دوشنبه 5 آذر 1403

روابط ادبی ایران‌وارمنستان چگونه است‌ومرکز ایران‌شناسی قفقازچه شد

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
روابط ادبی ایران‌وارمنستان چگونه است‌ومرکز ایران‌شناسی قفقازچه شد

پس از فروپاشی (از دهه 1990) به همت چهره‌هایی مثل احمد نوری‌زاده، واراند، واهه آرمن، گارون سرکیسیان، امیک الکساندری و... ادبیات معاصر ارمنی به‌تدریج به فارسی ترجمه و معرفی شد.

پس از فروپاشی (از دهه 1990) به همت چهره‌هایی مثل احمد نوری‌زاده، واراند، واهه آرمن، گارون سرکیسیان، امیک الکساندری و... ادبیات معاصر ارمنی به‌تدریج به فارسی ترجمه و معرفی شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، نشست هفتگی شهر کتاب در روز سه شنبه 24 مرداد به «بررسی تعاملات فرهنگی ایران و ارمنستان از دیرباز تاکنون» اختصاص داشت که با حضور آندرانیک سیمونیان، سیدحسین طباطبائی و علی‌اصغر محمدخانی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

علی‌اصغر محمدخانی معاون فرهنگی شهر کتاب در ابتدای این‌نشست در یک‌سخنرانی کوتاه گفت:

تاریخ روابط فرهنگی ایران و ارمنستان بسیار گسترده است. ارمنستان همسایه‌ی ماست و مردمان خوبی دارد. ویلیام سارویان، نویسنده‌ی امریکایی - ارمنی، در مجموعه داستان «مرد جوان بی‌باک روی طناب بندبازی» درباره‌ی ارمنی‌ها می‌نویسد: «در این دنیا هیچ قدرتی سراغ ندارم که بتواند این ملت را نابود کند. این قبیله‌ی کوچک مردم بی‌آزار و بی‌ادعا را که تاریخش پایان گرفته، جنگ‌هایش را جنگیده و شکست خورده، بناهایش ویران شده، ادبیاتش را نخوانده‌اند و موسیقی‌اش را نشنیده‌اند و دعاهایش دیگر مستجاب نمی‌شوند. بشتابید و باز هم توطئه بچینید تا این ملت را نابود کنید. ارمنستان را نابود کنید. ببینید آخر از عهده‌اش برمی‌آیید یا نه. آنها را از خانه‌هایشان به درون بیابان‌ها، مگذارید صاحب آب‌ونانی شوند، خانه‌هایشان و کلیساهایشان را بسوزانید، آنگاه ببینید چگونه دوباره تن به سر خواهند داد. چگونه دوباره آواز خواهند خواند و چگونه دوباره دست به دعا بلند خواهند کرد. زیرا هرگاه دو تن از آنها در هر گوشه‌ای از این دنیای پهناور به هم برسند، خواهید دید که چگونه ارمنستان نوینی خلق خواهند کرد.»

درباره پیوندهای فرهنگی و تاریخی دیرینه‌ی ایران و ارمنستان و مردمانشان کتاب‌های مختلفی ترجمه شده است و عموم مردم از این مساله باخبرند که ایرانیان از کهن‌ترین ایام شناخته‌ی تاریخ، نفوذ ژرف و گسترده‌ای در منطقه‌ی قفقاز و به‌ویژه ارمنستان داشته‌اند و هرگاه دولت مرکزی قدرتمندی در ایران بر سر کار می‌آمد، بخش‌های پهناوری از این نواحی درون مرزهای سیاسی ایران جای می‌گرفت.

تاریخ چندین هزاره‌ای ارمنستان بسیار گسترده است. اما سابقه‌ی پیوند میان ایران و ارمنستان به دوره‌های میانه و اخیر عصر مفرغ می‌رسد. شمار فراوانی از نام‌های ارمنی ریشه‌ی ایرانی، به‌ویژه پارتی، دارند. ارمنی‌های ارمنستان با ادبیات کلاسیک ایران از جمله «شاهنامه» به‌خوبی آشنا هستند. نوشته‌اند که آشنایی با «شاهنامه» اندکی پس از درگذشت فردوسی آغاز شد و شاعران ارمنی از آن بسیار استقبال کردند. حتی، در سده‌های گذشته آثار فراوانی درباره‌ی «شاهنامه» و فردوسی تالیف و ترجمه شده است. به‌جز این، آثار دیگر شاعران بزرگ فارسی، همچون نظامی و خیام و سعدی و حافظ و خاقانی و جامی و امیرخسرو دهلوی نیز به ارمنی ترجمه شده و در ارمنستان به چاپ رسیده است.

سال‌ها پیش در شورای گسترش زبان فارسی مجموعه کتابی با عنوان «زبان فارسی در جهان» منتشر کردیم که جلدی از آن ویژه‌ی ارمنستان بود و در آن به تألیف و ترجمه ارمنیان از آثار فارسی پرداخته شده است.

ادبیات معاصر فارسی نیز به همت ارمنیان در ارمنستان ترجمه و چاپ شده است و با آنها آشنایی دارند. حال‌آنکه ادبیات معاصر ارمنستان در ایران کمتر شناخته شده است و جای کار دارد.

در کل، هر دو ملت شباهت‌هایی با هم دارند و بسیار به هم علاقه‌مندند. در شش سال دبیری شورای گسترش زبان فارسی (در دوره‌ی ریاست جمهوری آقای خاتمی)، هر تابستان از همه‌ی کشورها دعوت می‌کردیم تا در دوره‌های دانش‌افزایی ما شرکت کنند یا چنین دوره‌هایی را برگزار کنند. و جالب اینکه، بیشترین استقبال از این برنامه‌ها از جانب دانشجویان زبان فارسی ارمنی بود. تا جایی که گاهی سی نفر از دانشجویان یک کلاس اهل ارمنستان بودند. غیرازاین، دوره‌های دانش‌افزایی فراوانی در خود ارمنستان نیز برگزار می‌شد.

می‌توان درباره مسائلی چون روابط ایران و ارمنستان در عهد باستان، روابط ایران و ارمنستان در دوره اسلامی، روابط ایران و ارمنستان از عصر نادرشاه تا دوره معاصر، مساله‌ی وضعیت ایران‌شناسی و زبان و ادبیات فارسی در ارمنستان، مراکز مطالعات ایرانی و آموزش زبان فارسی در ارمنستان و در کل کارنامه ایران‌پژوهی در ارمنستان، روابط فرهنگی بین ایران و ارمنستان پس از استقلال نیز سخن گفت و مطالعه کرد.

به نظر من، کارنامه ایران‌پژوهی ارمنیان پربرگ‌وبار است. همچنین بعد از استقلال روابط فرهنگی ما خوب بوده است، اما زمینه‌ی فعالیت‌های بیشتر وجود دارد. احمد نوری‌زاده چند مجموعه شعر خوب را از ارمنی به فارسی ترجمه کرده است و با شعر ارمنی آشنایی نسبی داریم. همچنین، مجله‌ی «پیمان» ویژه‌ی زبان و ادبیات ارمنستان است اما با رمان معاصر ارمنستان کمتر آشنایی داریم. زبان ارمنی طبق گفته‌ی زبان‌شناسان به خانواده‌ی هندواروپایی وابسته است و گروه خاصی از آن را (حدفاصل بین گروه یونانی و ایرانی) تشکیل می‌دهد.

معمولاً می‌گویند از قرن هجدهم شاهد رنسانس فرهنگی و فکری در ارمنستان بوده‌ایم. تا میانه‌ی قرن نوزدهم تعداد مدارس و روزنامه‌ها افزایش یافته و نویسندگان ارمنی برای رشد و سرمشق‌گیری به اروپا (به‌ویژه فرانسه و روسیه) رفته‌اند. از سال 1850 به بعد، ادبیات جدید ارمنی (شامل قالب‌های ادبی و هنری) در ارمنستان و دیگر کشورها شکوفا شده است. چنان‌که تئاتر و نمایشنامه‌نویسی ارمنستان نیز حرف‌های بسیاری برای ما دارند.

به نظرم ما باید روابط فرهنگی‌مان را با ارمنستان گسترده‌تر کنیم و هم ادبیات معاصر و تحولات ادبی سه دهه‌ی اخیر ارمنستان را در ایران بیشتر بشناسیم هم گفت‌وگوهای ادبی‌مان را بیشتر کنیم و مشترکات فرهنگی‌مان را بیابیم و به کارهایی درخور در حوزه ادبیات تطبیقی همت گماریم.

سپس آندرانیک سیمونیان مدیر گروه ادبیات ارمنی دانشگاه آزاد به‌عنوان دومین‌سخنران این‌نشست سخنرانی خود را درباره «نقاط مبهم تاریخ ایران در میان تاریخ ارمنستان» این‌گونه ارائه کرد؛

موضوع جلسه امروز تعاملات ایران و ارمنستان است، اما من می‌خواهم بگویم سخن از تعاملات نیست، پای مشترکات در میان است. می‌توان از تعاملات ادبیات ایران و روس یا ایران و فرانسه سخن بگوییم و از آثار این تعاملات بگوییم. اما آنگاه که زندگی دو ملت درهم‌تنیده باشد و گاهی از هم منفصل شده باشند، دیگر نمی‌توان از تعامل سخت گفت و درست‌تر آن است که به مشترکات بپردازیم.

اگر کمی به این دو ملت بنگریم، شباهت‌ها را در روحیه ملی‌شان می‌بینیم. مثلاً در ارمنستان تبرک آب به کارناوال آب‌پاشی تبدیل شده و در ایران عاشورا به کارناوال عاشورا. حتی دینی که دو ملت پذیرفته‌اند نیز شباهت جالبی دارد. در ایران شاهد تجلی اسلام در قالب تشیع هستیم و در میان ارمنیان (اولین ملت تاریخ که مسیحیت را دین رسمی‌شان کردند) نیز تجلی خاصی از مسیحیت را می‌بینیم. همچنین، بسیاری از جشن‌های ایران و ارمنستان، هرچند با فاصله‌ی زمانی و در شکل و صورتی متفاوت، پیشینه و فلسفه‌ی یکسانی دارند. عید تبرک انگور بخشی از جشن نوسرد ارمنی است که در کنار عید نوروز معنا می‌یابد. در این میان، وقتی از حیطه‌ی تمدنی نوروز سخن می‌گوییم، برخی می‌گویند ارمنستان هفت‌سین نمی‌چیند. اما نوروز فقط هفت‌سین نیست، پدیده‌ی ایرانی نوروز هفت‌سین است. مشترکات اولیه‌ای در میان است که فرهنگ‌های ما روی آنها بنا شده‌اند.

در سال 4040 تا 406 میلادی الفبای ارمنی ابداع شد و ارامنه نخست کتاب مقدس را ترجمه کردند و در ادامه ادبیات ترجمه‌ای بسیار گسترده‌ای به وجود آمد تا جایی که امروز بسیاری از کتاب‌هایی که یونانیان گم کردند، به لطف نسخه‌ی ارمنی آنها دوباره به زبان یونانی برگردانده شدند. برای نمونه، کتاب «هنر دستور» از زبان ارمنی به یونانی ترجمه شده و نسخه‌ی اصلی آن ازدست‌رفته است.

در این دوره ترجمه‌ای ادبیات ابتکاری ارمنی هم هست که امروز منابع مشترک تاریخ ادبیات ایران و ارمنستان‌اند. کتاب «تاریخ ارمنیان» اولین کتاب معرفی‌شده ارمنی است که تاریخ مسیحی شدن ارمنستان به دست یک پارتی است. ساسانیان مردی پارتی را به ارمنستان می‌فرستند تا شاه ارمنستان (خسرو) را بکشد. آناک به ارمنستان می‌رود و دو سال در آنجا می‌ماند تا اینکه در هنگام شکار خسرو را هدف تیر قرار می‌دهد و می‌گریزد. همراهان خسرو آناک را در حین عبور از رودخانه می‌زنند و همه‌ی افراد خانواده‌اش را نیز می‌کشند. این میان دایه‌ای پسر آناک را فراری می‌دهد و به یونان می‌برد. از طرف دیگر، ارتش ساسانی از مرز عبور می‌کند و وارد ارمنستان می‌شود. ازاین‌رو، فرزندان خسرو (خسرودخت و تیرداد) را نیز به یونان فراری می‌دهند. اینان در یونان می‌بالند و سال‌ها بعد تیرداد در صحنه‌ای از جنگ قیصر را نجات می‌دهد. قیصر هم برای قدردانی لشگری در اختیار تیرداد می‌گذارد تا کشورش را پس بگیرد. در لشکرکشی به ارمنستان گریگور روشنگر (فرزند آناک) نیز همراه تیرداد است. اینان به ارمنستان وارد می‌شوند و بدین‌ترتیب مسیحیت به‌واسطه‌ی مردی پارتی دین رسمی ارمنستان می‌شود. جالب اینکه در دوره‌ای اگر فرد ارمنی کنیه‌ی پارتی نداشت، در صحنه‌ی سیاست و در پهنه‌ی ادبیات ارمنستان جدی گرفته نمی‌شد.

«تاریخ ارمنیان» این داستان را با جزئیات بسیار زیاد می‌گوید. همان‌طور که گفتم بخشی از این داستان به تاریخ ایران مربوط می‌شود، اما بخشی از آن نیز به تاریخ بیزانس گره خورده است. ارمنی‌ها در سال 301 میلادی مسیحیت را پذیرفتند و قوم بیزانس در سال 325 میلادی. البته در سال 313 دین مسیح را رسمی اعلام می‌کردند، اما بعدازآن کشتاری عظیم درگرفت. سپس وقتی کنستانتین دین رسمی اعلام می‌کند، سرانجام شهر بیزانس را به نام او می‌زنند: کنستانتینوپولیس (قسطنطینوپولیس) یا همان قسطنطنیه. سرانجام این نومسیحیان داعیه‌دار می‌شوند و می‌خواهند به اسم مسیحیت ارمنیان را تحت سلطه بگیرند. بدین‌ترتیب، ارمنی‌ها میان ساسانیان و بیزانس می‌مانند. ساسانیان مایل‌اند اشکانیان ارمنستان را منقرض بکنند و بیزانس می‌خواهد ارمنیان را ببلعد. حتی کار به جایی می‌رسد که در 378 میلادی ساسانیان ارمنستان را (با نسبت چهار به یک) بین خودشان و بیزانس تقسیم می‌کنند. جزئیات این وقایع در کتاب بوزاند و موسی خورنی ذکر شده است.

موسی خورنی اولین کتاب تاریخ تطبیقی و زمان‌بندی‌شده و مبتنی بر منابع مختلف را به رشته‌ی تحریر درآورده است. او که در اسکندریه تحصیل کرده بود، هم‌زمان با گسترش زبان و کتابت به ارمنستان برگشت و ابداعاتی نو به خرج داد. در این هنگام امیر ارمنی سفارش‌دهنده‌ی این تاریخ از موسی خورنی می‌خواهد افسانه‌های دوران باستان ایرانیان و ارمنیان را نیز بنویسد. اما این مجتهد مسیحی با اشاره به چند نکته می‌کوشد از نوشتن اینها سرباز بزند. موسی خورنی می‌گوید ارمنیان بت‌پرست مثلاً می‌گویند پهلوان زشتی بوده که سنگ‌های بزرگ را به دوش می‌گرفته و به طرف کشتی‌های حمله‌ور به کشورش پرتاب می‌کرده است. این سنگ‌ها هم به‌قدری بزرگ بوده‌اند که امواجی سهمگین ایجاد می‌کرده‌اند و کشتی‌های دشمنان را غرق می‌کرده‌اند. این واقعاً نوشتنی نیست. این ایرانیان باستان هم می‌گویند پهلوانی رستم‌نام دارند که قدرت 120 پیل دارد. این هم از عقل به دور است.

به لطف انتقاد این مجتهد مسیحی در قرن پنجم، اولین‌بار نام رستم پهلوان ایرانی در تاریخ ثبت می‌شود. 550 سال بعدازاین، هم‌زمان با تضعیف اعراب در ایران، ابومنصور دستور می‌دهد پاره‌های شفاهی و مکتوب شاهنامه را گردآورند. بدین‌ترتیب، شاهنامه‌ی ابومنصوری شکل می‌گیرد که بعدها به خامه‌ی فردوسی «شاهنامه»‌ی امروزی ما می‌شود. این است که گاهی فکر می‌کنم ای‌کاش موسی خورنی نمونه‌های بیشتری از افسانه‌های بیشتری از ارمنیان کهن و ایرانیان کهن را نقد می‌کرد تا ما نیز آثار بیشتری از قدما می‌داشتیم.

نمونه‌ی دیگر، یزنیک کوغباتسی است که در نقد زروانیسم می‌گوید زروان هزارسال مشغول قربانی و دعا بود تا آنچه را در بطن دارد به دنیا آورد. اما اگر هنوز کسی نبود، برای که (و برای چه) قربانی و دعا می‌کرده؟ روحانیون زرتشتی به این نقد بسیار توجه کردند. همچنین، او در کتاب «در نقد فرقه‌های ضاله» نگاه مسیحیت در بیزانس را نیز نقد می‌کند.

این کتاب‌ها از قرن پنجم آمده‌اند و نشان می‌دهند که این آثار در آن زمان رایج بوده‌اند و ما اشتراکات فراوانی داشته‌ایم. در قرن دهم، پس از تضعیف اعراب حماسه‌های ملی این دو ملت متولد می‌شود. در ایران حماسه‌ی ملی «شاهنامه» و در ارمنستان حماسه‌ی شفاهی «دلیران ساسونی» که در انتهای قرن نوزدهم ثبت شد و اکنون 160 روایت از این حماسه منتشر شده و تعدادی از آن در انستیتو زبان‌شناسی ارمنستان حفظ می‌شود. بعدازاین، شاهد حملات اقوام زرد هستیم و سلاجقه و مغولان حمله می‌کنند؛ یعنی ستم‌های همسان به دو ملت تحمیل می‌شود. این‌همه اشتراک حتی در میان کشورهای دارای زبان مشترک نیز کمتر اتفاق افتاده است و این خیلی جالب است.

از اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، به دنبال گسترش جنبش رنسانس در اروپا، احیای ادبیات ارمنی به وجود آمد. این احیا در اروپا بود و جنبش روشنگری یکی از پیامدهای آن است. ارمنی‌ها از اولین کسانی بودند که به این جنبش پیوستند. چراکه در آن زمان زیر سلطه‌ی روسیه‌ی تزاری بودند و فرزندانشان را برای آموزش به دیگر کشورها می‌فرستادند.

سیدحسین طباطبایی رایزن فرهنگی پیشین ایران در ارمنستان هم سخنرانی خود را با عنوان «ایران‌شناسی در ارمنستان» این‌گونه ارائه کرد:

ایران‌شناسی در ارمنستان از بنیه و پشتوانه‌ی دیرین و بسیار مستحکمی برخوردار است. ما برای ملت‌هایی همچون ارمنستان که بخشی از ایران بزرگ فرهنگی اند، ایران‌شناسی را می‌توانیم وجهی از خودشناسی فرض کنیم. ازاین‌روست که پُربیراه نیست مورخانی چون آگاتانگغوس، موسی خورنی، بوزاند و یغیشه را بنیان‌گذاران ایران‌شناسی در ارمنستان بدانیم. چراکه پاره‌های مغفول مانده از تاریخ ایران در آثار مورخان عرب و ایرانی در آثار این مورخان دیده می‌شود. خوشبختانه به همت گارون سرکیسیان مجموعه‌ی این تواریخ ترجمه شده است.

پیشینه مطالعات ایران‌شناسی در ارمنستان به قرن پنج میلادی برمی‌گردد و همانگونه که گفتم بخشی از خودشناسی این ملت است. از نظر آکادمیک و به معنای امروزین کلمه ایران شناسی در ارمنستان در سال 1919 با تاسیس کرسی ایران‌شناسی در دانشگاه ارمنستان که می‌توان گفت قدیمی‌ترین و معتبرترین و موجه‌ترین نهاد مطالعات ایران‌شناسی در این کشور است، آغاز می شود. این کرسی تا به امروز هم به فعالیت خودش ادامه می‌دهد و در بخش‌هایی بی‌تردید در سطح جهان می‌تواند منبع و مرجع باشد. به عنوان نمونه گارنیک آساتوریان که سالهای متمادی ریاست کرسی ایرانشناسی دانشگاه دولتی ایروان را بر عهده داشت برجسته‌ترین کردشناس جهان است و مطالعات ارمنیانی همچون هراچیا آچاریان در حوزه‌ی اقوام و زبان های ایرانی شاید در کمتر جایی مانند داشته باشد.

چهار نهاد ایران‌شناسی ارمنی فعالانه در امور مطالعات ایرانی مشغول‌اند: کرسی ایران‌شناسی دانشگاه دولتی ایروان، انستیتو شرق‌شناسی آکادمی ملی علوم ارمنستان، انستیتو نسخ خطی ماتناداران و انستیتو شرق‌شناسی دانشگاه اسلوونی.

انستیتو شرق‌شناسی آکادمی ملی علوم ارمنستان در سال 1958 میلادی تأسیس شد و مطالعات گسترده‌ای در حوزه‌های ایران‌شناسی داشته و در سال‌های اخیر بر حوزه‌ی ایران معاصر متمرکز شده است. به سبب وجاهت و اعبار بالادستی آکادمی علوم ارمنستان این انستیتو نقشی محوری و مرجع در مطالعات ایران شناسی در این کشور دارد.

انستیتو نسخ خطی ماتناداران گنجینه‌ی کم‌نظیری از نسخ خطی ارمنیان در جهان است که در حوزه‌ی ایران‌شناسی با تمرکز بر نسخ خطی فعالیت می‌کند. در این انستیتو چیزی حدود پانصد نسخه‌ی خطی فارسی هست که خوشبختانه به همت یکی از ایران‌شناس معاصر ارمنی به‌صورت انگلیسی - ارمنی فهرست‌نویسی شده است.

چندسالی است که گارنیک آساتوریان به‌سبب اختلافانی از کرسی ایران‌شناسی دانشگاه دولتی جدا شده و به دانشگاه روسی - ارمنی اسلوونی پیوسته است. اکنون بخش ایران‌شناسی دانشگاه اسلوونی با محوریت آساتوریان در انستیتو شرق‌شناسی این دانشگاه فعالیت دارد. آساتوریان نیز همه‌ی سوابق و شاگردان خاص و مجلاتش را به این کرسی منتقل کرده و حالا همه‌ی اینها از طریق انستیتو شرق‌شناسی دانشگاه اسلوونی منتشر می‌شود. او مؤسس و سردبیر مجله «ایران و قفقاز» است که در دانشگاه لیدن هلند منتشر می‌شود و یکی از معتبرترین مجلات شرق‌شناسی و ایران‌شناسی در سطح جهان است.

مرحوم حبیبی در اوایل فروپاشی (سال 1997) در سفر به ارمنستان مرکز ایران‌شناسی قفقاز را در این کشور تأسیس کرد. تا زمانی که او در قید حیات بود این مرکز تحت نظر بنیاد ایران‌شناسی فعالیت می‌کرد و بعد از درگذشت او متأسفانه کژدار و مریز و با مدیریت آساتوریان به کارش ادامه می‌دهد. ولی دیگر آن تحرک سابق را ندارد.

امروز در ارمنستان تمرکز مطالعات در حوزه ایران‌شناسی بر روی اقوام و گویش‌های ایرانی است. حتی محققان جوان ارمنی مطالعاتی قابل‌تأمل بر گویش‌های اقوام ایرانی دارند.

زبان و ادبیات فارسی در ارمنستان

در زمان شوروی‌ها و تا پیش از فروپاشی کارهای خوبی در معرفی شاعران کلاسیک ایرانی شده بود و حتی بخش‌هایی از «شاهنامه» ترجمه‌ی منظوم شده و از سعدی، حافظ، رودکی، خاقانی، نظامی گنجوی، آثاری ترجمه شده و چهره‌های کلاسیک ادبیات فارسی نزد ارامنه کاملاً شناخته شده‌اند. همچنین، به‌جز آثار معدود و کم‌شماری مثل «محلل» صادق هدایت، آثاری از محمدعلی جمال‌زاده و صادق چوبک از نویسندگان ایرانی معاصر آن‌هم در مجلات چیز دیگری منتشر نشده است.

اما پس از فروپاشی و باز شدن مرزها و برچیده‌شدن دیوار بین دو کشور، موجی از توجه به ادبیات معاصر ایران در ارمنستان شکل می‌گیرد. در این مسیر جامعه‌ی ارمنی - ایرانی سرمایه‌ی بزرگی است، چراکه به لطف حضور چهره‌های فرهیخته‌ای در میان ارامنه ایرانی شاهد ترجمه و معرفی آثار نویسندگان معروف کشورمان هستیم. در اولین سال‌های فروپاشی ادوارد حق‌وردیان «بوف کور» را ترجمه کرد که خیلی مورد استقبال قرار گرفت. همچنین، او یک‌تنه برخی آثار بسیاری از نویسندگان ایرانی را، از صادق هدایت و صادق چوبک گرفته تا علی موسوی‌گرمارودی، ترجمه کرده است.

من در بدو ورود به ارمنستان با ذهنیتی که از روسیه داشتم، گمان می‌کردم باید در حوزه معرفی ادبیات معاصر کارهایی کرد. اما متوجه شدم که سایتی با عنوان «گرانیش» هست که پیوسته آثار ادبی نویسندگان معاصر امروزمان را معرفی می‌کنند. چهره‌هایی مثل فریبا وفی، زویا پیرزاد، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و سهراب سپهری در ارمنستان کاملاً شناخته شده‌اند. اغلب آثار زویا پیرزاد به ارمنی ترجمه شده و به جر «چراغ ها را من خاموش می کنم» که به دلیل عدم اجازه مولف چاپ نشده است، سایر این ترجمه ها چاپ و منتشر شده اند. به برکت حضور جامعه‌ی ارمنی ایرانی، اهتمامشان و جایگاهشان در سطح نخبگان کشور ارمنستان، ما خوشبختانه در حوزه‌ی معرفی ادبیات معاصر ایران در ارمنستان مشکل چندانی نداریم. به عنوان مثال شاید کمتر کشوری در جهان سراغ داشته باشیم که داستانی از ادبیات ما به کتاب‌های درسی آن وارد شده باشد. اما اکنون داستانی از نادر ابراهیمی و داستانی از احمدرضا احمدی در کتاب ادبیات چهارم و پنجم مدارس ارمنستان هست.

جدا از اینکه زبان فارسی در مراکز دانشگاهی ارمنستان تدریس می‌شود، این همسایه عزیز از معدود کشورهای جهان است که در شماری از دبیرستان‌هایش زبان فارسی زبان خارجیِ اجباری است. شاید کمتر کشوری در جهان باشد که زبان فارسی‌زبان آموزشی اجباری آن باشد. این امر هم نشان از علاقه و اشتیاق و اقبال ارمنیان به زبان فارسی است. چنان‌که حتی پیش از فروپاشی هم در یکی از مدارس این کشور زبان فارسی زبان خارجی سوم اجباری بوده است.

گذشته از اینها، چند ماه پیش دولت ارمنستان طی بخش‌نامه‌ای به مدارس آموزش یکی از کشورهای هم‌جوار را برای مدارس اجباری می‌کند؛ یعنی مدارس مخیر شدند یا زبان گرجی یا فارسی یا آذری را به عنوان زبان سوم خارجی اجباری خود اعلام کنند. جالب این است که در این میان، بیشترین اقبال به زبان فارسی بود.

زبان، ادبیات و فرهنگ ارمنی در ایران

شناخت جامعه ما از ادبیات ارمنی، به‌ویژه ادبیات معاصر ارمنی، اندک است و این امر باید آسیب‌شناسی شود.

در دهه چهل میلادی (1324) برای اولین‌بار در ایران مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه ارمنی توسط تعدادی از نویسندگان و روشنفکران ارمنی در قالب کتاب «قطعاتی چند از ادبیات ارمنی» منتشر شد. بعد از وقفه‌ای اواخر دهه‌ی شصت و اوایل دهه‌ی هفتاد میلادی، کرسی زبان و ادبیات ارمنی در دانشگاه اصفهان تأسیس شد که همچنان در سطح کارشناسی به فعالیت خودش ادامه می‌دهد. همچنین، کرسی زبان و ادبیات ارمنی در مقطع کارشناسی‌ارشد در دانشگاه تهران تشکیل شد که یکی‌دوسال بیشتر نپایید. چراکه متکی به شخص بود و بعد از درگذشت او دیگر استمرار نیافت.

سهم مجلات در معرفی ادبیات ارمنی بسیار زیاد است. در سال‌های 1324-1326 نیز مجله‌ای با عنوان «هور» منتشر می‌شد که در آن فرهنگ و ادبیات ارمنی به خوانندگان فارسی زبان معرفی می گردید. فعالیت های مجله‌ی «پیمان» نیز در این حوزه قابل‌توجه است. اگرچه تاکنون کتاب داستانی از ادبیات معاصر ارمنستان به چاپ نرسیده است، در هر شماره‌ی «پیمان» می‌توان داستانی از ادبیات معاصر ارمنستان خواند.

پس از فروپاشی (از دهه 1990) به همت چهره‌هایی مثل احمد نوری‌زاده، واراند، واهه آرمن، گارون سرکیسیان، امیک الکساندری و... ادبیات معاصر ارمنی به‌تدریج به فارسی ترجمه و معرفی شد. نوری‌زاده اولین ایرانی مسلمانی است که خودجوش ارمنی یاد گرفت و با انتشار «صدسال شعر ارمنی» سهم بزرگی در معرفی ادبیات ارمنی به جامعه‌ی فارسی‌زبان ایفا کرد. واراند و واهه آرمن (شاعر خوش‌ذوق ارمنی) نیز در ترجمه‌ی شعر معاصر ارمنی به فارسی تلاش کرده‌اند. از سوی دیگر، گارون سرکسیسان با ترجمه‌ی چهارگانه‌ی تاریخ ارمنیان به حوزه‌ی تاریخ ایران خدمتی ماندگار کرد. نیازی به تکرار این واقعیت نیست که برخی نقاط مغفول‌مانده‌ی تاریخ ایران در این تاریخ‌ها هست.

امروز مجموعه‌ای از نمایشنامه‌های ارمنی به‌همت آندرانیک خچومیان ترجمه و منتشر شده است و بی‌اغراق می‌توان گفت جامعه‌ی تئاتر ما به‌خوبی با وضعیت امروز نمایشنامه‌نویسی ارمنستان آشناست. احمد شاملو نیز مجموعه‌شعری از یغیشه چارنتس، شاعر بزرگ و محبوب ارمنی‌ها، را به فارسی برگردانده است، احتمالاً با همکاری همسرش آیدا.

ما در حوزه‌ی زبان فارسی در ارمنستان دو مشکل عمده داریم: یکی اینکه متأسفانه منبع استاندارد امروزی نداریم و آن چهارده‌پانزده مدرسه که در آنها زبان فارسی یا به صورت اجباری و یا اختیاری تدریس می شود هرکدام منبعی را استفاده می‌کنند. اقدامات اولیه برای رفع این مساله انجام شده است و نسخه‌ی ارمنی کتاب گام اول بنیاد سعدی برای فارسی آموزان ارمنی در شرف چاپ است. مشکل دیگرمان نیز سطح نابرابر دانش معلمان زبان فارسی است که با افزایش دوره‌های دانش‌افزایی می‌توان به رفع آن امیدوار بود.

با توجه به نزدیکی و همسایگی دو کشور، انتظار داریم ارتباط میان نویسندگان، جامعه‌ی ادبی و فرهنگی دو کشور گسترش یابد و زمینه‌های تبادل این گروه‌ها بیش از گذشته فراهم شود. زمینه، فرصت و قابلیت گسترش ارتباطات دو ملت در حوزه‌های فرهنگی، ادبی و هنری بسیار زیاد است. در ارمنستان مقتضی موجود و مانع مفقود است و به‌شرط استفاده شایسته از فرصت های موجود، هیچ مانعی در حوزه‌ی فرهنگی پیش رویمان نیست و اتفاقاً طرف ارمنی با روی باز فعالیت ما در این حوزه را استقبال و همیاری می‌کند.