یک‌شنبه 4 آذر 1403

شجاعی‌زند: جریان سنتی متحجر مورد اقبال روشنفکران و اصلاح‌طلبان قرار گرفته است

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
شجاعی‌زند: جریان سنتی متحجر مورد اقبال روشنفکران و اصلاح‌طلبان قرار گرفته است

علیرضا شجاعی‌زند در نشست «بررسی زمینه‌ها، علل و عوامل ریزش‌های انقلاب اسلامی» گفت: یکی از مسائل پیش روی حکومت‌های دینی، وجود دوگانه «حفظ وحدت» و «حفظ اصول» است که در هر یک از موقعیت‌های منجر به واگرایی‌ها، دوباره موضوعیت پیدا کرده است.

- اخبار سیاسی -

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، نشست علمی «بررسی زمینه‌ها، علل و عوامل ریزش‌های انقلاب اسلامی» با حضور حجت الاسلام داود مهدوی زادگان، سرپرست سازمان سمت و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی، علیرضا شجاعی زند جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس و حسین محمدی سیرت عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق در موسسه پژوهشی انقلاب اسلامی برگزار شد.

علیرضا شجاعی زند، در ابتدای این نشست اظهار داشت: یکی از مسائل پیش روی حکومت‌های دینی، وجود دوگانه «حفظ وحدت» و «حفظ اصول» است که در هر یک از موقعیت‌های منجر به واگرایی‌ها، دوباره موضوعیت پیدا کرده است.

وی افزود: سؤال این است که این مسئله را صرف نظر از پسند و ناپسند آن، چگونه می‌توان تبیین کرد و توضیح داد؟ پیش از آن هم البته لازم است کم و کیف آن به مثابه یک واقعیت احراز شود. شاید در این‌باره دچار بزرگنمایی هستیم و تحت تأثیر فضاسازی‌ها قرار گرفته باشیم. در تحلیل این واگرایی‌ها بنده به سه دسته از عوامل رسیده‌ام. یکی از پدیده‌های رایج در انقلاب‌ها پس از نیل به پیروزی، بروز انشعاب و جدایی میان نیروها و جریانات مؤثر در پیشبرد حرکت انقلابی است. این را خانم هانا آرنت هم گفته و در مقایسه سه انقلاب آمریکا، فرانسه و روسیه بررسی کرده و نشان داده است.

این استاد دانشگاه همچنین گفت: پدیده واگرایی علاوه بر انقلاب‌های پیروز، در جنبش‌ها و نظام های ایدئولوژیک هم وجود دارد و مصادیق فراوانی از آن را می‌توان در احزاب و جریانات سیاسی و به‌طور کلی در موقعیت‌های ایدئولوژیک ردیابی کرد. به جز این عوامل که به نحو عمومی‌تری حضور دارند و اثر می‌گذارند، یک عامل خاص‌تری هم هست که مربوط به تجربه جمهوری اسلامی است و آن، ویژگی‌های آموزه‌ای و مرامی آن است. منظورم همین خصلت اشتمالی منبعث از اسلام است و به‌طور خاص‌تر آنچه از شیعه اصولی سراغ داریم. همان که می‌شود از آن به «ایستادن روی گسل‌ها» تعبیر کرد.

شجاعی زند در ادامه تاکید کرد: جمع این سه عامل در یک جا و در یک موقعیت، طبعا موجب تکثیر و تشدید واگرایی‌ها خواهد شد؛ چنان که در تجرب جمهوری اسلامی رخ داده است. این را هم باید در مقدمات بحث اشاره کنم که مسئله واگرایی‌ها دو پیش‌فرض دارد و لازم است بدان توجه شود و رعایت گردد. پیش‌فرض اول، تعیین توافقی یک نقط آغاز است در بررسی واگرایی‌ها؛ چون آغاز عینی و طبیعی این پدیده، به فرزندان بلافصل حضرت آدم می‌رسد. از همین رو نقط آغاز آن را در این‌جا، جریانات مذهبی فعال در ایران در آستانه انقلاب قرار داده‌ایم. دوم این که بحث واگرایی همچنین مستلزم فرض یک جریان اصلی است که ویژگی آن داشتن «غلبه» و «پیوستگی» است. واگرایی در این شرایط، به معنی شاخه‌های منشعب شده از بدنه اصلی خواهد بود.

این جامعه شناس و استاد دانشگاه ادامه داد: از این جریان و بدنه اصلی مطرح در بحث ما، با اسامی متفاوتی یاد شده که بیش از هر چیز، ناشی از تغییر شرایط بوده است: اسلام راستین، اسلام ناب؛ اسلام مبارز، اسلام انقلابی؛ خط امام؛ گفتمان امام، گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمان جمهوری اسلامی؛ اسلام سیاسی، اسلام‌گرایی و حتی بنیادگرایی. این دو تای آخری را بیشتر، دیگران به‌کار برده‌اند و می‌برند؛ خصوصا آخری که حکم انگ را دارد و عمدتا به منظور فضاسازی و تخریب به‌کار رفته است.

وی درباره عوامل سه‌گانه‌ای ایجاد و تشدید واگرایی‌های از آغاز انقلاب تاکنون اظهار داشت: از مهم‌ترین علل بروز اختلاف و انشعابات میان انقلابیون، ائتلاف‌های سست و مستعجل در برهه انقلابی است. دلیلش هم تمرکز نیروها علیه رژیم حاکم بوده است. نیروهای مبارز در مرحله خیزش، اختلافات فکری، مرامی و راهبردی خویش را عجالتا کنار می‌گذارند یا به فراموشی می‌سپارند تا بتوانند تمامی توجه و توانشان را در آن موقعیت، مصروف دشمن اصلی، یعنی جناح حاکم نمایند.

شجاعی زند در توضیح عامل دوم گفت: واگرایی‌های پسا انقلابی اصولا پس از حل مسئله نخست، یعنی از پیش رو برداشتن، رژیم سابق است که پدید می‌آید. این پدیده وقتی سر باز می‌کند که نیروهای مبارز به مرحل سهم‌بری رسیده باشند و منازعات بر سر قدرت شروع شده باشد. به نظرم نفس قدرت چندان موضوعیتی ندارد و نزاع اصلی بر سر سمت‌وسوی ایجابی حرکت است. از مثال‌های معروف آن هم در تاریخ انقلاب‌ها، واگرایی‌هایی است که در تجربه انقلاب فرانسه پدید آمد. بدین صورت که انقلابیون از فردای پس از پیروزی، به جان هم افتادند. از این پدیده بعدها با عنوان «عصر وحشت» یاد شد و چهره بارز آن هم روبسپیر بود که خودش نیز در یکی دو گام بعد، به تیغ گیوتین سپرده شد.

وی افزود: این به‌جز پدیده ترمیدوری است. «ترمیدور» مربوط به تجدیدنظرطلبی است و تجدیدنظرطلبی قادر است آن بخشی از واگرایی‌ها را توضیح دهد که جنبه ایدئولوژیک دارند. این موج اول واگرایی‌ها در جمهوری اسلامی است. نه این که هیچ واگرایی دیگری قبل از آن وجود نداشته؛ خیر، بوده است؛ اما از شدت و کثرتی که بتوان از به عنوان موج یاد کرد، برخوردار نبوده‌اند.

وی همچنین گفت: موج دوم واگرایی‌ها را باید به حساب وضع و موقعیت ایدئولوژیکی نظام برآمده از انقلاب گذارد. «ایدئولوژی» پدیده‌ایست که هم عامل انسجام و وحدت جامعه است و هم عامل افتراق و جدایی آن. اما نقش و اثر آن در واگرایی مربوط به قرائت‌پذیری آن است. قرائت‌پذیری ادیان و ایدئولوژی‌ها ناشی از دو عامل درونی و بیرونی است. یعنی هم ناشی از متن و فحوای آنها است و هم ناشی از موقعیت‌هایی که به آن مراجعه می‌شود. همان چیزی که با عنوان تکست و کانتکست از آن یاد شده است. به بیان دیگر هم به مسائل زبانی و بیانی متون و پیچیدگی و ذوبطن بودن‌ها آنها برمی‌گردد و هم به موقعیت حاکم بر قاریان و افق‌های فکری و پارادایمی ایشان. در بحث از همین افق‌های فکری - مرامی قاریان است که پای مدرنیته به مثابه گفتمان غالب، پارادایمی غالب و محیط بر زمینه و زمانه به میان می‌آید. در همین جا است که با پدیده‌ای به‌نام «تجدیدنظرطلبی» هم مواجه می‌شویم. یعنی با واگرایی‌های ناشی از تجدیدنظرطلبی.

عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس در ادامه گفت: به نظر می‌رسد که بخش قابل توجهی از جریاناتی که در گردنه‌های مختلف و به‌تدریج از جریان اصلی مذهبی در ایران جدا شده‌اند، به نوعی متأثر از همین عامل بوده‌اند. واگرایی مهندس بازرگان و نهضت آزادی؛ واگرایی بنی‌صدر؛ واگرایی‌های روشنفکران دینی؛ واگرایی اصلاح‌طلبان با تمامی شاخه‌ها و گرایشات متنوعشان در همین چارچوب، قابل تحلیل و تبیین است. البته زمینه‌های لازم برای واگرایی در برخی از ایشان، از ابتدا هم وجود داشته است؛ مثل نهضت آزادی و بنی‌صدر. اما واگرایی بخش دیگری از ایشان ناشی از تجدیدنظرطلبی بوده است. جریانات واگرای دیگری هم بوده‌اند که ضمن برخورداری از همین زمینه‌ها، مسائل و بهانه‌های خاص‌تری هم داشته‌اند: مثل مجاهدین خلق، فرقان، جنبش مسلمانان مبارز، میثمی‌چی‌ها، جمهوری خلق مسلمان، آقای منتظری و...

این جامعه‌شناس در تبیین عامل سوم نیز گفت: یک مجموعه واگرایی‌های دیگری هم وجود داشته و دارد که نمی‌توان صرفا با غلب گفتمان مدرن توجیه کرد، اگر چه در آن مؤثر بوده است. این دسته از واگرایی‌ها علت دیگری دارد که مستلزم طرح همان عامل سومی است که عرض کرده بودم. این عامل اساسا وقتی مطرح می‌شود و موضوعیت پیدا می‌کند که با واگرایی‌های هم‌زمان و دوسویه مواجه با‌شیم. واگرایی جریانات به‌شدت ناهم‌سو که در عین تعارض و تقابل مبنایی با یکدیگر، در مخالفت و مقابله با جمهوری اسلامی، اتفاق نظر پیدا کرده‌اند. این را من بیش از هر چیز، ناشی از خصوصیت اشتمالی اسلام می‌دانم و میزان تأکیدی که بر پایبندی به آن وجود دارد. این خصوصیت که خود برخاسته از هستی‌شناسی و انسان‌شناسی اسلام است، از جمله ویژگی‌هایی است که فهم و پذیرش آن قدری دشوار است و دشوارتر از آن، وفاداری و پایبندی و پیاده‌سازی آن است.

شجاعی زند ادامه داد: منظور از اشتمالی بودن اسلام هم همان رویکرد به‌هم‌آوری و جمع میان دوگانه‌های معروف و مطرح در این باب است. «دین و دنیا»، «دنیا و آخرت»، «وحی و عقل»، «عقل و ایمان»، «علم و دین»، «دین و دولت» و از این قبیل. همان‌ها که ادیان تجزی‌گرا نظیر مسیحیت به آن، نگاه تقابلی دارند. عرض کردم که رویکرد اشتمالی مستلزم ایستادن بر روی گسل‌ها است و حرکت بر روی ستیغ. به «ستیغ» تشبیه کرده‌ام تا بگویم جمع‌کردن میان طرفین یک مسئله، شما را در موقعیت پیچیده و دشواری قرار می‌دهد مانند حرکت بر روی ستیغ. دشواری‌های آن هم معلوم است؛ زیرا هرگونه بی‌مبالاتی و سهل‌انگاری ممکن است شما را به دره‌های واقع در طرفین آن راه بغلطاند. به دره افراط و دره تفریط. به ورطه تحجر یا ورطه تجدد. چیزی نظیر «صراط مستقیم» است یا «پل صراط» که علاوه بر مبانی متقن و استوار و داشتن آگاهی و پایداری، مستلزم اخلاص نیز هست.

وی افزود: دشواری‌های این راه از یک‌سو و حرکت خلاف جریان و فضاسازی‌های علیه آن در سوی دیگر، مسائل و مشکلاتی را به‌دنبال می‌آورد که همگان طاقت ماندن و ادامه دادن آن را ندارند و لاجرم، به تردید و تجدیدنظر می‌افتند. مسئله ابتدا با تردید در «کارآمدی» آغاز می‌شود و به تردید در «شایسته‌سالاری» می‌رسد و در یک گام جلوتر، از تردید در «مشروعیت» و مبانی ایدئولوژیک نظام سردر می‌آورد و به این جا می‌رسد که اساسا چرا انقلاب کردیم؟ و چرا دین وارد سیاست کردیم؟ چه لزومی دارد که دین در تعقیب اهداف و انجام وظایفش، حتما به حاکمیت برسد و کار را از مجرای حاکمیت دنبال نماید؟ چرا از لیبرالیسم و سرمایه‌داری و مدرنیته با همه توفیقاتشان در صورت‌بخشی به دنیای پیشرفته امروزی، احتراز کردیم و به مقابله برخاستیم؟ چرا باید با آمریکا گلاویز شد؟ چرا باید جانب مظلومین عالم را گرفت؟ چرا اصرار داریم که این‌قدر متفاوت از دیگران باشیم؟ چرا ما هم به نظام جهانی نمی‌پیوندیم و مثل دیگران، از مزایای آن بهره‌مند نمی‌شویم؟ چرا می‌خواهیم مردم را به زور به بهشت ببریم؟ چرا این‌قدر آرمانی فکر می‌کنیم و به قول پوپر، در سودای ساختن بهشتی در زمین، جهنم را به ارمغان می‌آوریم؟ چرا با رقبای سیاسی و ایدئولوژیک خود در درون و بیرون به گفتگو و گفتمان نمی‌پردازیم؟

این جامعه شناس و استاد دانشگاه اظهار داشت: در پاسخی اجمالی به این پرسش ها حاصل این تردیدها و پرسش‌های مشفقانه چیزی جز یکی از این دو نبوده است و نخواهد بود: 1. بازگشت به دوره عسرتی که دین و دینداران در حاشیه زندگی و جوامع به‌سر می‌بردند؛ 2. همراه شدن با جریان عمومی و جهانی مدرنیته و تلاش برای بهره‌مندی هر چه بیشتر از مواهب آن.

وی در پایان گفت: از عجایب ماجرا هم همین است که دشمنان پیشین، به هم نزدیک شده‌اند. یعنی به عینه شاهیدیم که جریان سنتی متحجر، مورد اقبال و پسند روشنفکران و اصلاح‌طلبان مدرنیست قرار گرفته است و آنان نیز به انحای طرق، مدرنیته را با تمامی لوازم و آثار مختلفش تأیید می‌کنند و آن را بر دینی که پا به عرصه اجتماع گذارده و به حیات سیاسی مؤمنان وارد شده و به قدرت رسیده است، مرجح می‌شمارند.