دوشنبه 5 آذر 1403

چگونه حماسه عاشورا رقم خورد؟

وب‌گاه تابناک مشاهده در مرجع
چگونه حماسه عاشورا رقم خورد؟

پس از تیرباران نخست و مبارزه عبدالله بن عمیر و ابوالشعثاء، سپاه عبیدالله ابتدا از سمت راست و سپس از سمت چپ به سپاه اندک امام نزدیک شدند. افراد باقی مانده از سپاه امام، روی زانو نشسته، نیزه‌های خود را به سوی اسبان گرفتند و آنها به اجبار برگشتند...

آنچه در پی خواهد آمد گزارشی است از واقعه کربلا آنچنان که در مصادر قدیمی آمده است. ضمیمه آن تحلیل هایی هم هست که بر اساس همان نقلهاست.

به گزارش «تابناک»، حجت الاسلام و المسلمین رسول جعفریان با تکیه بر روایت‌ها واقعه عاشورا را چنین روایت می‌کند: عمر بن سعد با انداختن نخستین تیر، رسما جنگ را آغاز کرد و گفت: نزد عبیدالله شهادت دهید که من نخستین تیر را رها کردم. (188) عمر بن سعد خطاب به کوفیان گفت: منتظر چه هستید! اینان برای شما یک لقمه هستند. (189) زمانی که عمر بن سعد تیر انداخت، سپاه ابن زیاد نیز شروع به تیر اندازی کردند. (فلما رمی عمر، ارتمی الناس،(190)

به گزارش ابن اعثم، و أقبلت السهام کأنها المطر، باران تیر از سوی کوفیان به سوی اصحاب امام حسین (ع) شدت گرفت و امام فرمود: اینها نماینده این قوم به سوی شماست؛ برای مرگی که چاره‌ای از پذیرش آن نیست، آماده باشید. پس از آن دو گروه بر یکدیگر حمله کردند و ساعتی از روز را به طور دسته جمعی با یکدیگر جنگیدند، به طوری که بنا به برخی اخبار پنجاه و اندی از اصحاب امام حسین (ع) به شهادت رسیدند.

در این حمله، بسیاری از اصحاب با تیرهایی که بربدنشان فرود آمد، به شهادت رسیده یا زخمی شدند، فما بقی واحد من أصحاب الحسین الا أصاب من رمیهم سهم،(191) ابن شهرآشوب اسامی شهدایی را که در حمله نخست دشمن به شهادت رسیدند، فهرستوار آورده است. این افراد جمعا 28 نفر از اصحاب و ده نفر از موالی امام حسین (ع) و پدرشان امام علی (ع) بودند که در مجموع 38 نفر می‌شدند. (192) اینها افرادی هستند که اساسا فرصت نبرد تن به تن پیدا نکرده و در تیراندازی نخست کوفیان به شهادت رسیدند. دیدیم که ابن اعثم شمار آنان را بیش از پنجاه نفر یاد کرده است. (193)

با شهادت پنجاه نفر در یک حمله دسته جمعی، شمار اندکی از یاران امام حسین (ع) باقی ماندند؛ کسانی که به نوعی، مبارزه تن به تن با سپاه ابن زیاد داشتند. از آن جمله، عبدالله بن عمیر کلبی است که در برابر مبارزه‌خواهی یسار از موالی زیاد بن ابیه، پس از کسب اجازه از امام حسین (ع) عازم میدان شد. در همان حال همسرش او را تحریک به جنگ می‌کرد و خطاب به او می‌گفت: قاتل بأبی و أمی عن الحسین ذری محمد. (194)

در واقع، اول حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر قصد رفتن به مبارزه را داشتند که امام اجازه نداد و پس از آن که عبدالله بن عمیر اجازه خواست، امام اجازه رفتن به میدان را به وی داد. وقتی در این نبرد یسار را کشت، سالم از موالی عبیدالله به میدان آمد که به رغم آن که انگشتان عبدالله کلبی در برابر شمشیر سالم افتاد، اعتنا نکرده، او را نیز کشت و در میان میدان شروع به رجز خوانی کرد. زنش هم عمودی در دست گرفته به تحریض او می‌پرداخت و می‌گفت: قاتل دون الطیبین ذری محمد. امام به همسر او دستور داد تا بازگردد و در عین حال آن ها را دعا کرد. (195) یسار و سالم، نخستین کشتگان سپاه ابن زیاد بودند.

پس از تیرباران نخست و مبارزه عبدالله بن عمیر و ابوالشعثاء، سپاه عبیدالله ابتدا از سمت راست و سپس از سمت چپ به سپاه اندک امام نزدیک شدند. افراد باقی مانده از سپاه امام، روی زانو نشسته، نیزه‌های خود را به سوی اسبان گرفتند و آنها به اجبار برگشتند. پس از آن، شروع به تیراندازی به سوی سپاه عبیدالله کرده، عده‌ای را کشته و شماری را مجروح کردند. (196)

*س_نبرد تن به تن اصحاب امام حسین (ع)_س*

باقی‌مانده سپاه تک تک عازم میدان شده و پس از مبارزه به شهادت رسیدند. یکی از چهرگان کربلا بریر بن حضیر همدانی است که در کوفه به سید‌القراء شهرت داشت و از شیعیان بنام این شهر بود. وقتی یزید بن معقل مبارز طلبید، بریر عازم نبرد با وی شده، چنان ضربتی بر سر او زد که نه تنها کلاهخود او، بلکه نیمی از سرش را هم شکافت. پس از آن رضی بن منقذ عبدی به نبرد وی آمد. ساعتی به هم پیچیدند تا بریر بر سینه او نشست. رضی از دوستانش یاری طلبید. در این وقت کعب بن جابر به سوی بریر شتافت و نیزه خود را بر پشت بریر فرو کرد. [عفیف بن زهیر که خود در کربلا بوده، می‌گوید: به کعب گفتم: این بریر همان است که در مسجد کوفه به ما قرآن تعلیم می‌داد.](197)

پس از آن بر وی حمله کرده، او را به شهادت رساند. در گفتگویی که میان یزید بن معقل و بریر صورت گرفت، یزید به عقاید سیاسی بریر اشاره کرده، گفت: به خاطر داری که در کوفه می‌گفتی: ان عثمان بن عفان کان علی نفسه مسرفا، و ان معاوی بن أبی سفیان ضال مضل، و ان امام الهدی و الحق علی بن أبی طالب. (198) بعدها خواهر کعب به برادرش کعب که بریر را به شهادت رسانده بود، می‌گفت: آیا بر ضد فرزند فاطمه جنگیدی و سید قراء را کشتی، به خدا سوگند دیگر با تو سخن نخواهم گفت. (199)

از چهره‌های برجسته کربلا، یکی همین نافع بن هلال بجلی است. طایفه بجیله، از طوایف شیعه کوفه است که بعدها نیز در میان آنان شیعیان زیادی شناخته شده اند. از وی نیز تعریفی برای تشیع رسیده که بسان آنچه درباره بریر گذشت، جالب است. وقتی به میدان مبارزه آمد، فریاد می‌زد: أنا الجملی، أنا علی دین علی. مزاحم بن حریث به مقابله با او آمد و گفت: أنا علی دین عثمان. نافع پاسخ داد: أنت علی دین شیطان. پس از آن با هم گلاویز شدند تا نافع او را کشت. (200)

پس از مبارزه تن به تن برخی از اصحاب با کوفیان و کشته شدن شماری از سپاه عبیدالله، عمرو بن حجاج خطاب به سپاه عمر سعد فریاد زد:‌ای احمق ها! شما با قهرمانان این شهر می‌جنگید؛ کسی با آنان تن به تن به مبارزه نرود. آنها اندک‌اند و شما با پرتاب سنگ می‌توانید آنها را از میان ببرید. عمر بن سعد رأی او را تصدیق کرده، از سپاهش خواست تا کسی مبارزطلبی نکند. پس از آن عمرو بن حجاج از سمت راست سپاه کوفه بر سپاه امام یورش برد. عمرو به سپاه کوفه فریاد می‌زد: یا أهل الکوف! الزموا طاعتکم و جماعتکم، و لاترتابوا فی قتل من مرق عن الدین و خالف الامام!. (201) ای کوفیان! اطاعت و جماعت خود را نگاه دارید و در کشتن کسی که از دین خارج شده و با امام خود مخالفت کرده، تردید به خود راه مدهید. به احتمال شمار سپاه امام در این لحظه 32 نفر بوده است. (202)

در این میان، مسلم بن عوسجه اسدی به دست دو نفر از کوفیان به شهادت رسید. شهادت مسلم موجب شادی سپاه کوفه شد و شبث بن ربعی که خود امیر بخشی از سپاه کوفه بود، متأثر شد. وی به یاد رشادت‌های مسلم بن عوسجه در جنگ با مشرکان در آذربایجان افتاد که مسلم در آنجا شش نفر از مشرکان را کشته بود. (203) امام حسین (ع) پیش از شهادت مسلم، زمانی که هنوز رمقی در وجود او مانده بود، خود را به وی رساند و فرمود: رحمک ربک یا مسلم. آنگاه حضرت آیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر را برای وی خواند.

حبیب بن مظاهر، دوست صمیمی مسلم بن عوسجه هم کنار او آمد و او را به بهشت بشارت داد و گفت: اگر در این شرایط نبودم، دلم می‌خواست به وصایای تو گوش می‌دادم. مسلم بن عوسجه گفت: أوصیک بهذا و اشاره به امام حسین (ع) کرد أن تموت دونه، در راه او کشته شوی و به دفاع از او جانت را بدهی. حبیب گفت: به خدای کعبه چنین خواهم کرد. (204)

تعبیر به این که مسلم بن عوسجه اول اصحاب الحسین بوده است که شهید شده، می‌باید اشاره به آن باشد که نخستین شهید در حمله عمومی سپاه کوفه بوده که طبعا پس از تیراندازی عمومی اول و شهادت برخی از مبارزان به صورت تک تک شهید شده است. با این حال، در زیارت ناحیه، به طور کلی از وی به عنوان اولین شهید کربلا یاد شده است: کنت أول من شری نفسه و أول شهید من شهداء الله. (205)

در این مرحله عبدالله بن عمیر کلبی به شهادت رسید. با شهادت وی همسرش بر بالین او رفت و گریه کرد. شمر به یکی از غلامان خود با نام رستم دستور داد تا با عمودی آهنین بر سر او بکوبد. رستم چنین کرد و آن زن نیز به شهادت رسید. (206)

در این نبرد، بقایای سپاه امام، چنان فشرده در کنار یکدیگر قرار داشتند که دشمن نمی توانست در آنان نفوذی داشته باشد. به ویژه آنان اطراف خیمه ها را کنده و آتش در آنها روشن کرده بودند و دشمن تنها از یک سوی می‌توانست بر آنان یورش برد. عمر سعد کسانی را برای نفوذ در چادرها و کندن آنها از جای، به درون محوطه خیمه ها فرستاد که این افراد توسط چند نفر از اصحاب امام محاصره و کشته شدند. این امر سبب شد تا عمر سعد دستور دهد تا چادرها را آتش بزنند. امام حسین (ع) فریاد زد: اجازه دهید آتش بزنند، در هر حال جز از یک سمت نمی توانند بر شما حمله کنند. (207)

دشمن برای این که کار را یکسره کند، تصمیم حمله به خیمه ها و آتش زدن آنها را گرفت. شمر همراه سپاهش نیزه اش را به سوی چادر امام حسین (ع) پرتاب کرد و فریاد زد: علی بالنار حتی أحرق هذا البیت علی أهله، باید این خانه را بر سر اهلش آتش بزنم. در اینجا بود که فریاد زنان و کودکان به آسمان رفته، همه از چادر بیرون ریختند. در اینجا بود که شبث بن ربعی شمر را توبیخ کرده، حرکت او را زشت شمرد و شمر بازگشت. (208) زهیر بن قین که فرماندهی ناحیه راست سپاه امام را داشت، همراه با ده نفر به سوی شمر حمله کرده او را از محل اقامت زنان و کودکان امام حسین (ع) دور کرد. (209) اما شمر بر او حمله کرده چند نفر از افراد وی را به شهادت رساند. (210)

نبرد ادامه یافت. اصحاب امام حسین (ع) یک یک به شهادت می‌رسیدند و هر کدام که شهید می‌شدند، نبود آنان کاملا احساس می‌شد؛ در حالی که کشته‌های دشمن به دلیل فراوانی آنان، نمودی نداشت. (211) این حوادث تا ظهر عاشورا ادامه یافت.

نزدیکی ظهر بود که حبیب بن مظاهر به شهادت رسید. واقعه از این قرار بود که ابوثمامه صائدی که از اصحاب امام علی (ع) بود (212) وقتی دید اصحاب تک تک به شهادت می‌رسند، نزدیک امام حسین (ع) آمد و گفت: احساس می‌کنم دشمن به تو نزدیک می‌شود، اما بدان! کشته نخواهی شد مگر آن که من به دفاع از تو کشته شوم. أما پیش از آن من می‌خواهم در حالی خدای خود را ملاقات کنم که نماز ظهر را با تو خوانده باشم. أحب أن ألقی ربی و قد صلیت هذه الصلا التی دنا وقتها، امام حسین (ع) فرمود: ذکرت الصلا! جعلک الله من المصلین الذاکرین، نماز را به یاد ما آوردی! خداوند تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد. امام ادامه داد: از دشمن بخواهید جنگ را متوقف کند تا نماز بگزاریم. حصین بن نمیر تمیمی فریاد زد: نماز شما قبول نمی شود! در این وقت، حبیب بن مظاهر فریاد زد:‌ای الاغ! نماز آل رسول الله قبول نمی شود، اما نماز تو قبول می‌شود؟ در این جا بود که حبیب با حصین بن تمیم درگیر شد. (213)

حبیب در این حمله با زخمی کردن اسب حصین توانست وی را به زمین بیندازد که یارانش سر رسیدند و حصین را نجات دادند. به دنبال آن با بدیل بن صریم تمیمی درگیر شده، او را کشت. در این وقت یک تمیمی دیگر بر حبیب حمله کرده، او را مجروح کرد. حصین بن تمیم سر رسید و شمشیرش را بر سر حبیب فرود آورد. در این وقت آن فرد تمیمی از اسب پیاده شد و سر حبیب را از تنش جدا کرد. حصین بن تمیم برای افتخار، ساعتی سر حبیب را گرفته بر گردن اسبش آویخت؛ سپس آن را به آن مرد تمیمی داد تا نزد ابن زیاد برده، جایزه اش را بگیرد. (214)

شهادت حبیب، امام حسین (ع) را سخت تکان داد، لما قتل الحبیب هد ذلک حسینا و قال عند ذلک: أحتسب نفسی و حما أصحابی. (215) وقتی مرد تمیمی به کوفه آمد، قاسم فرزند حبیب بن مظاهر که آن زمان نوجوانی بیش نبود، از او خواست تا سر پدرش را به او بدهد تا آن را دفن کند. آن مرد نداد. قاسم چندان صبر کرد تا زمان تسلط مصعب بن زبیر بر کوفه، آن تمیمی را کشت. (216)

*س_آخرین نماز_س*

ظهر شد و وقت نماز فرا رسید. هنوز زهیر و شماری اصحاب در اطراف امام بودند. امام نماز را به جماعت در شکل نماز خوف اقامه کرد. (217) امام دو رکعت نماز ظهر را آغاز کرد در حالی که زهیر و سعید بن عبدالله حنفی جلوی امام ایستادند. گروه دوم نماز را تمام کرده، آنگاه گروه اول رکعت دوم را به امام اقتدا کردند. در وقتی که سعید جلوی امام ایستاده بود، هدف تیر دشمن قرار گرفت. بعد از پایان نماز هم، هرچه امام به این سوی و آن سوی می‌رفت، سعید میان امام و دشمن قرار می‌گرفت. به همین دلیل، چندان تیر به وی اصابت کرد که روی زمین افتاد. در این وقت از خداوند خواست تا سلام او را به رسولش برساند و به او بگوید که من از این رنجی که می‌برم، هدفم نصرت ذریه اوست. وی در حالی به شهادت رسید که سیزده تیر بر بدنش اصابت کرده بود. (218)

سعید بن عبدالله بعد از نماز ظهر که باز درگیری آغاز شده و شدت گرفت، در شرایطی که حفاظت از امام حسین (ع) را بر عهده داشت به شهادت رسید. (219) در اینجا بازهم دشمن به تیراندازی به سوی اسبان باقی مانده سپاه امام ادامه داد تا همه آنان را از بین برد. در این وقت زهیر بن قین با رجزی که خواند بر دشمن حمله کرد. در شعری که از او خطاب به امام حسین (ع) نقل شده، آمده است که امام را هادی و مهدی نامیده و در حال رفتن به ملاقات جدش پیامبر، برادرش حسن، پدرش علی (ع) و عمویش جعفر و حمزه می‌باشد. دو نفر از کوفیان با نام‌های کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس بر وی حمله کرده او را به شهادت رساندند... (220)

*س_شهادت اهل بیت (ع)_س*

شروع به نبرد از سوی اهل بیت امام حسین (ع)، زمانی بود که از یاران کسی باقی نمانده بود. فلم یزل أصحاب الحسین یقاتلون و یقتلون حتی لم یبق معه غیر أهل بیته.(234) آن گاه اهل بیت وارد کارزار شده و شماری از آنان به شهادت رسیدند که رقم آنان را کمتر از شانزده نفر ننوشته‌اند،(235) و برخی از منابع نام بیش از بیست نفر را یاد کرده‌اند. یکی از مشهورترین آنان، عباس بن علی بن ابی طالب بود، کسی که بعدها نسل و نوادگانش او را سقا نامیدند.(236) مردی زیباچهره و بلند قامت بود که وقتی سوار اسب می‌شد، پایش به زمین می‌رسید. ابوالفرج می‌نویسد که او را به خاطر زیبایی قمر بنی هاشم می‌گفتند.(237)

عباس پرچمدار سپاه امام حسین (ع) بود و آنچنان که امام باقر (ع) فرموده است قاتلان وی زید بن رقاد جبنی و حکیم بن طفیل سنبسی از قبیله طی بودند.(238) وی زمان شهادت 34 سال داشت.(239) برادرش جعفر بن علی بن ابی طالب (فرزند ام البنین و نوزده ساله)،(240) توسط هانی بن ثبیت حضرمی کشته شد. در روایت امام باقر (ع) آمده است که خولی بن یزید اصبحی، قاتل جعفر بن علی بوده است.(241) برادر دیگرش عبدالله بن علی بن ابی طالب: (فرزند ام البنین و 25 ساله (242)) به دست هانی بن ثبیت حضرمی کشته شد. برادر دیگر عباس، عثمان بن علی بن ابی طالب:(243) (فرزند ام البنین). وقتی به میدان رفت، ابتدا خولی بن یزید تیری به او زد و سپس مردی از طایفه ابان بن دارم او را کشت.(244) مادر هر چهار نفر گذشته، ام البنین عامریه از آل وحید بود. دینوری با اشاره به این مطلب می‌نویسد: اینان از برابر امام حسین (ع) عبور کردند، یقونه بوجوههم و نحورهم، و سر و گردن را سپر بلای او قرار دادند. (245)

شمار دیگری از فرزندان امام علی (ع) و در مجموع افرادی از اهل بیت که به شهادت رسیدند عبارت بودند از: ابوبکر بن علی بن ابی طالب که به نوشته دینوری با تیر عبدالله بن عقب غنوی به شهادت رسید.(246) محمد اصغر بن علی بن ابی طالب که دست مردی از طایفه ابان بن دارم کشته شد. (247)

علی اکبر پسر بزرگ امام حسین (ع) و فرزند ام لیلی و متولد در زمان عثمان (248) که توسط مر بن منقذ بن نعمان عبدی [عبدالقیس] کشته شد. ابومخنف، بلاذری و دینوری می‌گویند: نخستین کشته از اهل بیت، علی اکبر بود.(249) ابن اعثم نخستین شهید را از این خاندان عبدالله بن مسلم بن عقیل دانسته است.(250) به نوشته ابن سعد، علی اکبر نیز به خاطر مادرش (آمنه نواده دختری ابوسفیان) امان نامه گرفت اما نپذیرفت و فرمود: لقراب رسول الله (ص) کانت أولی أن ترعی من قراب أبی سفیان.

شهدای دیگر اهل بیت عبارتند از: عبدالله بن الحسن بن علی (ع):(251)، ابوبکر بن الحسن (252) بن علی، عبدالله بن حسین (فرزند رباب دختر امرؤالقیس که امام حسین وقت شهادتش گفت: اللهم ان کنت حبست عنا النصر، فاجعل ذلک لما هو خیر فی العاقب و انتقم لنا من القوم الظالمین.(253) قاسم بن حسن که توسط سعید بن عمرو ازدی (254) به طرز سوزناکی به شهادت رسید. عون بن عبدالله بن جعفر: توسط عبدالله بن قطب الطائی کشته شد. محمد بن عبدالله بن جعفر: توسط عامر بن نهشل تمیمی کشته شد.(255) مسلم بن عقیل بن ابی طالب که در کوفه و به تاریخ هشتم ذی حجه سال 60 کشته شد. جعفر بن عقیل، عبدالرحمان بن عقیل، عبدالله اکبر بن عقیل، عبدالله بن مسلم بن عقیل، محمد بن ابی سعید بن عقیل.

همچنین از مردی از آل ابولهب و طبعا هاشمی که نامش را نمی‌دانیم، ابوالهیاج از نوادگان ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب، سلیمان غلام آزاد شده امام حسین (ع)، 23. منجح (یا منجح) (256) غلام آزاد شده امام حسین (ع)، عبدالله بن بقطر برادر رضاعی امام حسین (ع) نیز به عنوان شهدای کربلا یا پیش از کربلا اما مرتبط با آن یاد شده است. همچنین از افراد زیر در برخی از مآخذ یاد شده است: عبیدالله بن عبدالله بن جعفر،(257) محمد بن مسلم بن عقیل،(258) علی بن عقیل بن ابی طالب،(259) عبیدالله بن علی بن ابی طالب،(260) ابوبکر بن القاسم بن حسین بن علی: خلیف بن خیاط وی را نیز در جمله کشتگان کربلا دانسته است. (261)

*س_شهادت امام حسین (ع)_س*

تا این لحظه که تمامی یاران و اهل بیت کشته شدند، کسی جرأت نزدیک شدن به امام را نداشت؛ چرا که به هر روی، بسیاری از کوفیان مایل نبودند قاتل امام حسین (ع) شناخته شوند. بنابراین تا وقتی کسان دیگری مانند سنان بن انس دیوانه و شمر کثیف و خولی بد ذات بودند، نوبت به دیگران نمی رسید. چند گزارش را در این باره نقل می‌کنیم: ابن سعد می‌گوید: در این لحظه امام عطشان بود و درخواست آب کرد. مردی نزد امام آمد و آب به او داد. در همان حال حصین بن نمیر تیری رها کرد که به دهان آن حضرت اصابت کرد و خون جاری شد. آن حضرت با دست خون ها را پاک می‌کرد و در همان حال خدا را ستایش می‌کرد، ویحمدالله. آن گاه به سوی فرات به راه افتاد. مردی از طایفه ابان بن دارم گفت: نگذارید به آب دسترسی پیدا کند.

گروهی میان او و آب ایستادند، در حالی که امام در برابرشان ایستاده بود و درباره آن مرد فرمود: اللهم أظمئه. خدایا او را از تشنگی بمیران. آن مرد ابانی، تیری به سوی امام رها کرد که به دهان حضرت خورده خون آلود شد. آن مرد اندکی بعد، فریاد زد که تشنه است و هرچه آب می‌خورد باز احساس تشنگی می‌کرد تا آن که مرد. (262) بلاذری همین نقل را درباره تیر زدن به دهان مبارک امام آورده و می‌افزاید: امام حسین (ع) سر بر آسمان برداشت و فرمود: اللهم انی أشکو الیک ما یفعل بی. (263) ابن سعد می‌افزاید: زمانی که یاران و اهل بیت حسین کشته شدند، هیچ کس به سراغ او نمی آمد مگر آن که باز می‌گشت تا آن که پیاده نظام اطرافش را گرفتند. در آن لحظه شجاع‌تر از وی نبود و حسین بن علی چون یک جنگجوی شجاع با آنان می‌جنگید،(264) بر هر طرف یورش می‌برد، و افراد مانند بزی از برابر شیر می‌گریختند.

ابن سعد در ادامه آن گزارش می‌نویسد: ساعاتی از روز گذشت و مردم در حال نبرد با حسین بن علی بودند؛ اما کسی برای کشتن وی اقدام نمی کرد. دینوری آورده است: در این وقت امام حسین (ع) نشسته بود و اگر می‌خواستند می‌توانستند او را بکشند، اما هر قبیله‌ای بر آن بود تا مسؤولیت آن را به عهده دیگری بیندازد و کراهت داشت تا بر این کار اقدام کند.(265) در این وقت شمر فریاد زد: مادرتان در عزایتان بگرید، منتظر چه هستید، او را بکشید! اولین کسی که به امام حسین (ع) نزدیک شد زرع بن شریک تمیمی بود که ضربتی بر کتف چپ امام زد و پس از آن ضربه دیگری بر گردن آن حضرت زده، نقش بر زمینش کرد. آن‌گاه سنان بن انس نخعی پیش آمد و ضربه‌ای بر استخوان سینه آن حضرت زد؛ سپس نیزه اش را در سینه امام حسین (ع) فرو کرد. در این وقت بود که امام روی زمین افتاد. سنان از اسب پیاده شد تا سر امام حسین (ع) را جدا کند، در حالی که خولی بن یزید اصبحی هم همراهش بود. وی سر را جدا کرد و آن را نزد عبیدالله بن زیاد آورد.(266)

وی در جای دیگری می‌نویسد که سنان بن انس نخعی امام حسین (ع) را کشت و خولی بن یزید سر آن حضرت را جدا کرد.(267) شیخ مفید می‌نویسد: زرع بن شریک به کتف چپ امام ضربتی زد و پس آن ضربتی بر گردن آن حضرت نواخت، سنان بن انس نیزه‌ای بر آن حضرت زد که آن حضرت به زمین افتاد. آن‌گاه خولی رفت تا سر آن حضرت را جدا کند که دستش لرزید. شمر خود از اسب فرود آمد، سر امام را جدا کرد و به دست خولی داد تا به عمر بن سعد برساند.(268) ابن سعد می‌افزاید: زخم‌های بدن امام حسین (ع) را که شمارش کردند، 33 مورد بود، در حالی که بر لباس ایشان بیش از صد مورد پارگی در اثر تیر و ضربت شمشیر وجود داشت. و باز همو می‌نویسد: وقتی امام حسین (ع) به شهادت رسید، یک شمشیر او را قلانس نهشلی و شمشیر دیگرش را جمیع بن خلق اودی برد. لباس (سروال شلوار و قطیفه) آن حضرت را بحر بن کعب تمیمی و قیس بن اشعث بن قیس کندی برداشتند که بعدها به این قیس، قیس قطیفه می‌گفتند! نعلین امام را اسود بن خالد ازدی، عمامه ایشان را جابر بن یزید، و برنس (269) آن حضرت را مالک بن بشیر کندی، برداشتند.

از حمید بن مسلم ازدی نقل شده است که من شاهد بودم که وسائل زنان را چگونه غارت می‌کردند... بعد عمر سعد فریاد زد: کسی به زنان و کودکان آسیب نرساند و هر کسی چیزی از آنان گرفته پس دهد؛ اما هیچ کس چیزی پس نداد. عمر سعد عده‌ای از سپاهش را به عنوان مراقب اطراف خیمه ها گذاشت تا کسی آسیب به آنان نرساند.(270)

بلاذری می‌نویسد: پس از شهادت امام حسین (ع)، هر آنچه بر تن حسین بود، غارت کردند. قیس بن اشعث بن قیس کندی قطیفه امام را برداشت که او را قیس قطیفه نامیدند. نعلین او را اسود نامی از بنی اود برداشت؛ شمشیرش را مردی از بنی نهشل بن دارم برد. آنگاه آنچه از لباس و حله و شتر در خیمه‌گاه بود غارت کردند. بیشتر لباس ها و حله را رحیل بن زهیر جعفی و جریر بن مسعود حضرمی و اسید بن مالک حضرمی بردند. ابوالجنوب جعفی هم شتری را برده، بعدها از آن آب‌کشی می‌کرد و نامش را حسین گذاشته بود! در این وقت، ملحفه‌های زنان را از سر آنان کشیدند که عمر بن سعد مانع آنان شد. (ابن سعد می‌نویسد: مردی عراقی در حالی که گریه می‌کرد لباس فاطمه دختر امام حسین (ع) را از او می‌گرفت. فاطمه به او گفت: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: لباس دختر پیامبر (ص) را از او بگیرم، اما گریه نکنم! فاطمه گفت: خوب رها کن! گفت: می‌ترسم شخصی دیگری آن را بگیرد!) (271) (به نقل شیخ مفید، أبجر بن کعب نیز که از جمله کسانی بود که ضربات شمشیر بر امام حسین (ع) زد، پس از شهادت امام حسین (ع) بخشی از لباس حضرت را برد.) (272)

آنگاه عمر سعد از یارانش خواست تا برای پایمال کردن جسد امام حسین (ع) با اسب آماده شوند. دوازده نفر برای این کار آماده شده، چندان اسب تاختند که بدن امام حسین (ع) را خرد کردند. (273)

گفته شده است که از یاران امام حسین (ع) 72 تن کشته شدند. (274) به نظر می‌رسد اینها شمار سرهایی است که به کوفه بردند، اما شمار شهدا بیشتر بود. مردمان غاضریه یک روز بعد از آن جسد امام حسین (ع) و یاران ایشان را دفن کردند. از جمع سپاه عمر بن سعد 88 نفر کشته شدند که عمر سعد بر آنان نماز خواند و دفنشان کرد. (275) تعدادی هم مجروح گشتند.

بلاذری می‌نویسد: عمر بن سعد، سر امام حسین (ع) را همراه خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی راوی بخشی از اخبار کربلا برای ابن زیاد فرستاد. آنان دیر وقت به دروازه ورودی شهر رسیدند که بسته بود. خولی سر را به منزلش برده آن را در تنوری جای داد. همسرش نوار دختر مالک حضرمی پرسید: چه چیز همراهت آوردی؟ گفت: جئت بغنی الدهر، بی نیازی دهر را آورده ام. سر حسین اکنون در خانه با توست! زن گفت: مردم طلا و نقره به خانه می‌آورند و تو سر فرزند دختر پیامبر (ص) را آورده ای؟ دیگر سر من و تو روی یک بالش نخواهد بود. عمر سعد روز عاشورا و فردای آن روز را در کربلا ماند؛ پس از آن به حمید بن بکیر احمری گفت تا ندای کوچ به سوی کوفه را سر دهد. وی خواهران و دختران امام حسین (ع) ودیگر بچه ها و همچنین علی بن الحسین اصغر بیمار را همراه خود برد.

در این وقت، زنان که از کناره بدن امام حسین (ع) می‌گذشتند، بر سر و صورت خود می‌زدند. زینب (س) دختر علی (ع) می‌گفت: یا محمداه! صلی علیک ملیک السماء، هذا حسین بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء، یا محمداه و بناتک سبایا و ذریتک مقتل تسفی علیها الصبا.(277) وای محمد! درود خدای آسمان بر تو باد. این حسین توست، عریان و خونین که اعضای بدنش قطع شده است. وای محمد! دختران تو اسیرند و ذریه تو کشته شده‌اند و گرد و غبار بر آنان می‌وزد. در این وقت، دوست و دشمن می‌گریستند. بلاذری می‌افزاید: سر 72 تن را از تنشان جدا کرده، همراه شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث و عمرو بن حجاج و عزر بن قیس احمسی نزد ابن زیاد بردند.(278)

واقعه عاشورا از پیش زمینه تا پس از اسارت کاروان امام حسین (ع) را در اینجا می‌توانید مطالعه کنید.