پنج‌شنبه 17 آبان 1403

گزارش اختصاصی تسنیم از رزمایش حزب‌الله / تمرین یگان «رضوان» برای ورود به سرزمین‌های اشغالی

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
گزارش اختصاصی تسنیم از رزمایش حزب‌الله / تمرین یگان «رضوان» برای ورود به سرزمین‌های اشغالی

نیروهای یگان الرضوان زبده‌ترین و معروف‌ترین نیروهای حزب الله که مهمترین ماموریت آن ورود به خاک فلسطین در هر نبرد احتمالی در آینده است با سلاح‌های پیشرفته‌ای که در دست داشتند از دیوار شبیه به دیوار حائل عبور کردند.

- اخبار سیاسی -

گروه دفاعی خبرگزاری تسنیم- مقاومت اسلامی لبنان طی روزهای گذشته و در آستانه بیست و سومین سالگرد آزادی جنوب لبنان از اشغال ارتش متجاوز صهیونیستی در سال 2000، برای اولین بار رزمایشی عمومی با حضور اقشار مختلفی از مردم لبنان برگزار کرد.

نیروهای حزب‌الله در این رزمایش که یک همزمانی دیگر نیز با بالا گرفتن موج مقاومت مردم فلسطین داشت، بخش کوچکی از قدرت رزمندگان مقاومت برای مقابله با تهدیدات رژیم صهیونیستی را نشان دادند؛ قدرتی که دیگر مانند گذشته دفاعی نبوده و کاملاً بر حالت هجومی استوار است.

آنچه در ادامه می‌خوانید روایت مهرداد خلیلی خبرنگار ایرانی حاضر در این رزمایش است که در خبرگزاری تسنیم منتشر می‌شود:

***

هفته گذشته پیامی از روابط عمومی حزب الله به دستم رسید که محتوای آن برایم جدید و غافلگیر کننده بود: رزمایش نظامی مقاومت اسلامی!

در آن پیام، از خبرنگاران اعم از رسمی و غیر رسمی دعوت شده بود تا برای حضور در این مراسم هرچه سریعتر اعلام آمادگی کنند.

هرچند این روزها در لبنان درگیر گرفتاری‌های عجیب و غریبی بودم که حضورم در میدان کار را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود اما فرصت را برای ثبت لحظاتی تکرار نشدنی مغتنم شمردم و بی درنگ به صورت مختصر و مفید پیام را جواب دادم: حاضر ان شاء الله.

هرچند می‌دانستم رزمایش مقاومت آن هم پس از سالها پیام‌های مهمی برای صهیونیست‌ها دربرخواهد داشت اما کم و کیف آن ذهنم را به خود درگیر کرده بود، این درگیری ذهنی با جوسازی که در فضای مجازی درست شده بود - مبنی بر اینکه قرار است در این رزمایش موشک‌های نقطه‌زن و دوربرد حزب الله نمایش داده شود - به شدت با تلاطم همراه شد.

بالاخره پس از یک هفته انتظار، روز موعود فرا رسید. یکشنبه اول صبح خودم را به محل تجمع تعیین شده رساندم. اتوبوس‌ها و برخی خبرنگاران کم کم درحال آمدن بودند. به محض ورود، نظم مثال زدنی روابط عمومی حزب‌الله در تعیین مکان هر نفر در اتوبوسی معین نظرم را جلب کرد به طوری که کمترین مشکلی در سوار شدن حاضران به وجود نیامد.

در فرصت آماده سازی، فضا برای دیدار مجدد با دوستان رسانه‌ای فرآهم شد که پس از مدت‌ها همدیگر را ملاقات می‌کردیم.

در داخل اتوبوس با پخش سرودهای جهادی و حضور یک ایرانی و تعدادی از برادران یمنی در کنار لبنانی‌ها حال و هوای خاصی ایجاد شده بود (هر چند من تنها ایرانی حاضر در این مراسم نبودم).

هر از گاهی خودروهای شیشه دودی را می‌دیدیم که مشخص بود برای تامین امنیت در جلو و کنار اتوبوس درحال حرکت هستند.

بالاخره ساعت 10 صبح به مقصد که «شهرک عرمتی» بود رسیدیم؛ منطقه‌ای پر آوازه در جنوب لبنان و یادآور مهمترین عملیات‌های مقاومت اسلامی در دهه‌های 80 و 90 میلادی که مشهورترین آنها، عملیات انهدام پایگاه مزدوران لبنانی ارتش اسرائیل در این شهرک بود که در 28 آوریل 2000 یعنی تنها کمتر از یک ماه قبل از فرار صهیونیست‌ها رخ داد.

با رسیدن به درب اصلی و تجمع خبرنگاران و تصویر برداران پر شمار، «حاج محمد عفیف» مسئول روابط عمومی حزب الله آخرین نکات را به همه گوشزد کرد که مهمترین آن، عدم انتشار هرگونه عکس و فیلم در حین اجرای رزمایش بود.

در حین گوش کردن به صحبت‌ها، متوجه نفر کناری خودم شدم که از ظاهرش مشخص بود از اروپا آمده، به انگلیسی از او پرسیدم اهل کجایی؟ گفت از هلند آمده‌ام و وقتی شنید ایرانی هستم بسیار خوشحال شد. متوجه شدم به دلیل بلد نبودن زبان عربی صحبت‌های توجیهی را متوجه نمی‌شود. در حد امکان برایش ترجمه کردم و این موجب آشنایی با فیلمبردار هلندی شد.

به محض ورود به پایگاه صاحب‌الزمان (عج) وعبور از جلوی ارکستر نظامی، وارد محوطه رزمایش شدیم که عبارت بود از یک زمین مسطح در میان دو کوه. نقش بستن پرچم رژیم صهیونیستی بر روی کوه مقابل جایگاه در ذهنم تداعی کرد که این پرچم در پایان رزمایش منفجر خواهد شد اما ماجرا به این سادگی‌ها که فکر می‌کردم نبود.

در همان لحظه اول، خودروهای حامل تسلیحات نظامی مختلف اعم از موشک تاو، توپ 106 و راکت‌انداز و توپخانه نظر همه را به خود جلب کرد. با رسیدن به جایگاه مخصوص خبرنگاران همگی آماده آغاز مراسم بودیم.

با ورود «سید هاشم صفی‌الدین» رئیس شورای اجرایی حزب‌الله به محل رزمایش، کم کم مطمئن شدیم که مراسم در شرف آغاز است.

با اجرای ارکستر و بالا رفتن پرچم‌های لبنان، فلسطین و حزب‌الله، برنامه آغاز شد.

شروع برنامه با اجرای حرکات تاکتیکی موتورسواران بود. لحظاتی پس از ورود موتورسواران، صدای چند انفجار قوی از بالای کوه، تمام پایگاه را به لرزه درآورد و حرکات تاکتیکی موتورسواران آغاز شد.

پرش از موانع و انتقال سریع از یک نقطه به نقطه دیگر و پشتیبانی آتش در حال حرکت مهمترین حرکتهای این بخش بود.

با خروج موتورسوارها نوبت به حضور نیروهای پیاده جهت اجرای حرکات رزم انفرادی رسید که سریع وارد محل رزمایش شدند و پس از اجرای حرکات مورد نظر خارج شدند.

هر چند حرکات انجام شده تا الان بسیار زیبا و بدون کوچکترین نقص در اجرا انجام شد اما انتظار اتفاقات هیجان انگیزتری را داشتم، آفتاب تیز جنوب لبنان علیرغم وزیدن نسیم خنک در بی‌حوصلگی مزید بر علت شده بود.

در همین حال و احوال نوبت به اجرای تمرینات قدرت بدنی رسید، نیروهای ورزیده با صورت‌های استتار شده به رنگ مشکی و سبز که معمولا روش تکاوران زبده است، وارد میدان شده و پس از به صف شدن به صورت نمادین آماده رژه شدند، از ظاهرشان فهمیدم نیروهای مخصوص حزب الله هستند.

پس از شروع رژه ناگهان سکوتی عجیب همه جا را فرا گرفت، غرش فریاد یک دست نیروهای حزب الله، سکوت آنجا را در هم شکست و وقتی خوب گوش دادم برایم خیلی آشنا بود، حسبی ربی جل الله مافی بقلبی غیر الله.. الی أین زاحفون.. الی القدس قادمون (خداوند برایم کافی است، در دلم جز خدا چیزی وجود ندارد، به کجا رهسپارید؟ به سوی قدس می رویم).

این فریادها را بارها در فیلم رژه سالیانه حزب الله به مناسبت روز قدس مشاهده کرده بودم، رژه‌ای که آخرین بار سال 2005 به زیباترین شکل ممکن اجرا شد و پس از آن به دلایل امنیتی تا امروز لغو شده، شنیدن این فریادها از نزدیک، دلم را شدیداً برای دیدن از نزدیک آن رژه‌های با شکوه به شوق آورد.

با شروع تمرینات قدرت بدنی، صدای تیراندازی ممتد از پشت سرمان فضا را کاملاً دگرگون کرد، حرکت‌های مختلف به صورت همزمان اجرا شد، بالا رفتن از طناب، عبور از حلقه آتش، تمرین دفاع شخصی و خلع سلاح دشمن از فاصله نزدیک وشکستن اشیا مختلف، با دقت در حرکات انجام شده جز مهارت و عزم و اراده و نترس بودن از دشمن، چیز دیگری در رفتار نیروهای حزب الله ندیدم، آنها می‌دانند که خود را برای مبارزه با چه دشمنی آماده می‌کنند و این دشمن چه عقبه و جبروتی برای خودش رقم زده اما این نیروها با خیال راحت وارد میدان شده و با آرامشی مثال زدنی هل من مبارز می‌طلبند.

پس از اتمام این مرحله بار دیگر موتورسوارها وارد میدان شدند، همزمان صدای تیراندازی بسیار شدیدی از فضای پشت سرمان به سوی کوه مقابل شنیده می‌شد، با ورود مجدد رزمندگان به سوی خودروهای دشمن تیراندازی سنگین روی داد، شدت تیراندازی‌ها بسیار بالا بود، در همین حین نگاهم به یک آر پی جی زن افتاد که سوار بر موتور وارد میدان شد، درست در لحظه‌ای که فکرش را هم نمی‌کردم در فاصله‌ای نزدیک به جایگاه خبرنگاران چنین اتفاقی رخ دهد، صدای شلیک آر پی جی به مانند برق سه فاز عمل کرد، برای چند لحظه مات و مبهوت مانده بودم و به تنها چیزی که فکر می‌کردم دقت در تصویر برداری از رزمایش بود، انصافا که لحظاتی ناب در حال رخ دادن بود و حیف می‌دیدم از دست برود.

دقایقی بعد یک خودرو تویوتا که یک قبضه توپ 23 روی آن نصب بود وارد صحنه شد، تمرین کنترل خودروی دشمن بود، یک موتور از کنار به سرعت نزدیک شده و به طور ممتد تیراندازی کرد و دو نفر که آنها هم با موتور خود را به نزدیک خودرو رساندند به سرعت به روی خودرو پریده و آن را تحت کنترل گرفتند.

پس از تمام این مرحله صدای مجری رزمایش که او را به سختی می‌دیدم توجهم را جلب کرد، شبیه سازی عملیات اسیر گیری در خاک فلسطین، چشمم به دو خودروی رنجروور قدیمی که در فاصله تقریبا بین 200 الی 300 متری روبروی ما و پشت سیم خاردار پارک شده بود جلب شد، حدس می‌زدم که مانند رزمایش اسیر گیری در سال 2006 باشد که چند نفر با تیراندازی خودرو را محاصره کرده و اسرا را با خود می‌آوردند، منتظر رخ دادن اتفاقی بودم که نشان دهد قرار است این مرحله آغاز شود، برای لحظاتی دوربین گوشی‌ام را متوقف کردم تا مقداری استراحت کنم.

در فضای انتظار و رفع خستگی بودم که ناگهان صدای دو انفجار مهیب و بسیار شدید پادگان را به لرزه در آورد، دو بمب در کنار خودروهای مورد نظر منفجر شدند و به سرعت نیروهای ویژه خود را به سیم خاردار که به معنای مرز بین لبنان و فلسطین بود رساندند، ظاهر نیروهای جدید برایم جالب بود، لباس عملیاتی نیروهای ویژه، کلاهخود و گوشی مخصوص ارتباط بی سیم و تسلیحات تاکتیکال و حرفه‌ای، حدسی که می زدم درست از آب در آمد، نیروهای یگان «الرضوان» بودند، زبده‌ترین و معروف‌ترین نیروهای حزب الله، نیرویی که بعد از شهادت سردار پر افتخار اسلام حاج عماد مغنیه با نام جهادی حاج رضوان به این نام مزین شد، نیرویی که مهمترین ماموریت آن ورود به خاک فلسطین در هر نبرد احتمالی در آینده است.

در حین تمرکز بر روی رزمایش، صدای شلیک آر پی جی از پشت سرم بلند شد و پرچم رژیم صهیونیستی که بر یک بالای یک فضای مربعی شکل در نزدیکی جیپ دوم بود را با دقت کامل منهدم کرد، حیرت من به بالاترین حد ممکن رسیده بود، چطور می‌شود از فاصله‌ای دور یک پرچم با حجم کم را با آر پی جی زد؟ آن هم زمانی که نیروهای خودی در حال نزدیک شدن به جیپ‌ها هستند و در نزدیکترین خط مستقیم آتش با هدف قرار دارند؟

نیروهای الرضوان بر طبق نقشه خود پیش رفتند، صدای تیراندازی‌های ممتد از هر طرف و انفجارهای متعدد و سنگین از بالای کوه فضای پادگان را کاملا جنگی کرده بود، با دقت بیشتر متوجه شدم که نیروهای الرضوان از گلوله مشقی استفاده نمی‌کنند و محل اصابت گلوله‌ها کاملا به چشم می‌آمد، با توجه به وضعیت عملیاتی نیروها و شدت تیراندازی و همچنین نزدیکی نیروها به یکدیگر نگران این بودم که نکند گلوله‌ای به سمت جایگاه کمانه کرده یا اشتباهی در تیراندازی بین افراد رخ دهد، بالاخره در بهترین نیروهای نظامی دنیا هم این اشتباهات ممکن است پیش بیاید اما دریغ از یک اشتباه، در آن حجم تیراندازی شدید و نزدیکی به جایگاه، کوچکترین اشتباهی رخ نداد.

با رسیدن نیروها به خودروها و خروج اسرا مانند سال 2006 عملیات انهدام جیپ دشمن صورت گرفت، انفجاری بسیار مهیب رخ داد که جیپ را به طور کامل منهدم کرد، در این لحظات ناگهان باز شدن تصویر حاج عماد مغنیه در نزدیکی جیپ دوم، فضایی در آمیخته با هیجان و احساسات در وجودم طغیان کرد، ایستادن جلوی آن همه احساس غرور و شعف و اقتدار برایم کار آسانی نبود.

مرحله بعد رژه پهپادی بود، با شنیدن این کلمه کمترین توقع و انتظارم پرواز دسته جمعی پهپادهای سری مرصاد و ابابیل و انواع دیگر پهپادهایی بود که تصاویرشان را در سالهای مختلف دیدم اما اتفاقی که رخ داد خیلی کمتر از توقعاتم بود اما باز هم در نوع خودش جالب و مهم بود.

چند کوادکوپتر ناگهان بر فراز منطقه به پرواز درآمدند، یکی از آنها کم کم داشت از فضای بالا سر ما دور می‌شد به سمت پرچم نصب شده در بالای کوه حرکت خود را ادامه داد و لحظاتی بعد پرچم رژیم صهیونیستی با انفجاری مهیب منهدم شد، شدت انفجار به نسبت حجم پهپاد بسیار بالا بود، با خودم فکر میکردم که ژنرال‌های نظامی دنیا که سالها پیش قدرت را در توپ و تانک و موشکهای سنگین وزن می‌دیدند فکرش را هم نمی‌کردند که روزی برسد وسیله‌ای به این کوچکی تاثیرش همتراز با تسلیحات متعارف دیگر باشد، اگر چه تجربه ثابت کرده که کوادکوپتر بارها بسیار موثرتر از دیگر تسلیحات است.

نگاهی به ساعت کردم حوالی ساعت 12:30 به وقت محلی شده بود و احتمال میدادم به پایان رزمایش نزدیک شده‌ایم که مجری رزمایش از شبیه‌سازی سیطره بر شهرکهای فلسطین اشغالی خبر داد، انجام عملیات آفندی در آن مساحت کوچک پر از خبرنگار برایم قابل تصور نبود که ناگهان مجددا انفجارهای متعدد از بالای کوه همه را شوکه کرد، شدت انفجارها به بالاترین حد خود رسیده بود، غرش شلیک متعدد آر پی جی از فضای پشت سرمان به قدری شدید بود که تمرکز کردن در آن شرایط را بسیار سخت می‌کرد.

در همین لحظات نیروهای حزب الله سوار بر خودروهای فوق سبک، خود را به بالای کوه رساند و صدای تیراندازی همراه با انفجارهای سنگین فضا را پر کرد، در گرماگرم تیراندازی‌های شدید از همه طرف نیروهای مهاجم به سرعت به سوی هدف در حرکت بودند و انفجارهای کوچکی که در دور دست می‌دیدیم از انفجار نارنجک‌های کوچکی حکایت داشت.

در زاویه زوم دوربین تلفن همراه، یکی از مجاهدان مقاومت را می‌دیدم که بی پروا در زیر بارانی از گلوله‌های جنگی به سوی بالای کوه در حال حرکت است، لحظاتی بعد پرچم رژیم صهیونیستی از بالا به زیر کشیده شد و پرچم زرد رنگ حزب الله به اهتزاز در آمد، چشمانم را بستم و به آن معرکه الکبری (نبرد بزرگ) فکر کردم، چه محشری به پا خواهد شد.

پس از عقب نشینی رزمندگان مقاومت از ارتفاعات، مجری با صدایی بلند از ما خواست به سمت دیواری که در سمت چپ جایگاه قرار داشت تمرکز کنیم، دیواری شبیه به دیوارهایی که رژیم صهیونیستی سالهای سال است از ترس مقاومت در نوار مرزی فلسطین اشغالی و لبنان کشیده است که شاید ارتفاع و ضخامت دیوارهای بتنی سدی در برابر اراده پولادین رزمندگان مقاومت باشد اما زهی خیال باطل!

با بانگ یا صاحب الزمان، انفجارهای متعددی در دیوارها ایجاد شد و سیل خروشان رزمندگان مقاومت از دیوار پوشالین رژیم صهیونیستی عبور کردند.

در همین حال و هوا بودم که دوباره حواسم به میدان رزمایش جلب شد، نیروهای حزب الله پشت سر هم به تعداد بالا وارد میدان و به صف می‌شدند، در همین حین خودروهای پارک شده در ورودی میدان یک به یک از طرف دیگر وارد میدان شدند، هر طرف میدان را که می‌دیدم نکته تازه‌ای بود، مانده بودم دوربین گوشی همراه را به کدام سمت بچرخانم، نگاهم مجددا به دیوار دوخته شد، نیروهای یگان الرضوان با آرامش خاص و عجیب خود با سلاح‌های پیشرفته‌ای که در دست داشتند از دیوار عبور کردند، ابهت و صلابت حاضر در میدان وصف ناشدنی است، در حال نوشتن این گزاش کلمه‌ای پیدا نکردم که عرصه میدانی را به بهترین شکل توصیف کند.

پس از رژه نیروهای پیاده و سواره مقاومت، یکی از مداحان در پشت جایگاه رفت و شروع به نوحه خوانی کرد، با ذکر یا عباس سینه زنی رزمندگان مقاومت صحنه‌ای زیبا و وصف ناشدنی را رقم زد، هم صدا با رزمندگان، سقای دشت کربلا را صدا می‌زدم، یا عباس سیدی یا عباس!

دقایقی بعد نوحه خوانی تمام شد، مراسمی که اصلا دوست نداشتم تمام شود، با اعلام مجری سیدهاشم صفی الدین سلاح شخصی شهید عماد مغنیه که بعد از شهادت در موزه نگهداری می‌شد را به فرمانده یگان الرضوان تحویل داد، پیام واضح و روشن بود، فتح خیبر دیگری در راه است!

سخنرانی سیدهاشم صفی الدین به معنای پایان رزمایش بود، فرصتی برای نشستن و کمی استراحت و خوش بش با همکاران دست داد، در گوشه‌ای دورتر از خود، سجده یکی از رزمندگان را می‌بینم، متوجه شدم دقایقی از وقت اذان ظهر گذشته، هر چند امکان ادای نماز در ادامه برنامه فرآهم بود اما نماز در پادگان مقاومت و در کنار رجال الله (مردان خدا) حال و هوای خودش را دارد، با بطری آب وضو گرفته و در گوشه‌ای آماده نماز شدم، به دلیل نبود مهر یک تکه سنگ از گوشه‌ای پیدا کردم که یکی از افسران مقاومت که جلویم ایستاده بود دست در جیب خودش کرد و مهر نماز را به من اهدا کرد.

بین دو نماز چشمم به رزمندگانی که در حال نماز بودند افتاد و به حالشان غبطه می‌خوردم که ای کاش و هزاران ای کاش تقدیر آرزویم را محقق می کرد و امروز شاید مانند آنها جایی در سرزمین مقاومت نمازهایم رنگ و بوی جهاد به خود داشت اما هزاران حیف که دست تقدیر سرنوشتم را طور دیگری رقم زد.

با پایان برنامه از محل نماز بلند شدم و آماده برگشت از سفری شدم که ای کاش هیچگاه تمام نمی‌شد!

سفر یک روزه من خیلی زود به اتمام رسید سرمست از دیدن بخشی از جلوه‌های عزت و اقتدار جهان اسلام و شیعیان فاتح خیبر، تمام مدت به این فکر می‌کردم که چه زمانی نماز در الجلیل و قدس شریف را اقامه خواهیم کرد؟ انتظار برای این لحظه تنها راه فعلی ما است، هر چند می دانم که این انتظار طولانی نخواهد بود، و نراه قریبا.

گزارش اختصاصی تسنیم از رزمایش حزب‌الله / تمرین یگان «رضوان» برای ورود به سرزمین‌های اشغالی 2