چهارشنبه 16 آبان 1403

شیرزن کردستانی که برای پیدا کردن پیکر فرزند شهیدش کوه های غرب کشور را زیرپا گذاشت

خبرگزاری دانا مشاهده در مرجع
شیرزن کردستانی که برای پیدا کردن پیکر فرزند شهیدش کوه های غرب کشور را زیرپا گذاشت

راضیه نامی مادر شهید سید واعظ مومنی است که برای پیدا کردن جنازه پسر شهیدش با پوشش لباس کردی مردانه تمامی روستاهای غرب کشور را طی کرد و پس از شش ماه در روستای آب باره جنازه پسر شهیدش را توسط کومله به شهادت رسیده بود پیدا کرد.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از کردتودی، عظمت دریا مدیون قطره و عظمت ایران مدیون قطره قطره خون شهیدان و عظمت شهدا مدیون زحمات مادران شهید پرور است.

مادران شهدا شاهدانی بی ادعای هستند که با خدای خود معامله کردند و قطعا اجر آنها کمتر از شهادت نیست.

اگر ایثار و شهامت، شجاعت، صبر و استقامت این شیر زنان ایران زمین نبود، خدا می دانست چه بر سر نهال نوپای انقلاب می آمد.

راضیه نامی مادر شهید سید محمدرضا واعظ مومنی یکی از 450 شهید دیار گروس است که روز پنجشنبه 675 کیلومتر راه را از بابلسر برای زیارت مزار پسر شهیدش طی کرده بود.

روز پنجشنبه با حضور خانواده معظم شهیدان یادواره این شهید معظم در گلزار مطهر شهیدان بیجار برگزار شد، بعلت خستگی مادر شهید مصاحبه را به روز جمعه 9 مهر ماه موکول کردیم.

روز جمعه ساعت 10:30 دقیقه صبح قرارمان محل حسینیه گلزار شهدا بود، با توجه به کهولت سن وقت شناس بود، با قاب عکس پسر شهیدش از راه رسید، نفس هایش به شماره افتاده بود، سلام کردم، پیشانیم را بوسید گفت دختر جان ی گوشه ای بنشینیم قرص تپش قلبم را بخورم، جعبه داروهای پر از قرص های جورواجو حکایت از گذراندن روزهای سخت را دارد.

وقتی که به دستان پینه بسته اش همراه با انتظاری که در چشمانش موج میزد نگاه میکردم، اشک در چشمانم جمع شد و با خودم گفتم آیا جوانان امروزی از صبر و استقامت این مادران خبر دارند؟

سلامی بر شهیدان و امام شهیدان داد و بر صندلی نشست و سر سخن را باز کرد.

بغض راه گلویش را بسته بود، آرام آرام و با مرواریدهای غلطانی که بر روی گونه هایش جاری شده بود حرف می‌زد.

از فرزند شهیدش برایمان گفت، اینکه از ابتدای زندگی تا کنون سختی های زیادی کشیده و هیچکدام را فراموش نکرده اما داغ سید محمدرضا برایش سنگین تر از همه است.

مادر شهید واعظ مومنی گفت: پسرم درس خوان بود، با یکی از هم محله هایمان که اهل اصفهان بود دوست صمیمی بودند تا پاسی از شب در منزل آنها درس میخواندن تا انقلاب شروع شد، محمدرضا موذن خوبی بود و بر بام خانه اذان میگفت.

این شیر زن کردستانی ادامه داد: با شروع تظاهرات ها محمدرضا همراه دوستانش در تظاهرات ها شرکت می‌کرد و امام خمینی را خیلی دوست داشت.

مادر فداکار بیجاری تصریح کرد: محمد رضا علاقه وافری به طراحی و خوشنویسی داشت، روز دهم بهمن ماه سال1361 برای گذراندن خدمت مقدس سربازی به جبهه اعزام شد و پس از مدتی برای گذراندن دوره چتربازی عازم تهران شد.

وی خاطر نشان کرد: روز دهم دی ماه 1361 به همراه همرزمش هنگام بازگشت به تهران در محور بیجار - سنندج توسط حزب منحله کومله دستگیر و پس از 11 ماه اسارت به شهادت رسید.

شش ماه در کوه های کردستان دنبال فرزندم گشتم

مادر شهید در خصوص پیدا کردن جنازه پسر شهیدششش گفت: بعد از اینکه دانستم محمدرضا به دست کومله ها اسیر شده لباس کردی مردانه پوشیدم و با کوله پشتی که چند جفت جوراب پشمی، نخ سوزن، مقداری خوراکی و هر آنچه مهر و محبت مادری را می رساند عازم روستاهای دیواندره شدم؛ هر شب به دور از چشم کومله ها در یکی از روستاها منزل یکی از اهالی روستا می خوابیدم و شب را به صبح می رساندم شاید فردا از محمد رضا خبری باشد.

وی ادامه داد: به هر روستا که می رسیدم اهالی آن روستا می گفتد جلوتر نرو جانت در خطر است و شاید تو را هم اسیر کنند، اما چه کنم مادر بودم و دلم برای جگر گوشه ام تنگ شده بود باید میرفتم و پیدایش میکردم.

مادر شهید واعظ مومنی در حالی که اشک از چشمانش جاری بود، بیان داشت: فقط یک مادر می تواند حال من را بفهمد که شش ماه پای پیاده، دشت و کوه را پیمودن برای پیدا کردن دلبندت یعنی چه، در این مدت سختی ها زیادی کشیدم، طعنه های زیادی چشیدم اما هر لحظه که به پسرم نزدیکتر می شدم دلم آرام تر می شد.

کومله ها کاسه سر پسرم را خالی کرده بودن و در آن آب خورده بودن!

مادر شهید واعظ مومنی برای چند لحظه دستهایش را روی سرش گذاشت: گفت دخترم شش ماه انتظار در روستای آب باره غرب سنندج به پایان رسید، اهالی روستا گفتند پسرت را اینجا دفن کرده اند، در حالی که آرام آرام گریه میکرد بیان داشت جنازه را تحویلم ندادن گفتد باید نامه دادگاه باشد آمدم سنندج کارهای اداری را همراه برادرم انجام دادم و سپس راهی همان روستا شدم.

این مادر شهید عنوان کرد: جنازه را تحویل گرفتیم، نامردها جمجمه سید محمدرضا را خالی کرده بودن و در کاسه سرش آب خورده بودند.

مادر شهید واعظ مومنی گفت: ناخن های محمدرضا را یکی یکی کشیده بودن و هیچ ناخنی در دست نداشت.

این مادر شهید اضافه کرد: جنازه پسرم را بعد از شش ماه دربه دری در بین کوه های کردستان پیدا کردم و به زادگاه خودم بیجار انتقال دادم و دفنش کردیم.

این انقلاب ثمره خون شهیدان است، مسئولان دل خانواده شهدا را نرنجانند

بیشتر از نمیخواستم مادر شهید را اذیت کنم، بعد از مدت ها با کهولت سن 675 کیلومتر راه را پیموده بود و برای زیارت مزار شهیدش آمده بودباید مصاحبه را تمام میکردم، از او پرسیدم مادر جان چه انتظاری از مسئولان دارید: با صدای خسته گفت: هیچ انتظاری ندارم، من با خدا معامله کرده ام فرزندم را در راه امام حسین ع تقدیم کردم، فقط مسئولان دل خانواده شهدا را نرنجانند و مواظب انقلاب باشند که خون های زیادی برای آن ریخته شده است.

و اما...

«راضیه نامی» تمامی سختی های راه را در طول شش ماه تنها به عشق پیدا کردن جگر گوشه اش تحمل کرد و هیچ مانعی نتوانست در مقابل مهر مادرانه بایستد و وی را از جست و جو نا امید کند.

«راضیه نامی» را می توان یکی از اسوه های صبر و ایثار و از خود گذشتگی نام برد، براستی اگر چنین مادرانی نبودند که با صبر و فداکاری، فرزندان و همسران خود را به دفاع از آب و خاک تشویق و حمایت کنند امروز ایران اسلامی از این اقتدار و امنیت برخوردار بود؟

انتهای پیام /

شیرزن کردستانی که برای پیدا کردن پیکر فرزند شهیدش کوه های غرب کشور را زیرپا گذاشت 2
شیرزن کردستانی که برای پیدا کردن پیکر فرزند شهیدش کوه های غرب کشور را زیرپا گذاشت 3