در حکایت جناح راست و پروژه "توسعه"
در دولت هاشمی که در پی توسعه اقتصادی بود، حرمت و حلیت "توسعه" در نشریات تخصصی مطرح میشد. جناح راست در مجموع با سیاست معطوف به توسعه اقتصادی مخالف بود و احساس میکرد اتخاذ چنین سیاستی، در حکم برداشتن دریچههای سدی است که اگر باز شود، سیلابی از "غربگرایی" کشور را درمینوردد.
عصر ایران؛ جمشید گیل - کمتر از یک سال پس از آغاز ریاست جمهوری محمد خاتمی، بحث توسعه سیاسی در مطبوعات اصلاحطلب مطرح شد و صاحبنظران گوناگون در نشریات اصلاحطلب از زوایای گوناگون به این موضوع میپرداختند.
مثلا علاوه بر روزنامه "جامعه" که در بهمن 1376 آغاز به کار کرد، هفتهنامه "راه نو" یکی از نشریاتی بود که به به شکلی جدی و تئوریک به مبحث "توسعه سیاسی" میپرداخت.
بحث "توسعه" در ایران دست کم از سال 1370 مطرح شده بود. در دولت هاشمی، که در پی توسعه اقتصادی بود، حرمت و حلیت "توسعه" در نشریات تخصصی مطرح میشد. جناح راست در مجموع با سیاست معطوف به توسعه اقتصادی مخالف بود و احساس میکرد اتخاذ چنین سیاستی، در حکم برداشتن دریچههای سدی است که اگر باز شود، سیلابی از "غربگرایی" کشور را درمینوردد.
حزب کارگزاران سازندگی به عنوان پرچمدار توسعه اقتصادی، سرمایهداری تجاری مدرن را تقویت کرد و این به زیان سرمایهداری تجاری سنتی بود که در "بازار" جریان داشت و پرچمدار سیاسیاش جمعیت مؤتلفه اسلامی بود.
ضرورت سرمایهگذاری کشورهای غربی در ایران برای رشد اقتصادی بیشتر و حرکت به سمت توسعه اقتصادی، گشایشی نسبی در فضای اجتماعی را ایجاب میکرد و همین موجب تقابل تدریجی جناح راست با دولت هاشمی شد؛ تقابلی که در دولت دوم هاشمی روز به روز آشکارتر و قویتر شد.
در مجموع تا قبل از ریاست جمهوری خاتمی، جناح راست مخالف توسعه اقتصادی بود ولی پس از اینکه خاتمی به قدرت رسید، چپگرایان جوانی مثل سعید حجاریان و علویتبار و اکبر گنجی و... هر روز در ضرورت توسعه سیاسی چیزی گفتند یا نوشتند.
در آن سالها، مشخصا راستگرایان دیدند حریف با سمبه پرزور به میدان آمده. یعنی حرفش، حرف تازهای است و برای مردم جذابیت دارد و نشریاتش هم فروش بالایی در جامعه دارند و واژگان جدیدش هم نشانه سواد و دانایی بیشتر است و خلاصه، آنچه میگوید در افکار عمومی نفوذ میکند.
در کنار چهرههایی نظیر حجاریان و تاجزاده که در دولت خاتمی حضور داشتند، روزنامهنگاران اصلاحطلب هم بحث توسعه سیاسی را از این سو و آن سو برای مردم میشکافتند و در ضرورتش مینوشتند. در سطحی عمیقتر، آکادمیسینها نیز به مبحث توسعه سیاسی و ضرورت آن در جامعه ایران پرداختند.
در بین آنها، دکتر حسین بشیریه با انتشار کتاب "موانع توسعه سیاسی در ایران" مهمترین مدافع توسعه سیاسی بود. بشیریه دو کتاب "آموزش دانش سیاسی" و "درسهای دموکراسی برای همه" را نیز منتشر کرد.
شاگردانش هم، که افرادی نظیر حجاریان و تاجزاده و ابراهیم اصغرزاده بودند، از نظر جناح راست چهرههایی تندرویی بودند که بر طبل توسعه سیاسی میکوفتند و مهارشان از نان شب واجبتر بود. چون اگر توسعه سیاسی محقق میشد، جناح راست باید از "نمایش دموکراسی" دست میکشید و حقیقتا به "بازی دموکراسی" تن میداد تا معلوم شود وزن اجتماعیاش واقعا چقدر است.
شعار "ایران برای همه ایرانیان"، که از سوی حزب مشارکت مطرح شد، به شدت خصلت غیرایدئولوژیک داشت و جناح راست را نسبت به سرانجامِ توسعه سیاسی بیش از پیش خائف کرد.
فضا سخت به سود اصلاحطلبان بود و تیغ کلامشان میبرید و این از پیروزیهایشان در نخستین دوره انتخابات شوراها (1377) و نیز انتخابات شگفتانگیز مجلس ششم (1378) پیدا بود؛ انتخاباتی که هاشمی رفسنجانی در جایگاه 30 و در انتهای فهرست قرار گرفت و با با دوپینگ شورای نگهبان (ابطال 700 هزار رای و حذف علیرضا رجایی) به جایگاه 20 ارتقا یافت و انصراف داد.
باری در آن فضای سیاسی، که از نظر جناح راست بسیار رادیکال و تند بود، دیگر مخالفت با کل پروسه یا پروژه "توسعه" ناممکن بود. هم از این رو، راستگرایانی که در دولت دوم هاشمی مخالف توسعه اقتصادی بودند، برای ممانعت از تمرکز اصلاحطلبان رادیکال برای تحقق توسعه سیاسی، بر طبل "تقدم توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی" کوبیدند.
در واقع فضایی در کشور حاکم شده بود که چهرههای جناح راست ترجیح میدادند با توسعه سیاسی هم مخالفت نکنند و صرفا تاکید کنند تا توسعه اقتصادی محقق نشده، نباید به سراغ توسعه سیاسی برویم.
کاملا پیدا بود که آنها مدافع توسعه اقتصادی نیستند بلکه پرچم توسعه اقتصادی را بالا بردهاند تا اصلاحطلبان رادیکال قید پیگیری توسعه سیاسی را بزنند و دست از سر "سیاست" بردارند و مشغول "اقتصاد" باشند.
هر چه بود، در دوران خاتمی توسعه سیاسی محقق نشد. اگرچه فضای سیاسی کشور به نحو چشمگیری باز شد ولی آن گشایش پایدار نماند. توسعه سیاسی ورود افراد بیشتری را به سیاست ممکن میسازد.
مثلا ورود علیرضا رجایی به مجلس ششم، ورود یک "غیرخودیِ تمامعیار" به مجلس بود. مطابق منطق توسعه سیاسی، نه تنها علیرضا رجایی میتوانست نماینده مجلس شود، بلکه ابراهیم یزدی و عزتالله سحابی هم میتوانستند رئیسجمهور ایران شوند.
آزادی کرباسچی از زندان و ترور حجاریان، در واقع نشانهای بود از مقبولیت پیگیری توسعه اقتصادی به جای پافشاری بر توسعه سیاسی. اگر نشریات آن دوران را دوباره ورق بزنید، انبوهی از موضعگیریهای چهرههای جناح راست به سود توسعه اقتصادی پیش چشمتان رژه میرود. حتی آیتالله یزدی از "تقدم توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی" سخن گفت.
به هر حال آن فضا سپری شد و دولت خاتمی در دوره دومش پی گیر نوعی سیاست رفاهی شد و بهترین دوره اقتصادی جمهوری اسلامی را رقم زد. در چهار سال دوم دولت خاتمی، البته هیچ راستگرایی بابت اینکه خاتمی "اقتصاد" را در اولویت قرار داده، از او تشکر نکرد.
پس از آغاز ریاست جمهوری احمدینژاد نیز، جناح راست که دیگر نامش به جناح اصولگرا تغییر کرده بود، به کلی دفاعیاتش از توسعه اقتصادی را فراموش کرد و هر آنچه را که در نیمه دوم دهه 1370 در ضرورت اولویت دادن به توسعه اقتصادی گفته بود، نادیده گرفت.
احمدینژاد در بخش بلندی از دوران ریاست جمهوریاش، تیشه به ریشه "سیاست معطوف به توسعه" زد و تا جایی که در توانش بود، هر چه را که هاشمی و کرباسچی و خاتمی و دیگران در راستای توسعه اقتصادی انجام داده بودند، از بین برد.
احمدینژاد در مبارزات انتخاباتیاش در بهار 1384 تا این حد به "توسعه" (چه سیاسی چه اقتصادی) بدبین بود:
«در دولت خاتمی شاهد بودیم که دولت به دنبال توسعه سیاسی بود. یعنی بوجود آمدن احزاب و روزنامهها، توان نقد قدرت و نعوذبالله نقد خدا... توسعه باید عدالتمحور باشد نه اینکه وارداتچی باشیم... دولتهای قبلی به دنبال توسعه اقتصادی و سیاسی بودند اما در مدل توسعه کپی برداری شده از آن سوی مرزها، عدالت جایگاهی ندارد.»
یعنی مثلا در کشورهای اسکاندیناوی، عدالت جایگاهی ندارد و همه دنیا باید تماشا میکردند که احمدینژاد توسعه اقتصادی و سیاسی را دور بریزد و عدالت را محقق سازد. او این یاوهها را میگفت و صدر و ذیل جناح راست هم دلشان برای سخنان توسعهستیزانهاش غنج میزد!
تفاوت احمدینژاد با سایر چهرههای جناح راست این بود که او تازه از راه رسیده بود و تهور داشت. او نه فقط توسعه سیاسی بلکه توسعه اقتصادی را هم نفی میکرد. در حالی که چهرههای جناح راست در دولت خاتمی ترجیح میدادند چیزی علیه توسعه اقتصادی نگویند و فقط شر توسعه سیاسی را از سر خودشان کم کنند.
به هر حال احمدینژاد با چنین نگرش خامی، که محصول بیخبری از شرایط جهانی بود، هر چه توانست علیه "توسعه" انجام داد و عاقبت خودش در اثر سفرهای مکرر خارجی، جهانبینیاش عوض شد و خواست جبران مافات کند که دیگر دیر شده بود.
در سال 92 که حسن روحانی به قدرت رسید، کسی رئیسجمهور شده بود که راغب بود "توسعه اقتصادی منهای توسعه سیاسی" را محقق سازد. یعنی دقیقا همان چیزی که جناح راست در دولت دوم خاتمی مدعیاش بود و آن را طلب میکرد.
ولی در دولت روحانی آنچه در دولت خاتمی در حد تحلیل بود، عملا معلوم شد. یعنی اصولگرایان ثابت کردند اساسا با کل پروژه "توسعه" مخالفاند. حتی اگر سیاسیاش منها شود و فقط اقتصادیاش باقی بماند.
در نتیجه، دولت روحانی هم مثل دولت خاتمی در مجموع شکست خورد و مخالفان توسعه نفس راحتی کشیدند که پس از به خاک رساندن پشت توسعه سیاسی در دولت خاتمی، توسعه اقتصادی را هم در دولت روحانی ضربهفنی کردند.
فقط معلوم نیست با این همه توسعهستیزی، الان که دولت در اختیار خود اصولگرایان است، چطور میخواهند "دولت کارآمد" داشته باشند؟ دولت کارآمد در جهان کنونی، دست کم باید توسعه اقتصادی را قبول داشته باشد و به لوازمش تن بدهد. کمترین لازمه آن، روابط اقتصادی گسترده با جهان غرب بویژه آمریکا است. یعنی سیاستی که دولت چین سالهاست آن را در پیش گرفته.
دولت کارآمد دموکراتیک هم وقتی شکل میگیرد که صاحبان دولت علاوه بر توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی را هم در دستور کار قرار دهند. خوشبختانه ما از این مرحله فرسنگها فاصله داریم و راستگرایان مخالف توسعه میتوانند خاطرجمع باشند که شهر در امن و امان است و قرار نیست چیزی تغییر کند.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: بازگشت واژه «توسعه» به ادبیات رسمی؛ قبلا میگفتند غربی است تماشاخانه