شنبه 3 آذر 1403

عجب مردم بی‌حیایی هستید. گلوی جناب دزد پاره شد. چرا کیف‌تان را به او نمی دهید؟!

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
عجب مردم بی‌حیایی هستید. گلوی جناب دزد پاره شد. چرا کیف‌تان را به او نمی دهید؟!

روزنامه اعتماد در یادداشتی با تیتر"نگاهی دیگر به خوشحالی برخی ایرانیان از بُردِ امریکا" نوشت: باختِ کشورمان از تیم‌های انگلیس و امریکا موجب خوشحالی عده‌ای از ایرانیان در داخل و همچنین خارج از کشور شد.

هرچند برخی علت خوشحالی از بردِ امریکا از تیم ملی کشورمان را به نارضایتی‌های سیاسی تقلیل می‌دهند یا آن را واکنشی به عملکرد مسوولان می‌دانند اما به نظر می‌رسد این نگاه از عمق کافی برخوردار نیست و بیشتر ناشی از عدم آشنایی با لایه‌های عمیق‌تر آن است. البته طبیعی است که نظام جمهوری اسلامی نیز مانند هر نظام سیاسی دیگر عاری از خلل و اشکال نیست و این حق طبیعی شهروندانش است که اعتراض خود را با روش‌های مدنی و مسالمت‌آمیز بیان کنند.

اما وقتی اصلی‌ترین نمادهای کلاسیک یا مدرن یک کشور، از سوی برخی از شهروندانش انکار یا از آن اعلام برائت شود، این دیگر نامش مبارزه مدنی نیست بلکه نمایانگرِ بحرانی است که ریشه‌های آن بسی عمیق‌تر از نزاع‌های سیاسی برآمده از سطوح مختلف اجتماعی است.

واقعیت این است که ملت ایران در طول تاریخ از جوانب مختلف دارای نقاط قوت فراوانی بوده و هست اما این به معنای آن نیست که از هیچ ایراد و اشکالی برخوردار نبوده است. به نظر می‌رسد از مهم‌ترین مسائل امروز ما تشخیص همین نقاط ضعف است که درصورت بی‌توجهی به آنها می‌تواند به بحران‌های بسیار عمیق ملی تبدیل شود. از سوی دیگر هر نوع تردید و انکار این مساله یا فروکاستن آن به نارضایتی بخشی از جامعه نسبت به حکومت، در واقع چیزی نیست جز ندیدن اصل موضوع و پاک کردن صورت مساله!

اما برای اینکه ابعاد مساله روشن‌تر شود، مثالی واقعی را مطرح می‌کنم؛ مثالی که البته از ماهیتی غیر سیاسی برخوردار است و مربوط به سال‌های پیش از انقلاب اسلامی است. این مثال دقیقا به دلیل مختصاتی که دارد بهتر می‌تواند مقصود نگارنده این سطور را روشن کند. مرحوم مهندس بازرگان در کتاب «سازگاری ایرانی» خاطره‌ای را به نقل از یکی از دوستانش بیان می‌کند که بازخوانی آن برای درک بهتر وضعیتی که بعد از خروج ترامپ از برجام در آن قرار گرفته‌ایم، مفید است. آن مرحوم می‌گوید در سال‌های قبل از انقلاب دوستی داشته که مهندس معدن بوده و از طرف اداره کل معادن به نواحی مرکزی ایران ماموریت می‌یابد. در مسیر مابین حسن‌آباد و کهریزک - در راه قم - در روز روشن اتوبوس‌شان مورد حمله راهزن‌ها واقع و متوقف می‌شود. سردسته دزدها با نقابی به صورت بالا آمده و با تهدید هفت‌تیر اعلام می‌کند که مسافران آنچه پول و اشیای قیمتی دارند شخصا تحویل دهند. عده‌ای تقدیم و چند نفری تاخیر می‌کنند. برای همین دزد مهاجم مجبور می‌شود اخطارش را تکرار کند. یکی از مسافران برخاسته، رو به همسفران می‌گوید: «عجب مردم بی‌حیایی هستید. گلوی جناب دزد پاره شد. چرا کیف‌تان را درنمی‌آورید؟» (سازگاری ایرانی، مهدی بازرگان، ص 42) مهندس بازرگان این خاطره را در انتقاد از رفتارهایی مطرح می‌کند که نشان‌دهنده کنار آمدن راحت و بدون دردسر با ظلم است. او این مورد را مصداقی از سازگاری منفی، بی‌جا و غیرمعقول می‌داند که باید از آن به صورت جدی پرهیز شود.

واقعیت این است آنچه مهندس بازرگان نقل و از آن احساس خطر می‌کرده است امروز در حال تبدیل شدن به بزرگ‌ترین بحران ملت ایران است. مسافر اتوبوسی که به جای اینکه جلوی دزد و راهزن را بگیرد و سینه‌اش را در برابر او سپر و از جان و مال همسفران خود حمایت کند، صدایش را برای مظلومان همراهِ خود بالا می‌برد، امروز تبدیل به بخشی از جامعه ایران شده که از قضا فضای رسانه‌ای جهان را نیز در اختیار دارد؛ می‌تواند برای کار غلط خود، صد دلیل بیاورد و ذوق بُرد تیم فوتبال کشوری را فریاد بزند که سال‌ها از هیچ جنگ نظامی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... علیه ملت و کشورش فروگذار نکرده است.

توجه به این نکته نیز ضروری است که دشمنی ایالات متحده امریکا با ایران بسی ریشه‌دارتر از انقلاب بهمن 1357 و نظام جمهوری اسلامی است. بنابراین تقلیل دادنِ دشمنی امریکا با ایران به صرفِ دشمنی با نظام جمهوری اسلامی، درواقع آدرس غلط دادن است، چراکه مشکل امریکا و متحدانش - از جمله بریتانیا - نه با جمهوری اسلامی بلکه دقیقا با خود ملت ایران است؛ چنانکه امریکایی‌ها، بیست‌وپنج سال قبل از پیروزی انقلاب 1357 و تاسیس نظام جمهوری اسلامی، در کودتایی با همراهی اراذل و اوباش داخلی اقدام به براندازی دولت ملی دکتر محمد مصدق کردند؛ سودایی که امروز هم دولتمردان امریکایی در سر می‌پرورانند و برای همین است که فضای رسانه‌ای خود را به عرصه تاخت‌وتاز شعبان بی‌مخ‌های امروزی خود تبدیل کرده است.

واقعیت این است که ذائقه برخی از ما ایرانیان به هر دلیل، همراهی و گاه حتی همدلی با قدرت برتر و بزرگ‌تر است! حتی اگر آن قدرت برتر نه شریک دزد و رفیق قافله بلکه خودِ شاه‌دزدِ اصلی باشد.

23302

کد خبر 1702656