پاسخ به دو پرسش مهم درباره ترور سردار سلیمانی
چرا امریکا سردار سلیمانی را ترور کرد؟ واکنشهای احتمالی ایران چیست؟
امیر دبیریمهر*؛ این روزها نه تنها مردم ایران بلکه بسیاری از مردم جهان اسلام، سوگوار شهادت نابهنگام سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی هستند که در 10 سال اخیر بعنوان مهمترین و تاثیرگذارترین چهره جهانی در مبارزه با تروریسم و نماد آن یعنی داعش در خاورمیانه شناخته میشد.
او سالها تحت تعقیب و هدف ترور امریکا و اسراییل بود و سرانجام در نخستین روزهای سال نو میلادی مورد حمله ناجوانمردانه و تروریستی نیروهای امریکایی در فرودگاه بغداد واقع شد و به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت در راه خدا نایل گشت و مصداق روشن ایه 23 سوره احزاب در قران کریم شد که میفرماید: "من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا" (از میان مؤمنان مردانی اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند.)
نکته مهم دیگر که نمیتوان از گفتن آن صرف نظر کرد راز محبوبیت و کاریزمای این مجاهد فی سبیل الله است که همانا اخلاص و خضوع و خشوع او در برابر خداوند متعال و مردم ایران و مسلمانان بود که موجب عزت او در زندگی و نحوه شهادت او شد.
اما فارغ از بعد عاطفی و احساسی شهادت سردار سلیمانی باید به تحلیل پیامدهای احتمالی آنی رخداد پرداخت تا بهترین تصمیم در فرایند سیاستورزی کشور اتخاذ شود و منابع ملی کشور در وجه حداکثری تامین گردد. همان خواسته وهدفی که سردار شهیدمان همیشه به دنبال او بود.
1- پرسش نخست: چرا امریکا سردار سلیمانی را ترور کرد؟
سپهبد قاسم سلیمانی بواسطه باورها و عملکردش در منطقه خاورمیانه عملا هژمونی ایالات متحده امریکا را به چالش کشیده بود. او رهبر مبارزه با تروریسمی شده بود که امریکا در پشت پرده و کاملا مزورانه نطفه آن را منعقد کرده بود و در ظاهر شعار جنگ و مبارزه با آن را سرمی داد و از منافع نامشروع آن در منطقه بهره میبرد.
حضور و کنش شخصیت کاریزمایی همچون سردار سلیمانی کاملا خنثیکننده این خیمه شب بازی واشنگتن بود. امریکاییها سالهاست با هزینههای هنگفت نظامی و تبلیغاتی و رسانهای تلاش میکنند به دنیا القا کنند که در هر بحرانی در جهان وجود دارد فقط یانکیها هستند که میتوانند نجات بخش مردم و خاموشکننده اتش بحران باشند و در این نمایش دروغین هیچ رقیبی را در کنار خود بر نمیتابند چه برسد به این که رقیب انها یک پاسدار ایرانی و مسلمان و کاریزماتیک و صاحب منصب در نظام جمهوری اسلامی ایران باشد و حمایت از مستضعفین و مسلمانان را پرچم قیام خود قرار داده باشد. از این رو واشنگتن از سالها قبل حذف فیزیکی سردار قاسم سلیمانی را در دستور کار خود قرار داده بود که به نظر میرسد الان زمان انتشار برخی از اسناد مربوطه در این خصوص است.
اما در سطح دیگری از تحلیلی؛ سردار سلیمانی مانع جدی اجرای سیاستهای امریکا در عراق بود. امریکا هفت هزار تریلیون دلار در عراق خرج کرد تا بتواند تحت عنوان دولت سازی این کشور را ایالت دوم خود در خاورمیانه بعد از اسراییل کند، اما نتیجه کاملا بر عکس و به کام ایران شد و نقش سردار سلیمانی در این میان غیر قابل انکار است از این رو بعد از روی کار امدن ترامپ و خروج امریکا از برجام و تشدید دور جدید تحریمها و فشارهای حداکثری برجمهوری اسلامی سیاست مداران امریکایی به این نتیجه رسیدند که باید در زمانی که ایران از نظر اقتصادی بویژه در امدهای ارزی ناشی از فروش نفت در تنگنا قرار گرفته و حاضر به مذاکره از بالا به پایین هم نیست ضرب شستی کاری به آن وارد کنند و آن هم هدف قرار دادن محبوبترین و موثرترین ژنرال نظامی ایران یعنی حاج قاسم سلیمانی است.
بنا بر این به زعم خودشان با ترور حاج قاسم در بامداد 23 دی ماه 1398 در بغدا با یک تیر سه نشان زدند؛ هم حاج قاسم را حذف کردند هم برگ برنده ایران در عراق را سوزاندند و هم ضربهای مهلک به ابهت جمهوری اسلامی وارد کردند و اصطلاحا تهران را در کنج و وضعیت واکنشی قرار دادند. تا اینجای کار ظاهرا بازی به نفع واشنگتن پیش رفته است و سناریوی ذهنی سیاستسازان کاخ سفید با چنین چارچوبی سامان یافته و توانسته مورد موافقت وزارت دفاع و شخص رییس جمهور برای ورود به چنین بازی خطرناکی قرار گیرد. اما این فقط یک روی بازی است. روی دیگر سکه خواندنی و شنیدنی است، زیرا در شطرنج سیاست بعد از حرکت هر مهرهای نوبت رقیب و حریف است تا بازی کند و چه بسا حرکت حریف منجر به کیش و مات شود.
2- واکنشهای احتمالی ایران چیست؟
جمهوری اسلامی 40 سال است با امریکا در جنگی نرم دست و پنجه گرم میکند. البته جنگ سخت ایران و امریکا غیر از برخوردهای موردی مانند حمله به هواپیمای ایرباس؛ چند سالی است در شکل نیابتی در خاورمیانه در حال اجراست، ولی هنوز تهران و واشنگتن مستقیما و علنا رودروی هم قرار نگرفته اند. هر چند ایران پیشتر اعلام کرده سیاست "نه جنگ و نه مذاکره " را درقبال امریکا اتخاذ کرده، اما این سیاست برای واشنگتن که سیاست خارجی تهاجمی دارد - بخوانید استکباری و قلدرمابانه - قابل تحمل نبوده و نیست.
امریکا که تلاش هایش برای تحمیل مذاکرات نابرابر با تهران بویژه با واسطه گری مکرون در حاشیه اجلاس سازمان ملل به نتیجه نرسیده است با ترور حاج قاسم سلیمانی میدان جدیدی از رویارویی با ایران را گشوده است اقدامی که بعید است جز اسراییل و عربستان کشور سومی از آن حمایت کرده باشد.
این اقدام واشنگتن انقدر نابخردانه و هزینه ساز برای امریکا ارزیابی میشود که برخی بر این باور هستند که مخالفان ترامپ در نظام سیاستگذاری امریکا که اغلب هم نخبگان امنیتی و اطلاعتی امریکا هستند عامدانه و هوشیارانه چنین پوست خربزهای را زیر پای رئیس جمهور بیعقل امریکا انداخته اند تا سال 2020 سال پایانی ریاست جمهوری ترامپ باشد و نظام سیاسی ایالات متحده و مردم این کشور از شر او راحت شوند همانگونه که چنین سناریویی برای بوش پدر هم دراوایل دهه 90 میلادی طراحی و اجرا شد و به نتیجه رسید.
بنا براین در حال حاضر توپ در زمین ایران است دو واکنش از جانب ایران قابل تصور است که هر کدام پیامدهایی دارد و به نظر میرسد الگوی تصمیمگیری در جمهوری اسلامی بیشتر به سوی گزینه دوم سوق پیدا کند.
گزینه اول که احتمال اتخاذ آن کم است بیپاسخ گذاشتن اقدام امریکا و بسنده کردن به تبلیغات ضد امریکایی است این گزینهی محافظهکارانه نه تنها به منازعه دو کشور پایان نمیدهد و مانع از جنگ نیست بلکه دست امریکا را برای ضربات بعدی باز گذاشته و امنیت ملی ایران را آسیبپذیر میکند. از سوی دیگر اعتبار و پرستیژ نظام سیاسی در داخل را به شدت خدشهدار کرده و تصویری مانند پهلوان پنبه از ایران در افکار عمومی داخلی و منطقهای شکل خواهد داد.
گزینه دوم وارد کردن ضرباتی به مراتب محکمتر به امریکا در مقام تلافی ترور سردار سلیمانی است که مورد مطالبه و درخواست افکار عمومی در ایران و حتی در منطقه است فراموش نکنیم پیشتر نیز ایران در تلافی حمله به منافع خود و شهادت محسن حججی مقر داعشیها در سوریه را مورد حمله موشکی قرار داده بودو چند ماه قبل نیز پهباد 100 میلیون دلاری امریکا را در خلیج فارس سرکوب کرده بود و واکنش سخت ایران مسبوق به سابقه است.
از سوی دیگر ترامپ در داخل امریکا درگیر ماجرای استیضاح و فشار شدید دموکراتها و رسانهها و روشنفکران بخاطر مواضع سبک سرانه و رفتارهای نابخردانه است. از این رو لزوما امکان و توان وارد شدن در یک درگیری نظامی با ایران رابه هر قیمتی ندارد. از این رو به نظر میرسد جمهوری اسلامی ایران در حال بررسی سناریوهای ضربه زدن به منافع ایالات متحده در منطقه در مقام تلافی ترور سردار سلیمانی و بازدارندگی واشنگتن از تکرار چنین تجاوزهایی است.
الگوی تصمیمسازی در جمهوری اسلامی به ما میگوید از بین گزینهها و سناریوهای ارایه شده از سوی نهادهای ذی ربط و مسئول به شورای عالی امنیت ملی گزینهای انتخاب و عملیاتی خواهد شد که بیشترین فایده و کمترین هزینه را داشته باشد زیرا هر انتخابی در مقطع کنونی اولا فواید و منافعی دارد ثانیا هزینههایی را به کشور تحمیل میکند و ثالثا پیامدهای متنوعی در سطح داخلی و بینالمللی و در حوزههای امنیتی، سیاسی و اقتصادی خواهد داشت.
مکانهای قابل تصور ضربه زدن به امریکا هم بسیار متنوع است از افغانستان گرفته تا عراق و سوریه و سرزمینهای اشغالی و عربستان و خلیج فارس و بحرین و امارات. حتی این گزینه هم وجود دارد که در این مناطق گروهها و نهضتهای ضد امریکایی فقط با چراغ سبز ایران ضربات کاری به منافع امریکا وارد سازند و نیازی به مداخله مستقیم ایران نباشد. زمان احتمالی این واکنش هم به نظر میرسد چندان دیر نخواهد بود تا مرهمی باشد بر داغ وارد بر احساسات و غرور ملی ایرانیان. شاید روزهای بعد از خاکسپاری سردار.
اما نکته آخر اینکه آیا امریکا برای جلوگیری از انتقام سخت ایران و ضربه شدید به پرستیژ پوشالی وانشگتن گزینهای پیش رو دارد؟ پاسخ مثبت، اما بسیار بعید است. پذیرش خطا و اشتباه در تصمیم اخیر و محاکمه مجریان این اقدام تروریستی و خروج از عراق که البته این تصمیمات از جانب امریکا بیشتر شبیه رویا میباشد.
روزهای آینده زمان راستی ازمایی تحلیل فوق است.
*استادیار علوم سیاسی ومدیر اندیشکده خرد