دوم خرداد به روایت ناطق نوری
تهران - ایرنا - علی اکبر ناطق نوری، رقیب سیدمحمدخاتمی در انتخابات ریاست جمهوری سال 1376 روایت خود از تبلیغات انتخاباتی آن سال را بیان می کند. او در کتاب خاطرات سیاسی ادعاهایی را مطرح می کند که در پی می آید.
بنویسید خاتمی بخوانید ناطق
متأسفانه تبلیغات و تخریب به سبک غربی شروع شد. یکدفعه جوسازیهای عجیبوغریبی راه افتاد. من هم خیلی تعجب کردم. ضایعات این روند برای من بسیار بود. مثلاً یک شایعه و طنزی درست کردند که آن موقع خیلی معروف بود: فارسی را پاس بدارید؛ بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق.
این که بهصورت شوخی و جدی کاملاً پخش شد حکایت از این میکرد که دستگاه انتخاباتی یعنی وزارت کشور، نتیجه کارش از ابتدای انتخابات مشخص است. این جنگ روانی را راه انداختند تا بگویند وزارت کشور قابلاعتماد نیست و به هر قیمتی بنا دارد ناطق نوری را بهعنوان رئیسجمهور از صندوق بیرون بیاورد.
مشخص است که این حرکت، اثر سویی روی مردم میگذارد و ایجاد حساسیت میکند. مردم ما مردمی هستند که اگر احساس کنند بهزور میخواهند کاری را بر آنها تحمیل کنند، تن به کار تحمیلی نمیدهند. اصلاً ایرانیها اینطوری هستند و این حالت خوبی است. اما جنگ روانی طوری تنظیم شده بود که از این احساسات سوءاستفاده شود. آنقدر زیاد بود که به نظر من عده زیادی روی دنده لج افتادند.
اصلاحطلبها اختناق کردند
جنگ روانی علیه من بسیار شدید بود و متأسفانه کسی هم اینها را پیگیری نکرد. بیشترین تهمتها به من زده شد و انعکاس آن به این صورت بود که دیگران خیلی مظلوم شدند. مثلاً این که اگر ناطق بیاید مثل طالبان عمل میکند. آنها با تبلیغات خود فرصت فکر کردن و اندیشیدن را از مردم گرفتند که این از مصادیق استثمار فکری است. این را اختناق میگویند. این ضد آزادی است که با بمباران تبلیغاتی، جلوی فکر مردم را بگیرند. اصلاً از آنها آزادی فکر را گرفتند و افکار مردم را به یک سو کانالیزه کردند.
بهقدری علیه من تبلیغ کردند که مردم فکر نکردند این آقای ناطق یکدفعه و از یک جای ناشناخته نیامده، این همان ناطقی است که مجلس را اداره میکند. اصلاً کسی در مدیریت ایشان حرف ندارد. اگر بنا بود طالبان باشد در اداره مجلس و تصویب قوانین و مصوبات به شیوه طالبان عمل میکرد. یعنی وقتی وزیر کشور بود و یک عده در خیابان زن و بچه مردم را میزدند مقابل آنها نمیایستاد. وقتی وزارت کشور بودم معروف شده بود ناطق مقابل حزبالله ایستاده است. خوب این همان ناطق است.
همچنین مطرح میشد که اگر ناطق بیاید در دانشگاهها، چادر را اجباری میکند و امثالهم.
طرح سپاه حفاظت به ضررم شد
متأسفانه یکی دیگر از مسائلی که به ضرر من تمام شد طرح سپاه حفاظت در کوچه منزل ما بود. آنها به لحاظ امنیتی برای این کوچه درب گذاشتند. چون کوچه بنبست بود. البته بهغیراز منزل ما چند خانه دیگر هم در کوچه است.
بعدها نقل میشد که با مینیبوس دانشآموزان را به اینجا میآوردند و میگفتند این مکان همه متعلق به آقای ناطق است.
خوب هر که باشد میگوید این فلان، فلان شده مگر چه دارد؟ مگر این میتواند رئیسجمهور شود؟ اینقدر کاخ و امکانات دارد؟ این روی مردم اثر داشت.
فرزندانم میخواستند ترک تحصیل کنند
در داخل منزل، من دچار بحران شدیدی بودم. دختران من در دبیرستان در بمباران تبلیغاتی و در اقلیت بودند. میدیدند که جریان این نیست که اینها میگویند. از خود سؤال میکردند که پس این حرفهایی که میزنند چیست؟
این وضعیت روی ایشان اثر منفی گذاشت و اعصابشان خرد بود و داشتند منفجر میشدند. در دانشگاه بهقدری جو منفی علیه من درست کرده بودند که پسر من مجتبی که در مقطع لیسانس، اقتصاد میخواند واقعاً اعصابش بههمریخته بود. گاهی نزد من میآمد و فقط رویش نمیشد گریه کند. به علت چنین جوی بود که حتی بچههای من میخواستند درس را رها کنند.
ماهواره و شهرک غرب
اصولگرایی خود من هم عامل دیگری بود. بعضیها طرز فکر سنتی و اصولگرایانه مرا نمیپسندیدند. مثلاً وقتی از من میپرسند در مجلس چهارم چهکار فرهنگی انجام دادی، در پاسخ میگفتم که جلوی ماهواره را گرفتم.
خوب میخواهید با این طرز فکر در شهرک غرب چقدر رای بیاورم؟
البته نه این که همه در شهرک غرب دنبال ماهوارهاند، اما فضای غالب جز این است که ما میاندیشیم.
مخالفت با رابطه با آمریکا
یا مثلاً میپرسند نظر شما درباره رابطه با آمریکا چیست؟ من صریحاً میگفتم همانطور که امام فرمود: رابطه گرگومیش است و این کوچه، بنبست است.
در کشور ما چون خیلیها فکر میکنند که آمریکا فرشته نجات است، لذا این سخنان من روی آنها اثر منفی داشت.
دیگر این که من حاضر نبودم اعتقادات خودم را پنهان کنم. مثلاً در مجلهای از من سوال شده بود که اگر رئیسجمهور شوید باز هم روی منبر میروید و روضه امام حسین میخوانید؟
این مجله البته میخواست یک چیزی را بفهماند و من هم به آن جواب ندادم. اما در سخنرانیام گفتم: بنده هر کارهای باشم نوکری امام حسین (ع) را رها نمیکنم.
بعضی دوستان گفتند: اگر این را نمیگفتی چه می شد؟!
ولی من این را یک مشکل می دانستم که به خاطر رای آوردن اعتقاد خود را نگویم ولو این که سیاست اقتضا کند.
منبع:
خاطرات علی اکبر ناطق نوری