مدیریت مداخلهجویانه به اسم برنامههای رفاه
اخیرا یک شرکت برجسته حقوقی در لندن با من تماس گرفت و درباره استراتژی پیشرو خود برای تشویق کارکنان زن، برای به اشتراک گذاری تجربیات خود از تغییرات هورمونی و بهداشت زنان، توضیح داد. دیگر به آنها نگفتم برخی شرکت های رقیب، در این زمینه از آنها جلوتر هستند.
اما چه اتفاقی افتاده است؟ موضوعاتی که زمانی مسائل خصوصی افراد بودند و یواشکی درباره آنها حرف می زدند، حالا به یک اولویت سازمانی رسمی تبدیل شده اند. تا حدی میتوان گفت اینها نتیجه کمپین هایی هستند که چنین موضوعاتی را به صورت علنی مطرح میکنند. اما اتفاق بزرگتری هم افتاده است: در فرهنگ محیط کار انقلابی در حال وقوع است که به شکل گیری مفهومی منجر شده که میتوانیم آن را «کارفرمای پرستار» بنامیم.
کارفرماها به شکل فزاینده ای در تامین رفاه کارکنان خود - به ویژه سلامت روان - دخیل شده اند و وارد مسائلی میشوند که قبلا خصوصی تلقی میشدند.
این روند ظرف چند سال رو به رشد بوده و بعد از پاندمی کرونا به اوج رسید. در ماههای اخیر، اینباکس من پر از ایمیل از طرف شرکت هایی شده که از ارائه مزایای جدید به کارکنان خود خبر میدهند: اپلیکیشن های مدیتیشن، خدمات روانشناسی یا کمک هزینه استفاده از تجهیزات ورزشی. وقتی محدودیت های اجتماعی برداشته شد و همه به سر کار برگشتند، برخی کارفرماها یکسری روزهای مشخص برای ارائه چنین خدماتی معرفی کردند.
تغییر فقط در پاداش و مزایا نبود، بلکه در رویکرد مدیران هم بود. گزارش مک کینزی در پایان سال گذشته می نویسد رویکرد «نپرس و نگو» نسبت به سلامت ذهنی که قبلا در محیط کار وجود داشت، حالا به «بپرس، بگو و بیا دربارهاش حرف بزنیم» تبدیل شده است. هدف این است که نوعی صمیمیت در محیط کار ایجاد شود و نرم افزار «زوم» که کارفرماها را به صورت مجازی وارد خانه کارکنان کرد، تسهیل کننده این موضوع بود. گلدمن ساکس، جلسات قصه گویی مجازی برای فرزندان پرسنل خود برگزار میکرد - نقشی که معمولا بر عهده یک پرستار بچه است، نه یک بانک سرمایه گذاری.
مطمئنا این تمایل به کمک کردن به کارکنان، مصلحتاندیشانه هم بود. در دوران پاندمی، زندگی شخصی ما با زندگی کاری تلفیق شد و کارفرماها به دنبال تقویت روحیه کارکنان و حفظ بهره وری آنها بودند.
چنین تلاش هایی ممکن است مداخله آمیز، مصنوعی یا خام دستانه باشند، اما معمولا مورد استقبال واقع میشوند. اما ما چقدر خواهان دخالت کارفرماها در زندگی خصوصی مان هستیم؟ آیا یک کارفرمای پرستار میخواهیم که نصیحت کند، شوخی کند و نازمان را بکشد یا رابطه ای میخواهیم که بیشتر تعاملی باشد؟
کارفرمای پرستار، سلامت جسمی و روحی نیروی کارش را به شیوههای مختلف مد نظر قرار میدهد. بانکها و شرکت های حقوقی هزینه تراپیست و روانشناس، استادان مدیتیشن و مشاورههای ایجاد توازن بین کار و زندگی و باشگاههای ورزشی را پرداخت میکنند. این در صدر برنامههای کمک به کارکنان است. ناهارخوری های شرکت گوگل، کارکنان را به سمت گزینههای سالم سوق میدهند. شرکت لوازم ورزشی «بورن بوگ» در گزارش سالانه خود، میانگین سن روانی کارکنان را 27 سال محاسبه کرده که پنج سال جوان تر از میانگین سنی واقعی (32 سال) آنها است. کارکنان این شرکت، هر جمعه ساعت 11 صبح برای برگزاری جلسات ورزشی گروهی دور هم جمع میشدند و زمانی که فاصله گذاری اجتماعی اجباری شده بود، این جلسه گروهی را به صورت مجازی در اینستاگرام برگزار میکردند. یک کارشناس خواب که به مدیران شرکت ها درباره بهداشت خواب، استفاده از گوشی هوشمند و سفرهای کاری مشاوره میدهد، به من گفت وقتی 15 سال پیش ارائه این خدمات را شروع کرد، برای متقاعد کردن کارفرماهایی که اینها را مسائل شخصی کارکنان خود می دانستند با چالش مواجه بوده، اما حالا همه برای مشاورههایش سر و دست می شکنند.
دلیل این موضوع، رواج «صنعت رفاه» است که محیط کار را به عنوان یک بازار جدید هدف قرار داده است. آمریکا بهطور خاص بازار جذاب تری است، چون کارفرماها کارکنان سالم تری میخواهند تا هزینههای بیمه درمانی آنها کاهش یابد. بین سالهای 2017 و 2019، بخش رفاه نیروی کار در سراسر دنیا سالانه 6/ 4 درصد رشد کرده و طبق اعلام «موسسه جهانی رفاه» که یک سازمان غیرانتفاعی بینالمللی است، ارزش آن به 2/ 52 میلیارد دلار رسیده است. البته کارفرمای پرستار مفهوم جدیدی نیست. دیوید گری، نویسنده کتاب «بهتر کار کنید، بهتر زندگی کنید» میگوید برخی تولیدکنندهها در قرن 19 میخواستند کارکنانشان احساس کنند پرورش داده میشوند و «خودشان را ذی نفعان رفاهی که کارفرما در نظر گرفته بدانند و این ایده را رواج دهند که کارگر همهچیز است و چرخدنده ماشین نیست». در این راستا، کارهایی مثل برگزاری نمایشگاههای سرگرمی که در آن نقاشی های کارکنان به نمایش گذاشته میشد، صورت میگرفت.
ظهور جنبش روابط انسانی که التون مایو در دهه 1930 سردمدار آن بود، بر اساس این فرضیه شکل گرفت که «مدیران خوب مطابق توانایی خود برای مهار احساسات افراد، از مدیران بد مجزا میشوند».
در دهه 2000، گسترش روانشناسی مثبت و اقتصاد رفتاری، باعث رشد مشاورانی شد که روی ذهن کارکنان متخصص کار میکردند. ویل دیویس، جامعه شناس و نویسنده کتاب «صنعت شادمانی» اشاره کرده بود «در اقتصادی که تا حد زیادی بر خدمات مبتنی است، ایجاد اشتیاق، دینامیک بودن و خوش بینی، منابع حیاتی نیروی کار هستند.»
تغییرات نیروی کار نقش مهمی داشته است. حضور زنان در محیط کار بیشتر شده است. زندگی کاری قبلا متکی به یک مرد نان آور بود که بابت بی نظمی های زندگی در خانه نگرانی نداشت، چون همسرش مراقب همهچیز بود. یکی از مدیران زن در خدمات مالی در این زمینه میگوید: «دنیای کار توسط مردان، برای مردان ایجاد شده بود.» وقتی شاغل بودن زوج ها به یک امر عادی تبدیل شد، محیط کار خود را با آن سازگار کرد. برخی ها به رشد «کارگرایی» اشاره میکنند - ایده ای که طبق آن کار نوعی ایمان و عقیده است، نیازهای معنوی کارکنان را رفع میکند و هویت آنها را شکل میدهد. در نتیجه، یک شغل باید چیزی فراتر از درآمدزایی داشته باشد. همچنین یک تحول فرهنگی هم اتفاق افتاده است. افراد درباره مسائلی که قبلا خصوصی تلقی میشد، بازتر شده اند. اخیرا موقع خوردن شام، به مشکلات سلامت ذهنی یک دوست خانوادگی اشاره کردم. کمی مکث کردم تا به پسر 10 سالهام در این مورد توضیح بدهم، اما با تعجب به من که از موضع بالا صحبت میکردم نگاه کرد. توضیحاتم بی مورد بود. او گفت که معلم های مدرسه همیشه درباره این مسائل صحبت میکنند.
بابی دافی، استاد سیاست عمومی در کینگز کالج لندن و نویسنده کتاب «نسل ها» میگوید رسانههای اجتماعی مردم را تشویق میکنند که مشکلات سلامت ذهنی خود را با دیگران به اشتراک بگذارند؛ موضوعی که دیگر به چشم یک ضعف دیده نمیشود. او در این کتاب می نویسد: «جوانان پیشتاز این رویدادها هستند و سنین دیگر در سطوح مختلف از آنها پیروی میکنند. الگوهای مشابهی را هم میتوان در مسائل مربوط به تبعیض های جنسیتی و نژادی دید. درس هایی که از این مقایسهها می گیریم میگویند این یک مد زودگذر نیست که به تدریج کاهش یابد، بلکه تحولی اساسی در هنجارها است.»
همین موضوع در محیط کار هم پیاده میشود. یک نظرسنجی جهانی توسط شرکت لینکداین، به این نتیجه رسیده که در میان پاسخ دهندگان، 66 درصد جوانان نسل Z و 51 درصد نسل هزاره خواهان سرمایه گذاری سازمانی بیشتری در رفاه و سلامت ذهنی هستند که این رقم ها در میان نسل X و بیبی بومر ها به ترتیب 41 و 31 درصد است. وقتی کووید شروع شد، من فکر میکردم اقداماتی که برای رفاه کارکنان صورت میگیرند از بین بروند، چون در شرایطی که ابهام زیاد است، چنین چیزی کم اهمیت به نظر می رسد - درست همانطور که خانوادهها وقتی در مضیقه مالی قرار میگیرند، با پرستار بچه تسویه حساب میکنند. در روزهای اول قرنطینه، شرکت ها هزینه برای برنامههای رفاه را متوقف کردند. به گفته «موسسه جهانی رفاه» در سال 2020 این هزینهها 7 درصد کاهش یافت.
با این حال، اپلیکیشن های دیجیتال که روشی نسبتا ارزان و راحت برای کارکنان ارائه میکنند تا مدیتیشن تمرین کنند و افکار مضطرب خود را آرام کنند، رواج پیدا کرد. شرکت «هداسپیس» که روزنامه فایننشال تایمز و شرکت های استارباکس و یونیلیور جزو 3500 مشتری آن هستند، شاهد افزایش 500 درصدی تقاضا برای اپلیکیشن مدیتیشن خودش بود. الکسی روبیچاکس، هم بنیان گذار پلت فرم مربیگری و سلامت ذهنی کارکنان BetterUp، پاندمی را همان «انقلاب دات کام برای سلامت ذهنی» توصیف کرده است.
زمانهای فوقالعاده، نیازمند اقدامات فوقالعاده هستند. کارفرماها نگران رفاه کارکنان خود شدند. در شروع پاندمی، شرکت حقوقی «آلناند اوری» (Allen & Overy)، از مدیران خود خواست هر 48 ساعت با اعضای تیم های خود گفتوگو کنند تا بدانند آنها شرایط خود را چگونه می گذرانند. سر ایان چشایر که سالها در صنعت خرده فروشی کار کرده، میگوید در بیش از یک دههای که در حوزه سلامت ذهن و محیط کار تجربه داشته، «دورانی مثل این را به یاد نمی آورد». گزارش موسسه جهانی رفاه هم به همین نتیجه رسیده است. در این گزارش آمده «برخی کارفرماها رویکردی را اتخاذ میکنند که فرهنگ شرکت، سلسله مراتب، سبک رهبری سازمان، جریان کاری و... را دربرمیگیرد. پاندمی کارفرماها را به زور به جلو رانده است.» اما همه با این موضوع موافق نیستند. سال گذشته، جیسون فراید، مدیر شرکت نرم افزاری کوچک 37signals در آمریکا که به خاطر ابزار مدیریت پروژه «بیس کمپ» معروف شده، تصمیم گرفت آنچه را که خودش «مزایای پدرسالارانه» توصیف میکند، متوقف کند. او در یک بلاگ پست توضیح داده بود: «سالها، مزایایی مثل پول کلاس ورزش، اقلام معیشتی و کمک هزینه ادامه تحصیل برای کارکنان در نظر گرفته بودیم. کارکنان وقتی از این مزایا استفاده میکردند حس خوبی داشتند، اما ناگهان تصمیم گرفتیم یک تغییر اساسی ایجاد کنیم. ما با تامین بودجه برای یکسری چیزهای خاص، عمیقا در انتخاب های فردی و شخصی افراد دخالت میکردیم.» آنها در عوض تصمیم گرفتند حقوق کارکنان را بیشتر کنند و سهم
10 درصدی در سود شرکت برای آنها قائل شوند تا بتوانند پولشان را در چیزی که خودشان دوست دارند هزینه کنند؛ بدون اینکه شرکت دخالت یا قضاوتی داشته باشد. فراید در گفتوگویی، درباره دلایل تصمیمش گفت: «ما بیش از حد در زندگی شخصی افراد دخالت میکردیم. مثلا برای آنها میوه تازه می خریدیم یا هزینه ماساژ و باشگاه آنها را می پرداختیم. حس ناخوشایندی بود. ما نباید تعیین تکلیف کنیم که افراد حتما به باشگاه بروند.»
قطع «مزایای پدرسالارانه» همان زمانی اتفاق افتاد که صحبت درباره مسائل سیاسی در کانال های کاری ممنوع شده بود. این بحثها توفان هایی در رسانههای اجتماعی بین کارکنان به پا میکرد و مدیریت شرکت به عدم توانایی در کنترل شرایط متهم شده بود و حتی یکسوم کارکنان، گروههای مجازی را که در آن عضو بودند ترک کرده بودند. بعضی ها می گفتند آیا تصمیمگیری برای اینکه افراد درباره چه چیزی حرف بزنند یا نزنند، پدرسالارانه نبود؟ اما فراید میگوید: «این کار در راستای مدیریت اهداف شرکت صورت گرفت.»
این بحث مثل همیشه وجود دارد که منفعت اصلی کارفرماها بهره وری است. فایننشال تایمز سال گذشته یک نظرسنجی از مخاطبان خود انجام داد و بیشتر افراد شکایت کرده بودند که زبان همدلی معمولا با واقعیت همخوانی ندارد. مدیران آنها ممکن است زمان بیشتری که کارکنان برای کارشان نیاز دارند به آنها بدهند، اما این تاثیری در کاهش بار کاری آنها ندارد. گلدمن ممکن است برای فرزندان کارکنان جلسههای قصه گویی برگزار کند، اما گروهی از بانکداران قدیمی تر همچنان از ساعات کاری طولانی گله دارند. در ضمن، خیلی از کارکنانی که به صورت قراردادی کار میکنند، از اپلیکیشن های مدیتیشن که محیط کار در اختیار می گذارد، محرومند. سازمان غیرانتفاعی City Mental Health Alliance که با شرکت های خدماتی حرفه ای همکاری میکند، در یک نظرسنجی به این نتیجه رسید که 60 درصد افراد به خاطر استرس کاری طولانی، فرسودگی شغلی را تجربه میکنند و 61 درصد هم میگویند از بین رفتن مرزهای بین کار و خانه اثرات مخربی داشته است. جفری ففر، نویسنده کتاب «مردن برای فیش حقوقی» میگوید: «کارفرماها به دلایل ریشه ای محیط کار سمی نمی پردازند.»
برخی میگویند همانطور که یک جنبه دیگر کار پرستاران بچه، مراقبت و نظارت است، درباره کارفرماها هم همین طور است. اندرو پیکس، معاون دبیرکل اتحادیه مهندسین و کارکنان دولتی «پراسپکت» تاکید میکند که کارفرماها از نرم افزارهایی برای چک کردن وب سایت هایی که کارکنان در آن می چرخند، قضاوت درباره حالات روحی و تصمیمگیری درباره میزان توجه آنها، استفاده میکنند. «باید مراقب باشیم که رفاه کارکنان به بخشی از فعالیت های پایش تهاجمی و مداخله جویانه تبدیل نشود.»
همنشینی ها با مدیرتان، ممکن است با بهترین نیت ها صورت بگیرد، اما آیا میتوانید مطمئن باشید اطلاعاتی که درباره بیماری همسرتان یا وظایفی که برای نگهداری از فردی در خانه بر عهده دارید افشا میکنید، در آینده علیه خودتان استفاده نمیشود؟ سارا تیلور، وکیل استخدام در شرکت «استیونزاند بولتون»، میگوید اگر اطلاعات شخصی خود را برای همه بگویید، ممکن است در تصمیمگیری برای ارتقای شغلی شما ریسک هایی وجود داشته باشد.
در اتفاقات دو سال گذشته، نشانههایی هست که میگویند کارفرمای پرستار قرار است ماندگار باشد. ماری بیلبری، مدیر جهانی منابع انسانی گروه املاکJLL، معتقد است «استعفای بزرگ» پیام واضحی از طرف کارکنان داشت: «من به توجه و مراقبت بیشتری نیاز دارم.»
برخی کارفرماها این پیام را دریافت کرده اند؛ مثل یک شرکت حقوقی که مسوولی را استخدام کرد تا به دغدغه وکلایی که قصد بچه دار شدن داشتند، رسیدگی کند. برخی دیگر به فکر افتادند نفوذ مدیران منابع انسانی را که نقش آنها در دوران پاندمی پررنگ تر شد، محدود کنند. این تنش در جنجال بین روسا و کارکنان برای بازگشت به دفاتر کاری، مشهود است.
کشورها به تدریج از ابهام دوران پاندمی خارج میشوند و اقتصاد تصمیم میگیرد کارفرماها و کارکنان چقدر در جزئیات روابط خود، از قدرتشان استفاده کنند. با روند افزایشی تورم، خیلی از کارفرماها مجبورند هزینهها را کاهش دهند. اما حتی در این صورت هم انتظارات برخی کارکنان از مدیرانشان تغییر کرده است. همان طور که یک مدیر منابع انسانی بهطور خلاصه گفته: «ممکن است من نخواهم همه جزئیات زندگی ام را به اشتراک بگذارم. اما میخواهم شما درک کنید که مسائلی در زندگی دارم.»