یک‌شنبه 4 آذر 1403

سینماتک خانه هنرمندان میزبان «نگاه خیره اولیس» شد

خبرگزاری خبرنگاران جوان مشاهده در مرجع
سینماتک خانه هنرمندان میزبان «نگاه خیره اولیس» شد

سینماتک خانه هنرمندان در پانصد و بیست و نهمین برنامه خود میزبان نمایش فیلم «نگاه خیره اولیس» شد.

پانصدوبیست و نهمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران دوشنبه یک اسفند 1401 به نمایش فیلم «نگاه خیره اولیس» به کارگردانی تئو آنجلوپولوس محصول 1995 اختصاص داشت.

پس از نمایش فیلم نیز، نشست نقد و بررسی با حضور نوید پورمحمدرضا نویسنده، منتقد سینما و دکترای شهرسازی از دانشگاه تهران و کیوان کثیریان منتقد سینما و مدیر سینماتک خانه هنرمندان ایران برگزار شد.

در ابتدای این نشست پورمحمدرضا بیان کرد: من این فیلم را خیلی دوست دارم. حسادت می‌کنم به دوستانی که برای اولین بار این فیلم را روی پرده می‌بینند. فکر می‌کنم تجربه تماشای این فیلم و سایر فیلم‌های آنجلوپولوس روی پرده می‌تواند خیلی جذاب باشد، یادم است مصاحبه‌ای از او خواندم که از او پرسیده بودند اینقدر طراحی جزئیات در فیلم‌ها و حرکات دوربین برای چیست و دنبال چه هستی؟ او می‌گفت سینما آخرین جایی است که تو باید در برابر ابتذال تلویزیون آن را از دست بدهی، باید همه چیز را برای صفحه بزرگ طراحی کنی و نباید عقب بیایی. دیدن فیلم‌های او روی پرده می‌تواند لذت‌بخش و تجربه متفاوت باشد.

وی بیان کرد: دوست داشتم امروز در اینجا درباره مفهومی به نام شهرکشی صحبت کنیم؛ مفهومی که در دهه 60 میلادی مطرح شد و بیانگر خشونت شهر است. این فیلم می‌تواند در فهم شهرکشی به ما کمک کند.

پورمحمدرضا مطرح کرد: وقتی جنگ بوسنی شروع شد شهری قدیمی با نام موستار مورد حمله قرار گرفت، آنجا یک پل قدیمی دارد که دو بخش مختلف شهر را به هم وصل می‌کند و یک عمر چهارصد ساله دارد، زمانی که جنگ شروع شد اتفاق تراژیک این بود که پل را به رگبار بستند، پل فرو ریخت و یک فضای خالی بزرگ ایجاد شد. این پل مردمان دو شهر را به هم مرتبط می‌کرد، تخریب این پل باعث شد شهری که متحد بود به یک شهر دو پاره تبدیل شود.

وی با بیان اینکه سینما خیلی به سراغ شهر‌های دوپاره رفته است و با ذکر نام فیلم‌هایی با محوریت شهر‌های دوپاره مطرح کرد: شهر‌های چندپاره سابقه طولانی در تاریخ سینما و تصویر دارند. ویرانی این پل هم در موستار برای ناظران آن حادثه، تجسم بارز فرو ریختن کثرت‌گرایی بود، چون این شهر متکثر به دو محدوده جدا از هم تبدیل شد در حالی که این پل نمادی از میراث غنی بوسنی بود. برخی می‌گفتند پلی که فرو ریخت به منزله فرو ریختن بوسنی بود، چون بوسنی پلی بود بین اروپای غربی و عثمانی، مکانی بود برای تلاقی فرهنگ‌هایی مختلف.

این منتقد سینما توضیح داد: وقتی درباره پاکسازی نژادی صحبت می‌کنیم اشاره مستقیم به کشتن یا بی‌خانمان کردن گروه‌های قومیتی متفاوت داریم. در این تسویه نژادی پیامدی جانبی هم وجود دارد که آن ویرانی و تخریب است گاهی تخریب این دارایی‌های فرهنگی به اندازه بی‌خانمان کردن آدم‌ها و حتی بیشتر اهمیت دارد. تخریب این دارایی فرهنگی کُشتن خاطره جمعی است، ویران کردن آن پل هم حکم کشتن یک سند تاریخی و حافظه جمعی را داشت تا یک حافظه جدید ساخته شود. در بوسنی هم تاریخ اجتماعات متکثر، داشت جای خود را به تاریخ ایزوله می‌داد، چون در جنگ بوسنی یک هدف‌گیری عامدانه برای تخریب‌ها وجود داشت. برای مثال چگونه می‌توان با موضوع پاکسازی نژادی، هدف قرار دادن یک موزه را توجیه کرد؟

پورمحمدرضا مطرح کرد: در بوسنی مکان‌هایی تخریب شدند که موید محل زندگی جمعی بودند گرچه در کنارشان ساختمان‌های معمولی هم مورد هدف قرار گرفتند. وقتی با چنین موردی طرف می‌شویم به نظر می‌رسد باید سراغ مفهوم تازه‌ای برویم. نویسنده‌ای بوسنیایی می‌گفت آن پل نماد همه ماست این نگاه به ما یادآوری می‌کند که محیط ساخته شده صرفاً یک آکسسوار نیست، چون آنچه ماناست چیزی است که به صورت جمعی تجربه می‌شود و باید به دوام و استمرار آن فکر کرد. تخریب فضا‌های این چنینی درواقع تخریب «بودن با دیگری» است تا جایش را برخی محدوده‌ها بگیرد که به لحاظ ایدئولوژیک امن هستند.

وی توضیح داد: شهرکُشی فرم ویژه‌ای از خشونت است که هدفش دقیقاً تخریب محیط ساخته شده است، با تخریب محیط ساخته شده فقط ساختمان نیست که می‌میرد بلکه یک تجربه سیاسی - اجتماعی و در حقیقت شیوه‌ای از زندگی کشته می‌شود. شهرکشی یعنی خشونت کشنده‌ای که به خود محیط ساخته شده اعمال می‌شود هم به معماری آن هم به «با هم بودن افراد». باید شهرکشی را ورای دلالت نظامی، در دلالت مدیریتی و اجرایی هم فهم کرد، در اینکه یک شهر چگونه بدون هیچ حمله‌ای از بین می‌رود. با این حال ایده کلیدی این است که چگونه برنامه‌ریزی شهری و توسعه شهری می‌تواند موید شهرکشی باشد، در این فیلم هم شهرکشی به هر دو معنا اتفاق می‌افتد. در «نگاه خیره اولیس» می‌بینید که چگونه با سیاست‌های شهری برخی اَشکال شهری کشته می‌شود و به دنبال آن شیوه‌ای از زندگی از بین می‌رود. در ایران هم لاله‌زار تجسمی از شهرکشی است.

پورمحمدرضا مطرح کرد: یادم است درباره لاله‌زار تحقیق می‌کردیم که شخص به ما گفت به دنبال احیای لاله‌زار نباشید، چون لاله‌زار، هم در فرم معمارانه و هم در فرم زندگی یادآور دورانی است که از آن عبور کردیم و برای از بین رفتن آن انقلاب کردیم. اتفاقی که این روز‌ها در شیراز هم رخ می‌دهد نمونه‌ای از شهرکشی است از این منظر که بافت‌هایی به‌خاطر ضدیت با ایدئولوژی باید از بین برود. با این صحبت‌ها ممکن است فکر کنید من از هر تغییری بی‌زارم، نه اینگونه نیست من هم می‌دانم که بالاخره برخی ساختمان‌ها عمر طبیعی خود را کرده‌اند و باید جای خود را به ساختمان‌های جدید بدهند، اما یک موقعی بنا‌ها دچار فرسودگی طبیعی می‌شوند و یک موقعی دچار فرسودگی اجباری و تاکید ما بر مفهوم دومی است.

این منتقد سینما اظهار کرد: ما در ایران شهرکشی را به چند شیوه تجربه می‌کنیم محکومیت برخی فضا‌ها به شکل اجباری به دلیل ضدیت با ایدئولوژی یکی از آنهاست که این موضوع خود را در کاربری‌های ممنوعه نشان می‌دهد مثل بستن یک سری فعالیت‌ها. در حالی که این سلب کردن حق حیات دیگری محسوب می‌شود.

پورمحمدرضا ادامه داد: باز پل موستار را یادآوری می‌کنم؛ آن پل در بوسنی خراب شد تا چیزی به نام تکثر در بوسنی کشته شود، شهرکشی در اینجا خود را بیش از هر چیزی از طریق کشتن تفاوت و شیوه‌های زندگی مختلف نشان می‌دهد که این اصلأ انسانی نیست. موضوعی را مثال می‌زنم، در دوره‌ای برخی از مسئولان ما در سفر به کشور‌های خارجی و دیدن زندگی شبانه، در بازگشت به ایران طرح زندگی شبانه مومنانه را داده بودند، حتی همین طرح هم نوعی از محدودیت را نشان می‌دهد که درست نیست؛ اینکه چیزی فقط برای گروه و دسته‌ای از آدم‌ها خواسته شود. مثالی دیگر می‌زنم؛ وقتی تیم ملی ایران در جام جهانی بازی می‌کرد تلویزیون برای اینکه یادآوری کند همه چیز حالت عادی دارد در کنار تصویر فوتبال قاب کوچکی از تماشاگران فوتبال در محیط‌های مختلف را نشان می‌داد ما هم می‌دانیم اینگونه تماشای فوتبال لذت‌بخش است و در برهه‌هایی تجربه‌اش هم کرده‌ایم، اما بخش غم‌انگیز ماجرا این بود که در آن محتوا گروه ویژه‌ای از افراد دیده می‌شدند این نگاه انحصارگرایانه خطرناک است، چون تکثر را می‌کشد.

وی گفت: شهرکشی از طریق بستن برخی فعالیت‌ها، فرسودگی اجباری و... اتفاق می‌افتد. جایی در فیلم «نگاه خیره اولیس» هست که کاراکتر راننده می‌گوید ما یونانی‌ها در حال مردن هستیم آن چیزی که راننده تاکسی یادآوری می‌کند من را یاد شرایط این روز‌های خودمان می‌اندازد که ایران دارد می‌میرد، انگار داریم فرسودگی اجباری را تجربه می‌کنیم. در شهرکشی ما با مرگ و کشتن محیط ساخته شده هم به معنای کالبد هم شیوه‌ای از «بودن» طرف هستیم یکی از مفاهیم شهر مفهوم ناهمگونی است کشتن این شیوه به معنای کشتن تفاوت است تا به یک موضوع همگن و همگون برسند.

پورمحمدرضا در ادامه با نشان دادن تصاویری از فیلم بیان کرد: «نگاه خیره اولیس» حکایت سفر یک فیلم‌ساز یونانی الاصل است که سال‌هاست در آمریکا زندگی می‌کند، اما به سفارشی برای یافتن سه حلقه فیلم به منطقه بالکان می‌رود، سپس سفر این فیلمساز آغاز می‌شود به یونان، آلبانی، بلغارستان و در نهایت به بوسنی می‌رود او زمانی که به بوسنی می‌رسد ما خرابی‌ها را می‌بینیم. در این تصویر هم وقتی به مناظر اطراف نگاه می‌کنیم مصداقی از شهر کشی را می‌بینیم.

وی تصاویر دیگری از تخریب شهر‌ها را نشان داد و عنوان کرد: این جنس تخریب ساختمان‌ها جنسی است که از توسعه شهری خارج است و با تخریب عامدانه مکان‌های شهری رو به رو هستیم. در بمباران شهر‌ها مهم‌ترین اتفاقاتی که می‌افتد این است که آیکون‌های قابل تشخیص از بین می‌روند مثلاً دیگر لندن از برلین و این دو با سارایوا قابل تشخیص نیستند، چون عناصر شهری، عناصر هویتی، همه و همه از بین می‌روند.

این منتقد سینما با نشان دادن تصویری از سینما در این فیلم بیان کرد: در «نگاه خیره اولیس» سینما در واقع همان پل است؛ همان پلی که در شهر موستار تخریب شده بود، چون در آنجا پل فقط یک بنای پیش پا افتاده نبود، تخریب آن پل به معنای تخریب مدنیت و تفاوت بود. این فیلم می‌خواهد بگوید تخریب هر عنصری که می‌تواند دارایی‌هایی فرهنگی را از بین ببرد به معنای تخریب همان سینماست با این حال می‌بینیم در شرایطی که سینما تخریب شده سینماتکی در آن خفا شکل گرفته است می‌خواهم بگویم به طور کلی در شرایط شهرکشی جنبش‌های مقاومت شکل می‌گیرد و این سینماتک به معنای همان مقاومت است. سینما یادآور خاطرات جهان است و تخریب سینما می‌تواند به معنای تخریب همه خاطرات جهان باشد.

باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری سینما و تئاتر