فرار از پاسخگویی به سبک موسوی خوئینیها / مسئول بیتدبیری دولت تدبیر و امید، مردم و نظام نیستند
باید از موسوی خوئینیها و دوستان شفیقش پرسید؛ طبق قانون اساسی چه کسی مسئولیت اجرایی در کشور را برعهده دارد؟ کدام مقام عالیرتبه نظام مسئولیت تأمین معیشت مردم را بر عهده دارد؟ آیا حوزه اختیارات رهبری مسائل اجرایی است که وی خطاب به ایشان نامهنگاری کرده است؟
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صبح قزوین؛ در روزهایی که اوضاع و احوال اقتصادی و معیشت مردم در تنگنای شدید قرار گرفته است و به دلیل بیتدبیری و بیکفایتی دولت لیبرال تدبیر و امید سختترین شرایط برای ملت شریف ایران اسلامی رقم خورده است، به ناگاه نامهای در رسانهها منتشر شد که نویسنده آن از حامیان جریان حاکم بر دولت است، شخصی که در محافل سیاسی به مرد خاکستری جریان موسوم به اصلاحات معروف است، یعنی سید محمد موسوی خوئینیها.
با نگاهی به سالهای نهچندان دور نشان میدهد وی اولین بار نیست که در قامت یک منتقد رهبری پا به عرصه گذاشته است اما این بار و در این شرایط نابسامان اقتصادی و تنگنای شدید معیشتی مردم، جریان غربگرا و لیبرال که 7 سال است اداره کشور را برعهده دارد، موسویخوئینیها را به میدان فرستاده است تا شاید بتواند بهزعم خود در شرایطی که مردم در فشار روانی حاصل از مسائل اقتصادی قرار دارند یکبار دیگر از فرصت استفاده کرده و در این مدت باقیمانده از عمر دولت دوازدهم به تنها آرزو و امید خود یعنی مذاکره و درنهایت سازش و تسلیم در مقابله با کدخدای دهکده جهانی برسند.
ضمن اینکه قطع بر یقین جریان لیبرال و غربگرای موسوم به اصلاحات به این تحلیل رسیده است که شرایط فعلی بهترین فرصت برای نهادینه کردن این مفهوم و معنا در میان آحاد جامعه است که تنها راهحل مشکلات کشور مذاکره بیقیدوشرط با امریکای مستکبر و درنهایت پذیرفتن بیقیدوشرط همه شروط یانکیهای وحشی و درنهایت خلع سلاح و تسلیم شدن در مقابل آنهاست و تا این امر اتفاق نیفتد مشکلات کشور بههیچوجه حل نخواهد شد.
در کشور نیز تنها شخصی که باید از ایشان مجوز مذاکره مجدد را گرفت رهبری است و این امر محقق نمیشود مگر اینکه با ایجاد فضای روانی در جامعه ایشان مجبور به صدور این مجوز شود. اولین قدم نیز انتشار نامهای انتقادی از عملکرد وی در فضای عمومی جامعه است. لذا دو سوال در این میان مطرح است:
اول؛
به مردم بگویند که مقصر اصلی مشکلات ایجادشده در کشور مخصوصا در حوزه اقتصاد، فقط شخص رهبری است و تا زمانی که او نخواهد، مشکلات حل نخواهد شد که راهحلش نیز معلوم است، مذاکره و تسلیم در مقابل کدخدا!
دوم:
جریان غربگرا و لیبرال که درگذشته و در فاصله زمانی سالهای 76 تا 84اداره کشور در دولت را در اختیار داشت و کارنامه سیاهی نیز در حمله به اندیشهها و باورهای دینی دارد، جایگاه (اصل ولایت مطلقه فقیه) را هدف قرار داده است و میخواهد بگوید اندیشه دینی و به دنبال آن حکومت دینی ناکارآمد است.
لذا شخصی که از ایشان بهعنوان ولیفقیه یاد میشود کفایت رهبری را ندارد و میبایست بهمانند پاپ رهبرمذهبی مسیحیان در گوشهای کنج عزلت بگزیند و به مسائل سطحی مذهبی مشغول شود و سیاست و اقتصاد و رهبری جامعه را به دیگران واگذارد.
و در پایان آنکه آنگونه که سوابق و اظهارات و مواضع عناصر فکری این جریان مانند سعید حجاریان نشان داده آن است که اگر نتوانند به خواستههای سیاسی خود برسند داستان تکراری اغتشاش و آشوب را به راه بیاندازند و برای تحقق این دو راهبرد کسی بهتر از موسویخوئینیها نیست، او حتی نشان داده که ظرفیت ایستادگی در مقابل رهبری را نیز دارد.
وی که در سال1378 و در کسوت مدیرمسئولی روزنامه سلام سندی محرمانه از وزارت اطلاعات در خصوص قانون مطبوعات را منتشر کرد و با شکایت علی یونسی وزیر اطلاعات وقت در تاریخ 17تیرماه همان سال به دستور دادگاه ویژه روحانیت توقیف شد، باعث ایجاد جرقه فتنهای گردید که به درگیرهای کوی دانشگاه تهران منجر شد و کار بهجایی رسید که آشوبگران و فتنه گران به سمت بیت رهبری رفتند و عملا شعارها و حملهها به سمت رهبری جهتدار شد.
در آن زمان دوستان همفکر وی همچون سید مصطفی تاجزاده که در آن زمان معاون سیاسی وقت وزیر کشور بود، از صحنهگردانان اصلی فتنه بودند، در سال 1388 نیز پس از سخنرانی تاریخی و روشنگرانه مقام معظم رهبری در تاریخ 29خرداد مبنی بر پایان اردوکشی خیابانی، اما به همراه دوستان فتنهگرش در مجمع روحانیون مبارز به همراه موسوی و کروبی حاضر نشد بیانیه لغو دعوت از هواداران موسوی در ساعت 16، 30 خرداد را امضاء کند و مجمع تنها دو ساعت مانده به شروع تجمع که با هدایت و حمایت شبکههای ماهوارهای معاند در حال انتشار بود، اعلام کرد: از آنجاکه مجوزی برای راهپیمایی امروز صادر نشده و احتمال درگیری از سوی نیروی انتظامی وجود دارد، لذا مجمع تصمیم گرفت که تجمع امروز را لغو نماید! و اتفاقی که نباید میافتاد رخ داد.
با این اتفاقات در روز 30 خرداد کشور شاهد درگیری و ریخته شدن خون انسانهایی بیگناه شد که موسویخوئینیها یکی از مسببان اصلی آن بود. کما اینکه وی در همان روزها گفته بود: میبایست مردم را در کف خیابان نگه داشت تا رهبری کوتاه بیاید که با واکنش قاطع رهبر معظم انقلال مواجه شد که فرمودند: امام راحل (ره) به کسی باج نداد من هم باج نخواهم داد.
امروز نیز جریان واداده و لیبرال که مسبب اصلی مشکلات ایجادشده در کشور است و در طول 40 سال از شجره طیبه انقلاب اسلامی بیشترین مدتزمان در اختیار داشتن مناصب و مسئولیتها را بر عهده داشته است، با تحلیلی غلط تصمیم به خودزنی گرفته و میخواهد با این کار و ایجاد زمینهای برای آشوب و اغتشاش و به میدان کشاندن مردم طبقه محروم و مستضعف که محتاج نان شب خود هستند یکبار دیگر از پدر معنوی خود برای این کار استفاده نماید و بهزعم خویش آخرین تیر در کمان خود را رها کنند به امید اینکه به هدف بنشیند و امید دارند اینباراغتشاش و در کف خیابان نگهداشتن مردم مسئله سیاسی نیست که بخواهد تمام شود، مسئله اقتصادی است. ضمن اینکه حامی خارجی پروپاقرص هم دارد!
در کنار تمام این کارنامه منافقانه موسویخوئینیها باید به سوابق دیگر او نیز اشاره کرد.
جریان غربگرا و لیبرال شخصی را بهعنوان پدر معنویاش انتخاب کرده است که در سالهای قبل از انقلاب در مسجد جوزستان در تهران به تفسیر التقاطی قرآن میپرداخت که با واکنش و برخورد بزرگانی همچون شهید مطهری مواجه شد اما از دل همان جلسات افرادی همچون اکبر گودرزی سرکرده گروهک فرقان بیرون آمد که در همان ابتدای انقلاب دست به ترور عناصری کلیدی همچون شهید مطهری، شهید مفتح و شهید سپهبد قرنی شدند.
گو اینکه طبق اسناد موجود در دادگاه اعتراف کردند که باورهای اعتقادیشان را از همان کلاس تفسیر التقاطی قرآن موسویخوئینیها کسب کردهاند. در کنار اینها عملکرد پدر معنوی جریان لیبرال و غربزده درروند پرونده ترور شهید بهشتی و سالهای دهه 60 نیز بماندکه ذکر آن در این مقال نمیگنجد.
با این موارد ذکرشده و با نگاهی به عملکرد دولت فعلی که متبوع و دلخواه موسویخوئینیهاست و توسط دوستانش و در پشت نقاب سلبریتی ها به جوانان و مردم قالب شده است و همچنین با نگاهی به مرقومه او که میخواهد علت آسیب دیدن اعتقادات مردم و کاهش اعتماد عمومی را در تصمیمات گرفتهشده در سطح مدیریت عالی کشور یعنی رهبری بداند.
باید از موسوی خوئینیها و دوستان شفیقش پرسید؛ طبق قانون اساسی چه کسی مسئولیت اجرایی در کشور را برعهده دارد؟ کدام مقام عالیرتبه نظام مسئولیت تأمین معیشت مردم را بر عهده دارد؟ براساس کدام مستندات وی به این مطلب رسیده که مسئول مستقیم مشکلات کشور رهبری است؟ آیا حوزه اختیارات رهبری مسائل اجرایی است که وی خطاب به ایشان نامهنگاری کرده است؟
اگر دوستان همفکر و هم دل ایشان در دولت هیچ اختیاری در اداره کشور ندارند چرا در موسم انتخابات با به راه انداختن فضای دوقطبی در جامعه و تشدید اختلاف و تفرقه میان جوانان از رقیب خود اژدهای هفتسر میسازند و خود را همیشه ناجی ملت معرفی میکنند و برای به دست آوردن رأی و اعتماد مردم به هر کاری دست میزنند تا جایی که حاضرند حمایت شبکههای ماهوارهای معاند را هم داشته باشند و از هیچ تخریب و توهینی ابا نکنند؟
چرا در دولت اصلاحات که رئیس آن سید محمد خاتمی بود و رفیق گرمابه و گلستان ایشان است، در حوزه مسائل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و اجتماعی کارنامهای سیاه داشت و دولتی که بیشترین حجم توهین و تخریب به مبانی اعتقادی و فرهنگی مردم در آن صورت گرفت و صدایی هم از موسوی خوئینیها درنیامد.
چرا وی مرقومه اش را به رئیس دولت فعلی که بهجای پرداختن به ظرفیتهای داخل و بهکارگیری جوانان مستعد و خلاق این سرزمین و بهرهگیری از ظرفیتهای فراوان و منابع عظیم داخلی و تحکیم ارتباط با دوستان و همپیمانان ایران در خارج، تمام راهحلهایش را همواره به مذاکره با آمریکا ختم میکند، ننوشته است؟
و دیگر اینکه موسویخوئینیها و همپیالگیهایش که نگران وضعیت زندگی مردم هستند، بهتر است بگویند نقاط جغرافیایی محل سکونتشان در تهران کجاست؟ و از کجا و چگونه چنین زندگی را به دست آوردهاند؟
این سؤالات و هزاران دیگر، نقاط مبهم و سیاهی است که موسویخوئینیها و فرزندان غربزدهاش هرگز نمیتوانند پاسخی درست و منطقی به آن بدهند زیرا بنیانهای فکریشان از همان ابتدا بر همین روال شکلگرفته است و سخت است آنچه را که سالها در ذهن خود پروریده اند، بهیکباره از آن دست بکشند.
اما کلام آخر، خوب است موسویخوئینیها و اولاد نااهلش از افکار، گفتار و عملکرد گذشته تا به امروز خود توبه نصوح کنند و از محضر خداوند متعال و مردم نجیب و شریف ایران اسلامی که شایسته داشتن بهترین مواهب اقتصادی و اجتماعی هستند، عذرخواهی کرده و زین پس به جبران مافات برآیند و در این مدت باقیمانده از عمر دولت دوازدهم درنهایت توان به خدمترسانی صادقانه بپردازند.
اما اگر بهمانند گذشته تصمیم دارند همچنان بر راه منحرفانه خود ادامه داده و در خیالات و اوهام خود به ترسیم اغتشاش و آشوب و تحریک و فتنهگری و امتیاز گرفتن از رهبری و ملت و تسلیم در مقابل امریکا بپردازند و بخواهند آن را خدایناکرده عملی کنند، باید بدانند جایی که ایستادهاند دیگر ته خط است و فرزندان انقلابی این سرزمین اجازه نخواهند داد که وی و یاران غرب پرست او هر کاری که دلشان خواست انجام دهند و تکرار خطای گذشته منجر به پایان همیشگی حیات سیاسی اجتماعی آنان خواهد شد.
انتهای پیام /