روایت یک معلم: بچهها به درسهایی مانند دینی علاقه ندارند
یک معلم میگوید: «این روزها که سرکلاس میروم تدریس به دانشآموزان سختتر از گذشته شده است، وقتی ما کتابی برای دانشآموزان تدریس میکنیم دوست داریم مطالب آن مورد علاقه و توجه آنها باشد، اما اینطور نیست.
دانشآموزانی که دو سال در دوره کرونا به اجبار بجای فضای کلاس و مدرسه، در کنج خانه از صفحههای کوچک تلفن همراهشان درس خواندند، در کنار آموزش آنلاین، با جهان دیگری هم آشنا شدند، جهانی که آزادانه و بدون هیچ فیلتر و سختگیری یادشان میدهد، چطور فکر کنند، چطور حرف بزنند و اصلا چطور ببینند. همین دانشآموزان در سال تحصیلی گذشته شاهد اعتراضاتی بودند که حتی در مقاطعی به کلاسهای درسشان هم رسید. این دانشآموزان قطعا با این تجربهها هرگز آن دانشآموزان گذشته نشدند، تا آنجا که در یک سال گذشته نامشان را به عنوان نسل Z بارها از زبان تحلیلگران و کارشناسان حوزههای سیاسی و اجتماعی شنیدیم.
به گزارش خبرآنلاین، همه اینها بهانه شد تا میزبان سه معلمی که فعال حوزه کاری خودشان هستند و اتفاقا دغدغههای زیادی نسبت به مسائل معلمان و دانشآموزان دارند، باشیم.
گفتوگوی ما با محمد داوری، نرگس ملکزاده و محمدرضا نیکنژاد را بخوانید:
در سالهای اخیر اتفاقات زیادی رقم خورده که تاثیرات زیادی روی نوجوانان، جوانان، فضای مدارس و دانشآموزان کشور داشته،، اما دو مقطع و اتفاق احتمالا شاخصهای مهمترین در این مورد بهحساب میآیند، یکی دوره شیوع ویروس کرونا و دیگری اعتراضات سال گذشته بعد از خانم مهسا امینی، این دو چه تغییراتی در دانشآموزان ایجاد کردهاند؟
داوری: بیتردید تغییراتی وجود دارد، نشانههایی در کنش و واکنش دانشآموزان وجود دارد که متاثر از چند سال گذشته است، از جمله ارتباطی که آنها با شبکههای اجتماعی گرفتند، جذابیت رسانه و شبکههای اجتماعی علیرغم مخالفت و کنترل خانواده و مدرسه همچنان برای دانشآموزان ادامه دارد و آنها میجنگند تا سهم خودشان را از این فضا داشته باشند. همراه داشتن موبایل در مدرسه و ساعاتی که دانشآموزان در فضای مجازی هستند چالش مشترک خانه و مدرسه است.
درخصوص اعتراضات هم باید گفت، بهدلیل اینکه دانشآموزان برای اولین بار به کنشهای اجتماعی و سیاسی ورود کردند همچنان تبعات این کنشگری را میشود در مدرارس احساس کرد، بهویژه درخصوص موضوعاتی که در کتابهای درسی هست و بهطریقی در حوادث سال گذشته مطرح شده بود، مثلاً واژه زن و تصویر زنان در کتاب، بحث حجاب، شخصیتها و مسئولین، همچنان تداعی کننده حوادث سال گذشته است، دانشآموزان هم جسارت بالایی دارند طوریکه حتی اگر معلمان بخواهند وارد این مباحث نشوند، آنها تلاش میکنند معلم را وارد این مباحث کنند، برای نمونه در درسی مانند علوم اجتماعی وقتی به رابطه دولت و ملت، بحث تفکیک قوا، اصول قانون اساسی، انتخابات، مشارکت مردم پرداخته میشود دانشآموزان بلافاصله وارد بحث میشوند و درباره آزادیها یا مسئله حجاب صحبت میکنند، حتی در جلسات اولیا که در مدرسه برگزار میشود مسائلی از این دست مطرح میشود، بنابراین احساس میکنم فضای مدارس همچنان متاثر از کرونا و اعتراضات سال گذشته است.
آقای نیکنژاد، شما نسبت میان دانشآموزان، ویروس کرونا و حوادث سال گذشته را چهطور صورتبندی میکنید؟
درخصوص ورود دانشآموزان به حوادث سال گذشته نباید استفاده از تلفن همراه و شبکههای مجازی را که به دلیل شیوع ویروس کرونا میان دانشآموزان گسترده شد، نادیده بگیریم، از دبستان تا دبیرستان دانشآموزان از تلفن همراه استفاده کردند، درحالیکه تا قبل از شیوع ویروس کرونا استفاده از این وسایل میان آنها یکجورهایی تابو بود، اما بعد از شیوع کرونا کلاس درس بدون تلفن همراه معنا پیدا نکرد، هنوز هم بعضی از معلمها برای آموزش بیشتر از این ابزار و فضای مجازی استفاده میکنند که اتفاق مثبتی است. از طرفی فضای مجازی توانست آگاهیها به حقوق انسان و حقوق دانشآموزان را در یک بستر غیررسمی افزایش دهد، درحالیکه تمرکز آموزشوپروش در کشور ما بهخصوص درباره پرورش بر روی آموزههای ایدئولوژیک خودش است، یعنی دوست دارد دانشآموز مدنظر خودش را پرورش دهد، اما ارتباط دانشآموزان با فضای مجازی آنها را خارج از خواست آموزش و پرورش با یکسری از حقوق خودشان آشنا میکند لذا از این حیث هم اتفاق مثبتی است. در اعتراضات سال گذشته تصاویری از حضور دانشآموزان هم به چشم میخورد، حضور دانشآموزان در چنین فضاهایی درست بود؟ خیلیها معتقدند به آنها آسیب زد، نظرتان چیست؟
نیکنژاد: شاید درست باشد که بگوییم به آموزش آسیب زد، اما ورود و عدم ورود دانشآموزان به مسائل اجتماعی و سیاسی خارج از کنترل شهروندان، خانوادهها و حاکمیت بود، بهتعبیری سیاست مثل هوا است، شما از آن تنفس میکنید، در فضایی قرار دارید که شما را تحت تاثیر قرار میدهد، وقتی خانواده و جامعه، بحث سیاسی میکند از دانشآموز چه انتظاری داریم؟ وقتی آن بحث سیاسی مستقیم یقه دانشآموز را میگیرد، از او چه انتظاری داریم؟ بنابراین ورود دانشآموز به این مسائل آسیب دارد، اما اجتنابناپذیر است.
درباره آسیبهایی که متوجه برخی دانشآموزان در حوادث سال گذشته شد، اطلاعی دارید؟
نیکنژاد: بسیاری از بچهها همچنان درگیر آن مسائل هستند، برخی از آنها گرفتار زندان شدند. مثلا در جایی مانند خوزستان تعدادی از دانشآموزان هم با حکم دادگاه و هم با حکم غیررسمی آموزشی از حضورشان در کلاس درس جلوگیری میشد. درحالی که این مشکلِ دانشآموزان نیست، این مشکل از طرف نگاه حاکمیت به کنش سیاسی دانشآموزانی هست که زیر سن قانونی هستند.
جناب داوری خیلیها معتقدند دانشآموزان با تناقض مواجه هستند، در واقع فاصله معناداری میان آنچه که در جامعه یا خانواده یا مثلا در شبکههای اجتماعی دریافت میکنند و آنچه که در فضای آموزشی و کتابهای درسی به آنها گفته میشود، وجود دارد، در مواجهه با این فاصلهها معلمان چطور رفتار میکنند؟
این تناقض در نظام آموزشی ما ریشه دارد و روز به روز شکاف آن بیشتر میشود، آنهم به دلیل رشد رسانهها و شبکههای اجتماعی است. هرچقدر دریچههای فضای مجازی روی دانشآموزان گشوده شده؛ با دنیای جدید و واقعیتها آشنا شدند. درواقع میان آنچه که در شبکههای اجتماعی دریافت میکنند با محتوای کتاب درسی فاصله زیادی میبینند و به شکلهای مختلفی به آن واکنش نشان میدهند، مثلاً اگر از دانشآموزان پرسیده شود کدام درسها محبوب هستند یقیقنا درسهایی برایشان محبوب است که شکاف کمتری با واقعیتهای بیرونی دارد، و درسهایی که با واقعیت جامعه شکاف بیشتری دارد در انتهای لیست درسهای محبوب جای میگیرند؛ دین و زندگی و هدیههای آسمانی جز درسهایی هستند که در پایین این لیست قرار دارد، حتی معلمهای این درسها در ته لیست محبوبیت دانشآموزان قرار دارند، اگر این کتابها را ورق بزنیم در رفتاری که دانشآموزان با تصاویر این کتابها دارند، واکنش آنها را به این درسها متوجه میشویم.
خانم ملکزاده، نظر شما درباره این تناقض چیست؟
این روزها که سرکلاس میروم تدریس به دانشآموزان سختتر از گذشته شده است، وقتی ما کتابی برای دانشآموزان تدریس میکنیم دوست داریم مطالب آن مورد علاقه و توجه آنها باشد، اما اینطور نیست. مثلاً در درس مطالعات اجتماعی مخصوصاً وقتی بخش مدنی آن را تدریس میکنم و درباره حقوق اساسی صحبت میکنیم، با دانشآموزان چالش داریم، وقتی به آنها درباره قانون اساسی میگوییم بلافاصله سراغ آن را در واقعیت بیرونی کتاب میگیرند، میپرسند مگر در کتاب نگفته من باید آزادی بیان داشته باشم پس چرا در جامعه آن را نمیبینم. یعنی ما طبق کتاب به دانشآموزان اطلاعات میدهیم، اما اطلاعاتی که بهنظر آنها با نظم اجتماعی جامعه متفاوت است.
کلاسهای درس برای دانشآموزان مثل فضای خانواده شده است، همانطور که الان مردم در جامعه آرام هستند، اما در خانواده خودشان درباره مسائل صحبت میکنند، جو مدرسهها هم آرام شده، اما دانشآموزان در کلاسهای درس خیلی راحتتر درباره همهچیز صحبت میکنند و اعتراض دارند. دانشآموزان به درسهایی مانند دینی علاقه ندارند چراکه از ابتدا در دوران ابتدایی به این درسها بها داده نشده و در سنین بالاتر هم پذیرش آن برای دانشآموزان ممکن نیست و بیشتر با شبهههای خودشان درگیر هستند. تدریس در چنین شرایطی سخت است، چون گاهی مجبور میشوی چیزی را مطابق کتاب برای دانشآموزان توضیح بدهی که شاید خودت هنوز به درست یا غلط بودن آن نرسیدهای.
اتفاقات سال گذشته دراین باره چقدر تاثیرگذار بوده؟
ملکزاده: امسال کمی آرامش و سکوت هست، اما دانشآموزان حرفهای خودشان را میزنند، دیگر آن ترس و اضطراب گذشته را ندارند، فضای مجازی هم خیلی به آنها کمک میکند که این دروس را به چالش بکشند، بنابراین کسانیکه محتوای کتابها را تولید میکنند باید به دنبال روشهای دیگر باشند و برای دانشآموزان جذابیت ایجاد کنند، اگر قرار باشد همین روند ادامه پیدا کند دانشآموزان این درسها را کنار میگذارند و حتی برای نمره هم آنها را مطالعه نمیکنند.
نیکنژاد: بعد از جریانات سال گذشته جسارت اجتماعی در لایههای مختلف جامعه زیاد شد، در بین دانشآموزان هم همینطور، طوریکه اگر امروز کسی به آنها در خیابان تذکر حجاب بدهد بلافاصله واکنش نشان میدهند و فرد تذکر دهنده را در موقعیت دفاعی قرار میدهند؛ این حاصل یک کنش کلی در سطح جامعه است، جامعه کاملاً موضع گرفته و در جایگاه حمله است اگرچه مجبور به سکوت شده؛ حالا شما همین وضعیت را در سر کلاسها دارید، دانشآموزان در کلاس درس کاملاً بهشکل تهاجمی فکرها را نقد میکنند، دانشآموزان امسال با دانشآموزان سالهای قبل خیلی فرق کردهاند، این نوع برخورد دانشآموزان حاصل یک روند است که از گذشته شروع شده و عوامل مختلفی دارد، یکی از آن عوامل رفتارهای خود آموزش و پرورش و اصرار آنها بر روشهای ناکارآمد و شکستخورده است.
داوری: واکنش دانشآموزان در مدارس به دوره ابتدایی هم کشیده شده است، سال گذشته در اوج اعتراضات وارد یک مدرسه ابتدایی شدم و متوجه شدم شعار توپ، تانک، فشفشه میدهند، یعنی آنها متاثر از فضا واکنشی نشان میدهند که برایشان مفهوم نیست. در مقطع متوسطه اول و دوم کمی فرق دارد، این واکنشها به شکل دو قطبی آگاهانه شده است، تجربهای در یک مدرسه وجود دارد که بچهها با یک دانشآموز بسیجی درگیر شدند، یعنی خود آموزش و پرورش از طرفی اعتراض میکند چرا دانشآموزان وارد اعتراضات سال گذشته شدند و از طرفی خودش دانشآموزان را در قالب نیروی بسیج سازماندهی میکند؛ لذا دوگانه دانشآموزان مدافع وضع موجود و منتقد وضع موجود در مدرسه ایجاد شده است که بسیار آسیب زننده است. در این شرایط مدافعین وضع موجود در مدرسهها در اقلیت هستند و سایرین با تمسخر و تحقیر و، چون آموزش ندیدند حتی بهصورت غیر مدنی به آنها واکنش نشان میدهند و آن بچههای مدافع وضع موجود با عبارتهای مختلفی مورد خطاب قرار میگیرند.
با توجه به صحبتهایی که شد به نظر میرسد معلمها دچار چالشهای عدیده در ارتباط با دانشآموزان هستند، یا باید تسلیم دانشآموزان باشند و یا وارد چرخه بحث و جدل، مواجهه غالب معلمان با این شرایط کلاس چگونه است؟
داوری: اینکه در این شرایط معلم چه کاری باید انجام دهد به خود معلم برمیگردد و هر معلم با توجه به ویژگیهایی که دارد نقش خودش را تنظیم میکند، بنابراین در شرایط فعلی معلمها را به چند دسته میشود تقسیم کرد؛ یک دسته معلمهایی هستند که فقط به کتاب درسی اکتفا میکنند و از ورود به سایر بحثها خودداری میکنند، این گروه بهشدت رابطهای پرچالش با دانشآموزان دارند و محبوب آنها نیستند.
یک گروه از معلمها هستند که اصطلاحاً کاسه داغتر از آش هستند و البته تعدادشان محدود است، این گروه به همان محتوای کتاب چیزی هم اضافه میکنند وتحویل دانشآموز میدهند، در واقع سبب افزایش شکاف میشوند، این معلمها نه تنها محبوب نیستند بلکه مغضوب دانشآموزان هستند. یک گروه از معلمها هستند که جزو این دو گروه نیستند، نه کاسه داغتر از آش میشوند و غلظت ایدئولوژیک و سیاسی مطالب را افزایش میدهند و نه فقط به کتاب اکتفا میکنند، آنها قدری سعی میکنند که این شکاف را پر کنند، برخی از معلمها که احساس مسئولیت اجتماعی دارند واقیعتها را توضیح میدهند البته که آنوقت با سیستم آموزشوپرورش، حراست و حتی خارج از حراست مواجه میشوند.
خانم ملکزاده شما جزو کدامیک از این گروه از معلمها هستید؟
من تلاش میکنم خودم را همراه دانشآموزان نشان دهم، اما به آنها میگویم هنوز به این سن نرسیدهاید که تحلیل داشته باشید. گاهی به دانشآموزان میگویم من هم مانند پدر و مادرهای شما ناراضی هستم، جالب اینکه یکبار یکی از بچهها در جواب این جمله من گفت اتفاقاً پدر و مادر من راضی هستند، اما من ناراضی هستم، بنابراین میخواهم بگویم حتی در خانوادههایی که از شرایط موجود رضایت دارند دانشآموز آن خانواده برخلاف پدر و مادرش احساس نارضایتی میکند. همانطور که گفتم تلاش میکنم کنار دانشآموزان باشم، اما از آنها میخواهم آگاهانه صحبت کنند و پشتوانه اطلاعاتشان فراتر از فضای مجازی باشد.
طی یک سال اخیر بیشتر از همیشه از تفاوت نسلها در ایران با عناوین مختلف میشنویم، بحث درباره خصوصیات نسل زِد هم بسیار مطرح شده، حتی مدتی قبل آقای علویتبار از فعالان سیاسی گفته بود نسل زِد، نسلی سطحی هستند و مطالعه ندارند، شما موافق هستید؟
ملکزاده: من تا حدودی با صحبتهای علویتبار موافق هستم، دقیقا مانند بزرگترها که همگی تحلیل سیاسی خوبی ندارند و اهل مطالعه نیستند دانشآموزان هم همین وضعیت را دارند، اینطور نیست که بگوییم، چون در نسل تکنولوژی هستند ما باید خیلی بیشتر روی آنها حساب کنیم، این بچهها نسبت به سن خودشان متفاوتتر از همسن خودشان در نسلهای گذشته هستند، اما هنوز آن چیزی نیستند که خیلی آنها را بزرگ کنیم و بگوییم تغییرات اساسی ایجاد میکنند.
داوری: البته آقای علوی تبار یک روی سکه را گفته بود، یک روی دیگر سکه نسل جدید را نگفتند.
شما بگویید...
داوری: بهنظرم ایشان روی منفی سکه تصویر نسل جدید را گفتند، احساس میکنم ایشان شناخت دقیقی از نسل جدید ندارند، چراکه روی دیگر سکه تصویر نسل جدید پرسشگری، جسارت و جهانبینی دقیقتر و گستردهتر آنها است، از طرفی واقعبینی نه آرمانگرایی، و زندگی، از ویژگی آنها است، به همین دلیل با جنبش زن، زندگی، آزادی همراهی کردند، چراکه برای دانشآموزان دوره هفتم، هشتم، نهم، زن و آزادی هنوز مفهومبندی نشده است، اما آنها زندگی را بیشتر از زن و آزادی میفهمند، بنابراین شاید بیشتر با واژه زندگی همراه بودند. این نسل، نسلی است که برخلاف نسل گذشته تظاهر و ریا ندارد، این نسل زندگی و عشق را با همان مفهوم زمینی آن میفهمد، همان مفاهیمی که یک عدهای آن را در آسمانها جستوجو کردند و الان در سنین پیری در زمین بهدنبال آن هستند.
نیکنژاد: یکی از کارکردهای آموزشوپرورش در جهان امروز آموزش عقل انتقادی است، یعنی آموزش و پرورش وظیفه دارد سنجشگرایانه اندیشی را به دانشآموز منتقل کند. میخواهم بگویم این بچهها اگر هم سطحی هستند بهخاطر نوع آموزش ما است، ما نتوانستیم به دانشآموزان یاد بدهیم این خبرهایی که به شما میرسد باید یک فیلتر داشته باشد که به کمک آن بخشهایی از واقعیت به دست شما برسد، الان بچهها تحت تاثیر فضای مجازی هستند، یک جنبه متاثر شدن از فضای مجازی این است که این دانشآموزان جسور شدند، آگاهیهای آنها بالا رفته و عمیق شدند، اما یک بخشی از آگاهیهای ناقص و دستچین شده توسط همین فضای مجازی در اختیار همه افراد جامعه از جمله دانشآموزان قرار میگیرد، این آشفتگی ذهنی و عدم تمرکزی که برای بچهها درست میکنند ممکن است سبب یک جنبش شود، اما در مقابل ممکن است کنش آنها ریشه هم نداشته باشد.
در خیلی از کشورها این وضعیت ایجاد میشود. بهنظرم ما به عنوان معلم و مجموعه آموزش و پرورش باید به سمتی حرکت کنیم که عقل انتقادی را به دانشاموزان آموزش دهیم، درحالیکه این مسیر مسدود شده است. اما در شرایطی که آموزش عقل انتقادی در مدارس محدود است بهنظر من فضای مجازی و انفجار اطلاعات آن در نهایت به سود جامع تمام شده است.
داوری: یک موضوع مهم که تحلیلگران در نسل جدید نمیبینند جایگاه هنر در این نسل است. نسل جدید هنر و موسیقی را به معنای ضرورت برای یک زندگی خوب فهمیده است، این نسل فیلم میبیند و با مفاهیم زیباشناختی زندگی به معنای واقعی آن ارتباط برقرار کرده است، به همین دلیل وقتی آقای علویتبار که ممکن است خودشان اینها را تجربه نکرده باشند وقتی بخواهند نسل جدید را قضاوت کنند آنها را آنقدر که زیبا هستند، نمیبینند.
ملکزاده: پارسال در جریان اعتراضات همه گفتند باید به سمت گفتگو با دانشآموزان برویم و با آنها صحبت کنیم، اما بعد از آن دوران که مدرسهها آرام شدند دیگر خبری از گفتگو با دانشآموزان مطرح نشد، درصورتیکه ما هنوز با دانشآموزانی مواجه هستیم که پر از سوال هستند، الان چرا از این فرصت برای گفتگو با دانشآموزان استفاده نمیکنیم، آنقدر مسیر گفتگو دارد بسته میشود که شاید یکی دو سال آینده بچهها برافروخته شوند و دوباره به اعتراضات قبلی برگردیم. الان چرا مدرسه را رها کردید و به سمت گفتگو با دانشآموزان نمیآیید؟ چرا وقتی سال گذشته از حوزه علمیه برای گفتگو با دانشآموزان افرادی را فرستادید و به آنها نقد شد و درخواست شد تا به جای آنها از دانشگاه کسانی را بفرستید تا مواضعشان به بچهها نزدیکتر باشد پذیرفتید، اما چرا بعداً رها کردید. هنوز هم افراد طرح امین در مدرسه هستند.
به طرح امین یعنی حضور نمایندگانی از حوزه علمیه و جامعه الزهرا اشاره کردید، ارتباط دانشآموزان با این افراد چهطور است؟
ملکزاده: حضورشان بهعنوان کادر مدرسه در حال عادی شدن است. کسی که به عنوان مجری طرح امین در مدرسه انتخاب شده هر روز در مدرسه هست طوریکه دانشآموزان او را به عنوان کادر مدرسه میشناسند. اطلاعات و آگاهی آنها بیشتر درباره علوم دینی است و از نظر مسائل سیاسی، گفتگو کردن با دانشآموزان، کلاسداری کردن افراد قویای نیستند، افرادی هستند که نسبت به دیدگاه دانشآموزان موضع دارند و دانشآموزان هم نسبت به آنها موضع دارند. تاکید زیاد من این است که چرا تلاش برای گفتگو با دانشآموزان را کنار گذاشتند، ایدههایی که آن زمان مطرح میشد مانند شادابسازی مدرسه و اینکه به دانشاموزان خوش بگذرد رها شد، چرا دیگر نمیگویند این کارها را برای بچهها انجام دهید، فقط برای همان مقطع بود که مدارس شلوغ بود و میخواستند به عنوان یک مسکن استفاده کنند مطرح شد؟
نیکنژاد: حاکمیت در بخش آموزش شکست خورده و نیاز به یک دگرگونی دارد و پایههای این دگرگونی باید مبتنی بر دستاوردهای جهانی باشد. آموزههای امروز مدرسه را دانشآموزان قبول ندارند. وقتی فعالیت اقتصادی بخش زیادی از افراد جامعه با درسی که خواندهاند تفاوت دارد نشان دهنده شکست یک ساختار آموزشی است. امروز در مدرسهها درس دینی دینی است، هدیههای آسمانی دینی است، قرآن، تعلیمات اجتماعی و دفاعی دینی است، به فیزیک و ریاضی هم رحم نکردند طوریکه در فیزیک یک بخش «بیشتر بدانید» دارند و یک حادثه تاریخ اسلام را به فیزیک ارتباط دادند، این نگاه در آموزش اتفاقاً به ضد خودش تبدیل شده است و عمل میکند. وضعیت خانوادهها و فضای مجازی با چیزی که آموزش و پرورش در مدرسه از بچهها انتظار دارد، در تضاد است، چنین وضعیتی بُعد آموزشی مدرسه را هم سست کرده است، سبب شده دانشآموزان از مدرسه گریزان شوند.
داوری: احساس میکنم در دو سال اخیر یک تفکر به مدرسه حمله کرده است، یعنی یک اراده کلانی هست که دارد مدرسه را از کارکرد خودش خارج میکند، پشت این تفکر چند انحراف جدی وجود دارد، اینکه با فلسفه تعلیم و تربیت سازگار نیست، اینها یا عامدانه یا جاهلانه رویکردی را انتخاب کردند و مدرسه را به سمتی سوق میدهند که با فلسفه تعلیم و تربیت ناسازگار است. دوم اینکه اینها درک درستی از روانشناسی کودک و نوجوان ندارند، سوم اینکه گمان میکنند، آموزش کودکان و نوجوانان حق آنها است، درصورتی این حق دانشآموز است و وظیفه آموزش و پرورش این است که آنچه حق کودکان و نوجوانان هست در مدرسه تبلور پیدا کند، با این وضعیت مدرسهها دارد به سمتی حرکت میکند که به هیئت و پادگان تبدیل شود و چنین مدرسهای از کارکرد اصلی خودش دور میشود و بیتردید این مدرسه به بن بست میرسد و در این بن بست قربانیان اصلی کودکان و نوجوانان هستند.
از میان اخبار