش حمامی)، اکنون در جوار رحمت الهی هستند و دستشان از این دنیا و دست این دنیا از دامن هنرشان کوتاه است. فردوس کاویانی عزیز که سلامت باشد، چند سالی است که گرفتار ناخوشی بوده و ما را از هنر ناب خویش بیبهره گذاشته است. مصطفی طاری نازنین که در مختارنامه آنچنان در نقش «بن حریث» خوش درخشید، اکنون کجا است؟ چرا سالها است در هیچ فیلم و سریالی حضور ندارد؟ پوراندخت مهیمن و خسرو امیرصادقی با آن بازیهای طبیعی و دلنشینشان چرا کمکار شدهاند؟ محبوبه بیات کجا است؟ خدا سلامت بدارد پرویز پورحسینی عزیز را که هر از گاهی در فیلمی و سریالی میتوان همچنان بازی استادانهاش را دید. البته آنچه در این چند سطر آمده، به هیچروی به معنی نفی هنر و توانمندی بازیگران هنرمند و توانای امروز نیست، که اصلش هر گلی یک بویی دارد.
هادی اسلامی، جعفر والی و مصطفی طاری در نمایی از «بهار در پاییز»مهدی فخیمزاده، کارگردان فیلم «بهار در پاییز» در یادداشتی که به مناسبت حضور فیلم در ششمین جشنواره فیلم فجر، در ماهنامه فیلم منتشر کرده بود، درباره این گروه بازیگران فیلم خود، چنین نوشته است:
«سالها پیش از تئاتر بریدم و به سینما آمدم. وقتی به کارگردانی روی آوردم، معمولا با بازیگرهای بومی سینما کار میکردم. سینما بود و گیشه و تهیهکننده و ضوابط خاص خودش، نوبت به «بهار در پاییز رسید». جعفر والی به عنوان یک پیشکسوت و کارگردان تئاتر مورد احترامم بود. وقتی دانشجو بودم، [نمایش] «آی باکلاه و آی بیکلاه» را بر روی صحنه آورد؛ دیدم و تحسین کردم. کارهای دیگرش را هم دیده بودم. از هادی اسلامی خاطره [نمایش] «روسری قرمز» در ذهنم بود. وقتی من کار تئاتر را شروع کردم، او سالها تجربه داشت. با پرویز پورحسینی در کلاس یوگا آشنا شدم. هر دو نزدیک یک فرانسوی یوگا تمرین میکردیم. از قدرت و انضباط و معلوماتش در بازیگری آگاه بودم. فردوس کاویانی را از دانشکده هنرهای زیبا میشناختم. دانشجو بود و همیشه شیرین و باقریحه و در اجرای پانتومیم تسلط کامل داشت. با مصطفی طاری و محبوبه بیات در دانشکده هنرهای دراماتیک همکلاس بودم. با مصطفی دو نمایش کار کرده بودم، ولی با خانم بیات هرگز. خانم حکمت را شخصا نمیشناختم و در فیلمهای متعدد دیده بودم؛ به نظرم میرسید که فرصت لازم را برای نشان دادن استعدادش نیافته است. با خانم مهیمن و گلکار هم هرگز برخوردی نداشتم.... اینها همه سرد و گرم چشیدهاند و فوت و فن کار را خوب میدانند. جلوی آنها معلقبازی نمیشود کرد. مچت بازمیشود. اگر قبول کردهاند که در فیلم بازی کنند، معنیاش این نیست که مرا به کارگردانی قبول کردهاند. روزگار است و بد حادثه. تصمیم گرفتم از سنت کارگردانی دست بکشم. بکننکن را کنار بگذارم و به مشورت و بحث و گفتوگو رو آوردم. گفتم با هم فیلم بسازیم. فیلم شما است، نه فیلم من. در هر صحنه نظرم را گفتم و عقیدهیشان را خواستم. از آنها خواستم از محلها بازدید کنند. دکوپاژم را به تکتک آنها نشان دادم و گفتم: هیچچیز ثابت نیست و همه چیز قابل تغییر است. هر روز و هر شب تغییرات متن را با آنها در میان میگذاشتم و نظرشان را میپرسیدم. رفتهرفته برخلاف تصور گذشتهام، چنان تفاهمی بین ما به وجود آمد که فکرش را نمیکردم. آنها از هیچ کمکی خودداری نکردند و همه جا پشتیبانم بودند. همیشه دلگرمم میکردند و تمام و کمال در خدمت فیلم بودند. نه عتابی، نه ناز و تکبر و حسادتی. نه خودخواهی و نه خستگی. هرچه بود شور بود و شوق و علاقه. مدام تشویقم میکردند که «برو... کارهایت را بکن، ما هستیم، نترس...». [3]
قدر بدانیم
هادی اسلامی رفت؛ او سالها است که راهی دیاری شده است که همه ما نیز دیر یا زود مسافر آن خواهیم شد. اما سالها باید بگذرد تا شاید هنرمندی توانمند و مهذب چون هادی اسلامی دروجود آید؛ پس بسیار باید قدر چنین سرمایههایی را بدانیم. هادی اسلامی گوهری یکدانه بود که سینمای ایران بهرایگان از کفش داد. او در گفتوگوی کوتاهی که کمی پیش از مرگ ناگهانیاش انجام داده بود و پس از مرگش در ماهنامه فیلم منتشر شد، با استناد به جملهای از روانشاد استاد جهانگیر فروهر، دلگیری خود را اینگونه نشان داده بود:
در فیلم «سهراب تا سهراب»«مدتی پیش در همین مجله شما از قول جهانگیر فروهر خواندم که ما بازیگران آدمهای بیپناهی هستیم؛ و چهقدر این تعبیر درستی است. ما آدمهایی هستیم که به هیچ نقطهای اتکا نداریم. بیکاری، بیماری یا هر حادثه دیگری که برای ما پیش بیاید، کسی مسوولیت آن را به عهده نمیگیرد. شاید باور نکنید، ولی یک بازیگر در این جامعه تا این حد بیاعتبار است که برای جشنواره یازدهم فجر به من کارت تماشای فیلم هم ندادند و آن وقت خانه سینما که حتی از دادن کارت ناقابل جشنواره هم امتناع میکند، چهطور میخواهدمشکلات جدیتر ما، مثل نداشتن مسکن، بیمه و بیکاری را حل کند؟ واقعا نمیدانم این حرفها تا کی و چند مرتبه باید تکرار شود». [4]
ارجاعها:
1. «بازیگری که جستجوگر نباشد، شکست میخورد»؛ گفتوگو با هادی اسلامی؛ ماهنامه فیلم؛ اردیبهشت 1366، شماره 49؛ ص 26.
2. همان.
3. «بهار در پاییز»؛ ماهنامه فیلم؛ نیمه بهمن 1366، شماره 61؛ ص 11.
4. «یکی از آن بیپناهان»؛ آخرین گفتوگو با هادی اسلامی؛ ماهنامه فیلم؛ شهریور 1372، شماره 146؛ ص 20.
*س_برچسبها_س*