جمعه 9 آذر 1403

مردی از کوچه عاشقان و رندان

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
مردی از کوچه عاشقان و رندان

سرانجام ادیب و مورخ عاشق ایران‌زمین در 24 شهریور 1378، چشم از جهان فروبست و در قطعه هنرمندان بهشت‌زهرای تهران آرمید و همسرش نیز در 1391 در جوار او به خاک سپرده شد.

به گزارش مشرق، بیست و هفتم اسفند ماه سالروز میلاد استاد عبدالحسین زرین‌کوب بود. به همین مناسبت معصومه رامهرمزی نویسنده و پژوهشگر، یادداشتی را در اختیار مشرق قرار داده است که در ادامه می‌خوانید.

با عشق به ایران

عبدالحسین از بچگی عاشق ایران بود. او از طریق «شاهنامه» و حکیم فردوسی، به تاریخ علاقه‌مند و از طریق تاریخ، عاشق سرزمین ایران شد. او عاشق ایران و ایرانی و مردم جامعه‌اش بود.

تاریخ و ادبیات در وجود عبدالحسین پیوندی عمیق داشت. تاریخ را از چشم ادبیات می‌دید و در ادبیات، تاریخ را جستجو می‌کرد. خودش چنین گفته است: در هیچ زمینه‌ای به‌اندازه تاریخ وقت صرف نکردم و در هیچ زمینه‌ای به‌قدر تاریخ با دشواری‌های یأس‌برانگیز مواجه نشدم... حتی در اشتغال به حکمت و عرفان و در مطالعات مربوط به کلام و ادیان همه چیز را از پشت عینک تاریخ نگاه کردم. تاریخ برای من تبلور اندیشه‌ها و تجربه‌های انسانی است.

عبدالحسین آن‌قدر در تاریخ و ادبیات غور کرد و مفاهیم و معانی آن را به جان نوشید تا به قدرتی شگرف در بیان رسید. کمتر پژوهشگری را می‌توان سراغ داشت که با قلم شیوا و روان خود پژوهش‌های تاریخی و ادبی را برای مردم شیرین و خواندنی کرده باشد. این توانایی ریشه در همان عشق به ایران‌زمین و فرهنگ و تاریخ دیروز و امروزش دارد.

عبدالحسین در اواخر اسفند یک هزار و سیصد و یک شمسی در بروجرد پا به عرصه وجود نهاد. خودش می‌گوید: «سه روز پیرتر از نوروزم»

تحصیلات ابتدایی را در شهر بروجرد گذراند. به دنبال تعطیلی کلاس ششم متوسطه، در تنها دبیرستان شهر، برای ادامه تحصیل به تهران رفت. پدرش با ادامه تحصیل او در مدارس متوسطه به‌شدت مخالف بود. بعد از اصرار مادر و دائی عبدالحسین و پیغام و وساطت معلمان مدرسه، پدر به این شرط با ادامه تحصیل او موافقت کرد که در تمام سال، عصرها بعد از تعطیلی مدرسه به طور منظم درس‌های دینی را در حوزه دنبال کند. حاصل این عصرها، به قول خودش، چیزکی از فقه و تفسیر و ادبیات عرب بود. عبدالحسین در دبیرستان رشته ادبی را برگزید و با علاقه‌ای وافر این دوره را به پایان رساند.

پس از اتمام تحصیلات دبیرستان به زادگاهش بازگشت و به تدریس ادبیات و زبان انگلیسی و فرانسوی در دبیرستان‌های بروجرد و خرم‌آباد پرداخت. پس از تدریس تاریخ و فلسفه در دوره دوم متوسطه علاقه زیادی به این موضوعات پیدا کرد. ذهن پرسشگر عبدالحسین همواره به دنبال یافتن و دانستن بود. در معاشرت با بعضی روشنفکران جوان شهر با فلسفه معاصر غرب مأنوس شد و به مطالعه آثار نیچه، جیمز فریزر، گرنت آلن و هربرت اسپنسر پرداخت.

عبدالحسین که با زبان‌های عربی، فرانسوی و انگلیسی آشنا شده بود، از طریق بعضی صاحب‌منصبان ایتالیایی و آلمانی که در اوایل جنگ دوم جهانی در بروجرد بودند؛ با زبان آلمانی و ایتالیایی آشنا شد. (سال 1320 هجری شمسی در آستانه جنگ جهانی دوم و پس از حمایت رضاشاه از آلمان اتباع آلمانی و ایتالیایی در برخی شهرها مستقر شدند. طبق اطلاعات سجلی عبدالحسین در این زمان 19 ساله بوده است).

در ایام جوانی به تشویق یکی از دوستان پدرش به تصوف علاقه‌مند شد. مدتی با فقرای شهر نشست و برخاست کرد و یک‌بار هم ضمن تشرف به طریقت، مدتی اشتغال به ریاضت اهل طریق پیدا کرد. بعدها به سبب اشتغال به تحصیلات دانشگاهی، ترک سلوک کرد و از آن زمان به بعد با مطالعه کتب صوفیه عطش درونی خود را سیراب کرد.

با ادیبان نامور زمان

در سال 1324 با کسب رتبه اول در امتحان ورودی «دانشکده علوم معقول و منقول» و «دانشکده ادبیات» حائز رتبه اول شد و خوش درخشید. او در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد. نگارش و تألیف جزء جدانشدنی شخصیت عبدالحسین زرین‌کوب بود. در همین ایام سردبیری مجله هفتگی مهرگان را بر عهده گرفت. عبدالحسین کتاب «دو قرن سکوت» را ابتدا در مجله مهرگان به‌صورت پاورقی نوشت سپس توسط ارگان لیسانسه‌های دانشسرای عالی کتابش را به چاپ رساند. این کتاب جنجالی‌ترین و معروف‌ترین کتاب اوست.

زرین‌کوب در مقطعی به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران وارد شد که هنوز استادان بزرگ زبان و ادبیات فارسی همچون بدیع‌الزمان فروزانفر، ملک‌الشعرای بهار، عباس اقبال آشتیانی و... در قید حیات بودند. ویژگی خاص این گروه آن بود که بلاواسطه دانش‌آموخته مدارس سنتی بودند و بر مباحث و مبانی سنتی ادب ایران که علاوه بر لغت و معانی‌وبیان و بدیع با علوم دیگر از قبیل حکمت، تصوف و قرآن و حدیث، سخت آمیخته است، مسلط بودند. عبدالحسین در سال ورودش به دانشگاه، با قمر آریان آشنا شد. آشنایی آن‌ها در فضای دانشکده نزدیک به نُه سال ادامه یافت تا سرانجام در آستانه سی‌سالگی از آریان خواستگاری کرد. پدر قمر پیش از خواستگاری عبدالحسین از دخترش، او را از طریق نوشته‌هایش به‌خوبی می‌شناخت چون بارها مقالات او را خوانده بود اما همیشه فکر می‌کرد که آن مقالات را مردی پنجاه ساله نوشته است نه جوانی سی‌ساله. آن‌ها در سال 1332 ازدواج کردند. در آزمون دکتری رشته ادبیات دانشگاه تهران، عبدالحسین رتبه اول و قمر رتبه دوم را کسب کرد. آن‌ها در کنار هم مقطع دکتری را پشت سر گذاشتند. از حضور اثرگذار عبدالحسین زرین‌کوب در فضای فرهنگی و ادبی کشور و تعدد آثار منحصر به فردش پس از ازدواج، می‌توان برداشت کرد که پیوند او با قمر آریان، برکات علمی بسیاری را در پی داشته است.

عبدالحسین، زیر نظر استاد بدیع‌الزمان فروزانفر رساله دکتری خود با عنوان «نقدالشعر و تاریخ و اصول آن» را با موفقیت، تألیف و دفاع کرد. رساله او در شرح بعضی ابیات گلشن‌راز بود که توجه استادانش را جلب کرد. در همان ایام خلاصه‌ای از درس تاریخ تصوف زرین‌کوب به نام «ارزش میراث صوفیه» در مجله یغما و بعضی اجزاء درس تاریخ کلام در مجله راهنمای کتابِ آموزش و پرورش منتشر شد.

به دعوت چندین دانشگاه مطرح، از سال 1341 سفرهای آموزشی استاد زرین‌کوب و همسرش آغاز شد. ارمغان این سفرها، دانش و نگاهی نو به تحقیقات بود. قمر آریان سال‌های بسیاری را همراه با همسرش در هند، چندین کشور اروپایی و عربی، لبنان، دانشگاه‌های آکسفورد، سوربن، و پاکستان گذراند.

استاد زرین‌کوب در سال‌های 1347 تا سال 1349 به‌عنوان استاد میهمان در دانشگاه‌های کالیفرنیا و پرینستون آمریکا به تدریس پرداخت. برخی از ارزشمندترین آثار دکتر زرین‌کوب حاصل تحقیقات و پژوهش‌های او در کشورهای مختلف است. در مسافرت‌های خارج از کشور که جهت شرکت در مجالس بین‌المللی از جمله کنگره‌های شرق‌شناسی، مجامع اسلامی و کنگره‌های تاریخ و تاریخ ادیان انجام شد، استاد زرین‌کوب با تعداد کثیری از علماء اسلامی و غیراسلامی آشنا شد. در تهران مدتی را نزد بعضی کشیشان به یادگیری زبان‌های باستانی پرداخت و در آمریکا ضمن تدریس تاریخ و عرفان اسلامی، توفیق یادگیری بعضی فنون و زبان‌های دیگر همچون زبان اسپانیایی را پیدا کرد.

با آثاری متمایز

استاد زرین‌کوب به دلیل آشنایی با زبان انگلیسی و فرانسوی و ممارست در یادگیری سایر زبان‌ها و تن سپردن به سفرهای علمی، این امکان را پیدا کرد تا از آخرین نتایج تحقیقات اروپاییان در ادبیات ایران و مشرق‌زمین بهره گیرد. علاوه بر آن در بنیان‌های فکری غربیان به‌خوبی تفکر و تدبر کند.

جامعیت آثار دکتر زرین‌کوب از همین سرچشمه می‌گرفت که او از نگاه امروز به گذشته و از نگاه سنت در پدیده‌های امروز می‌نگریست. غرب را به‌خوبی و بر مبنای چند دهه مطالعه و تدبر در آثار و احوال، شناخت و آنگاه تلفیقی نیک از روش‌ها و سنجه‌های مغرب‌زمین و مظروف فرهنگ و ادب ایران ارائه کرد. بااین‌حال بهره‌گیری وی از بنیان‌های فکری غرب به دیدگاه‌ها و سنجه‌ها محدود نشد، بلکه در روش تحقیق و پژوهش آنان تأمل بسیاری کرد.

استاد زرین‌کوب در طول مطالعات طولانی و ممتد خود، مدام از مطالب یادداشت برمی‌داشت. حاصل آن یادداشت‌ها را می‌توان در تعلیقات فراوانی که در انتهای کتاب‌های وی جای دارند، مشاهده کرد. این تعلیقات متعدد که گاه حتی خسته‌کننده به نظر می‌رسند، خواننده را از دیدگاه‌ها و نظریات قدیم و جدید آگاه می‌سازد، درعین‌حال صحت رأی نویسنده را که بر مبنای علمی و منطقی استوار شده، نشان می‌دهد. این ویژگی آثار استاد است که تحقیقات او را از سایر محققان هم‌عصر وی متمایز و مشخص ساخته و آن را به‌عنوان بهترین نمونه تحقیق علمی ممتاز کند. درعین‌حال در این آثار نشانه‌ای از خشکی معمول در تحقیقات علمی به چشم نمی‌خورد و همین امر موجب شده است تا آثار استاد با استقبال خوانندگان عادی و غیردانشگاهی نیز روبه‌رو شود.

سال‌ها مطالعه و تحقیق لازم است تا بتوان رمز اقبال خوانندگان معمولی به آثار زرین‌کوب را پیدا کرد. آثار تخصصی و پژوهشی استاد که معمولاً مخاطب خاص خود را می‌طلبد، در زمره آثار شناخته شده با اقبال عمومی و اجتماعی است. همچون کتاب «پله‌پله تا ملاقات خدا» که اثری برای تمام مردم ایران‌زمین است.

این کتاب در مورد زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلال‌الدین محمد بلخی (رومی) است. استاد زرین‌کوب در این کتاب بر خلاف سایر تألیفات خود از دادن مراجع و منابع مختلف و متعدد در داخل کتاب خودداری کرده و همه مطالب را به قلمی بسیار ساده، روان و عامه‌فهم نوشته است.

مجموعه تألیفات و پژوهش‌های استاد زرینکوب که بیش از پنجاه اثر است، نشان می‌دهد که ایشان زندگانی علمی خود را در میان تاریخ و ادبیات و فلسفه تقسیم کرده و در واقع پیوندی بین این رشته‌ها برقرار کرده است.

استاد محمدرضا شفیعی کدکنی درباره آثار استاد زرین‌کوب به نکته درخشانی اشاره می‌کنند: «زرین‌کوب در چند حوزه فرهنگ ایران‌زمین صاحب‌نظر طراز اول عصر ما بود؛ تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران به‌ویژه ایران دوره اسلامی و در کنار آن تاریخ ادبیات فارسی و عرفان اسلامی. از حاصل احاطه بر این دو قلمرو نیروی اجتهاد شگرفی در میدان نقد ادبی نیز برای استاد حاصل شده بود، شخصیت فرهنگی استاد زرین‌کوب مثلثی است که یک ضلع آن را تاریخ و یک ضلع دیگر آن را ادبیات و عرفان شکل می‌دهد و ضلع سوم، نقد ادبی است که درباره کارهای او تا مرز مباحث ادبیات تطبیقی و فلسفه ادبیات و هنر نیز پیش می‌رود.»

کتاب نقد ادبی، شعر بی دروغ و شعر بی‌نقاب و کتاب ارسطو و فن شعر از جمله کتاب‌هایی است که استاد زرین‌کوب برای آموزش مفاهیم نقد ادبی و کارکردهای آن نوشته است.

ایرج افشار پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایران در توصیف زرین‌کوب گفته است: «زرین‌کوب دارای شوقی وافر به آموختن و دریافتن، همتی بی‌وقفه به پژوهش و نمایاندن، قلمی توانا و نکته‌پرداز در نوشتن و بازنمودن، طبعی شیوا و گزیده‌گو در سخن‌سرایی (شعر)، بصیرتی گسترده در دستیابی به منابع و مآخذ و بالاخره زبانی مسلط و قدرتی کم مانند در تلفیق و آمیختن منطقی مطالب و عرضه کردن آن‌ها به طور وسیع به‌قصد بهره‌بری عموم بود.»

دکتر زرین‌کوب اطلاعات گسترده‌ای از محی‌الدین عربی، حافظ، مولانا و دیگر صوفیان و عارفان داشت. منابع مربوط به عارفان قدیم را آن‌چنان مطالعه کرده بود که کاملاً بر آن‌ها مسلط شده و در سخنان خود از آن‌ها استفاده می‌کرد.

ایشان علاقه خاصی به بزرگان ادبی داشتند و احترام زیادی برای آنان قائل بودند. اخلاق انسانی ایشان در پژوهش‌هایشان مشهود است. پژوهش‌های عرفانی ایشان هنوز پژوهش‌های درجه یک جهان محسوب می‌شود. هرکس که بخواهد درباره تفکر ایرانی و اسلامی و عرفانی تحقیق کند، اولین منابعی که باید به آن رجوع کند آثار استاد زرین‌کوب است. در میان آثار ادبی و عرفانی ایشان به کاروان حله؛ میراث صوفیه، بحر در کوزه، از کوچه رندان و پله‌پله تا ملاقات خدا می‌توان اشاره کرد.

استاد زرین‌کوب درباره مسائل و موضوعات متعددی تحقیق می‌کرد. از جمله موضوعاتی که از دوره جوانی برایش بسیار اهمیت داشت، مسئله ایران بود. البته در بعضی از آثار، ایشان به تاریخ و تمدن اسلام و مسائل مربوط به آن هم پرداخته است. دو کتاب شاخص ایشان یعنی «کارنامه اسلام» و «بامداد اسلام» نیز در این رابطه است. اما کتاب مهمی که زرین‌کوب به‌عنوان اولین کتاب تاریخی به‌صورت مستقل نوشت و بسیار هم در جامعه ایرانی تأثیرگذار بود، کتاب «دو قرن سکوت» است. ایشان بعد از این هم کتاب‌هایی درباره ایران نوشت که گاهی موضوعات نزدیک به هم داشت، مانند «تاریخ ایران بعد از اسلام» که تاریخ ایران را تا بعد از حمله مغول بررسی می‌کند، بعد از آن «روزگاران» را نوشت که بررسی تاریخ ایران تا دوره مشروطه است. ایشان موضوع تاریخ ایران را چه به‌صورت کتاب‌های مختلف و چه در مقالات خود نقل و بررسی کرده است.

با همسری مهربان

استاد زرین‌کوب بیش از چهار دهه در دانشگاه تهران، ادبیات فارسی، تاریخ اسلام و ایران تدریس کرد. در سال 1356 به حمله قلبی دچار شد. مدتی در بیمارستان‌های تهران بستری شد و تابستان سال بعد برای عمل جراحی قلب و عروق به خارج از کشور رفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به علت ادامه بیماری، استاد مجبور به مسافرتی نسبتاً طولانی برای درمان شد. در سال‌های 1360 تا 1362 در فرانسه به سر برد که حاصل آن، تحقیقات و پژوهش‌های دقیق در خصوص آثار مولوی و تألیف کتابی در لطایف و بدایع مثنوی است. بعد از درمان به ایران بازگشت و در کنار فعالیت‌های آموزشی و تألیف آثار با سازمان نقشه‌برداری کشور برای تدوین اطلس تاریخ ایران و مرکز دایرالمعارف بزرگ اسلامی همکاری کرد.

شخصیت استاد زرین‌کوب و آثار بی‌بدیل ایشان به‌قدری گستره مفهومی و معنایی دارد که بسیاری از اندیشمندان و محققان و استادان و شخصیت‌های برجسته علمی و فرهنگی درباره آن سخن گفته و به‌قدر بضاعت خود از دریای معرفت استاد بهره برده‌اند اما در این میان سخنان همسر و یار وفادار استاد از جنس دیگری است زیرا به حریم خصوصی خانواده و تأثیر مفهوم انسانی عشق بر زندگی سراسر شور دکتر زرین‌کوب می‌پردازد.

ازدواج عبدالحسین زرین‌کوب و قمر آریان فرزندی به دنبال نداشت اما حاصل عمر پربار معنوی آن‌ها سال‌ها آموزش و تدریس در دانشگاه و بیش از پنجاه عنوان کتاب و اثرگذاری فکری استاد بر صاحب‌نظران معاصر و آینده است. سخنان قمر آریان در زمانی ایراد شد که هنوز جامعه از نعمت وجود استاد زرین‌کوب برخوردار بود و اندیشمندان از سخاوت علمی او کامیاب می‌شدند. قمر آریان در مراسم تجلیل استاد در وصف ایشان چنین گفته‌اند: از هفتاد و شش سالی که اکنون از عمرش می‌گذرد من چهل و پنج سالش را با او در زیر یک سقف گذرانده‌ام. هفت، هشت سالی هم پیش از آن در دانشکده با او همدرس بوده‌ام. در حقیقت بیش از نیم‌قرن شریک عمرش بوده‌ام. از همان آغاز سال‌های آشنایی او را یک دانشجوی واقعی یافتم. دقیق، پرکار و درعین‌حال محجوب و متواضع. هنوز مثل همان سال‌های آغاز عمر غالباً آرام، مهربان و بی‌سر و صداست. وقتی که به جوش می‌آید و دچار خشم و خروش می‌شود به‌زودی به آرامش عادی برمی‌گردد و در اندک‌زمان خشم و خروش خود را فراموش می‌کند.

اول بار که در خانه‌مان خواستم او را به یک نام خودمانی خطاب کنم، «عبدی» به زبانم آمد و او بی‌هیچ تردید و تأمل به آن جواب داد. پدرم که فکر می‌کرد ممکن است دوستانش و نزدیکانش آن را به‌صورت طنز و مزاح تفسیر نمایند، این نام را نپسندید و ترجیح داد او را به همان نام «عبدل» یا «عَدُل» که مادرش او را آن‌گونه خطاب می‌کرد، صدا بزنم؛ اما او خودش به این هر دو سه نام یکسان جواب می‌داد و رفته‌رفته نام او در زبان من «عبدی» شد. کسی از نزدیکانش هم آن را به‌صورت طنز یا شوخی تفسیر نکرد.

از دوستانمان یک‌بار صبحی مهتدی که به خانه ما رفت و آمد بیشتر داشت، از روی طنز به من گفت: عبدی یعنی چه؟ بگو ارباب، بگو خداوندگار.

سال‌ها بعد از آن، یک بار هم مجتبی مینوی نظیر این اعتراض را که باز جنبه شوخی داشت، بر زبان آورد برای او بین این نام‌ها هیچ تفاوت نبود. حتی عنوان «عبدالحسین خان» هم که غالباً از جانب همدرس‌های سابق یا دوستان همکارش به او خطاب می‌شد، به نظرش جالب‌تر نمی‌آمد؛ اما این نام را او فقط از زبان من شنید. یادم نیست هیچ‌یک از دوستانش یا خویشانش این نام را در خطاب به او بر زبان آورده باشند.

سال‌های اول که به دانشکده می‌آمد جوانکی ریزنقش، سیه‌چرده و لاغراندام بود. نسبت به لباس و سرووضع خود نیز توجهی نداشت. بعدها که تدریجاً از سال‌های جوانی دور شد به سرووضع خود هم توجه نشان داد.

بعد از چهل و پنج سال زندگی مشترک حالا هر دو پیر شده‌ایم. با انواع بیماری‌های کهن‌سالی که نشان رد پای عمر بر تن و جان ماست، درگیریم. عبدی دیگر آن جوان سیه‌چرده باریک و نزار سال‌های دانشکده نیست، وزنش افزوده شده است، موهای سرش به سپیدی گراییده، دست و صورتش چروکیده و زیر چشم‌هایش پف‌کرده است. چقدر با آن دانشجوی شاد و سرزنده و سرشار از شوق زندگی که آن روزها وجود خود را زیر نقاب حجب و سکوت پنهان می‌کرد، تفاوت پیدا کرده است. نگاه خسته‌اش از پیری که هر دومان را غافلگیر کرده است، پرده برمی‌دارد. حالا قدش کشیده‌تر به نظر می‌رسد و وقتی توی بارانی گشاد و سرمه‌ای رنگش دست‌وپا می‌زند و سر به زیر و آهسته از کنار خیابان رد می‌شود، به نظرم می‌آید پدربزرگِ آن جوانِ سال‌های دانشکده را در وجودش مشاهده می‌کنم. اکنون موهای سرش ریخته اما سرش طاس نشده است فقط پیشانی‌اش از آنچه بود بلندتر و باشکوه‌تر به نظر می‌آید. یک چیزش عوض نشده است: بی‌نظمی و شلوغی نومیدکننده‌ای که در کارهایش هست. هنوز مثل بچه‌مدرسه‌ای‌ها دایم کاغذ و قلمش را گم می‌کند؛ مثل شاگردان دبستانی دایم دنبال یادداشت‌ها و دفترهای گمشده‌اش می‌گردد و با دستپاچگی و اضطرابی که همیشه در این جستجوها از خود نشان می‌دهد، حوصله خود، حوصله من، و حوصله هر کس را که در خانه ماست، سر می‌برد. گاه‌گاه با خود فکر می‌کنم اگر این شلوغی و بی‌نظمی در کارش نبود، حاصل کارش چقدر غنی‌تر و سرشارتر بود.

درباره کارهای او که در بعضی از آنها نیز سهم کوچکی داشته‌ام، دوست ندارم چیزی بنویسم. قضاوت در آن باره کاری است که باید دیگران آن را برعهده بگیرند. در مورد این کارها چیزی که برای من جالب است حوصله فوق‌العاده او در جستجوست. عبدی ماه‌ها و سال‌ها با آنچه موضوع کار اوست، زندگی می‌کند، همه چیز را در آن باره می‌خواند و بررسی می‌کند، در هرچه به آن مربوط است مدت‌ها فکر و تأمل می‌کند و با هر عبارت که می‌نویسد حسابی جداگانه دارد. وقتی می‌بینم او در کارهای خویش نام کسانی را که پیشرو او یا استاد او بوده‌اند با حرمت و تکریم یاد می‌کند به شیوه کارش با نظر تحسین می‌نگرم. از اینکه حتی نام شاگردانش را نیز همه‌جا با احترام و علاقه یاد می‌کند و کارهای آنها را در متن یا حواشی نوشته‌های خود معرفی می‌کند وسعت نظر و بی‌غرضی او را درخور تمجید می‌یابم.

یک عادت دیگرش که گمان دارم می‌تواند برای بعضی شاگردانش سرمشق باشد، استغراق شدید او در کارهاست. وقتی در یک موضوع مشغول کار است، از تمام وسایل و تمام اوقات ممکن استفاده می‌کند. یک‌لحظه فراغت را هم که در بازگشت از کار به خانه برایش حاصل می‌شود، از دست نمی‌دهد. بارها اتفاق می‌افتد که میز چیده شده است، غذا آماده است، حتی مهمان کنار میز نشسته است و او در یک گوشه دیگر اتاق همچنان آخرین جمله‌ای را که در زیر قلم دارد، دنبال می‌کند و انگار صدای مرا که برای چندمین بار او را صدا می‌زنم، نمی‌شنود. در این‌گونه اوقات گمان می‌کنم خودش را بیشتر از من و مهمان خسته می‌کند، اما این استغراق باعث می‌شود که در کار خود کمتر دچار اشتباه یا شتاب‌زدگی شود. به هر تقدیر، عبدی همین است که هست، دوستان و ستایشگران بسیار دارد. معدودی هم هستند که به هر علت از بودن او، از کار کردنش و از کار نکردنش رنج می‌برند اما او به این حرف‌ها اهمیت نمی‌دهد کار خود را آن‌گونه که در نظر دارد، دنبال می‌کند و دوستی و دشمنی دیگران را در حساب کار خود داخل نمی‌کند.

غالباً صبور، باحوصله و پرتحمل است. به‌ندرت از کسی می‌رنجد و تقریباً از هیچ‌کس کینه‌ای به دل نمی‌گیرد. بااین‌حال یک چیز هست که به یاد دارم، از همان سال‌های جوانی برایش تحمل‌ناپذیر بوده است اینکه، رو در روی او از او تعریف کنند. از همین روست که او با شدت و قاطعیت تمام تقریباً به همه کسانی که از او تقاضای مصاحبه مطبوعاتی داشته‌اند، جواب منفی داده است. در این‌گونه موارد اگر از او علت را بپرسی، جواب می‌دهد که کار خود را به‌خاطر کنجکاوی علمی انجام می‌دهد و تحسین یا انتقاد دیگران برایش اهمیت ندارد.

آری استاد زرین‌کوب همه سال‌های عمر خود را به مطالعه‌، تدریس، تحقیق و تألیف گذراند و با ساده‌زیستی، هیچ‌گاه خود را گرفتار وسوسه اشتغال به کارهای غیرعلمی نکرد و ده‌ها کتاب و مقاله که در رشته‌های مختلف از او نشر یافته، نشان می‌دهد که این دانشور بی ملال و خستگی‌ناپذیر، هرگز از راهی که برگزیده، منحرف نشده است.

سرانجام ادیب و مورخ عاشق ایران‌زمین در 24 شهریور 1378، چشم از جهان فروبست و در قطعه هنرمندان بهشت‌زهرای تهران آرمید و همسرش نیز در 1391 در جوار او به خاک سپرده شد.

مردی از کوچه عاشقان و رندان 2