دوشنبه 5 آذر 1403

مادری که دو نیروی اطلاعاتی پرورش داد

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
مادری که دو نیروی اطلاعاتی پرورش داد

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «خدیجه جعفری» مادر شهیدان «عبدالرضا و مجید لشگریان» درگذشت. پیکر مطهر این مادر بزرگوار روز گذشته (یکشنبه) تشییع و سپس در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. این دو برادر از جمله سربازان گمنام و رزمندگان اطلاعات و عملیات بودند که هر یک با توجه به توانایی خود نقش موثری در جنگ تحمیلی ایفا کردند. سال 1395 ایسنا گفت‌وگویی با والدین این دو شهید انجام داده...

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «خدیجه جعفری» مادر شهیدان «عبدالرضا و مجید لشگریان» درگذشت. پیکر مطهر این مادر بزرگوار روز گذشته (یکشنبه) تشییع و سپس در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. این دو برادر از جمله سربازان گمنام و رزمندگان اطلاعات و عملیات بودند که هر یک با توجه به توانایی خود نقش موثری در جنگ تحمیلی ایفا کردند. سال 1395 ایسنا گفت‌وگویی با والدین این دو شهید انجام داده است که به این مناسبت بخشی‌هایی از آن را مرور می‌کنیم.

خنثی سازی 4500 مین توسط عبدالرضا

«عبدالرضا دو روز پس از شکست حصر آبادان در سرپل «مارد» در پی انفجار مین در آبادان به شهادت رسید. او مسئول واحد تخریب و مین در آبادان بود و توانسته بود در مدت کوتاهی 4500 مین را خنثی کند. در جریان خنثی‌سازی یک مین سه زمانه به شهادت رسید و پیکرش قابل شناسایی نبود. قرار شد تا برادر بزرگش برای شناسایی به منطقه برود، اما پس از گذشت پنج روز موفق شدند پیکر او را شناسایی کنند. آن زمان من در ستاد جنگ‌زدگان مشغول بودم. روزی مهندس میرسلیم پیش من آمد و گفت که حاضر شو باید برای تشییع پیکر یکی از دوستان عبدالرضا به بهشت زهرا (س) برویم. اما چون آن روز تعداد مراجعه‌کننده بالا بود من گفتم ابتدا باید کار این افراد را انجام بدهم بعد می‌آیم. کار‌ها را انجام دادم و بعد به بهشت زهرا (س) رفتیم و متوجه شدم که عبدالرضا شهید شده است.»

*شهادت دو «سرباز گمنام» به روایت پدر

واکنش مادر به شهادت مجید

«آن موقع من و همسرم در سفر حج بودبم. به همراهانمان خبر شهادت مجید را اعلام کرده بودند. اما ما نمی‌دانستیم. در چادری که اسکان داشتیم یک شب گفتند که می‌خواهند برای شهید مورد نظر دعا بخوانند و یک حج مستحبی بجا آورند. من از رفتار غیر عادی دیگران نسبت به خودم متوجه شده بودم که باید یکی دیگر از فرزندانم به شهادت رسیده باشد.

تا اینکه خبر را به من دادند و قرار شد به تهران بازگردیم، اما من به مادر بچه‌ها چیزی نگفتم. فردای آن روز از حج به تهران بازگشتیم. در فرودگاه از پشت بلندگو صدا کردند که خانواده شهید لشگریان به اطلاعات مراجعه کنند. ما به آنجا رفتیم و از همسرم پرسیدم: اگر متوجه بشوی یکی دیگر از فرزندانمان شهید شده است چه می‌کنی؟ حاج خانم گفت: «شکر خدا می‌کنم.» پس گفتم که مجیدمان نیز شهید شد.»

نبوغ اطلاعاتی و عملیاتی شهیدان عبدالرضا و مجید لشگریان

رشاد زاهدی از رزمندگان قرارگاه رمضان در دوران دفاع مقدس در رابطه با نبوغ اطلاعاتی و عملیاتی شهیدان عبدالرضا و مجید لشگریان می‌گوید: «خاطره‌ای که از عبدالرضا به یاد دارم به دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی باز می‌گردد. یادم می‌آید که با یک موتور به شکل بسیار باورنکردنی یک تیربار و آرپی چی را روی دوشش حمل می‌کرد و در وسط خیابان ویراژ می‌داد. او در انجام امور انقلاب بسیار فعال بود و ذره‌ای استراحت نداشت به هر کس از بچه‌ها که می‌رسید می‌گفت به مسجد بیایند تا به آن‌ها کار با این سلاح‌ها را آموزش بدهد. همچنین با ید بگویم که من بیشتر با مجید همراه بودم و به خاطر یک کلام او من سه سال در کردستان ماندم. مجید شاخصه‌های خاصی داشت. بهتر است او را از زبان مسئول دفتر سیاسی حزب دموکرات عراق که «مام خلیفه» نام داشت تعریف کنم. دو سه بار پیش مام رفتیم. او می‌خواست از مجید اطلاعات بگیرد، اما مجید کسی نبود که بتواند اطلاعاتی از او درز کند برای همین مام به مجید می‌گفت تو خیلی جدی و زیرک هستی. در گفتگویی که میان آن‌ها رد و بدل شد مام خلیفه در رابطه با موضوعی اظهار بی‌اطلاعی کرد، اما از آنجایی که مجید رَدش را زده بود توانمندی خودش را در رصد و پیگیری فعالیت‌های اطلاعاتی به رخ او کشید به گونه‌ای که جوُ نشست سنگین شد و در نهایت مام خلیفه اطرافیان خود را از اتاق بیرون کرد و با یکدیگر تنهایی صحبت کردند. مام خلیفه مردی بسیار باسواد و سن بالا بود. یادم می‌آید هنگامی که مجید به شهادت رسید؛ با توجه به شناختی که از مجید پیدا کرده بود گفته بود «من فکر نمی‌کنم سپاه بتواند مانند مجید نیروی دیگری را پرورش دهد.»

مادری که دو نیروی اطلاعاتی پرورش داد 2