چهارشنبه 12 شهریور 1404

درد نوشته ای برای ترامپ

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
درد نوشته ای برای ترامپ

سخت است انسان خود را به جای دیگری بگذارد و از حس ها و اندیشه ها و کارهای او بنویسد. نمی دانم چرا؟

ناگهان در ذهنم خطور کرد چنین کنم. باز با خودم گفتم:" نمی شود یکی مثل ترامپ بود. یکی مثل نتانیاهو یا پوتین!" فکر کردم شاید به طنز و شوخی یا با روشی خیلی ساده بشود لحظاتی چنین کرد.

از ماه ها پیش تصمیم خودم را گرفته بودم. مذاکره بهانه می شود و کارمان را انجام می دهیم. بدون کوچکترین شک و شبهه در خوش باوری ایران ناگهان بمب ها روی سرشان فرود می آید. چنین شد. چنین کردم. گاهی با خودم بلند بلند حرف می زنم. گاهی مقابل آینه به شکل عجیبی شیفته ی خودم می شوم. این لحظات سالهای دور و افکار گوناگون یکی یکی از مقابل چشمهایم می گذرند. از کودکی، جوانی، میانسالی و اکنون، پیری.

این چه زخم مزخرفی است روی دستم، اعصابم را خرد می کند! خبرنگارهای دروغ پرداز هم دست بردار نیستند. کاش عکس این زخم هرگز روی هیچ سایت و در صفحه ی هیچ خبرگزاری منعکس نمی شد. نوشته اند اولین شغلم ساختمان سازی بود. یک کار خیلی کوچک! و چون با زیر دست بودن پدرم به جایی نمی رسیدم مستقل شدم! من بازیگر بودم. مجری تلویزیون و... الان رییس جمهوری برترین و بزرگترین و شگفت ترین کشور دنیا هستم. نشان می دهم چقدر بزرگ هستیم. بایدن رییس جمهور دیوانه قبل از من اینجا را ویران کرد.

به دشمن ما ایران میلیاردها دلار پول داد. آنها با این پول ها سلاح ساختند. من آمریکا را از نو می سازم. بروم سر کار امروز. خدمت مدودف روسی می رسم. دستور امروز: اعزام دو زیر دریایی هسته ای به نزدیکی آب های روسیه. ایرانی ها چقدر خوش خیال بودند. خوب بازیشان دادیم. خواب بودند که دویست جنگنده اف 35 و اف 16 از اسراییل روی سرشان بمب ریختند. چه کیفی دارد دستورها. نتانیاهو دل و جرات ندارد کاری بکند. من باید بگویم کی وکجا چه اقدامی انجام بدهد. ونزوئلا هم شاخ شده برای من! چند ناو باید به آن منطقه بفرستم. باید بفهمند به قول ایرانی ها یک من ماست چقدر کره می دهد.

من پول کره ها را از بن سلمان می گیرم. امروز باید خبری از برج عربستانم بگیرم. سفر به خاورمیانه سفر شیرینی بود. کلی کاسبی کردم. از عربستان، از قطر. ارسال یک بوئینگ به آمریکا، هدیه ی قطری ها! دلچسب بود. برای حفظ حکومتشان می دهند. نمی فهمم چرا باید با پول نفت و گاز شکم آن بی ریخت های دشداشه پوش عرب مدام بزرگ و بزرگ تر بشود. چرا ما نگیریم؟ چرا نصیب ما نشود؟ ایران نم پس نمی دهد! چهل و شش، هفت سال است نتوانستیم آن ها را سرجایشان بنشانیم. الان هم هر کاری می کنم ضد آن را عمل می کنند. به چه غلط کردنی بعد از دوازده روز جنگ نتانیاهو افتاده بود. خودم افتادم! دروغ از پی دروغ:"سه پایگاه هسته ای ایران را ویران کردم!" به داد نتانیاهو نمی رسیدم، بدبخت شده بود.

بدبخت شده بودم. من جنگ را آغاز کردم. دستور من بود! اگر ایرانی ها دست از شلیک موشکهایشان برنمی داشتند یقین دارم اسراییل با خاک یکی می شد. می شدیم! اسراییل یعنی یکی از ایالت های آمریکا. آنجا از ابتدا برای این شکل گرفت که بشود جایگاهی برای ما در خاورمیانه.

باید امروز اعلام کنم نتانیاهو قهرمان است. قهرمان جنگ. من هم هستم. من هم قهرمانم. من به ایران حمله کردم. سه پایگاه هسته ای آنها را ویران کردم. قهرمانم. چه کلاه گشادی سرخودم گذاشتم. هرسه نیروگاه کاملا ویران شدند. شدند؟...

یادم باشد فیلمی از مردی را که در باره ی ساخت بمب اتم از زمان شکل گیری ژیم ایران صحبت می کند توئیت کنم. چرند می گوید. باید بداند ممکن است روزی این گفته های پوچ به ضرر شان تمام شود. نمی فهمند! پرت و پلا می گویند.

بهانه ی خوبی است برای انجام هر عملیاتی در ایران، ایرانی ها، در هر جایی. مثل کشتن سلیمانی در فرودگاه عراق. مثل کشتن فرمانده هان رده بالای ایران در شبی که بمباران شد. آن شب همه سیستم ها و رادارهایشان هگ شده بودند. ولی خیلی زود به خودشان آمدند. اسراییل را ویران کردند. ما، مانع از انعکاس خبر ویرانی های اسراییل در سطح دنیا شدیم.

با قدرت برتری رو به رو بودیم. ایران! نتانیاهو گفته بود شب اول همه چیز تمام است! درست شبیه سوریه و فرار اسد از دمشق! شلیک موشک ها و بمباران هواپیماها از یک سو، هجوم پهبادهای آماده در سراسر ایران برای انفجارها توسط نفوذی ها و دشمنان دولت. کشتن شخصیت ها و همه ی سران رده بالای نظام، شورش مردم ناراضی از رژیم در خیابان ها و... این ها را نتانیاهو گفته بود، اما همه چیز پوچ شد! مردم ایران بیشتر متحد شدند. همه شدند طرفداران رژیم.

نتانیاهو روز به روز بیچاره تر شد. شب و روز نداشت. اگر من به دنبال آتش بس نبودم و ایران آن را نمی پذیرفت تا چند روز بعد اسراییلی وجود نداشت. ایرانی ها اشتباه کردند و پذیرفتند. این از حقه و زرنگی ها و هوش و نبوغ من بود. گفتم نبوغ! پوتین به من گفت نابغه. من نابغه ام. باید نوبل را دریافت کنم. چند روز پیش هم نتانیاهو گفت من باید نوبل بگیرم. رییس جمهور... کجا بود؟

اگر بازی های ایران و ترس از ایران نبود کی اینها را قاطی آدم حساب می کرد؟ حرف خوبی زد. گفت حق من است نوبل دریافت کنم. خوشم اومد. هلاری کیلینتون هم گفت اگر بین روسیه و اوکراین صلح برقرار کنم من را کاندیدای نوبل می کند. دارد دوباره از هلاری خوشم می آید.

باید خیلی زود با پوتین دیداری داشته باشم. نشد بیست و چهار ساعته آن جنگ را به پایان برسانیم. ماه ها گذشت. می دانم باز هم نمی توانم. آن زلنسگی در به درکه مثل موش درکاخ سفید، توی اتاقم نشسته بود. آخر! موش را چه به جنگ با گربه ی چموش؟ بکش. دق کن ببینیم کی تمام می شوی!

باید نیرو به شیکاگو بفرستم. کنترل واشنگتن را به ارتش سپردم. بعضی شهرداران این ایالت ها پررو شده اند. من که دیکتاتور نیستم اما خیلی از آمریکایی ها دوست دارن یه دیکتاتور داشته باشیم. من چقدر کار دارم. باید خارجی ها را از آمریکا بیرون کنم. در دیدار با رییس جمهور کره جنوبی گفتم در صورتی که چین آهنرباهای کمیاب مورد نیاز آمریکا را تامین نکند، واشنگتن مجبور به وضع تعرفه 200 درصدی یا اقدامی مشابه خواهد بود.

من و نتانیاهو تهدید هسته ای ایران را از بین بردیم. گویا جوی برای حمله به بیمارستان غزه که خبرنگارها و امدادگرها کشته شده اند درست شده است. باید اعلام کنم من از حمله اسراییل به بیمارستان غزه اطلاع نداشتم. واقعا نداشتم؟

مثل بی خبری از حمله نتانیاهو به ایران! داشتم. باید سیاست داشت. اگر روزی دهها دروغ و تهمت به زیان نیاوریم نمی توان حکومت کرد. و این که دیگر پولی برای اوکراین هزینه نمی کنیم. باید اعلام کنم هر کس پرچم ما را آتش می زند یک سال به زندان می رود. من دیکتاتور نیستم، من مردی با عقل سلیم زیاد و فردی با هوش هستم!

دروغ گفتن گویا شیرین است و لذت دارد. او باید معلم دروغگوها باشد. شیطان بزرگ. این حرف مرا به یاد چهل و هفت سال پیش می اندازد. یاد امام خمینی. گفت:" آمریکا شیطان بزرگ است." در این سال ها هرچه زمان گذشت این جمله برایم بیشتر معنا پیدا کرد و این ایام در رفتار و گفتار و عملکرد رییس جمهور ترامپ. او هر صبح که بیدار می شود دروغ ها و شیطنت ها و افکار جدید در سردارد. ایجاد جاده ای با نام ترامپ در مرز آذربایجان و ارمنستان! برای مثلا همسایگی و نزدیک شدن به ایران. به بهانه آتشی دادن دو رییس جمهور آن دو کشور. ترامپ، مانعی بزرگ برای آتش بس در غزه. طفلک کودکان گرسنه غزه. مردمان مظلوم و قحطی زده ی غزه. شهیدان غذا در صف های انتظار. احتمالا خیلی طول نمی کشد با بستن راه آب به روی غزه باید شاهد شهیدان آب در آنجا بود.

کشتن مردمان بی پناه و بی گناه در زمان دریافت مثلا غذا. منفجر کردن میز مذاکره توسط ترامپ درست در وسط مذاکره. اینها جز دیوانگی و بیماری نیست! این آدم های روانی تا کی و کجا پیش خواهند رفت؟ خدا می داند!.... و من چقدر خوش خیال بودم. هستم! دو دلنوشته برای نوه ی نوجوان ترامپ نوشتم. خیلی حرف ها در آن ها بود. اولی قبل از انتخابات آمریکا، دومی بعد از آن بود.

خوش خیال بودم اگر نوه ی ترامپ دل نوشته ها را به پدر بزرگش بدهد شاید! شاید او به آن گفته ها فکر بکند. دلش جوری شود! دقایقی به کارهایش بیاندیشد. و سومین دل نوشته را که درد نوشته ای بود برای ترامپ. در همین خبرانلاین منتشر شد. و من ساده بودم، ساده هستم. کاش هرگز در هیچ نقطه ای از جهان جز شادی و آرامش و صلح نباشد. کاش خدا به فریاد مردم رنجدیده فلسطین جواب بدهد. کاش هیچ دیوانه ای روی زمین نباشد و هزاران کاش دیگر....

* نویسنده کودکان و نوجوانان

کد خبر 2110478