«گامهای اعتمادساز» در مسیر احیای برجام
راند هشتم و حساس مذاکرات احیای برجام در پایتخت اتریش، بیم و امید توأمان را در میان طرفهای توافق و حتی بازیگرانی که عضو توافق نیستند را برانگیخته است.
دور دوم مذاکرات وین در دولت سیزدهم در حالی در جریان است که هنوز مشخص نیست در کوبورگ و ماریوت چه میگذرد و مذاکرات دقیقا به کجا رسیده است؛ البته قرار هم نیست آنچه در میز مذاکرات میگذرد، کلا در رسانهها مطرح شود. اما اظهارات ضدونقیض درباره مبنای مذاکرات و مسائل مطرحشده ابهامات را بیشتر کرده است و جز کلیگوییهای رسانهای طرفهای مذاکرات که بیشتر حاوی پیامهای مذاکراتی به یکدیگر است، از مضمون و جزئیات خبری درز پیدا نمیکند.
ادبیات خوشبینانه
فعلا کلیدواژه «پیشرفت» از زبان همه طرفها تکرار میشود؛ برخی پیشرفت را «خوب»، برخی دیگر «اندک» توصیف میکنند. اما صرف این واژه نوعی امیدواری را برای به نتیجه رسیدن مذاکرات ایجاد کرده است. اما درعینحال، سخن گفتن از پیشرفت نیز با ادبیاتی محتاطانه همراه است که نشان میدهد مذاکرات هنوز به نقطه اطمینانبخشی در جهت توافق نرسیده است.
واقعیت امر این است که در دورهای پیشین نیز به استثنای راند هفتم مدام طرفهای مذاکرات از «پیشرفت» و «سازنده» بودن گفتوگوها میگفتند، اما در عمل اتفاقی نیفتاد. کاربست نوعی ادبیات خوشبینانه میتواند واقعا منعکسکننده واقعیت صحنه مذاکرات باشد و درعینحال میتواند یک رفتار پیشدستانه برای جلوگیری از قرار گرفتن در مظان اتهام تقصیر در صورت شکست مذاکرات تعبیر شود. به همین علت، زیاد نمیتوان واژههای مثبت را مبنای تحلیل قرار داد، هر چند میتوان از آنها به عنوان یک اماره نام برد.
اهرمهای متقابل
در شرایط فعلی، رفتار دو طرف اصلی مذاکرات یعنی ایران و آمریکا میتواند سنجه مهمی باشد و تا حدودی به پیشبینی وضعیت کمک کند. مواضع طرف آمریکایی و اروپایی نشان میدهد که آنها برای توافق عجله دارند و می خواهند طرف ایرانی را تحت فشار عامل زمان قرار دهند. در دور هفتم به نوعی ضربالاجل پایان دسامبر مطرح بود و الان هم به شکل جدیتر ضربالاجل پایان ژانویه یا اوایل فوریه مطرح است.
علت این رویکرد طرف غربی نگرانی آنها از نزدیک شدن هر چه بیشتر ایران به نقطه گریز هستهای و به تبع آن از حیز انتفاع افتادن احیای برجام است. از این رو، برای رسیدن به توافق خیلی عجله از خود نشان میدهند؛ اما این عجله توأم با تصمیم آنها برای دادن امتیازات لازم و خواسته شده از طرف ایران جهت رسیدن به توافقی سریع نیست و علت یا علل آن نیز روشن است که در ادامه یادداشت به آن میپردازیم، بلکه میخواهد از عنصر زمان به عنوان برگه فشاری در جهت کوتاه آمدن ایران از بخشی از خواستههای خود استفاده کند.
در مقابل این شتاب آمریکا، اما طرف ایرانی به گونهای رفتار میکند و موضع میگیرد که انگار عجلهای برای توافق ندارد و با درک فشار عامل زمان بر طرف مقابل به توسعه برنامه هستهای خود ادامه میدهد. در واقع، این رفتار ایران معطوف به این خوانش است که میتوان بالاخره با برگه هستهای امتیاز مطلوب را کسب کرد. در این راستا بد نیست اشاره شود که رفتار دولت نیز حکایت از پیام روشنی در جهت دستیابی به توافق یا شکست مذاکرات نیست. از این منظر که به عنوان مثال طرحریزی بودجه 1401 و ترسیم افق رشد اقتصادی 8 درصدی در سایه تداوم تحریمها و بدون فروش نفت در سطح بالا امکانپذیر نیست و ترسیم این دورنما میتواند حاکی از این باشد که دولت مبنا را بر حصول توافق گذاشته است. درعینحال، حذف ارز 4200 در این شرایط سخت و همچنین افزایش مالیاتها و برخی اقدامات احتمالی دیگر حکایت از این دارد که دولت به رفع تحریمها خوشبین نیست و درصدد ایجاد منابع برای رتقوفتق امور کشور است.
حالا باید دید که آیا فشار عامل زمان (از جانب آمریکا) و فشار برگه هستهای (از جانب ایران) به نقطه تعادلی میرسند که مذاکرات وین را به نتیجه و توافقی مشخص برساند؟ فعلا پاسخ روشنی برای این سوال وجود ندارد و حتی اگر هم از روسای جمهور آمریکا و ایران پرسیده شود، بعید است پاسخ دقیق تحصیل شود.
به گفته منابعی، در چهار موضوع مذاکراتی، پیشرفتهای متفاوتی صورت گرفته است. در برخی از این حوزهها پیشرفتها نزدیک به نقطه دور ششم است و در برخی دیگر اندکی فراتر از آن است. در بحث تحریمها هنوز طرف آمریکایی حاضر نشده است بیشتر از آنچه تا پایان دور ششم حاضر بود امتیاز بدهد، امتیاز دیگری دهد. در بحث راستی آزمایی و تضمینها نیز ایدهها و راهحلهای جدیدی مطرح شده اما پیشرفت خاصی در این حوزه اتفاق نیفتاده است.
گرههای فنی و سیاسی
مذاکرات با گرههای متعدد و بسیار پیچیده و تودرتو مواجه است که حل آنها به این سادگی نیست. در واقع اگر بنا را بر این بگذاریم که مذاکرات به سطح پیشرفت پایان دور ششم بازگشته و حدود 80 درصد متن توافق آماده است، اما آن بیست درصد دیگر از لحاظ اهمیت، وزن و حساسیت مهمتر از آن 80 درصد است. بخشی از این گرهها فنی است و بخشی دیگر سیاسی.
گرههای فنی مثل پیچیده بودن تحریمها و اعمال آنها تحت عناوین مختلف که دولت آمریکا در بخشی از این تحریمها تحت عنوان مبارزه با «تروریسم» بدون اجازه کنگره از اختیارات کافی برداشتن آنها برخوردار نیست و بایدن صرفا میتواند تعدادی از این تحریمها را «تعلیق» کند. کما اینکه در مسئله تضمین نیز تضمینی که مانع خروج دولت بعدی آمریکا از برجام شود، باز بدون موافقت کنگره - که آن هم سازوکار پیچیدهای دارد - امکانپذیر نیست. اما به نظرم این مسئله یک گره کور نیست که باز نشود و طرفها میتوانند به راهحلی متفق در مسئله تضمین برسند که البته هر راه حلی هم باشد باز الزامی را برای دولتهای بعدی آمریکا ایجاد نمیکند.
اما در حوزه گرههای فنی مهمترین آنها در حوزه تحریم است که همچنان که گفته شد، بایدن اختیار کافی برای لغو بخشی از آنها و قوانین تحریمی ندارد. تازه این گره مهم به نوعی با گره سیاسی مهم دیگری در این حوزه بسیار پیچیدهتر شده است و آن هم اینکه اساسا دولت آمریکا در کلیت تحریمها نمیخواهد چنان امتیازی را به تهران بدهد که این سلاح را در سایه تداوم دیگر پروندههای اختلافی و مخالفت ایران با مذاکره درباره آنها از دست بدهد؛ این در حالی است که تهران میخواهد صرفا در مقابل حل پرونده هستهای این برگه فشار را کان لم یکن کند. تازه در همین یک پرونده نیز، با توجه به سرآمدن موعد پایان برخی دیگر از محدودیتهای برجامی در یکی دو سال آینده مثل محدودیت برنامه موشکهای بالستیک در سال 2023، طرف غربی معتقد است که برجام هستهای در سایه همین بندهای غروب عملا مزیت خود را برای آنها از دست داده است.
احیای برجام 2015 بعید است
به هر حال، با توجه به آنچه گفته شد، دور از انتظار است که اولا برجام به آن شکل مصوب خود در 2015 احیا شود. امروز در دو ستون برجام یعنی رفع تحریمها و تعهدات هستهای بعد از خروج آمریکا از توافق شرایط جدید در هر دو حوزه اتفاق افتاده است که احیای کامل آن را با مشکل جدی مواجه کرده است که به سادگی قابل مرتفع شدن نیست. ثانیا، در سایه تجربه برجام، پایان نزدیک بخشهای مهم بندهای غروب، بالا گرفتن نگرانیهای غرب و متحدان منطقهای آن از سیاستهای منطقهای و برنامه موشکی و پهپادی ایران، دولت آمریکا بهجد در اندیشه برجام پلاس در هر سه حوزه هستهای، منطقهای و موشکی است. از این رو، پرواضح است که هدف اصلی آمریکا از این مذاکرات ریلگذاری برای توافقی جامع در حوزههای مناقشه است. حال که افق چنین توافقی تیرهوتار است، اگر هم آمریکا بخواهد صرفا در پرونده هستهای به یک توافق با ایران برسد، باز دور از انتظار است که صرفا در قبال احیای برجام 2015 امتیازات کلانی در رفع تحریمها بدهد و احتمالا این مسئله را منوط به تغییراتی در برجام در بندهای غروب کند.
گامهای اعتمادساز
اما در سایه این پیچیدگیها و موانع بسیار و احتمال نسبتا پایین دستیابی به یک توافق نهایی در یک بازه زمانی کوتاه چندهفتهای، بعید نیست دو طرف به سمت «گامهای اعتمادساز» به موازات تداوم مذاکرات روی آورند. به این معنا که هم آمریکا مثلا از طریق آزادسازی بخشی از اموال ایران و هم تهران مثلا با توقف غنیسازی 60 درصدی اورانیوم گام مهمی را در جهت تسهیل توافق و کاستن از فشار عامل زمان بردارند. به نظرم، در این راستا میتوان سفر اخیر معاون وزیر خارجه کره جنوبی به وین را ارزیابی کرد. در این میان، به نظر میرسد که دور هشتم مذاکرات طولانیترین دور مذاکراتی باشد و این هم از آن جهت است که طرفهای مختلف به دنبال آن هستند تا بدون رسیدن به یک توافق و یا حداقل سطح پیشرفتی بسیار مهم به پایتختهای خود بازنگردند و این سطح پیشرفت مهم میتواند همان گامهای دوسویه «اعتمادساز» باشد. به هر حال، دلایل زیادی برای به شکست کشاندن مذاکرات و تنها یک دلیل عمده برای موفقیت آن وجود دارد و آن هم «نگرانیها از پیامدهای سخت این شکست» برای طرفهای مختلف است و همین میتواند انگیزه کافی به دو طرف اصلی مذاکرات برای رسیدن به یک نقطه تعادل و توافق ولو در دقیقه نود بدهد. حالا باید منتظر ماند و دید چه اتفاقی میافتد.
صابر گلعنبری - کارشناس ارشد مسائل بینالملل
منبع: سازندگی
همچنین بخوانید