درگذشت دکتر عباس شیبانی؛ او که سیاست را با بازرگان شروع کرد و به احمدینژاد رسید!
اکتفا به معرفی دکتر شیبانی به عنوان عضو پیشین مجلس وشورای شهر گویا نیست. او را باید با سابقه دادگاه سران نهضت آزادی در سال 42، شورای انقلاب در سال 57، خبرگان قانون اساسی و وزارت نامربوط با تخصص کشاورزی در سال 58 و کاندیداتوری های صوری در رقابت با رجایی و هاشمی رفسنجانی و همکاری با ائتلاف آبادگران در 20 سال قبل معرفی کرد و این آخری احمدی نژاد را شهردار کرد تا از آن سکوی ریاست جمهوری...
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - با درگذشت دکتر عباس شیبانی از جمع اعضای شورای انقلاب اسلامی در سالهای 57 و 58 که پیش از پیروزی انقلاب تشکیل شد و بعد از آن تا تابستان 1359 نقش قوه مقننه (و از 13 آبان 1358 دولت و قوه اجرایی) اکنون تنها آیتالله سید علی خامنهای باقی مانده البته اگر اعضای شورا را منحصر به 15 نفر مشهور بدانیم و میرحسین موسوی را که در بخشی از عمر شورا و نه تمام مدت، عضو آن بوده موقت به حساب آوریم و در ردیف 15 نفر نیاوریم.
این توضیح برای آن است که دیدم خبرنگاران جوان در خبر درگذشت دکتر شیبانی از او تنها با عنوان «عضو پیشین مجلس شورای اسلامی و شورای شهر تهران» یاد کردهاند حال آن که اعتبار و اشتهار او از چهار وجه دیگر آب میخورد که از آنها در نمایندگی مجلس و عضویت شورای شهر استفاده شد نه این که این دو عضویت در صدر کارنامه سیاسی او بنشیند بلکه شیبانی را باید نخست با آن 4 فقره معرفی کرد و بعد به این دو رسید.
وجه اول نام اوست در کنار مهندس مهدی بازرگان، سید محمود طالقانی، یدالله و عزت الله سحابی و چند چهره دیگر در دادگاه مشهور سران نهضت آزادی ایران در سال 1342. روزنامه کیهان روز دوشنبه 29 مهر 1342 این خبر را درج کرد: «امروز از طرف دادرسی ارتش اعلام شد دادگاه عادی ویژه شماره یک اداره دادرسی ارتش در ساعت سه بعد ازظهر فردا سه شنبه 30 مهر 1342 به ریاست تیمسار سرتیپ حسین زمانی و به کارمندی تیمسار سرتیپ مهدی احترامی و آقایان سرهنگ مهدی رحیمی و سرهنگ دوم محمد حسن خالقی (کارمند علی البدل) و به دادستانی سرتیپ فخر مدرس در پادگان عشرت آباد برای رسیدگی به اتهام آقایان مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، سید محمود طالقانی، مهندس عزت الله سحابی، دکتر عباس شیبانی، احمد علی بابایی، ابوالفضل حکیمی، محمد مهدی جعفری و پرویز عدالت منش که به اتهام اقدام بر ضد امنیت کشور تحت تعقیب می باشند تشکیل می گردد.»
این همان دادگاه مشهوری است که اگرچه رسانه ها از انعکاس خبر آن منع شدند ولی بازتاب بین المللی داشت هر چند مشروح آن همان زمان به طرق دیگر منتشر شد. همان دادگاهی که آیت الله طالقانی اعلام کرد چون جمعی سیاسی را در یک پادگان و در دادگاه ارتش محاکمه می کنند آن را به رسمیت نمی شناسد و از خود دفاع نکرد اما مهندس بازرگان دفاعی تاریخی انجام داد و جمله مشهور «ما آخرین گروهی هستیم که به زبان قانون با شما سخن می گوید و پس از ما چنین نخواهد بود» مربوط به همین دادگاه است و پیش بینی او هم درست بود و بعدتر گروه های سیاسی رو به سلاح آوردند و سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک های فدایی خلق شکل گرفت. از شگفتی های دادگاه این بود که طالقانی حکم را که خواند سوره «والفجر» را قرائت کرد. 15 سال قبل از پیروزی انقلابی که سالگرد آن با اصطلاح دهه فجر گرامی داشته می شود.
شمار جلسات دادگاه به 31 مورد رسید و روزنامه اطلاعات 16 تیر 1343 خبر داد بازرگان و طالقانی به 10 سال حبس مجرد و دکتر شیبانی به 6 سال و سحابی های پدر و پسر هر یک به 4 سال حبس مجرد محکوم شدند. خواننده این سطور دریافته که نام عباس شیبانی در کنار بازرگان و طالقانی و سحابی ها می تواند جایگاه او را نشان دهد و ادبیات احترام آمیز روزنامه های کیهان درباره آنان به سبب همین اعتبار بود و می توانم حدس زد که چگونه است که آن کیهان در 60 سال قبل از آنان در جایگاه متهم با الفاظ محترمانه و بی هیچ انگ و لقب یاد می کرد و این کیهان درباره آنان - منهای مرحوم شیبانی - این گونه.
وجه دوم نقش او در تأسیس نهضت آزادی است. هر چند بعد از پیروزی انقلاب و اختلافات روحانیت و حزب جمهوری اسلامی با بازرگان و سحابی ها از نهضت آزادی فاصله گرفت و استعفا کرد اما عملا از ایفای نقش مؤثر سیاسی هم بازماند جز آن که از نام او استفاده می شد و کنش و واکنش خاصی نداشت.
وجه سوم چنان که در صدر مطلب اشاره شد عضویت در شورای انقلاب است و نویسنده این سطور هم در بیشتر یادداشت هایی که مربوط به یکی از اعضای شورای انقلاب و غالبا درگذشت آنان بوده نام او را آورده است.
دکتر شیبانی داستان عضویت خود در شورای انقلاب را این گونه گفته است: «دی ماه بود. شبی در خانه دکتر صدر حاج سید جوادی بودیم، دکتر باهنر پیشنهاد کرد عضو شورای انقلاب شوم. قبول کردم اما گفتم برای معالجه همسرم راهی انگلستان هستم. گفتند باشد. درمان طول کشید و من 22 بهمن در انگلستان بودم و یک ماه بعد از پیروزی انقلاب بازگشتم.»
این اظهارات به معنی آن است که در مهم ترین جلسات شورا در کوران انقلاب و پیشنهاد نخست وزیری مهندس بازرگان حضور نداشته حال ان که عضو شورای انقلاب بوده است: «در اسفند ماه آقای هاشمی را دیدم. گفت فردا جلسه شورای انقلاب است. بیا. در جلسه شرکت کردم دیدم قبل از این دکتر باهنر تنها خلاصه نویسی می کرده و من شدم دبیر جلسات و تمام مذاکرات را ثبت کردم.»
از این روست که صورت جلسات پیش از 8 اسفند 1357 در اختیار نیست و شاید در خاطرات شخصی و منتشر نشده برخی از اعضا باشد اما از این نظر نقش شیبانی مهم است چندان که اشاره به عضویت مهندس موسوی در شورا با استناد به همین صورت جلسه هاست:«تا قبل از این که مهندس میرحسین موسوی بیاید موسوی اردبیلی را می نوشتم: موسوی. اما پس از آن ایشان را می نوشتم مهندس موسوی و آیت الله موسوی اردبیلی را موسوی.»
دکتر شیبانی در همان مصاحبه (با عباس سلیمی نمین) در ادامه می گوید: «وقتی بنیصدر رییس جمهور و رییس شورای انقلاب شد به من گفت شما دیگر ننویس. چون ثبت و ضبط صورت جلسات نظمی پیدا کرده بود ولی من گفتم: برای خودم می نویسم.»
خاطرات او از شورا به همین اعتبار مستندتر است. جایی از همان مصاحبه میگوید: «5 نفر اولیه شورای انقلاب مطهری، بهشتی، باهنر، هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی بودند. بعد امام گفت هر یک از این افراد یکی دو نفر را اضافه کنند تا معمم ها و کلاهی ها مساوی شوند و به 13 و بعد 15 نفر رسید.»
با این خاطرات می توان دریافت که چرا نام طالقانی در آغاز نبوده شاید به خاطر حایگاه ویژه او و این احتمال که نقش رهبر دوم انقلاب را ایفا می کرد و در کنار جهره هایی با سابقه مبارزانی و محبوبیت کمتر نمی نشیند ولی پذیرفت حال ان که گویا آیتالله منتظری نمیآید. هاشمی رفسنجانی در خاطرات گفته بود آقای خامنه ای در هسنه اولیه نبود چون مشهد بودند و به تهران آمدند و اضافه شدند. ترکیب نهایی همان گونه که دکتر شیبانی به نقل از امام گفته تساوی نسبی تعداد معممین (روحانیون) است با کلاهی ها (غیر روحانیون) از این قرار: روحانیون: آقایان: مطهری، طالقانی، بهشتی، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی، خامنه ای، مهدوی کنی و باهنر. غیر روحانیون هم: بازرگان، بنی صدر، قطب زاده، سحابی، معین فر، شیبانی، حبیبی (و میر حسین موسوی).
وجه چهارم عضویت در مجلس بررسی نهایی پیش نویس قانون اساسی در تابستان 58 است. قرار بود مجلس مؤسسان تشکیل شود با صدها عضو اما به خبرگان تبدیل شد با کمتر از 100 عضو. در انتخابات این مجلس همه طیف های سیاسی شرکت کردند حتی رهبران حزب توده و چهره ای چون احمد فردید و به همین خاطر نیروهای مذهبی اختلافات خود را کنار گذاشتند و با هم ائتلاف کردند تا روشنفکران سکولار پیروز نشوند و در تهران لیست 10 نفری ائتلاف پیروز شد: طالقانی، بهشتی، منتظری، بنیصدر، سحابی، شیبانی، موسوی اردبیلی علی محمد عرب، گل زاده غفوری و منیره گرجی. بقیه هم در ردیف های بعد قرار گرفتند به گونه ای که نماد روشنفکری سکولار - حاج سید جوادی - نفر یازدهم شد و پس از درگذشت طالقانی نیز وارد نشد چون گفته شد عضو علی البدل نداریم.
جدای این چهار وجه چند اتفاق در زندگی دکتر شیبانی متفاوت و متمایز است:
اول: بعد از استعفای دولت موقت به ریاست مهندس بازرگان چون کشور نه مجلس داشت نه رییس جمهور به جای تعیین یک دولت موقت دیگر با فرمان رهبر انقلاب، شورای انقلاب تا تشکیل مجلس و دولت جدید عهده دار قوه اجرایی هم شد یعنی هم دولت و هم مجلس و برخی اعضای شورا وزیر شدند: بنیصدر وزیر اقتصاد، هاشمی رفسنجانی و مهدوی کنی وزیر کشور، قطب زاده وزیر خارجه و شیبانی هم وزیر شد اما نه وزیر بهداری در حالی که پزشک بود که وزیر کشاورزی و این عجیب ترین اتفاق در تاریخ وزارت کشاورزی و زندگی خود اوست!
از قضا دوران وزارت او پر سر و صدا شد اما نه به خاطر اقدامات و تصمیمات خودش که به سبب انتصاب رضا اصفهانی به معاونت وزارت کشاورزی و بحث واگذاری زمین که هر چه حمایت کشاورزان را در پی داشت تا جایی که روزی با بیل در بلوار کشاورز در پشتیبانی تظاهرات کردند مخالفت برخی مراجع را برانگیخت و بوی اقدامات مارکسیستی استشمام کردند در حالی که رضا اصفهانی به اقتصاددان مسلمان و فردی بسیار متعبد و از نمونه های عملی زهد و تقوا شهرت داشت.
دوم: نامه سرگشاده او به مهندس بازرگان در مخالفت با دیدگاه های رییس و مراد سابق در قبال جنگ و ولایت فقیه و پاسخ مفصل مهندس بازرگان از اسناد درخشان تاریخ معاصر است و مخاطبان را به مطالعه متن کامل آن با عنوان «دو دیدگاه درباره آزادی» ارجاع می دهم که نشان میدهد بسیاری از اختلاف ها و مناطعات امروز ریشه در دو نوع نگاه دارد.
سوم: او دوبار کاندیدای ریاست جمهوری شد اما نه برای این که رییس جمهور شود برای این که دیگری رییس جمهوری شود! این گزاره تناقض آمیز جلوه می کند ولی می توان حدس زد دکتر شیبانی در هر دو نوبت به خودش رأی نداده باشد! زیرا پس از عزل بنی صدر از ریاست جمهوری و در انتخابات مرداد 1360 نظام بر سر ریاست جمهوری محمد علی رجایی نخست وزیر وقت به اجماع رسیده بود و رقابت درون ساختاری پس از حذف لیبرال ها برای نخست وزیر بود نه ریاست جمهوری که قبل از 68 اختیار زیادی نداشت. از این رو سه نفر به عنوان کاندیدای دیگر با رجایی رقابت کردند: عسگراولادی، اکبر پرورش و عباس شیبانی. یک نفر هم کافی بود اما فضای ترور نگرانی ایجاد کرده بود و اتفاقا عسگراولادی هم ترور شد اگرچه جان به در برد. 8 سال بعد هم باز دکتر شیبانی نامزد شد و این بار هم در واقع صوری بود چون ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی قطعی بود و چون انتخابات ریاست جمهوری را با یک نفر نمی شود برگزار کرد شیبانی فداکاری کرد و کاندیدا شد و البته قاعدتا به هاشمی رفسنجانی رأی داد.
این رویکردها در دورانی بود که مهندس بازرگان زنده بود و از این که یار پیشین از آنها گسسته و به رقیب پیوسته ناخرسند.
دکتر شیبانی البته در مجلس حضوری مستمر داشت هر چند که تذکرها و مخالفت های او به امور کلان مربوط نبود و مشهور است که بیشتر دغدغه اسراف داشت آن هم نه ریخت و پاشهای کلان و بحث خرید میوه و شیرینی در مجلس و موکت و کفپوش آن را جدی می گرفت و خود نیز زندگی بسیار ساده و زاهدانهای داشت. در خانهای قدیمی در نزدیکی همان پادگان عشرتآباد و میدان سپاه در کوچهای که به نام شهید مفیدی است و نمیدانم همان مفیدی عضو مجاهدین پیش از انقلاب است یا نه چون همسر او خانم انسیه مفیدی از خانواده های مبارز مذهبی بود.
چهارم اما نقش او در اتئلاف آبادگران است. در انتخابات شورای شهر 81 و در غیاب اکثریت رأیدهندگان و در حالی که اصلاحطلبان در حال رقابت با خود بودند مهدی چمران و احمدینژاد و چهرههای کمتر شناخته شده اصولگرایان، ائتلافی شکل دادند و با نام شیبانی و چمران توجهها را جلب و گمنامی دیگر نامزدها را پوشاندند. حاصل این شورا شهردار شدن محمود احمدینژاد بود که از آن سکویی برای ریاس جمهوری ساخت و بدین ترتیب عباس شیبانی که روزی از بازرگان و طالقانی و سحابیها اعتبار میگرفت و در انتخابات ریاست جمهوری با رجایی و هاشمی رفسنجانی ولو صوری رقابت کرد زمینه ساز به قدرت رسیدن محمود احمدینژاد شد و پس از آن سکوت و خانه نشینی پیشه کرد اگرچه شِکوه هم نداشت و به مهمترین اصل خود که پرهیز از اسراف بود وفادار ماند. اسراف و ریخت و پاش کشور را گرفته بود و پیرمرد دلخوش به این بود که مراقب بوده زیاده از حد برای نمایندگان میوه خریداری نکنند و این آخریها خبرنگاری او را دیده بود که از این داروخانه به آن داروخانه میرفته تا داروی کمیابی را پیدا کند و نمیخواسته به کسی رو بیندازد.
تماشاخانه