شاعران و «مساله» بدنهای اجتماعی
سوژهها بعد مرگ میتوانند زندگی کنند... این سوژه بزرگ درادبیات ما میتواند فروغ یا حسین منزوی باشد که پس از مرگشان هم در بدن اجتماعی خود دارند ادامه حیات میدهند.
سوژهها بعد مرگ میتوانند زندگی کنند... این سوژه بزرگ درادبیات ما میتواند فروغ یا حسین منزوی باشد که پس از مرگشان هم در بدن اجتماعی خود دارند ادامه حیات میدهند.
به گزارش خبرنگار مهر، نشست تخصصی «جریانشناسی نقد و نقد ادبی» با سخنرانی هومن حسین زاده و سعید جهانپولاد توسط اندیشکده مجال برگزار شد. حسین زاده در این نشست در موضوع «استبداد دستور زبان، قدرت و استیضاح» برای حاضران سخنرانی کرد که متن کامل سخنان او را در ادامه خواهید خواند:
ما از سال 2008 به این سو در جهان پسادریدایی زندگی میکنیم و در واقع اتفاقاتی که پس از می 68 افتاد و به سمت چندمعناگرایی در جهان اندیشه رفتیم که با شکست جبهه سوسیالیستی دولتی بیشتر به آن دامن زده شد تا سال 2008 خیلی فراگیر بود، بویژه با امپریالیسم زبانی زبان انگلیسی، نگاه کنید به متفکرانی چون لکان و فوکو که با آن اسب تروا در سرزمین امریکا پیاده شدند. اینها کسانی بودند که در راستای آن چندوجه گرایی که مورد نظر جهان سیاست بود اندیشه ورزی کردند و کسانی که در جبهه کنشگر بودند به نوعی حتی آثارشان کمتر به زبان انگلیسی ترجمه شد، بویژه ما در سال 2008 با یک بحران روبهرو بودیم.
اگر بحران سال 1329 غرب و اروپا را در دامان فاشیست انداخت و بعد جنگ جهانی را بوجود آورد، بحران سال 2008 ما را به عصر پسادموکراتیک فرستاد و عصر اشاعه اندیشههای ناسیونالیستی - پوپولیستی و این خود با اندیشه جهانی بودن یک زبان کمی در تعارض بود و هست، چیزی که امروز شاهد آن هستیم و امروزه دوباره اندیشههایی چون اندیشه آلتوسر مطرح شده است.
آنچه ما امروزه در جهان ادبیات شاهدش هستیم این است که اساسا نگرش تاریخی ما به ادبیات در حال تغییر است، از یکسو بخاطر جهان نوینی است که در آن قرارداریم و از دیگر سو پدیده توییتر و هر آنچه شبیه توییتر است. محدودیتهایی که برای نوشتن وجود دارد، شما در دو سطر یا 16 کلمه یا 20 یا 25 کلمه باید انتقال معنا را انجام بدهید و از سوی دیگر تعویق معنا یا حتی همان اوپوریای دریدایی به یک بحران معرفت شناختی در جهان منجر میشد، یا حتی بحران آنتروپولوژیک.
در بحث استبداد دستور زبان، قدرت و استیضاح، تمام تلاشم این بوده که از منابع نوینی استفاده کنم، پشتوانه نظری عرایض بنده آرای آلتوسر است اما به آرای دو تن دیگر از اندیمشندان که کاملا به روز هستند تکیه میکنم، یکی تران دوکتائو اندیشمند بزرگ ویتنامی و دیگری ژان ژاک لوسرکل که امروزه از جمله پنج اندیشمند بزرگ زنده فرانسه است و به ویژه کتابی را مارس 2018 منتشر کرد تحت عنوان استیضاح، زبان و سوژه که در واقع عنوان استیضاح متقابل یا ضد استیضاح را در این کتاب مطرح کرد، آنچه امروز در حال اتفاق افتادن است نقد زبان شناسی ساختگرا و زبان شناسی علمی چامسکینی است یعنی نگرشی که به زبان داریم نگرش ذات گرایانه به زبان نیست.
چهار اصل منتسب به این نوع از زبان را کوتاه بیان میکنم: 1- زبان اطلاعاتی و ارتباطی است. در پژوهشگاهی که خود تران دوکتائو داشت نشان میدهد که زبان پیش از آنکه ابزار انتقال اطلاعات و ایجاد ارتباط باشد، مبتنی بر مناسبات قدرت بوده، این را با مثالی دوکتائو اینگونه مطرح میکند که در جوامع کمون گروهی از هموساپینها که در جنگل برای شکار میرفتند، همیشه یک نفر جلوتر از بقیه حرکت میکرد و رد شکار را میگرفت تا سایر افراد شکار کنند، یک جا رد شکار را گم میکند و یک نفر با انگشت اشاره به اعضای گروه نشان میدهد که آنجاست، این اشاره آغاز زبان و آگاهی است، بنابراین اولین چیزی که در واقع منطق به وجود آمدن زبان بوده است مناسبات مبتنی بر قدرت بوده است نه ایجاد ارتباط و انتقال.
2- زبان به عنوان یک اصل درونگویی یا ذاتی مورد مطالعه قرار میگیرد و اساسا موضوع زبان شناسی را از سایر پدیدهها جدا میکند، امری که ما در واقع در زبان شناسی سوسوری میبینیم، در سنت نقد ادبیمان چند دهه زیر عنوان فرمالیسم ادبی خیلی روی آن مانور داده شد و معمولا در بین رویکردهایی که در قرن بیستم در نقد ادبی وجود داشت، نقد فرمالیستی و روانکاوانه شاید به دلیل همین سویههای تقلیل گرایانهاش از همه بیشتر مورد توجه قرار گرفت در حالیکه رویکرد علمی - پوزیتیویستی به زبان کارکردی ندارد در جهانی که من دربارهاش حرف میزنم و در واقع نقد ایدئولوژی پوزیتیویستی - تجربهگرای نظام جهانی اندیشه که بسیار وامدار خود زبان انگلیسی و شیوه اندیشیدن انگلوساکسونی است در نهایت ما را به نقد اندیشه کنش ارتباطی هابرماس هم میرساند، دقیقا خود چامسکی و هابرماس کاری که با زبان کردند کاری بود که جان رالز با لیبرالیسم کرد، یعنی یک سری مفاهیم فلسفی را جایگزین مبانی اقتصادی کرد و بحثهایی که درباره دولت رفاه و مقوله عدالت مطرح کرد که پس از یکی دو دهه که از آرای او گذشته میبینیم که خیلی نمیتوان به آنها تکیه کرد.
3- جهانهای زبانی و تجانس و تعامل است که بین این زبانها وجود دارد، در رویکرد لوسرکلی و برداشت آلتوسری از زبان اتفاقا به جای این تعامل و تجانس، تعارض داریم، جنگ و منازعه داریم که بخشی از این منازعه در جهان بیرونی اتفاق می افتد بین زبانها، حتی همین امروز منازعه بین گویشهای زبان انگلیسی، گویش سنگاپوری، هندی، استرالیایی و جالب اینجاست که آن گویش معیار هم گویش شکسپیر و الیوت نیست، گویش جان بولتون و کیم کارداشیان است، چون قدرت بدان سمت است، درون زبانی هم داریم، گویشهای خودمان.
پرسش اینجاست که از چه رو از دوران قاجار گویش تهرانی، گویش معیار شد که اتفاقا همین گویش معیار نه گویش ورامینی است و نه گویش ونکی.
بنابراین زبانها با یکدیگر پیوسته در منازعه هستند و بنابر مناسبات قدرت است که یک زبان فائق می شود و به عنوان زبان اول در میآید. 4- جهان معرفت شناختی که هر زبان با خودش دارد، ما یکی از گسستهایی که در تاریخمان داریم که به شدت وابسته به زبان بوده این است که بعد مشروطه زبان عربی را که زبان اندیشه بوده و همه اندیشمندان ما به این زبان میاندیشیده و مینوشتند، بر اساس یک ناسیونالیسم افراطی پس از مشروطه و بعد هم در دوران پهلوی اول از بین بردیم و خودمان یک ابزار را که میتوانست برایمان هژمونیک باشد، از بین بردیم و نتیجهاش این شد که دانشگاههای ما دیگر تولید اندیشه نداشتند اما حوزههایمان داشتند چرا که از زبان عربی نبریده بودند و در زبانهای جایگزین هم همین وضعیت ادامه داشت، جایگزین شدن زبان انگلیسی به جای فرانسه در تولید اندیشه که ما باز به بن بست رسیدیم.
چیزی که من در مورد بحران 2008 گفتم و اتفاقی که در زبان میافتد، اگر شما به سراغ اندیشههای ناسیونالیستی پوپولیستی بروید دیگر نمیتوانید فقط به جهانی بودن دل ببندید. شانتار موفه عبارتی دارد که در سال 2018 تئوریزه کرد به نام «آن پوپولیستی». این در واقع همان «آنی» است که به غرب میگوید که تمام گرفتاریهای شما از سرمایه داری نیست از مهاجرین است، از پدیده مهاجرت است، این همان «آن» پوپولیستی است و این مساله مستلزم قدرت گرفتن زبانهای محلی است یا زبانهایی که قدرتشان را از دست دادهاند و دوباره میتوانند قدرت بگیرند اما به چه شکلی؟ همین برگزیتی که چند هفته پیش اتفاق افتاد و عملیاتی شدن خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا رقم خورد، خواهید دید که ظرف یکی دو سال آینده خود جامعه بریتانیا دیگر یک شهردار به نام صادق خان را که به لهجه پاکستانی انگلیسی حرف میزند، برای شهرداری بزرگترین شهر خودش یعنی لندن نمیپذیرد و یا اسکاتلندی که میخواهد از بریتانیا جدا شود با آن لهجهاش یا لهجه نورماندی در فرانسه در زبان فرانسه. بنابراین نگرش به زبان جهانی و تجانس بین زبانها یک دهه است که از بین رفته است و نزاع بیشتر خودش را نشان میدهد.
اما از زبان که بیشتر بگذریم در مورد استیضاح توضیح کوتاهی بدهم. آن چیزی که آلتوسر در مورد استیضاح میگوید مبتنی بر همان نگرشی است که او در مورد ایدئولوژی دارد. یعنی بازنمود تخللی افراد با جهان پیرامونشان و شرایط واقعی هستی آنها را وارونه میکند همان چیزی که سارا کوفمان در کتاب «دوربین تار ایدئولوژی» میگوید در واقع نگاه کردن از دریچه دوربینی که از آن جهان بصورت تار دیده میشود. مثالی که آلتوسر در مورد استیضاح میزند بسیار ساده است: یک مامور پلیس در خیابان سوت و فریاد میزند و میگوید آهای تو، تویی که اونجایی و تمام افرادی که آنجا هستند با این سوت و استیضاحی که از طرف مامور پلیس اتفاق میافتد یک لحظه سر جای خود میایستند و صد و هشتاد درجه میچرخند و گمان میکنند خودشان فراخوانده شدهاند و آلتوسر میگوید جایی که این چرخش صد و هشتاد درجهای فرد را تبدیل به سوژه میکند و دقیقا همان دو معنایی که میتوان قائل شد برای سوژه را میپوشاند.
اما یک مثال بهتری که میشود زد که با آن میتوان استیضاح زبانی و تصویری را بهتر نشان داد پوستر «مارشال کیچنر» است. مارشال کیچنر یکی از قهرمانان انگلیس است، سرداری که در اواخر سده نوزدهم ابومهدی را که در واقع رییس فرقه سامانیه سودانیها بود که خودش ژنرال جورج گوردون را به قتل رساند، میکشد و قهرمان انگلیس میشود. در سال 1914 ارتش حرفهای انگلستان در جبهه آلمانها شکست میخورد. انگلیسیها تا سال 1916 قانون نظام وظیفه عمومی و سربازی اجباری نداشتند. وقتی این ارتش شکست خورد انگلیسیها نیاز به صد هزار سرباز داشتند، دولت انگلیس عکس مارشال کیچنر را چاپ میکند و مینویسد your country needs you اینجا ما با دو استیضاح مواجهیم یعنی بصری و زبانی. این پوستر طوری طراحی شده است که عابری که از کنار این پوستر میگذرد در اولین نگاهی که به این پوستر میاندازد از هر زاویهای گمان میکند که با کیچنر چشم در چشم است و همان لحظه میایستد و این ایستادن همان استیضاح در سوژه کردن افراد را ایجاد میکند. ایستادن در آن موقعیت و بیان کردن آن موقعیت برای فرد بیننده یا فرد سوژه شده و بعد انگشت اشارهای که به سمت فرد گرفته شده است به نشانه انتقام، اما یک استیضاح زبانی هم اینجا داریم «کشور شما به شما نیاز دارد» اولین چیز این است که این نوشته در گیومه نوشته شده یعنی یک استیضاح گفتاری است، بعد این است که you دوم با فونتی بزرگتر و ضخیمتر نوشته شده است و نشان میدهد که تو از پیش به عنوان یک سوژه حضور داشتهای، همان چیزی که در اندیشه فروید میبینیم که یک نوزاد پیش از متولد شدن هم سوژه است چرا که نام خانوادگی پدرش را برایش خواهند گذاشت، حالا پیش از به دنیا آمدن اتفاقی که ما در آبان ماه دیدیم بسیاری از مادران باردار زایمان خود را جوری تنظیم کردند که فرزندشان در 8/8/98 به دنیا بیاید، یا زوجینی که از الان برنامه ریزی میکنند تا فرزندشان در 9/9/99 به دنیا بیاید.
انسانی که به دنیا نیامده سوژه شده، به دلیل آن بدن اجتماعی. انواع بدن عبارتند از بدن بیولوژیک یعنی بدنی که به دنیا میآید، بیمار میشود و میمیرد، این بدن تنها از آن من است. بدون اروتیک، بدنی که از آن آن دیگری است، یک نفر دیگر و بعد بدن اجتماعی که از آن دیگران است، اتفاقا بر عکس چیزی که فروید میگوید که با مردن ما سوژه میمیرد اینگونه نیست و سوژهها بعد مرگ میتوانند زندگی کنند، در واقع چیزی که آلتوسر میگوید این است که سوژه شدن فرد نسبت به ایدئولوژی نیست، نسبت به سوژه بزرگتر است. این سوژه در جامعه همان قانون است، در مدرسه و دانشگاه مدرک است و در ادبیات زبان است، آنچه که جبر دستور زبانی و نحوی یک شاعر را سوژه میکند و پنج نوع استیضاح یا استیضاح متقابل میتواند از یک شاعر سر بزند که لوسرکل از آن حرف میزند. ادبیات اینجا میشود دستکاری نحوی و کاری که شاعر میکند در واقع در همین فرایند استیضاح همین دستکاری نحوی است. این سوژه بزرگ درادبیات ما میتواند فروغ یا حسین منزوی باشد که پس از مرگشان هم در آن بدن اجتماعی دارند ادامه حیات میدهند و اتفاقا آنها دارند شاعر یا نویسنده را استیضاح میکنند.
اما بحث دیگر، استیضاح متقابل است. اینجا با آرای لوسرکل به جایی میرسیم که اساسا خاصیت زبان با توجه به مناسبات قدرت عامرانه است. به ندرت پیش میآید که ما ببینیم معلمی وارد کلاس شود و بگوید «چقدر هوا سرده، اون پنجره رو ببند» بلکه وارد میشود با لبخندی بر لب و میگوید «بچهها به نظرتون هوا سرد نیست» و همان لحظه چند دانش آموز برای بستن پنجره بلند میشوند بدون اینکه بگویند نه هوا سرد نیست و شما فقط سردتان است این در واقع همان آبروداری زبان است، آن چیزی که ما در زبانها میبینیم همان وجه عامرانه است در زبان ادبی، شما اشعار عاشقانه را بررسی کنید همه آنها حاوی وجه عامرانه است اگر چه در ظاهر با دستکاریهای نحوی به گونهای دیگر نوشته شده است. در ادبیات داستانی هم همینطور.
برجهای دوقلوی تجارت جهانی که ریخت، برخورد اولین هواپیما به برج در واقع بازنمود یک واقعیت است، دومی بازنمود بازنمود یک واقعیت است. مرز بین این بازنمود و واقعیت کاملا برداشته شده است. همین مساله باعث شده که ما پدیدهای به نام فیک نیوز داشته باشیم که خود این فیک نیوز مبتنی بر تکنیکهای داستان نویسی است. شما در داستان نوشتن، در فیلمنامه نوشتن و در کل ادبیات نمایشی مجبور هستید دروغ بگویید، بنابراین چیزی بین امر ادبی و امر غیر ادبی وجود ندارد، ما چطور میتوانیم اینها را از هم تفکیک کنیم، گفتمان ادبی در دهه 1970 زبان ادبی از بین رفت، چیزی به نام زبان ادبیات از بین رفت، اما امروز چیزی به نام ادبیات، بصورت یک پدیده مستقل و مجزا نداریم.