مجله بخوانیم؛ «میرا» برای تئاتریها
تولد مجله تئاتری مایه خوش حالی است اما همراهخ با یک اندوه که همانا مظلومیت تئاتر در این سرزمین است....
عصرایران؛ مهرداد خدیر - انتشار نخستین شماره و در واقع تولد مجله فرهنگی - هنری «میرا» با موضوع تئاتر و داستان و نمایشنامه یک اتفاق خوب است؛ خیلی خوب.
مخاطب مجله هم مشخص است: اهل تئاتر (واژه اهالی را چون نادرست میدانم به کار نمیبرم!)
با این حال حرفهای بودن تحریریه و سردبیری امیر موسی کاظمی مانع آن شده تا احساس کنیم با یک نشریه کاملا تخصصی روبه رو هستیم که به کار غیرتئاتریها نمیآید که اگر چنین بود این نویسنده هم طبعا ارتباط برقرار نمیکرد و ژورنالیسم و تکنیکهای روزنامهنگاری میچربد.
جالبترین بخش، معرفی نمایشهای روی صحنه است که تقریبا در تمام صفحات مشاهده میشود. مشاهده نام «امیر حسین مصلا» که متنی درباره «درام سیاسی» نوشته با عنوان «نوشتن علیه فراموشی» - که البته «الف» فراموشی افتاده - نیز برای این نویسنده که از دو دهه پیش از او خبرنداشت جالب بود.
میرا، متن کامل یک نمایشنامه به قلم پیام لاریان را نیز چاپ کرده و این هم کار جالبی است و البته تأکید کرده هر گونه استفاده از آن منوط به اجازه کتبی از نویسنده است. معمولا اجازه را به نشریه منوط می کنند ولی چون در اینجا بحث بازنشر مطرح نیست و موضوع استفادههای دیگر وبه خصوص اجرا یا شاید تبدیل به فیلمنامه در میان باشد چنین آمده است.
وقتی علاقهمندان فرهنگ و هنر ایران اصرار دارند شکل درست واژه «اَمرداد» را به عنوان پنجمین ماهِ گاهشماری ایرانی به کار برند چون «مرداد» یعنی «میرا» و فناپذیر و «اَ» منفی میکند و اَمرداد می شود نامردنی و نامیرا طبعا این پرسش درمیگیرد که چرا میرا؟!
پاسخ را همان آغاز دریافت میکنی چون ناشر، خانه هنر «میرا» ست که کافه آن یک پاتوق خوب است در تقاطع خیابانهای ابوریحان و دکتر لبافینژاد در مقابل دانشگاه تهران و نام مجله هم «میرا» ست چون نام آن جا میراست و این که چرا نام آن میراست هم به این دلیل است که هر جایی باید نامی داشته باشد تا شناخته شود!
مینا شجاعیان دبیر تحریریه اما در این باره توضیح داده و نوشته: «میرا در لغت، فانی است. مثل نمایشی که هر شب روی صحنه جان میگیرد و هر شب به حیات خود پایان میدهد ولی اثر آن در روح و جان مخاطب ماندگار خواهد شد.»
هر چند این استدلال را اگر بتوان درباره نمایش پذیرفت برای مجله مقبول نیست چون میماند اما ما هم آرزو میکنیم میرا، مانا شود.
از زاویهای دیگر انتشار میرا در عین این که موجب خرسندی و خوشحالی است اندوهی را هم در دل آدم بیدار میکند.
موجب خوشحالی است چون مجله شسته و رُفته و تر و تمیزی است و به همشهری داستان در دوران اوج آن بی شباهت نیست. هر مجلهای که در دوران عسرت مطبوعات منتشر شود خوب است.
اندوه اما به خاطر مظلومیت تئاتر در این سرزمین است و بچه های باذوقی که از کمبود بودجه و امکانات در رنج اند.
چند سال قبل که برای نشستی به یک سازمان دولتی دعوت شده بودم جلسه در سالن آمفیتئاتر طبقه بالا برگزار شد و در پایان وقتی نظری خواستند گفتم کاش این سالن را در اخیتار بچههای تئاتر قرار دهید. خودتان که هیچ استفادهای نمی کنید! دست کم بگذارید دختران و پسران جوانی که ناچارند در ساختمان یک حمام متروکه تمرین کنند بیایند اینجا. تازه آن حمام در منطقهای چون یوسف آباد است و میتوان حدس زد وضع جاهای دیگر چگونه است. (ستاد امر به معروف و دبیر آن البته نگران نشود چون حمام متروکه است!)
اگر تلقی مقامات از فرهنگ همان ایدیولوژی نبود و کار تبلیغات را به سازمان تبلیغات میسپردند و تمام دغدغهشان فرهنگ و هنر بود، وضع تئاتر بهتر میبود هر چند همین که دوام آوردهاند و بعد از کرونا باز کار را از سر گرفتهاند جای خوشحالی دارد.
من نمیدانم اهل تئاتر در ایران چند نفرند اما اگر خودشان میرای 30 هزار تومانی را نخرند توقع دارند دیگران خریداری کنند؟!
یکی از مشکلات کاهش تیراژ نشریات چاپی همین است که مخاطبان اصلی هم بیمهری میکنند. وقتی برای نویسنده این سطور که بیش از ده سال است با یکی از قویترین مجلات فرهنگی و هنری و ادبی ارتباط دارد و تمام وقت در معرض اخبار و نوشتههاست میرا تازگی و جذابیت دارد و تکراری نیست برای مخاطبان تخصصی طبعا بیش از این خواهد بود.
لازم نیست تمام مطالب یک مجله را بخوانید. همین که دَمِ دستتان باشد و همراه تان تا گاهی به جای گوشی نگاهی به آن بیندازید کافی است.
هیچ چیز مثل خواندن یک مجله خوشدست و خوشخوان ساعات انتظار در مطب، بانک، فرودگاه یا خدای ناکرده بیمارستان را قابل تحمل نمیسازد.
امتحان کنید. به بچه های تئاتر امید و انرژی بدهید. هر چند همه ما روی صحنه نمایش زندگی هستیم و دیر یا زود پرده برمیافتد!
تماشاخانه